شصت و چهارمین نشست کانون کتاب تورنتو به سخنرانی دکتر رضا براهنی درباره کانون نویسندگان ایران اختصاص داشت.

جمعه ۱۳ اپریل ۲۰۱۲ در سالن اجتماعات مرکز امور شهری نورت یورک، بیش از یکصد تن گرد آمدند تا روایت رضا براهنی را از شکل گیری کانون نویسندگان ایران بشنوند.

دکتر براهنی در آغاز دو شعر از حافظ و نیمایوشیج انتخاب کرد و خواند تا نشان دهد چه راه طولانی از حافظ تا نیما و در عین حال چه راه طولانی در آزادیخواهی و اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنا پیموده شده تا نهایتا به اینجا رسیدیم که می گوییم هر چیزی که به ذهن هر کسی می رسد قاعدتا در صورتی که با معیارهای هنری یا منطقی جور درآید، حتما می تواند برای دیگران ارائه داده شود.

از حافظ این شعر انتخاب شده بود: نه هر که چهره برافروخت دلبری داند/ نه هر که آینه سازد سکندری داند

و از نیما یوشیج مرغ آمین که شعر بلندی بود. پس از پایان دو شعر کمی به این دو شعر پرداخت و ارتباط بین مرغ آمین و بوف کور صادق هدایت را برشمرد.

رضا براهنی در نشست کانون کتاب تورنتو

دکتر براهنی هدف از این مقدمه ی طولانی را رسیدن به این پرسش خواندکه “چرا ما کانون نویسندگان ایران تشکیل دادیم؟” و در پاسخ گفت: به نظر من ما در مقابل آن پیرمرد خنزرپنزری و در عین حال در مقابل آن جهانخواره می خواستیم قد علم کرده باشیم. در واقع ما می خواستیم در ایران یک جور خاصی بین خودمان با دولت یک تساوی ایجاد کرده باشیم. و فکر می کنم که صدای مرغ آمین صدایی ست که نفی می کند قدرت را، نفی می کند آن آدمی را که اجازه نمی دهد کانون نویسندگان ایران پا بگیرد. کانون نویسندگان ایران از ابتدا تا به امروز کانونی بوده که انگار درست جلوی چشم دولت مخفیانه تشکیل می شده. یعنی ماها همه تعجب می کردیم که ما می توانیم جلسه ی خودمان را داشته باشیم، و ضمن آن که جلسه داشتیم می دانستیم به جایی نخواهد رسید. کانون نویسندگان ایران براساس “آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنا” ساخته شد.

براهنی افزود: ایده آوردن عبارت “آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنا” را از اصطلاحی انگلیسی گرفتیم یعنی از جمله ای که در بیانیه تأسیس انجمن جهانی قلم آمده The unhampered expression of thought  و این شد شعار کانون نویسندگان ایران.

دکتر براهنی شعار کانون نویسندگان ایران را به مراتب رساتر و بهتر از شعار انجمن جهانی قلم و همچنین انجمن قلم کانادا خواند.

به گفته ی سخنران، پاگیری کانون نویسندگان ایران براساس از جان گذشتگی خود نویسنده ها بوده در هر دو سیستم شاه و خمینی.

دکتر براهنی گفت: من از بدو خلقت کانون نویسندگان ایران بودم و در خارج کشور هم فعالیت هایش را تعقیب کرده ام و خودم را هنوز عضو کانون نویسندگان ایران در داخل می دانم. با تعدادی از دوستان نویسنده حشر و نشر داشتم دوستان نزدیکم بودند. ما یک جمعیتی درست کردیم زیر یک سقف. جمع کردن نویسنده ها زیر یک سقف باور کنید خیلی خیلی مشکل است. چنان باهم اختلاف دارند. بعضی وقتها اختلافات سیاسی ست که برخی تحمیل شده از خارج است و برخی از داخل.

وقتی همه زیر یک سقف جمع شدیم، نویسنده ها، شعرا، روزنامه نگاران برجسته، منتقدان، توده ای، چریک فدایی (نمی دانم آن موقع بودند یا نه)، و گروه های دیگر، از سنین مختلف که ما از نسل جوان بودیم و به آذین، جلال آل احمد و سیمین دانشور و … بزرگتر بودند. اول باید می نشستیم و خودمان را تعریف می کردیم که ما کی هستیم و کانون چگونه باید به وجود بیاید؟

دکتر براهنی با ذکر اینکه دولت برای نویسندگان مستقل الگوهایی چون دشتی را نمونه می آورد گفت: تحصیلات ما، شعور سیاسی ما، تفکر و وقوفی که به ادبیات جهانی و ادبیات روسیه پیدا کرده بودیم به ما اجازه نمی داد[به این امر تن دهیم].  [نوشته های] دشتی در مقابل پنج صفحه بوف کور ارزش نداشت.

