یکی از وجوه مثبت پیدایش اینترنت و شبکه های اجتماعی فعال شدن شهروندان و تبدیل شدن آنان از مصرف کنندگان رسانه های اصلی یا Mainstream به منتقدان و کنشگران است. بدون شک بی بی سی یکی از رسانه های جریان اصلیست. برنامه ی نوروزی این رسانه به نام “بزرگان ایران زمین” واکنش های بسیاری را در شبکه های اجتماعی آفرید. این کنکاشی ست به روند گزینش شش نفری که بی بی سی فارسی به عنوان بزرگان ایران زمین معرفی کرده است.

یادداشت پیش روی اساساً به هیئت داوران و معیارهای انتخاب آنان نمی پردازد و تمرکز آن بر روی شیوه و متدلوژی گزینش شش نفر است. مثبت بودن این حرکت در معرفی شش نفر از بزرگان ایران یعنی کورش، حافظ، ابوعلی سینا، فردوسی، محمد مصدق و زرتشت است. اما چه روندی منجر به حذف صدها کوشنده دیگر تاریخ چند هزارساله ی ایران شده است و اساساً این دیدگاه فردگرایانه در تاریخ، تئوری قهرمان پروری به جای برجسته کردن شرایط اجتماعی که موجب رشد این شخصیت ها می شود را تقویت نمی کند؟

دو نگاه متفاوت

دکتر کورش عرفانی جامعه شناس براین باور است که دو  نگاه عمده در فلسفه ی تاریخ وجود دارد. یکی نقش فرد را عمده می کند و دیگری ساختارها و جریانها را در روند تاریخی مهم ارزیابی میکند. مورخان مدرن هر دو این دو عامل را برای کنکاش در تاریخ تأثیرگذار ارزیابی می کنند. دکتر کورش عرفانی نوع نگاه گزینش این شش نفر را تقلیل گرایی در تاریخ ایران می داند و ادامه می دهد:

در  درجه اول این موضوع به یک نگرش فلسفی که در پایه ی این کار قرار دارد، باز می گردد، یعنی نوع نگاه بر تاریخ. آنچه فلسفه تاریخ گفته می شود. ما دو نوع نگاه عمده داریم. یکی عبارت است از اهمیت وقایع تاریخی را به فرد دادن و نقش فرد را در آن برجسته کردن. به نحوی که این فرد است که تعیین کننده ی شکل گیری جهت و سمت جریان تاریخی می شود. و نگاه دوم به فرایندها و ساختارها می پردازد و نقش فرد را کمتر عمده می کند، بلکه بیشتر سعی می کند به پارامترهای کلان محیط و بستر بپردازد و آن ها را ابزاری برای توضیح رفتارهای فردی قرار دهد.

شش شخصیتی که بی بی سی به نظرسنجی گذاشت

در این جا ما شاهد گزینش این رسانه برای اهمیت دادن به نقش  افراد هستیم. در حالی که در فلسفه ی تاریخ که امروز مورد نظر مورخان مدرن است، ما به نوعی دیالکتیک و ترکیب بین این دو، ساختارها و فرد، توجه می کنیم و نه این که صرفاً یکی از این ها را به طور مطلق عمده کنیم. ولی اینجا کاری که این رسانه سازماندهی کرده، به طور کاملاً مشخص یکی از این فلسفه های تاریخ ترجیح داده شده است. آن هم فلسفه ای که در گذر زمان اعتبار خود را به عنوان عامل اصلی تحولات تاریخی از دست داده است.

اما حالا خود این، پرسش دوم را مطرح می کند و آن این که چرا؟ این موضوع برمی گردد به نگاه شرق شناسانه به شرق، به دنیای مشرق زمین آن گونه که از طرف غربی ها تصور می شود. با وجود این که ما در این گزارش می بینیم کسانی که دور این میز نشسته اند و بزرگان را انتخاب می کنند ایرانی هستند. اما اکثر آنان، اگر در معرفی شان دقت کرده باشید، از نهادهای آکادمیکی هستند که در آن براساس نگاه شرق شناسی حاکم  و جاری است.

