شهروند ۱۲۴۵ پنجشنبه ۳ سپتامبر ۲۰۰۹
به موزه ی شعر منظومه ی شمسی‌
شادی الاهه گان جمهوری وحشی شرنگستان

۱

آخر کجا شد؟ سیمرغ پربخش

آن رانده پرور آن جان و فر بخش

آن ساکن اوج آن راکن موج

آن چشمه ی عشق چشم نظر بخش

آن سنگ پر پر آن مهر گستر

آن جشن آزاد هنگ و هنر بخش

ای جان به آواز سر در دل‌ انداز!

بر آن پر ناز رنگ شرر بخش!

ما راندگانیم درماندگانیم

بر جان یغما خوان دگر بخش!

دیو جگر خوار خون جگر ریخت

از نو بر انظار خون جگر بخش!

جان شرنگ ات آن طفل شنگ ات

بس نیشتر خورد تو نوشتر بخش!


۲

چنگ چنگیز است برگیر و بزن!

فتنه انگیز است برگیر و بزن !

آتش افروز است بنشین و بساز !

آتش‌اش تیز است برگیر و بزن !

باغ شداد است گل ریز و برقص !

جسم پاییز است برگیر و بزن !

وقت توفان است این کشتی‌ بسوز !

نوح لبریز است برگیر و بزن !

خون شیرین است فرهادا ! مریز !

جام پرویز است برگیر و بزن !

وحشت عقل است خوش باش و مترس !

طیبت آمیز است برگیر و بزن !

وقت تعزیر است برخیز و بکش !

محض تعزیز است برگیر و بزن !

پیچ در پوچ است در پوچی مپیچ !

هیچ در چیز است برگیر و بزن !

باز افروز ‌ای مغول غار شرنگ !

دل‌ غزل ریز است برگیر و بزن !

۳

تا چنان تر آن اسید آسا شود

قرن‌ها پروانه‌ای شیدا شود

جان فروزی سینه سوزی دلبری

ساقی آن جام آتش زا شود

روی عشق‌اش دست دل‌ گلگون کند

خط حسن‌اش حیرتی برا شود

بال ما اینجا ملول آمد، هنوز

نیست صیادی که صید ما شود

گو سکندر آید و سوزد سرای

چشم ما میخانه ی دارا شود

وان شکایت‌ها که نقش نیل شد

رنگ باران بر دل‌ سینا شود

مرده ایم و مانده ایم از بی‌ کسی‌

کو کسی‌ تا عیسی دل‌‌ها شود

باز می‌‌رقصد شرنگ لال حال

تا تن پروانه شعر ما شود


۱۹۹۴ غار- مونترال