برنی ام. فاربر*

 همگی ما داستانهای قهرمانانهای از دورهی هولوکاست شنیدهایم ـ از قهرمانهایی مانند رائول والنبرگ و اسکار شیندلر. اما چند نفر داستان عبدالحسین سرداری را شنیدهایم، همان دیپلمات مسلمان ایرانی که در زمان حملهی نیروهای هیتلر به فرانسه مسئول دفتر کنسولی ایران در پاریس بود؟

در حالی که بسیاری از کنسولها در پی حملهی هیتلر به فرانسه محل کنسولی خود را به ویشی انتقال دادند، ایران (که در طول جنگ بیطرف بود) عملیات دیپلماتیک خود را در پاریس همچنان ادامه میداد. در آن زمان، جمعیت کوچک اما قابل ملاحظهای از یهودیان ایرانی تبعیدی در پاریس وجود داشت، بسیاری از آنها دههها بود که در پاریس زندگی میکردند. در پی کودتای ۱۹۲۰(۱۲۹۹شمسی) در ایران که رضاخان کنترل تهران را به دست گرفت، حکومت ایران همهی گذرنامههای صادرشده را باطل کرد. به همین سادگی، بسیاری از یهودیان ایران در پاریس ماندند.

 

عبدالحسین سرداری ناجی یهودیان

 

همینکه نازیها و همپیمانان محلیشان شروع کردند به دستگیری یهودیان، بسیاری از این تبعیدیان ایرانی به دنبال راه فرار بودندـ   نویسندگان فرانسوی از این جمعیت با عنوان «مردم فاجعه» نام بردهاند.

حکومت ایران، با اینکه در جنگ بیطرف بود، اما معاملات اقتصادی کلانی با آلمان نازی داشت. حتی آدولف هیتلر ایرانیها را آریایی میدانست. این مساله، سرداری را که میخواست یهودیان ایرانی مقیم پاریس را نجات دهد، در موقعیت دیپلماتیک بسیار حساسی قرار میداد.

برنامهی سرداری این بود که به نازیهای نژادپرست بگوید که یهودیان ایرانی «یهودیان واقعی» نیستند. وی با اشاره به تحقیقات جعلی علمی، معتقد بود که این یهودیان در واقع «Jugutis» هستند، یعنی ایرانیانی هستند که از زمان کوروش کبیر پیروان موسی بودهاند ـ تا بدینگونه مشمول قوانین نژادپرستانهی نازیها نشوند. بحث سرداری چنان جذاب و افسونگر بود که «خبرگانِ نژادی» نازی در برلین را سخت متاثر ساخت و مدعای سرداری را جدی گرفتند. و همین هم باعث شد سرداری برای برنامهی بعدیاش وقت بخرد. چند ماه بعد، ادعای سرداری به دفتر آدولف آیشمن رسید، وی در آن زمان مسئول «امور یهودی» در برلین بود. آیشمن اعلام کرد که ادعای تاریخی سرداری «حقهی دیگر یهودیان» است. اما در آن زمان، آلمانها میخواستند با اقلیتهای قومی غیر- اسلو و ضدکمونیستی پیوندشان را تقویت کنند، و ایرانیان از جملهی این اقلیتها بودند.

از این رو، در بهار ۱۹۴۳، مقامات آلمانی توافق کردند تا «Jugutis» را از مقررات ضد-یهودی معاف کنند. سرداری از این موقعیت استفاده کرد و بیش از هزار گذرنامه برای یهودیان ایرانیای که در پاریس و حومه زندگی میکردند جور کرد.

بسیاری از آنهایی که از این گذرنامهها برخوردار شدند توانستند از فرانسهی جنگزده فرار کنند، و برخیشان به ایران بازگشتند. برخی دیگر به جاهای امن رفتند؛ به اسپانیا، پرتغال، شانگهای، و حتی جمهوری دومینیکن.

سرداری، که گویا حوزهی یهودیکشی نازیها را فهمیده بود، به صدها یهودی غیرایرانی دیگر نیز گذرنامهی ایرانی تحت عنوان «Jugutis» داد. وی بابت این قضیه، از حکومتِ تهران اجازه نگرفت، اما حکومت ایران بعد از جنگ کار وی را محکوم کرد.

یکی از بازماندگان، الیاده سناهی کوهانیم است؛ وی در آن زمان کودک بود و به همراه خانوادهاش و با گذرنامههایی که سرداری فراهم کرده بود از فرانسه گریختند. وی از سفر دلخراششان میگوید «من همهجا را به یاد دارم، وقتی که از این سو به آن سو میدویدیم، و مامورها از ما گذرنامه میخواستند، و من یادم هست که پدرم گذرنامههایمان را بهشان داد و آنها به گذرنامهها نگاه کردند. و بعد به ما نگاه کردند. خیلی ترسناک بود، خیلی خیلی ترسناک بود». گذرنامهها جان آنها را نجات داده بود.

سرداری بعد از جنگ نیز به ایرانیان خارجنشین خدمت میکرد. اما بدبختانه بعد از انقلاب اسلامی ایران، از جایگاه خویش برکنار شد و حقوق مستمریاش را هم قطع کردند. او در سال ۱۹۸۱ در انگلستان، در نهایت فقر و تنهایی جان داد. سالها بعد، بازماندگان که داستان وی را به رسانهها گفتند، گروههای یهودی همچون مرکز سیمون ویسنتال یاد وی را گرامی داشت.

عبدالحسین سرداری مسلمانی بود که ناجی جان یهودیان بود. داستان وی شایستهی یادآوری است ـ بهویژه در عصری که ما به سر میبریم.

 

* برنی م. فاربر، فعال حقوق بشر و عضو پیشین کنگرهی یهودیان کانادایی است. وی در حال نگاشتن کتابی دربارهی دیپلماتهایی است که جان یهودیان را در طول هولوکاست نجات دادهاند.

این مقاله با عنوان When Iran saved Jews, instead of threatening them  در نشنال پست مورخ ۲۰ اپریل ۲۰۱۲ منتشر شده است.