نگاه تقلیل گرایانه

البته این بحث شرق شناسی را لازم است قدری باز کنیم. من شخصا این واژه را به معنایی به کار می برم که مورد نظر ادوارد سعید بوده و کتاب معروفی را در این زمینه منتشر کرده و در آن می گوید که نگاه غربی ها بر ما بر روی یک سری قالب های از پیش تعیین شده که هم محصول تاریخ استعماریست و هم تقویت کننده ی نگاه استعماری بر این کشورها برمی گردد. به عبارت دیگر ما شرقی ها در نگاه غربی ها مجموعه ای هستیم که زیاد تمایزی در آن وجود ندارد: تمایزهای ساختاری، تمایزهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی وجود ندارد و به همین خاطر است که با یک کلمه ی شرق همه اینها را در یک مقوله بندی کلی قرار می دهند و بعد یک سری از ویژگی ها را برای شرق در نظر می گیرند: این ویژگی ها به عنوان شاخص های ذاتی این مجموعه در نظر گرفته می شود و جالب است که این مجموعه هرگز نمی تواند در گذر زمان و تحولاتی که به دست می آورد، از این ویژگی ها خود را خلاص کند.

یکی از وجوه ممیزه ای که برای شرق قائل می شوند، این است که ما هیچ وقت نمی توانیم زاینده ی جریان های اجتماعی و جریان های فکری باشیم، بلکه همیشه تاریخ ما خلاصه می شود در فردگرایی هایی که در دل آن این افراد یا به عنوان قهرمان جلوه می کنند یا اَبر مردهایی هستند که تاریخ ما را شکل می دهند. اینها جنبه ی مثبت اش است. شخصیت های  منفی اش هم به عنوان دیکتاتورهای خون آشامی که کشورگشایی می کنند، می کشند و غارت می کنند و… معرفی می شوند.

بنابراین در نگاه شرق شناسی از سوی غربی ها، نیروی اجتماعی، پدیده اجتماعی و جریان اجتماعی در شرق معنا و مصداق پیدا نمی کند، بلکه با ساده سازی موضوعات، تمام پیچیدگی و تحولات این تاریخ بسیار درازمدت و غنی را تقلیل می دهند به نقش کلیدی چند شخصیت و بدین ترتیب با نوعی حداقل گرایی تاریخی این افراد را به عنوان نمودهای چند هزار سال تاریخ، تمدن، فرهنگ و تحولات آن معرفی می کنند. بدین ترتیب می بینیم که این نگاه تقلیل گرایی که ما در شرق شناسی سراغ داریم، در این برنامه هم جلوه می کند.

 

مدیر این رسانه اعلام کرده است که علت گزینش عدد شش بودجه محدودی بوده که فقط برای ساختن شش فیلم وجود داشته. علاوه برآن او اظهار داشته که تعداد کل رأی دهندگان و حتی نفرات دوم و سوم این شش نفر به خاطر سیاست های این رسانه اعلام نمی شوند. حتی تعداد رأی دهندگان به نفر اول یعنی کورش نیز مشخص نیست. سئوال اینجاست که پس شفافیت در انتخابات کجا جای می گیرد؟ مورد دوم عدم وجود شاخص بندی و مقوله بندی ست که هیچ توضیحی برای آن داده نمی شود که چرا یک شاعر در کنار یک پزشک و یک پیامبر در کنار یک پادشاه قرار می گیرد.

دکتر کورش عرفانی:

آن احترامی که انسان غربی در کار خودش و برای کار خودش قائل است که یک کار روشمند و مرحله بندی شده است، این را شما در این گزینش ها نمی بینید و به خاطر همین است که که بدون هیچ گونه مبنا، بدون هیچ گونه کار توضیحی، بدون هیچ گونه شاخص بندی گزینشی، تمایزبندی حوزه ای و مقوله بندی موضوعی، آدم هایی که دور میز نشسته اند وارد این بازی می شوند وشخصیت ها را دانه به دانه کنار می گذارند. اگر هم مبناهایی مثل معاصرنبودن و در قید حیات نبودن مطرح می شود، این اساس و مبنا همانجا دور میز شکل می گیرد. چیزی نیست که از قبل روی آن فکر شده باشد. اگر فکر شده بود که موسوی و احمدی نژاد که در قید حیات هستند در جزو کاندیداها نبودند. بنابراین اگر شما رفسنجانی و خاتمی را هم بین خیام و رازی دارید، به خاطر این است که احتمال می دادند که آدم های دور میز آنها را هم به عنوان بزرگان ایران زمین انتخاب کنند. آقای رفسنجانی مثلاً یکی از بزرگان ایران زمین می شد! به عنوان یک ایرانی مایل هستم بدانم بابک خرم دین چرا نباید جزو بزرگان ایران زمین باشد؟ ابومسلم خراسانی چرا نباید باشد؟

