شهروند ۱۲۳۵ پنجشنبه ۲۵ جون ۲۰۰۹

نه شعری که گشودن بغضی با کلام:

بر نرم دشت خاک این جهان

در حیاط خانه ی ایران

دانه دانه می کاریم

آب می دهیم و آبیاری می کنیم

با خون “ندا”

با خون هزاران جوان

سبز خواهد شد

سبز

سبز

سبز

دمکراسی

خسته می آید

از کوچه پس از کوچه های جهان

تا نشیند دمی

در حیاط خانه ما

تا گوش کند به حرف ما

به “ندای” ما

از الیاف سبز

چتری بر سرش می گستریم

تا باور کند

مهمان همیشگی خانه ی ماست

تا ببیند با چشم خویش

سرخی می شوید سیاهی

سبز می شود حیاط

سبز می شود این جهان

سبز می شود

سبز

سبزِ سبزِ سبز