در ناامیدی و اندوهی  عمیق مچاله شده است.  صورت با نمک و جذابش یک پارچه اضطراب و ترس است. با دست بر زانوی خود می زند و می گوید:”اصلا  نمی دونم چی شد که این غلط  را کردم”. آه می کشد و با درد می گوید:”کاش دستم شکسته بود و این بی آبرویی پیش نمی آمد”.  صدایش قدری بلندتر می شود:کمکم کنید! و آرامتر می گوید: اگر همسرم بفهمد چه کنم؟ به پسرم چه بگویم؟

۳۸ سال سنش است، یک پسر ۱۱ ساله دارد. شب گذشته وقتی برای خرید به  فروشگاهی در نزدیکی خانه اش رفته بود، مقداری میوه و یک بسته نان برداشته و در سبد گذاشته، و از قفسه لوازم بهداشتی یک خمیر دندان را در جیب بارانی اش انداخته بود. پس از پرداخت قیمت میوه و نان، در حین عبور از در فروشگاه، مورد سئوال نگهبان قرار می گیرد، با خشونت و توهین بارانی را از تنش درمی آورند، خمیر دندان را بیرون می کشند و او را به دفتر فروشگاه می برند. آنجا منتظر می ماند تا افسر پلیس برسد. حالا، برگ زرد رنگ جریمه در دستش، غمگین و شکسته در صندلی  فرو رفته است…

نتایج مطالعه ای که در سال ۲۰۰۸، توسطthe National Association for Shoplifting Prevention (NASP)  انجام شده است، نشان می دهد که در طول ۵  سال منتهی به انجام این تحقیق ۱۰ میلیون نفر به جرم دزدی از فروشگاه ها در کانادا دستگیر شده اند. تقریبا تعداد زنان و مردانی که گرفتار شده اند برابر است. کودکان ۲۵ درصد و بزرگسالان ۷۵ درصد این جمعیت را تشکیل می دهند. ۳ درصد از این جمعیت را “حرفه ای ها” تشکیل می دهند. حرفه ای ها یعنی افرادی که اجناس دزدی را می فروشند و از آن کسب درآمد می کنند. همین مطالعه نتیجه گیری می کند که تعداد فراوانی از دزدی های غیر حرفه ای توسط افرادی انجام می گیرد که فشارهای اجتماعی و گرفتاری های شخصی و نه مشکلات مالی و یا حرص و طمع مشوق اصلی آنان بوده است.

اکثر فروشگاه های بزرگ با دوربین های مداربسته مورد نظارت قرار می گیرد

مطالعه دیگری نشان می دهد: در آمریکا سالانه ۲۳ میلیون نفر به بلند کردن کالا از فروشگاه ها مبادرت می کنند. در آمریکای شمالی ارزش کالاهایی که سالانه از فروشگاه های بزرگ و مغازه های کوچک دزدیده می شود، حدود ۱۴ میلیارد دلار  برآورد می شود.

به جز افرادی که ممکن است به دلیل اعتیاد به مواد مخدر و یا اشخاصی که دزدی و فروش کالاهای دزدی وسیله امرار معاش آنان است، اکثر دزدی ها در فروشگاه ها توسط مردمان معمولی و شرافتمندی انجام می گیرد که در غالب موارد از قانون و موازین اجتماعی تخلف نمی کنند. بسیاری از آنان نمی دانند که چرا و چطور “دزد” شده اند، و چرا حتی بعد از دستگیر شدن به این کار ادامه می دهند.

آیا این احتیاج است، حرص و طمع است،  …. یا چیز دیگری که باعث می شود سالانه هزاران نفر تنها در کانادا به جرم دزدی از فروشگاه ها دستگیر شوند.

مطالعه دیگری که در سال ۱۹۹۶ توسط  Shoplifters Alternative  یک سازمان غیرانتفاعی پژوهشی انجام شده است، چنین نتیجه گیری می کند: خرده فروشان، پلیس، دادستان ها و قاضی دادگاه ها سالانه  با هزاران تن به عنوان “دزد”  سر و کار پیدا می کنند. مشاهدات عینی این افراد نشان می دهد که اشخاص دستگیر شده به عنوان “دزد”  شباهتی به متهمان و یا افراد مجرم ندارد. برای مثال آنها وسایل دزدیده شده را مصرف نمی کنند، یا معتاد به الکل و یا مواد مخدر  نیستند،  کارت شناسایی های معتبری دارند، معمولا سابقه کیفری ندارند، (در مورد بعضی تنها پیشینه دزدی از خرده فروشی ها وجود دارد)، با مجرمان و یا  جنایت کاران شناخته شده بی ارتباطند، برای امرار معاش دزدی نمی کنند، معمولا آنقدر متموّل هستند که قیمت شیئی دزدیده شده و حتی جریمه آن را پرداخت می کنند، اغلب دارای شغل و خانواده هستند، چیزهایی دزدیده اند که یا به آن احتیاج مبرمی ندارند و یا اساسا آنرا استفاده نمی کنند، و می دانند کاری که کرده اند اشتباه است و معمولا شرمنده و خجالت زده اند. حاصل اینکه به طور کلی شیوه زندگی آنان به زندگی مجرمان و یا دزدان حرفه ای شباهتی ندارد.