عدم مقوله بندی و شاخص بندی

سپس شاهدیم که تمام آن بار ایدئولوژیک و انتخاب های بسیار شخصی هیات داوران وارد مقوله می شود. برای مثال یکی از آنان می گوید بنده باقرخان را حذف می کنم، برای این که معتقدم اگر قرار است ما پیشرفتی در تمدن و فرهنگ داشته باشیم باید بر اساس اصل عدم خشونت باشد. یعنی فرافکنی می کند بر یکصد و چند سال پیش و فردی را که وارد جنبشی شده که به وسیله ی نبرد مسلحانه موفق شده اند از یکی از بهترین دستاوردهای تاریخ ایران، یعنی مشروطیت، دفاع کنند و به یکی از ننگین ترین، کهنه گراترین و عقب مانده ترین حاکمیت های سلطنتی، که سلطنت قاجار باشد، خاتمه دهند، امروز محکوم می شود. به خاطر این که ایشان جزو موجی ست که دوست دارد چیزی را که مبارزه ی مسالمت آمیز نام دارد، ترویج کند. این همان موضوع تفسیر پسارخدادی۱رویدادهاست.

 

این برخوردها  نشان دهنده ی این است که پس ما شاخصی نداریم. چه مبنا و تمایزبندی علمی، روشمند در این  گزینش ها و حذف ها دیده می شود؟  و آیا روش علمی به ما یاد نمی دهد که  برای پدیده هایی که می خواهیم گروه بندی کنیم و آن ها را در کنار هم قرار دهیم، می بایست مقوله سازی کنیم و آیا مگر نباید هر مقوله ای طبق تعریف علمی جامع و مانع باشد؟ یعنی دربرگیرنده ی تمام مصداق هایش باشد و مانع از آن شود که مصداق های دیگر وارد این مفهوم شوند؟ چه مقوله بندیی اینجا انجام شده که این گزینش ها ی حذفی از آن بیرون آمده اند؟

 

آن گونه که خود این رسانه اعلام کرده، پس از پیشنهاد مخاطبان ده ها نفر به عنوان بزرگان ایران زمین کاندید شدند. سپس یک هیئت شش نفره انتخاب شده که در مقابلشان ده ها کتاب درباره ی بزرگان ایران وجود داشت که بدون هیچ معیاری و تنها با روش حذفی این بزرگان یکی پس از دیگری حذف شده اند. فروغ فرخزاد، آتوسا، رفسنجانی، خاتمی، خیام، رودکی، مولانا و احمدی نژاد و بسیاری دیگر حذف شده اند. انتقادها آن قدر بالا گرفت که این رسانه در سایت خود اعلام کرد “این رأی گیری یک نظرسنجی علمی نبود و نتیجه حاصل از آن تنها نظر بخشی از مخاطبان بی بی سی فارسی ست و لزوماً نظر کل فارسی زبانان را بازتاب نمی دهد.” کورش عرفانی جامعه شناس در مورد روش حذفی می گوید:

آن نگاهی که نه فقط آدم های دور میز، برای این که آنها مجریند، آنها در واقع بازیگرند، بلکه آن فکری که این جریان را به وجود آورده و به این صورت به آن شکل داده، آن فکر می گوید ما نمی توانیم برای این گزینش مقوله بندی کنیم. مثلا در یک گروه بندی پیامبران را قرار دهیم مثل مثلا زرتشت و مزدک و مانی.  بعد یک گروه برای شاعران درست کنیم که فردوسی و حافظ، رودکی، سعدی و دیگران در آن جای بگیرند، گروه دیگر را به فیلسوفانی چون ابن سینا، سهروردی و دیگران اختصاص دهیم و بعد سیاستمداران… نه تنها این کار صورت نگرفته بلکه صرفاً با استفاده از روشی که معرف به روش حذفی است، کار پایان می گیرد:  یعنی بین این شخصیت و آن شخصیت  کدام را انتخاب می کنی،  این را می خواهی، خیلی خب آن را می گذاریم کنار. و بدین ترتیب رسیدن به این شش نفر که معلوم نیست ارتباط و انسجام موضوعی آنها چیست، انسجام محتوایی آن ها چیست، جز عنصر ایرانی بودن. چه چیزی را می توان به عنوان عنصر مشترک بین این ها از لحاظ دوره های تاریخی، از لحاظ حوزه های کاری، از حیث تأثیری که داشتند، از حیث زمانی که در آن به سر می بردند پیدا کنیم؟ ایرادات در این کار فراوان است. شما هیچ زنی را در این مقوله بندی نمی بینید و این بدین معناست که در بین بزرگان ایران زمین حتی یک زن نمی توانسته به عنوان یک ششم یا یک هفتم این تعداد مطرح شود و اگر نه، چرا؟ چه توضیحی در این مورد وجود دارد!