براهنی از مسائل سیاسی درون کانون نویسندگان گفت: یک عده طرفدار شوروی بودند به آذین، سایه، کسرایی و … و یک عده اشخاصی که مستقل بودند. پس از انقلاب کانون نویسندگان از همه دعوت کرد که بیایند. همه هم آمدند. مسن ترین شخصیت کانون به آذین بود و خیلی مورد احترام. ولی ناگهان اتفاق هایی افتاد در داخل کانون و آن هم این بود که آنها وقتی انقلاب شد گفتند که شما باید در واقع با انقلاب کنار بیایید. چرا؟ به نظر می رسید که جمهوری اسلامی با شوروی مثل اینکه می خواهد کنار بیاید. و چون جمهوری اسلامی با آمریکا مخالف بود چنین چیزی پیش می آمد. علت این که آنها(توده ای ها) فکر می کردند ما باید تبعیت بکنیم این بود که  اولین کنگره نویسندگان در سال های ۲۵-۱۳۲۴ در انجمن اتحاد جماهیر شوروی در تهران تشکیل شده بود و تمام نویسندگان هم در آن شرکت کرده بودند و تنها آدمی که جوان بود و شرکت نکرده بود، آل احمد بود. حتی هدایت و خانلری هم شرکت کرده بودند. از آنجا یک نوع حس تملک[برای توده ای ها] به وجود آمده بود. بنابراین می خواستند کانون نویسندگان هم دقیقا همان حالت را داشته باشد. در نتیجه وقتی ما جمع شدیم و گفتیم این نمی شود و ما مستقل هستیم. بحث ها شروع شد و در آن بحث ها آنها موضع خودشان را گرفتند و ما فکر می کردیم آن موضع با موضع کانون نویسندگان جور درنمی آید و در نتیجه چهار نفر از افراد خیلی سرشناس از کانون نویسندگان ایران اخراج شدند. این مسئله ی فوق العاده مهمی ست، به دلیل اینکه فردی مثل به آذین خیلی خدمت کرده، “سایه” غزلسرای فوق العاده خوبیه، کسرایی آرش کمانگیرش شعر خوبی است، و وقتی آدم حساب این ها را می کند می بیند مسئله ی سیاسی یک شکاف عجیب غریبی بین کسانی که عضو حزب توده بودند و کسانی که نبودند به وجود آورده بود.

بعدا وقتی ما به دوره ی جدید رسیدیم و خواستیم کانون را احیا کنیم باید همه چیز را از ابتدا تا انتها می نوشتیم به همین دلیل ضرورتنامه ی کانون را نوشتیم.

دکتر براهنی به دلیل کمبود وقت سخنرانی اش را ادامه نداد و گفت، بهتر است نوشته ام را یکجا چاپ کنم و اکنون به پرسش و پاسخ بپردازیم.

در بخش پرسش و پاسخ خواسته شد که دکتر براهنی از دیدار تعدادی از اعضای کانون نویسندگان با هویدا بگوید.

او گفت: آل احمد، احمد شاملو، ساعدی، یدالله رویایی، من و داود رمزی و یک نفر دیگر که اسمش یادم نیست ولی از سردبیران اطلاعات بود، وقت گرفتیم و رفتیم دیدن هویدا تا از مشکلات سانسور بگوییم و تقاضای رفع سانسور کنیم. هویدا منکر سانسور شد. من شجاعت آل احمد را آن موقع دیدم. دستش یک باره رفت بالا و محکم کوبید روی میز هویدا به طوری که هویدا دستپاچه شد. و بعدش قول همکاری داد.

وقتی ما از آنجا بیرون آمدیم، به ضرورت ایجاد کانون نویسندگان رسیدیم. دیدیم تا قدرت نداشته باشیم کاری نمی توانیم بکنیم.

براهنی افزود: در مورد چگونگی تشکیل کانون نویسندگان ایران در کتاب ها مفصل آمده، نه تنها من به آن پرداختم، که در کتاب های دیگر، از جمله این کتابی که با خودم آوردم به نام “تاریخ جنبش روشنفکری ایران” به وسیله مسعود نقره کار نوشته شده، چهار جلد قطور است، و فوق العاده است. مدتها با آدم های مختلف مکاتبه کرده و گفت وگو داشته و همه را چاپ کرده، از همه نوشته، به آذین، آل احمد، ساعدی، من و …

براهنی در مورد برخورد کانون نویسندگان با آل احمد زمانی که توده ای بود و تغییر موضع داد، گفت، آل احمد قبل از کانون نویسندگان مواضعش را تغییر داده بود.

در مورد دیدار برخی از نویسندگان با آیت الله خمینی در آغاز انقلاب، براهنی با توجه به اینکه خود در این دیدار حضور نداشته، گفت، ساعدی نوشته اش فوق العاده درخشان است به دلیل این که با طنزی جالب کل آن قضایا را نوشته من این نوشته را برای چاپ به شهروند می دهم.