پس از دستگیری، معمولا این افراد مانند سایر خاطیان و یا مجرمان به دستگاه قضایی و کیفری ارجاع داده می شوند، بدون توجه به اینکه چرا این افراد مرتکب دزدی شده و چه تدبیر و واکنش مناسبی می تواند بروز چنین تخلفاتی را کاهش دهد.

در بیانی ساده می توان گفت این افراد برای “هیچ”  دست به دزدی می زنند!  اما راستی در مقابل این دزدی برای “هیچ” چه چیزی عایدشان می شود؟ پاسخ این است که برای بسیاری از این افراد، این “هیچ”  یا شئی دزدیده شده مانند دادن “هدیه”ای به خود است، و حاصل آن احساس خوشایندی است که پس از دریافت یک هدیه پدید می آید!

بسیاری از ما اغلب نیازمند  مشوق ها، انگیزه ها و یا احساسات خوشایندی  هستیم تا بتوانیم با  مسائل و مشکلات جاری کنار بیاییم و یا مصائب روزانه زندگی را تحمل نماییم.

مطالعه ای که اخیرا توسط سازمان مالی مسترکارد Master Card  انجام شده است نشان می دهد که “خرید کردن” و “شام خوردن در بیرون از خانه”، به ترتیب اولین و دومین راه هایی هستند که افراد برای خود به عنوان مشوق و انگیزه فراهم می کنند. شاید کالای دزدی شده همان مشوق و یا احساس خوشایندی را در فرد ایجاد می کند که مثلا شام خوردن در رستوران یا خرید کردن برای بسیاری از افراد به وجود می آورد.

بلند کردن کالا از فروشگاه ها برای بسیاری، عوایدی بیش از قیمت کالای دزدیده شده به همراه دارد. برای افراد مختلف البته این عایدی می تواند  متفاوت باشد:

برای بعضی از افراد، دست زدن به دزدی در واقع جانشین کردن یک حس خوب به جای حس بد ناشی از “کمبود” است. حس “کمبود” می تواند ناشی از وضعیت طلاق یا جدایی یا نبود یک رابطه عاطفی موثر و گرم، یک بیماری لاعلاج، مرگ یک عزیز، از دست دادن شغل و یا  سرمایه،  در وضعیت شغلی و یا مالی ناگوار قرار گرفتن، و یا هر حادثه ای که آدمی را در وضعیت نیازمند بودن قرار می دهد، باشد. دزدیدن یک بسته کرم و یا یک بطری آبجو برای مثال می تواند به طور موقت اضطراب ناشی از یک مشکل ارتباطی، یا شکست مالی و یا کمبود عاطفی را تسکین دهد، و احساسی از اینکه اوضاع در کنترل قرار دارد را به شخص القا نماید.

برای برخی، اقدام به دزدی به معنای دریافت پاداش و یا بازپرداختی است در مقابل خدماتی که به دیگران می دهند و در مقابل چیزی زیادی به دست نمی آورند.

برای بعضی دزدی از خرده فروشی ها، همچون  مکانیزمی تسکین بخش در برابر اضطراب، ناامیدی، خستگی و یا افسردگی عمل می کند. هر دو مطالعه نقل شده در بالا،  نشان داده اند که درصد زیادی از افرادی که مرتکب دزدی از خرده فروشی ها شده اند، دچار افسردگی بوده اند. افسردگی بیشترین بیماری روانی گزارش شده در میان سارقین بوده است. بدین ترتیب شاید بتوان پاسخ این سئوال را پیدا کرد که چرا بسیاری از این افراد در روز تولد خودشان و یا روزهای حوالی عیدها دست به دزدی می زنند.

 به هر شکلی که به این پدیده نگاه کنیم،  دزدی از فروشگاه ها  برای  دزدان غیر حرفه ای راهی است که به خود احساس خوب بدهند و یا روشی است برای تسکین مشکلات عاطفی و یا روحی خود. اما در واقع، نوعی تخریب نمودن “خود” است به جای حس خوب دادن به “خود”. این تناقضی است که اغلب از نظر این افراد مورد توجه قرار نمی گیرد.

بلند کردن جنس از فروشگاه ها برای بسیاری از شهروندان، یکی از راه های کنار آمدن با دشواری ها و استرس های زندگی  محسوب می شود که مانند راه هایی  مثل  سیگار کشیدن، پرخوری، اعتیاد به الکل و یا مواد مخدر، که  توسط خیلی از افراد، چه پیر چه جوان، ثروتمند یا کم پول، مرد یا زن، تحصیلکرده و یا کم  سواد به کار گرفته می شود. و یا وسوسه انجام آن را بسیاری از ما احتمالا تجربه کرده باشیم.  سرقت از فروشگاه ها اساسا انعکاسی است از ناتوانی فرد در کنار آمدن با موقعیت های دشوار و ناخوشایندی که در آن قرار گرفته است. آن موقعیت های ناگوار شاید به سادگی قابل تغییر نباشند، اما آموختن شیوه های سالم برای کنار آمدن با دشواری های زندگی همیشه میسر و شدنی است.

 

* شیدا بامداد، مددکار اجتماعی در زمینه سلامت روان و عضو کالج مددکاران اجتماعی انتاریو است.