شهروند ـ فرح طاهری: یکشنبه ۱۷ جون ۲۰۱۲، مراسمی در بزرگداشت زنده یاد پرویز شهریاری، استاد برجسته ی ریاضیات که خدمات بیشماری به ایران و ایرانی کرده است، در بنیاد پریا برگزار شد.

شهروند، کانون فرهنگی به آذین و کانون دوستداران گیلان برگزارکنندگان این مراسم و پرشین سیرکل و کراس آرت فیلم هم از حامیان این برنامه بودند.

 

سحر میرشفیعی، از اعضای هیئت مدیره کانون دوستداران گیلان، گردانندگی مراسم را عهده دار بود و از سوی برگزارکنندگان گفت: افتخار می کنم که توانستیم با این گردهمایی گامی کوچک در بزرگداشت یکی از نوابغ بزرگ ریاضی کشورمان برداریم.

بالا از راست: سحر میرشفیعی، شهلا اعتمادزاده، حسن زرهی
پایین: رزا روزبهان و هما احمدزاده

او با اشاره به اینکه، این روزها شاهد از دست دادن شخصیت هایی هستیم که شالوده و جزئی از سازندگان فرهنگ، تاریخ، هنر و خاطرات ما در سالیان گذشته بودند، تأکید کرد، که تلاش کنیم در زنده بودنشان از آنان قدردانی کنیم و در نبودشان اهدافشان را پاس بداریم.

در آغاز شهلا اعتمادزاده، هنرمند و از موسسان کانون به آذین، پیام شهریار فرزند آن زنده یاد که ساکن کالیفرنیاست، را خواند.

او در این پیام یاد سه تن از عزیزان از دست رفته اش را گرامی داشته بود، پدر، مادر و خواهرش مرجان.

شهریار می نویسد: “پرویز شهریاری شخصیتی چند سویه بود. بسیاری از شما او را معلم ریاضی تان می دانید. بسیاری از شما او را نویسنده و مترجم پرکار و اثر گزاری می دانید. بسیاری از شما او را زرتشتی نمونه می دانید. بسیاری از شما او را فعال سیاسی که تا پایان به آرمان هایش وفادار مانده، می دانید. بسیاری از شما او را انسانی شریف و نازنین می دانید. بسیاری از شما او را یک ایرانی و یک شخصیت ملی میدانید. چه بسا از نظر شما جنبه یی از شخصیت، زندگی و فعالیت شهریاری کلیدی تر است و تاکید بیشتری می طلبد. ولی برای من، پرویز شهریاری چند نفر نبود. او فقط بابا بود. بابا پس از شنیدن خبر مرگ مادرم زمرد بهی زاده که ۵۷ سال همسر پرویز بود، بسیار شکسته شد، و فقط بعد از دوازده روز، او هم از پیش ما رفت.”

در جای دیگری از این پیام، شهریار به حادثه تلخ مرگ خواهرش مرجان ۸ ساله در تصادف اتوموبیل اشاره می کند و اینکه چگونه پدرش ضمن دادن این خبر به او قول داده که کاری خواهد کرد که یاد مرجان زنده بماند.

بالا: ایرج شهریاری، مهرناز شهریاری
پائین: احمد جواهریان، امید ابراهیم پور

یاد مرجان با دبیرستان دخترانه ای که زنده یاد شهریاری به نام او ساخت، زنده ماند. شهریار می نویسد:”بابا به قول خود وفا کرد. آن قدر کار کرد، آن قدر قلم زد، آن قدر درس داد، آن قدرفعالیت اجتماعی و سیاسی کرد که در این چند هفتۀ گذشته، بعد از ۴۷ سال، اسم و یاد مرجان در روزنامه ها، در تلویزیون، در یادبودها و در شرح حال ها، همه جا هست.”

در این بخش برنامه، فیلم مستند کوتاهی ساخته ی میترا منصوری، فیلمساز ساکن هلیفکس، به نمایش درآمد. این بخشی از یک فیلم مفصل است که ایشان به درخواست کمیته ی برگزارکننده، حدود هفده دقیقه از آن را برای نمایش در این برنامه آماده کرده بود. انتخاب موسیقی متن بسیار باسلیقه انجام شده بود، و با شخصیت و منش تلاشگر پرویز شهریاری منطبق بود.

در این فیلم، پرویز شهریاری از همه چیز و همه جا می گوید. از خاطرات کودکی، زمانی که با فقر دست و پنجه نرم می کردند. اینکه چگونه به او کمک می کردند تا درس بخواند.