پرسشی دیگر این بود که آیا برای اخراج اعضای توده ای رای گیری شد و آیا همه رای دادند؟ براهنی گفت: بله، اکثریت رای به اخراج دادند.

دکتر براهنی در مورد ده شب شعر گوته، گفت: من و احمد شاملو آن زمان ایران نبودیم و به فاصله ی یک ساعت رانندگی از هم در آمریکا زندگی می کردیم. یک روز نوارهای ده شب گوته برای من رسید. رفتم پیش شاملو و این خبر را به او دادم و او هم از اینکه چنین حرکتی انجام شده خوشحال بود. به نظر من ده شب شب های فوق العاده مهمی ست. جزو آن قدم های اساسی برای جمع کردن مردم. برای اولین بار کانون نویسندگان ایران نشان داد که می تواند ده شب هزاران نفر را بکشاند بیاورد جایی برای شنیدن شعر و قصه و حرف های نویسندگان. قبلا مشابه این ولی کوچکتر، شاملو از طریق مجله خوشه در دهه چهل ترتیب داد و از ما هم خواست همکاری کنیم به عنوان شب های شعر خوشه، که فوق العاده به نظر من مهم بود و یک کتابی هم شاملو از مجموع شعر و قصه های ارائه شده در آن چاپ کرد.

سعید حریری، گرداننده جلسه، از کتاب ده شب شعر گوته، بخشی از بیان نامه هیأت دبیران موقت کانون را که رحمت الله مراغه ای به عنوان نماینده کانون نویسندگان ایران در آغاز این ده شب خوانده بود، برای حاضران خواند. حریری گفت، این سخنان در واقع فضایی که وجود داشته و خواستهای نویسندگان را نشان می دهد و اینکه در مقابل خواست رعایت قانون اساسی و آزادی بیان، سیستم حاکم بر ادامه ی کار به همان ترتیب پافشاری کرده که نهایتا به انقلاب منجر شد.

سعید حریری بیان نامه کانون را که رحمت الله مراغه ای در آغاز ده شب شعر گوته خوانده بود، خواند

«در اینجا برای روشن شدن اذهان دور و نزدیک مناسب می دانم که شمه ای نیز درباره هدف کانون نویسندگان ایران بگویم. کانون گذشته از آنچه به حفظ حقوق مادی نویسندگان بازمی گردد، تنها یک هدف دارد و آن آزادی ست که عموم افراد کشور از موافق و مخالف باید از آن برخوردار باشند و این اصلی ست که قانون اساسی ایران و اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح و تضمین کرده است. اما در مورد اهل قلم آزادی اختصاصا به آزادی اندیشه و بیان و آزادی چاپ و نشر آثار فکری و هنری اطلاق می شود. هر کس آزاد است که آنچه می اندیشد یا در قالب شعر و ادب ابداع می کند بگوید و تقریر کند و به چاپ برساند و به دیگران عرضه کند. اگر در بهره مندی از این آزادی زیانی به دیگری یا به کل جامعه رسید پس از اثبات وقوع زیان درباره اش طبق موازین قانونی داوری شود و به کیفر مناسب برسد. پس ممیزی قبل از چاپ و انتشار عملی ست منافی اصل آزادی و مخالف قانون اساسی و بدین دلیل است که کانون نویسندگان ایران با سانسور کتاب و دیگر مطبوعات به هر شکلی که جلوه گر شود و عمل کند مخالف است. کانون نویسندگان ایران خواستار لغو سانسور و انحلال همه ی ادارات و سازمان هایی ست که برخلاف قانون اساسی به این کار مبادرت می کنند. این یگانه شرط دادوستد طبیعی و ثمربخش اندیشه، یگانه شرط نمو استعدادها و ارتقاء سطح فرهنگ در ایران است.»

دکتر براهنی ضمن تجلیل از متن خوانده شده، به عنوان نمونه ای از سانسور گفت: کتاب رازهای سرزمین من چهارماه در وزارت ارشاد مانده بود، پس از پیگیری از معاون خاتمی، شخص مسئول خواندن و سانسور کتاب را دیدم که آقای نابینایی بود (آقای ارگانی) که می بایستی ۱۳۰۰ صفحه کتاب مرا همسرش برایش می خواند تا او نکاتی که باید سانسور شود را بگوید.

یکی از شرکت کنندگان از براهنی پرسید که آیا شما هیچ وقت جزو حزب توده بوده اید؟ و براهنی پاسخ داد که هرگز جزو حزب توده نبوده است.

بنا شد دکتر براهنی متن تهیه شده اش را در اختیار شهروند قرار دهد تا منتشر شود.