شهروند ۱۲۲۸ پنجشنبه ۷ می ۲۰۰۹

ماه مه، این اردیبهشت همیشه و هرجا زیبا، که کارگران جهان روزی از روزهای بهشتی‌اش را به نام خود کرده‌اند، مرا به یاد جو هیل می‌اندازد. بعد جو هیل مرا به یاد همه‌ی آن‌هایی می‌اندازد که به‌جا یا بی‌جا در راه آرمان‌شان سر به باد داده‌اند و افسانه و اسطوره شده‌اند. از اعدام جو هیل، کوشنده‌ و ترانه‌سرای پر شر و شور جنبش کارگری امریکا در سال‌های نخست سده‌ی بیست، نزدیک به صد سال می‌گذرد و از بسیاری از شور و شعارهای آن سده، در آستانه‌ی این سده، جز پوسته‌ای تاریخ‌نشان چیزی به‌جا نمانده. بی‌‌راه نیست اگر گفته شود که برجسته‌ترین ویژگی قرن بیستم از آن است که تق خیلی از ادعاهای دهان پرکن و خواب‌های‌ انقلابی اشرف مخلوقات در این دوره درآمد. با این همه هنوز نه تنها گارگر مهاجر ساده و زبان‌ندان، که مهاجر متخصص زبان‌دان هم، در جاهای پیشرفته‌ی دنیا استثمار می‌شود. در جاهای پس‌نگه ‌داشته شده و یا پس‌رفته هم که، راحت یا سری زیرآب می‌رود یا زبانی بریده می‌شود و آب از آب تکان نمی‌خورد. هنوز، چه در ممالک مترقی و چه در مناطق بدوی، دادگاه‌های فرمایشی برپا می‌شود تا مهتران بر کهتران حکومت کنند. و هنوز و هم‌چنان جنگ خیر و شر و فرودست و فرادست برقرار است.


در تب و تاب انقلابی سی سال پیش، بازار کتاب گرم از عطش مشتری‌هایی بود که در فرج بعد از شدت سانسور دوره‌ی پهلوی هول خریدن کتاب‌هایی را می‌زدند که کمی بعد با انگ “جلد سفید” یا “ممنوعه” محکوم به غیب شدن یا چال شدن بودند. در آن جو در میان انبوه کتاب‌هایی که می‌شد به فارسی برگردانم تا آبی به آسیای ‌انقلابی‌گری ریخته شود، یکی هم کتابی بود به نام “ماجرای جو هیل” به قلم فیلیپ فونر، پژوهشگر جنبش کارگری امریکا، در شرح مستند دادگاهی که حکم تیرباران جو هیل را صادر کرد. این کتاب که به یاری همراه و همکاری ترجمه شد و در سال شصت به بازار آمد و بعد از چندی به خیل کتاب‌های غیبی پیوست، به گمانم تنها کتابی باشد که به فارسی در باره‌ی جو هیل درآمده است. در فضای اینترنتی فارسی هم نوشته در باره‌ی این افسانه‌ساز جنبش کارگری چندان نیست.


اگر در آن حال و هوا آرمانگرایی و روحیه‌ی شورشی جو هیل جذابیتی انکارناپذیر برای من و کسانی چون من داشت، حالا آنچه که در تک‌نسخه‌ی به یادگار مانده از “ماجرای جو هیل” و زندگی او مرا به خود می‌کشاند، دلبستگی او به موسیقی و ترانه‌سرایی‌ست — عشقی که خرج راه آرمانی شد و ناکام ماند. اما این عشق بربادرفته ترانه‌هایی به یادگار گذاشته که دو نمونه از آن را از همین کتاب “ماجرای جو هیل” نقل می‌کنم.


ترانه‌ی کلاسیک جو هیل، “واعظ و برده” یا “کلوچه در آسمان” نام دارد که در آن می‌گوید:

می‌خواهند به تو بگویند چه غلط است و چه درست

اما تا می‌پرسی پس خورد و خوراکم چه می‌شود

با صدایی نرم و نازک می‌گویند:

در آن سرزمین باشکوه در آسمان

آن بالا بالاها انشاالله به نان و نوایی می‌رسی

کار کن و دعا بخوان، زندگی کن رو علف

وقتی که مردی، تو آسمان کلوچه می‌دهند به تو…


آخرین ترانه‌‌ی جو هیل هم وصیتی‌ست ساده و روشن:

وصیتم خیلی روشن است

ارث و میراثی ندارم

رفقایم شیون و زاری نکنند

سنگ غلتان خزه نمی‌گیرد

اگر به میل خودم بودم، می‌گفتم

جسدم را خاکستر کنند.

بگذار نسیم سرخوشی بوزد

و خاکسترم را به گلستان‌ها ببرد

شاید گل پژمرده‌ای بشکفد

و دوباره شاداب شود.

این آخرین آرزوی من است

شاد باشیدهمه‌تان

جو هیل


در ستایش جو هیل و افسانه‌اش بسیار گفته و سروده شده؛ از این بسیار، ترانه‌ای که کلامش از آلفرد هیز و موسیقی‌اش از ارل رابینسن است، پرآوازه‌تر از همه‌ است و خواننده‌های نامدار بسیاری از جمله جون بایز امریکایی و لوک کلی ایرلندی آن را خوانده‌اند. بند اول این ترانه چنین است:

دیشب جو هیل اومد به خوابم،

زنده مثل من و تو.

میگم “جو، تو که ده ساله مردی”

میگه “من هیچ‌وقت نمردم”

میگه “من هیچ‌وقت نمردم.”


ترانه‌‌ی “دیشب جو هیل اومد به خوابم” را با صدای دو خواننده‌ی نامبرده می‌توانید در یوتوب گوش کنید:



http://www.youtube.com/watch?v=YR6SMAJQW8Y

http://www.youtube.com/watch?v=Q2OivplOBq8