شهریاری در بخشی از این فیلم می گوید:”حالا می رسیم به یکی از غیرانسانی ترین و زشت ترین زندان هایی که من بودم که از اردیبهشت ۱۳۶۲ آغاز شد. من مجموعا شاید شش بار زندان رفته ام که بین اینها از زندان ۱۲ ساعته وجود داشت تا زندانی که سه سال طول کشید ولی هر بار که گرفتار شدم همیشه غبطه ی زندان قبلی را خوردم. ظاهرا تنها پیشرفتی که در ایران وجود داشت عبارت از این بود که چگونه از تجربیات دیگر کشورها و از تجربیات سالهای قبل از خودشان استفاده کنند و شرایط زندان را سخت تر و زندگی را بر زندانیان تلخ تر بکنند. یکی از ویژگی های زندان جمهوری اسلامی ریا و دروغ بود که دائما ما با آن سروکار داشتیم….”

حسن زرهی، سردبیر شهروند، هم از سه منظر به زنده یاد شهریاری نگاه کرد، و برای هرکدام خاطره ای تعریف کرد که در همان ارتباط بود.

زرهی ابتدا از حرمتی که شاگردان استاد برای او قائل بودند حرف زد.  و خاطره ای از یکی از شاگردان او که دختر یکی از مقام های ساواک بوده و زمانی که خبر دستگیری استاد را شنیده، از پدرش خواسته بود یا شهریاری را فوری آزاد کند یا هیچکس آن شب در خانه ی آنها نخواهد خوابید!

خاطره دیگر از شناختی بود که از استاد در جهان وجود داشت. هنگامی که استاد در زندان جمهوری اسلامی با برادر زنده یاد سعید سلطانپور هم سلولی بود، به آن هنگام هر دم پاسداران به در سلول شهریاری می کوبیدند و با دشنام  او را به سازمان اطلاعاتی کشوری منسوب می کردند و در پی پرسش ایشان که چرا؟ می گفتند که او اگر جاسوس آمریکا و روسیه و چین و نیکاراگوئه نیست پس چرا انجمن ها و دانشمندان ریاضی این کشورها و گاه رهبرانشان از او پشتیبانی می کنند. زرهی در همین خاطره از رفتار و روابط دوستانه ی استاد با سلطانپور گفت. روابطی که بارها شهریاری را به زندان کشانده بود به اتهام رابطه با سازمان هائی که با باورهای او هیچ نسبتی نداشتند، اما از آنجا که او به همه ی شاگردانش صرف نظر از عقایدشان به یک چشم نگاه می کرد سازمان های امنیتی هردو رژیم گمان می کردند، او رهبر سازمان های مبارزاتی عدیده ای است و این یکی دیگر از خصلت های انسانی استاد بود.

 

هما احمدزاده، همکار زنده یاد شهریاری دقایقی از او گفت: من افتخار همکاری نزدیک با آقای شهریاری در ماهنامه های چیستا و دانش و مردم را داشته ام. من شاگرد درسی ایشان نبودم، هرچند در مدرسه ی مرجانِ ایشان درس خوانده ام.

احمدزاده فضای مدرسه را دمکراتیک، صمیمی و همراه با احترام خواند که در آن شاگردان انسان محسوب می شدند و ارزش داشتند.

احمدزاده افزود:”در این فضا بود که من برای اولین بار تفاوت بین یک جوّ دیکتاتوری را با فضایی دمکراتیک حس و درک کردم… آقای شهریاری با به وجودآوردن چنین فضایی در مدرسه ی مرجان، تفاوت بین این دو فضا را به من نشان داد و من فراگرفتم که یک فضای دمکراتیک و آزاد چگونه باعث رشد و بالیدن انسان ها می شود.”

احمدزاده ادامه داد:”ایشان به نیروهای جوان و تازه کار بسیار اهمیت می داد و سخت از نخبه گرایی به دور بود و هرنوع اشرافیت را چه در زمینه ی ادبی و فرهنگی و چه در زمینه ی علمی و سیاسی مردود می دانست و معیار برای ایشان تلاش و ازخودگذشتگی بود.”

احمدزاده در پایان سخنانش در حالی که بغض اجازه ی حرف زدن به او نمی داد، گفت:”آقای شهریاری همواره می گفت، من معلم ریاضی هستم و می دانم که هر مسئله ای راه حلی دارد. فقط باید جستجوگر و پر حوصله بود. برای یافتن راه حل مناسب نباید راه های طی شده را دوباره امتحان کرد، بلکه در جستجوی راه حلی جدید برآمد.”

نوبت به هنرمند موسیقیدان، مانلی جمالرسید تا با نوای دل انگیز گیتارش دقایقی حال و هوای سالن را مترنم کند. مانلی، جوان هنرمندی ست که همواره در برنامه های جامعه ی ایرانی حضوری پررنگ داشته و اگرچه خارج از ایران بزرگ شده، ولی نسبت به خانه ی مادری و آدم هایش، بی تفاوت نیست.