این نگاهی که صرفا بزرگان را در کسانی جستجو می کند که اسمشان مطرح است، البته اهمیت هم دارند، اما من ارتباط بین این ها را واقعا نمی فهمم. ببینید، فردی مثل زرتشت می آید و خودش را به عنوان پیامبر معرفی می کند. یعنی فلسفه ای را مطرح می کند که حول محور آن فلسفه یک مذهب شکل می گیرد و از دل آن مذهب چندین مذهب دیگر بیرون می آید. شما نمی توانید یک نفری را که طبع شعر داشته و شعرهای بسیار خوبی می گفته، با یک نفری که دید فلسفی داشته یا نگاه پزشکی بر انسان داشته را یکی کنید. من وقتی می گردم به دنبال این که ببینم چه سنخیتی، چه گره ای، چه تجانسی از حیث ماهوی، از حیث موضوعی یا از حیث شکل بین این افراد پیدا کرد، چیزی پیدا نمی کنم.

شرایط حساس کنونی

در میان معیارهای بسیار اندکی که در میان هیئت شش نفره ی داوران مطرح شد، حذف شخصیت های معاصر بود. با وجود این معیار گزینش دکتر محمد مصدق یک استثناء در شکستن این معیار بود. مصاحبه ی پیش روی زمانی انجام شد که هنوز معلوم نبود که کورش نفر برگزیده ی این شش نفر است. دکتر کورش عرفانی عدم گزینش محمد مصدق را خواسته یا ناخواسته به نفع یک گرایش سیاسی می داند و ادامه می دهد:

 

ما در دوره ی تاریخی بسیار حساسی به سر می بریم. در زمانی که ازهم پاشیدگی اجتماعی در ایران، ایرانی ها را تا آن جایی که ممکن است از هم جدا کرده، جامعه را اتمیزه کرده و یکی از دلایل (نه همه دلایل ) که جنبش سبز در سال ۸۸ موفق نشد عدم وجود عنصر کاتالیزور بود.  بسیاری بعد از این جریان شروع به تحلیل دلایل عدم موفقیت آن جنبش کردند و این موضوع مطرح شد شاخصی که بتوانیم حول محور آن قشرهای مختلف اجتماعی را گردآوریم و یک نیروی منسجم اجتماعی  سیاسی به وجود آوریم نداریم. در بین این شش نفری که عنوان کرده اند، تنها یکی از آنها جزو آن شخصیتهایی ست که حول محور این اندیشه، نه الزاماً این شخص، این اندیشه ممکن است بتوان باز آن حس ملی گرایی ایرانی ها را فعال کرد و دست به یک حرکت مثلا سرنوشت ساز زد.

حال اهمیت این امروز که ما داریم باهم صحبت می کنیم، در سال ۱۳۹۱، بازهم بیشتر است. به خاطر این که کشور ما در معرض خطرات خیلی جدی قرار دارد و نجات آن بستگی به این دارد که آیا ما می توانیم یک موج همبستگی ملی به وجود آوریم، موج میهنی، ایرانی و اجتماعی به وجود آوریم که کشورمان را محافظت کنیم یا نه! اگر بخواهیم چنین کاری را انجام دهیم، یکی دو تا دستاویز بیشتر نداریم. یکی مصدق و جریانی ست که مصدق نمایندگی می کند، یعنی دفاع از منافع ملی، و شما می بینید که درست در این برهه ی تاریخی این نمایش ترتیب داده می شود. حال موضوع چه اهمیتی دارد؟

برای آن جریانی  که خواهان شکل گیری این موج ملی نیست، مهم نیست که مثلا کورش انتخاب شود. مهم برایش این است که مصدق انتخاب نشود. این به نظر من تلاشی بوده، خواسته یا ناخواسته… اجازه دهید این نکته را هم بگویم که مطلق گرایی و تئوری توطئه  نباشد. خواسته یا ناخواسته قدمی خواهد بود در جهت تضعیف امکان ایجاد این موج ملی که برای نجات کشورمان در این شرایط حساس لازم است، با استفاده و با الهام گرفتن از آن اندیشه ای  که دکتر محمد مصدق معرفی و نمایندگی میکرد، یعنی حفظ منافع ملی.

مخاطبان منتقد و گفتمان مسلط

و سخن آخر آن که دوران مصرف گفتمان های مسلط به سر آمده است. امروز مخاطبان و شبکه های اجتماعی به مخاطبان منتقدی تبدیل شده اند که نقش ترک انداختن در گفتمان مسلط را بازی می کنند. بنابراین رسانه های جریان اصلی می بایستی در گزینش های خود حداقل معیارها و شیوه های علمی را برای عرضه برنامه هایشان به مخاطبان رعایت کنند.

پانویس:

۱ـ A posteriori

 

panteabahrami@yahoo.com