جُکایت(حکایت طنزانه)/قسمت دوم

۴

در بخش نخست خواندیم در سرزمین وارث آدم، جریانی خیلی مردمی که از لحاظ مردم بسیار در مضیقه بود، با خوش شانسی و بر اثر زخمی ناخواسته توسط چاقویی آراسته، یک شبه ره دویست ساله پیمود.

 

تصمیمات کمیته خیلی مرکزی آنقدر سری بود که بجز همان دو سه نفر هیچ کس نفهمید این دستورات را چه کسی صادر کرده به طوری که حتی کمیته مرکزی نیز در جریان امر قرار نگرفت. و چون حال رهبر هر روز وخیم تر می شد و عنقریب که به ملکوت اعلی بپیوندد. حزب با مقدس خواندن زخم رهبر تصمیم گرفت این فرصت استثنایی را از دست ندهد و میخ خود را برای همیشه در تاریخ محکم بکوبد. اطلاعیه های بعدی وقتی صادر شد که چهارچرخ رهبر هوا شده بود. حزب ضمن برگزاری مراسم تدفین بزرگترین برگزیده خلقت از اعضا و هواداران خود خواست اگر خواهان جاودانگی و پیوستن به تاریخ اند،  باید زخم مقدس را در خود تکرار کنند. بر بستر تبلیغات صورت گرفته توسط کمیته تبلیغات حزب، فضا آنچنان برای خشونت مقدس فراهم آمده بود که هنوز جنازه رهبر درگور جاخوش نکرده، صدها چاقو پهلوی هواداران و اعضای سینه چاک را شکافت. چاقوهایی که معلوم نبود کی و چگونه پهلوی عاشقان مدهوش را می شکافد. چاقوکشان حرفه ای نیز ضمن حسن استفاده از این فرصت استثنایی چاقوی خود را در همه جا و بر پهلوی هرکسی که می خواستند فرو می کردند و اگر هم دستگیر می شدند، ادعا می کردند تنها برای تداوم زخم مقدس مبادرت به چاقوکشی کرده اند. حزب با درک صحیح از مفهوم تقدس و ضمن احترام به مقدسات جامعه، در اقدامی از قبل برنامه ریزی شده پهلو شکافته ها را موجوداتی استثنایی و زخم آنان را زخمی مقدس خواند. بدین ترتیب زخمی ها موجوداتی فراتر از فانون اعلام شدند. زخمی که نباید مداوا می شد تا مقدس و ماندگار شود! و ماندگاری نیز فقط  با پاشیدن خاک گور بر زخم حاصل می شد. حزب  همچنین توانست با استخدام چاقوکشان به آدم های ترسو کمک نماید تا بر ترس خود فائق آیند.

۵

هنوز یکسال از روزی که چاقویی مقدس پهلوی رهبر را شکافته نگذشته بود که نصف بیشتر سرزمین اولاد آدم زخم برداشت. و کار مردم این شده بود که زخم هایشان را به همدیگر نشان دهند و دیگران هم عادت کرده بودند ضمن همدردی با زخمی ها، زخم مقدس را ستایش و بر درد آنان بگریند درغیر اینصورت ابله و به مخالفت با مقدسات جامعه متهم می شدند. کم کم زخم ها خانوادگی شد و زخم مقدس آنچنان در جامعه ریشه دواند که موروثی شد. و وقتی پدر و یا مادر فوت می کردند زخم های مقدس به فرزندان انتقال می یافتند و خانواده هایی با بُته و اصل و نسب معرفی و مورد احترام واقع می شدند که یک یا چند زخمی داشته باشند. همه چیز حول زخم مقدس می چرخید و زخم معیاری برای خوبی و یا بدی آدم ها و حتی اشیاء درآمده بود و اوضاع چنان عوض شده بود که حتی موجوداتی مثل الکل نیز که سابق بر سمبل نشاط و ناجی جان انسانها نامیده می شد، بکلی از کار بیکار شده و به تشخیص کارشناسان مهمل و دشمن جامعه تلقی گشته و خانه نشین شد. در غیاب الکلی که سلامت جامعه را تضمین می کرد، میکروب ها ویروس ها  میداندار شدند. دانشمندان زخم خورده نیز برای عقب نماندن از قافله تمدنی زخمی، درصدد تئوریزه کردن تفاهم میان زخم مقدس و میکروب ها برآمدند. میکروب ها به این هم قانع نشده و به کمک دانشمندان زخمی اعلام کردند مقدس واقعی ما هستیم که باعث تداوم زخم مقدس می شویم. با این حساب اتحادی نوشته میان زخم مقدس و میکروب ها به وجود آمده و میکروب ها هم لباس تقدس بر تن کردند. میکروب هایی که تا دیروز مورد لعن و نفرین جامعه بودند ناگهان از کنج عزلت بیرون آمده و هل من مبارز می طلبیدند. چاقوکشان حرفه ای نیز گوش به فرمان میکروب ها به ندای قلبی آنان پاسخ می دادند و چاقویشان هر روز بر تعداد زخمی ها می افزود و زخم های جامعه را عمیق تر می کرد. همکاری میکروب ها و چاقوکشان در مدتی کوتاهتر از آنچه تصور می رفت، حزبی که باعث و بانی خشونت شده بود را به عقب رانده و خود سکان جامعه را به دست گرفتند. و مردم نفهمیدند کی و چطوری چاقوکشان حرفه ای و میکروب ها بر مسند قدرت جاخوش کرده اند ولی جامعه ای زخمی و تفکری که بیماری جامعه را مقدس می پنداشت هیچ راهی پیش پای آنان نمی گذاشت.

۶

همکاری دانشمندان و میکروب ها و چاقوکشان حرفه ای، جامعه زخمی سرزمین اولاد آدم را به صورت دسته گلی درآورد که تا مدت ها نمی توانست گل بدهد چون از ساقه قطع شده بود. میکروب ها و چاقوکشان به اینهم قانع نشدند و براساس ضرب المثلی که می گوید هرکه زخمش بیش بیماری اش بیشتر، به تربیت آدمهایی بیمار همت گماشتند چون می دانستند که زخم اساس بیماری است و هر چقدر عمیق تر باشد بیماری گسترده تر. کار چنان بیخ پیدا کرد که تک و توکی آدمهای سالم عوامل الکل معرفی شدند. و یا باید آنگونه که رسانه های میکروبی تبلیغ می کردند مثل ارباب خودشان الکل خانه نشین شوند یا بگریزند. چون باعث عدم احساس امنیت در جامعه می شوند. مدتی بعد نه تنها همان تعداد معدود آدم های سالم پا به فرار گذاشتند، بلکه زخمی هایی که نمی خواستند بمیرند نیز فرار را بر قرار ترجیح دادند.

همان راویان خوش منقار و طوطیان لاکردار نقل کرده اند که گرچه زخمی های بیشماری توانستند از مهلکه میکروب ها بگریزند ولی زخم مقدس سال ها با زخمی ها بود بطوری که آدم های سالم آن سرزمین نیز از تبعات آن در امان نماندند و پیشگویی کرده اند که زخم مقدس برخلاف زخم معمولی محتاج قرنها دوا و درمان است.

* اسد مذنبی طنزنویس و از همکاران تحریریه شهروند است. مطالب طنز او علاوه بر شهروند، در سایت های گوناگون اینترنتی نیز منتشر می شود. اسد مذنبی تاکنون دو کتاب طنز منتشر کرده است.

tanzasad@gmail.com