مانلی جمال هنرمندی که به زیبایی در مراسم نکوداشت استاد شهریاری نواخت

مانلی نوازنده گیتار آگوستیک است و آهنگ هایش را خودش می سازد و به تازگی آلبوم دومش را به بازار روانه کرده است.

روزا روزبهان، فعال سیاسی و اجتماعی، پیام مژده فرزند زنده یاد شهریاری را خواند. او در آغاز مژده را معرفی کرد.

مژده در پیام خود از سنگینی از دست دادن مادر و پدر در فاصله ی ۱۲ نوشته بود و از جمله این که:”خاطرات من هم از بابا، بی کران است. او انگار چند زندگی را در یک زندگی به ثمر رساند و در نتیجه در حیطه های مختلفی زندگی کرده و خاطره ایجاد کرده.”

مژده جمله ای را به یاد می آورد که پدرش در سیزده سالگی اش به او گفته بود”این خوبه که آدم مهم باشه، ولی مهم تر اینه که آدم خوب باشه.” مژده ادامه می دهد:”پرویز شهریاری البته خوبی را زندگی کرد. او هم خوب بود و هم مهم، ولی همانطور که خودش باور داشت مهمتر از همه این بود که با خوبی زندگی کرد.”

نوبت به ایرج شهریاری، خواهرزاده ی استاد پرویز شهریاری رسید. او در آغاز سخنانش گفت، من یک معذرت خواهی به آقای زرهی بدهکار هستم، خیلی از موقع ها که تلفنی صحبت می کردم با پرویز، می گفت دایی جون سلام منو حتما به آقای زرهی برسون، چون شهروند پربارترین نشریه خارج کشور است. ایرج شهریاری افزود، و من هیچگاه چنین نکردم، ببخشید.

شهریاری افزود: ببینیم پرویز در مورد بزرگان هم عصرش چه می گفت. من این ها را خودم از او پرسیدم. گفتم بهترین مترجمان ایران که هستند؟ گفت، محمود اعتمادزاده (به آذین) و محمد قاضی. گفتم نظرتان در مورد هوشنگ ابتهاج چیست؟ گفت، حافظ دوم ایران. گفتم، بهترین فیلسوف و انسان شناس تاریخ ایران کیه؟ گفت، احسان طبری.

ایرج شهریاری، خاطرات دیگری از دایی اش را با حاضران در میان گذاشت و در یکی از خاطراتش از گریه ی پرویز شهریاری پس از شنیدن خبر کشته شدن سالوادور آلنده، رئیس جمهوری شیلی، گفت.

سخنران از مادرش ـ اختر ـ که جزو معدود دخترانی بود که در کرمان در سال ۱۳۲۰ دیپلم گرفته بود و در یک موسسه پنبه پاک کنی به سمت حسابدار استخدام شده بود، گفت، که این زن به برادرش ـ پرویز ـ برای ادامه ی تحصیل در تهران کمک مالی می کرد.

از مراسم نکوداشت استاد شهریاری بسیار خوب استقبال شد

خواهرزاده ی پرویز شهریاری از زندانی شدن دایی اش چنین گفت: در اردیبهشت ۶۲، گروهی از فرهیختگان این سرزمین را حکومت جنون اسلامی دستگیر کرد. او را به کمیته ی مشترک بردند، من آن موقع اوین بودم، اما کمیته ی مشترک یکی از مخوف ترین بازداشتگاه های جهان است. شش ماه آنجا بود و تحت شدیدترین شکنجه ها. حکومت اسلامی اهمیتی به سن و سال و مقام افراد نمی داد.

ایرج شهریاری گفت: دوستی داریم به نام میلاد درویش یک مستند یک ساعت و نیمه از شهریاری ساخته به نام فانوس گلستان که فوق العاده است و در یوتیوب هم در دسترس است، و لازم است که از او یادی کنیم.

او همچنین گفت: کسی را هم که حتما باید از او یاد کنیم خانمی ست به نام ناهید اکبری که در حدود ۱۵، ۲۰ سال اخیر مراقب و دستیار فرهنگی و دست راست پرویز بوده است.

ایرج شهریاری بقیه وقت خود را به خواهرش داد تا او هم که از آمریکا آمده بود، از دایی شان بگوید.

 مهرناز شهریاری نیز دقایقی از دایی جان و خاطرات با او گفت.

مهرناز گفت: سه خانم در قلب دایی من جای خاصی داشتند. مادرشان خانم گلستان شهریاری که با فداکاری چهار بچه ی خود را بزرگ کردند و تحصیلکرده تحویل جامعه دادند، آن هم در زمانی که بسیار سخت بود. اختر شهریاری مادر ما که کمک کرد تا برادرانش تحصیل کنند. و سومین زنی که جای خاصی در قلب دایی جان داشت، همسرش زمرد بهی زاده بود.

