شهروند ۱۲۵۹ ـ ۱۰ دسامبر ۲۰۰۹
چشمهایت را که ببندند مختاری مختاری مختاری
باغ­هایت را که ببندند مختاری مختاری مختاری
این کویر زن آن کویر مرد این کویر کودک آن کویر آهو
این کویر طاووس آن کویر کفتر
همه میگویند مختاری مختاری مختاری
های هایا هایا هایا ها ها
های هایا مختاری مختاری مختاری
مرد میگوید ما اینجوری هستیم اینجوری اینجوری
مرد میگوید دریا را ما خالی میخواهیم خالی خالی خالی
مرد میگوید دریا را بی ماهی میخواهیم
جنگل را بی چلچله بی کفتر بی آهو میخواهیم
و خشن میگوید یک یک میگوید میخواهیم میخواهیم
و تماشا را بی طاووس
اما های هایا هایا هایا ها ها های هایا مختاری مختاری مختاری
باد می­آید دریا می­آید ماهی­ها می­آیند رؤیاها می­آیند اما اما اما
اشک­ها می­آیند چشم­های عاشق­ها می­آیند و زنی میگوید اما اما اما
آب می­آید بابا می­آید مادر می­آید
و نفس می­آید و صدا می­آید عشق می­آید
زن زن زن زن زن آن فتنۀ زیبا می­آید
های هایا هایا هایا ها ها های هایا مختاری مختاری مختاری
داغ میخواند سینه داغ میخواند زانو داغ میخواند خواهر داغ میخواند مادر
و کفن­ها و پرچم­ها و دکان­ها و خیابان­ها و دهان­ها و دندان­ها
هرچه هرجا و هرکه هرجا و حتی خود قاتل­ها خود آمرها خود عامل­ها
حتی خود او که آن بالاست بالای بالای بالای بالای بالای ما میگوید:
های هایا هایا ها یا ها ها های هایا هایا هایا مختاری مختاری مختاری
ممد مختاری ممد مختاری ممد مختاری مختاری مختاری مختاری