 مهرناز شهریاری که لیسانس فیزیک دارد و سابقه تدریس در دبیرستان های ایران و میشیگان آمریکا، گفت: هرچه که من در ریاضی یاد گرفتم، هرچه که از لحاظ دانش و روش تدریس دارم، از ایشان دارم.

سخنران بعدی امید ابراهیم پور، از همکاران استاد شهریاری در ماهنامه چیستا و از بنیانگذاران کانون به آذین بود، که با عنوان “آشتی با ریاضیات” سخنرانی اش را ارائه داد.

ابراهیم زاده با اشاره به اینکه سرانجام در سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۶) در دفتر چیستا استاد شهریاری این دانشمند و ادیب و مبارز راه بهروزی مردم را ملاقات کرده است، گفت: علم ریاضی با همه شاخه‌های خود موضوع سختی به نظر میرسد ولی هدف استاد شهریاری، به شهادت نوشته‌ها و ترجمه‌هایش بر این بود که بتواند این امر را ساده و همه فهم نماید.

ابراهیم پور بخش هایی از کتاب های استاد شهریاری در مورد ریاضیات را برای حاضران خواند که در آن به ریشه ی دلزدگی و دوری از ریاضیات پرداخته شده بود.

به گفته ی سخنران، استاد در بعد از انقلاب علی رغم محدودیت‌ها، تلاش خود در آشتی با ریاضیات را دو چندان می‌کند و جمع‌های علاقمند به ریاضی را هدایت و سازماندهی کرده و تا جایی که مسئولان آموزشی کشور دیگر نمی‌توانند حضورش را انکار کنند. او عضو هیئت تحریریه چندین مجله ریاضی می‌شود که می توان از آن جمله از مجله های ریاضی برهان و توان نام برد.

ابراهیم پور در پایان پیام تسلیت همکاران زنده یاد شهریاری در مجلات ریاضی برهان و توان را خواند.

آخرین سخنران این مراسم، احمد جواهریان از همکاران استاد شهریاری بود.

او با اشاره به اینکه استاد شهریاری نقش و جایگاه خاصی در زندگیش داشته افزود:… مگر می شود کسی بتواند آنقدر کتاب بنویسد، ترجمه کند و انتشار دهد که فهرست کاملی از کتاب هایش موجود نباشد. نوشته اند بیش از هزار مقاله. چقدر سخنرانی؟… اگر به این فهرست، تاسیس مدارس و انتشارات و دانشگاه و مساعدت به راه اندازی ده ها موسسه ی فرهنگی کوچک و بزرگ که در برخی موارد نامشان هم به میان نیامده است، بیفزاییم، باید اذعان کرد که کارنامه ی عملکرد فرهنگی پرویز شهریاری در جامعه ی ما بی شک هیچ همانندی ندارد. این در حالی است که به علت ترویج فرهنگی بدیل آن هم از دیدگاه چپ و جانبداری روشن و صریح اش از زحمتکشان و مخالفت صریحش با نظام سرمایه داری (هر پنج باری که به زندان کشیده شد به همین جرم بود) و عدم مجیزگویی از صاحبان قدرت، در انجام بسیاری از این کارها با کارشکنی ها و حتی تهدیدهای جدی روبرو بود.”

سخنران به تهدیدهای تلفنی که در دوران قتل های زنجیره ای به شهریاری می شد اشاره کرد و اینکه او حاضر نشده به جای امنی برود و گفته است “ما تا زنده ایم کار خودمان را می کنیم. “

سخنران افزود: او در عین اینکه نگاهی جهانی داشت، عمیقا به ایران عشق می ورزید و به همین دلیل همیشه بخشی از مطالعه و نوشته ها و صفحات مجلاتش را به ایران شناسی اختصاص می داد.

جواهریان ویژگی دیگر شهریاری را دانش سیاسی او خواند و اینکه در تمام فرازها و فرودهای جنبش اجتماعی کنار مردم بود. او افزود: شهریاری در عین حالی که فعالیت های فرهنگی اش را با دقت تمام، مستقل از فعالیت های سیاسی نگه می داشت و در این زمینه سختگیر بود، معتقد بود که برای ارائه یک کار فرهنگی مستمر مردمگرا باید سیاست را به خوبی شناخت و مشی سیاسی درستی داشت تا بتوان از خطوط قرمز دائما در حال تغییر حکومتی حداقل فاصله لازم را حفظ کرد. او در مقابل تندروی های همکاران می ایستاد و از مرزهای مخاطره انگیز با شجاعت تمام حفاظت می کرد. به یاد دارم که هرگاه مقاله تند و تیزی به ایشان ارائه می شد و اصراری بر چاپ آن بود، با طنز خاص خودش می گفت: این را می گذاریم برای چاپ در آخرین شماره نشریه.