شهروند ۱۱۴۹
بخش سوم

اشغال نظامی عراق عملکرد و سیاست های امپریالیستی ویژه ی نومحافظه کاران را به عیان در مقابل افکار عمومی جهانی برملا ساخت. بدون شناخت دقیق از ایدئولوژی آنان نمی توان به طور جامع از اوضاع کنونی و آینده ی جهان بویژه خاورمیانه یک سیمای مناسب و متعادل در انظار عمومی ترسیم کرد.

اکثر نومحافظه کاران حاکم هیچ سنخیتی از نظر وابستگی با محافظه کاران و لیبرال های سنتی و قدیمی ندارند. به قول فرانسیس فوکویاما که در اوایل دهه ۱۹۹۰ با نوشتن کتاب “پایان تاریخ” معروف شد و امروز علیرغم اختلافات شدید با اکثر نومحافظه کاران درون رژیم بوش در زمینه های سبک کاری و تاکتیک ها، یکی از پدران معنوی نومحافظه گرایی محسوب می شود:”نو محافظه کاران به هیچ وجه از وضع موجود دفاع نمی کنند. به عبارت دیگر آنها هر نوع هیرارشی، سنت و طبیعت انسانی را رد می کنند.”

برخلاف محافظه کاران (“واقع گرایان”) و لیبرال های سنتی (“انترناسیونالیست ها”) نومحافظه کاران شدیدا نسبت به الگو و مدل “دمکراسی” آمریکا تعصب خوش بینانه داشته و خواهان صدور آن حتی از طریق ارعاب و جنگ به اکناف جهان هستند. آنها بر آن هستند که آمریکا که یک قدرت نظامی سیاسی بلامنازع و استثنایی در جهان است، باید از “حق طبیعی” که “پایان تاریخ” و ظهور “آخرین انسان” (“انسان گلوبال”) به او اعطا کرده، نهایت استفاده را برای “رستگاری” بشر از طریق صدور دمکراسی و “تغییر رژیم” و استقرار ملت ـ دولتهای جدید (Nation Building) بنماید. در حیطه امور داخلی، نومحافظه کاران براساس آزمونهای تئوری “تبعات ناخوشایند مهندسی اجتماعی” با تمام جنبه های “دولت رفاه” و نقش دولت در اقتصاد بازار سرمایه داری که توسط دولتهای متعلق به احزاب دمکرات و جمهوریخواه (از روزولت و ترومن در دهه ۱۹۴۰ گرفته تا جانسون، نیکسون و . . .) تا اندازه ای اجرا می شد، مخالفت کرده و در عوض خواستار برقراری سیاستهای “خصوصی سازی”، “افزایش استخدام سربازان پیمانی” و “لغو مقررات عمومی” هستند.

بررسی نوشته های نومحافظه کاران چون اروین کریستول و نورمن پودرتس (سردبیران مجله “کامنتری”) و چندین تن دیگر از آنان نشان می دهد که نومحافظه کاران درصدد هستند که تمامی آزادیهای نسبی اجتماعی و سیاسی و امتیازات حقوقی و اقتصادی را که مردم آمریکا و اروپا در شصت سال گذشته از طریق مبارزه کسب کرده اند، از آنها به تدریج گرفته و با صدور دمکراسی و ایجاد “امپراتوری آشوب” یک نوع “بربریت قانونی” و کنترل شده ی دوران امپراتوری رم را در جهان مستقر سازند. به نظر الن بلوم از آموزگاران معروف نومحافظ کاران، “نسبیت فرهنگی” دشمن “تمدن غرب” است و هر نوع حمایت از آن در عمل، “رد جهانشمول بودن ارزش های دمکراسی مدل آمریکاست.”

نویسندگان و پژوهشگران بنیادهای تحقیقی چون “آمریکن انترپرایز”، “بنیاد هادسن” و “کمپانی هریتاژ” که دائما در حال پژوهش و تفحص درباره مسائل مربوط به نظامیگری های پنتاگون هستند، در واقع ایدئولوگ های وزرای کابینه جورج بوش هستند. به طور نمونه، الیات ابرامس یکی از اعضای شورای امنیت ملی آمریکا در دوره اول ریاست جمهوری جرج بوش (۲۰۰۴ـ۲۰۰۰) و مسئول امور خاورمیانه و داگلاس فیث یکی از معاونین دانلد رامسفلد وزیر سابق دفاع آمریکا، طراحان اصلی سیاستهای دولت اسرائیل در نوار غزه و کرانه غربی فلسطین در سالهای ۲۰۰۶ـ۲۰۰۱ بوده و در شکل گیری و توسعه ائتلاف مسیحی های راست گرا، و صهیونیست های آمریکا نقش مهمی دارند.

بعضی از رسانه های جمعی و یا گروهی که مرتبا تئوریها و سیاستهای نومحافظه کاران را تبلیغ کرده و ترویج می دهند، عبارتند از: مجله ماهانه “نشنال ریویو”، مجله هفتگی “نیوریپابلیک”، مجله هفتگی “ویکلی استاندارد”، شبکه ی “فاکس نیوز” و بخشی از ستونهای مطبوعات معمولی چون “وال استریت ژورنال”.

بررسی آثار نومحافظه کاران در این رسانه ها نشان می دهد که اکثر آنان معتقد به “برتری ابدی” قدرت نظامی آمریکا بوده و آن را عامل “خیرخواهانه” و “رستگارانه” در فعل و انفعالات جهان معاصر می دانند. به نظر آنان چون قدرت نظامی آمریکا “بی بدیل”، “بی نظیر” و “مطلقا استثنایی” است، پس آمریکا “حق طبیعی” دارد که هر کشوری را که “شرور”، “کردنگش” و . . . است از طریق حمله و اشغال نظامی و با اعمال یک “سرکردگی رستگارانه” از دست “تروریست ها”، تندروها و “جهادیست ها” نجات دهد. این رویکرد گسترش خواه و اشغال جویانه نظامی با هدف گسترش “دمکراسی” (که در واقع اعمال قوانین حاکم بر “بازار آزاد” نئولیبرالیستی در فاز فعلی جهانی شدن سرمایه است) بیشتر از پیش حاصل نویسندگان نسل جوان نومحافظه کاران مانند ویلیام کریستول (فرزند ایروینگ کریستول) و رابرت کیگان است.

این دو نویسنده در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ در نشریه “ویکلی استاندارد” با انتشار مقالاتی خواستار اتخاذ یک سیاست خارجی جدید از سوی دولت آمریکا شدند. کریستول و کیگان برای نخستین بار در سال ۱۹۹۶ با انتشار مقاله ای در فصلنامه معروف Foreign Affairs نگرش نومحافظه کارانه خود را در گستره سیاست خارجی مطرح ساختند. این نگرش که تحت نام “نئوریگانیستی” معروف و بعدها به طور مبسوط به صورت کتابی منتشر شد، اعلام کرد که یک “سرکردگی خیرخواهانه جهانی” تحت رهبری ممالک متحده آمریکا به وجود آمده که در آن سیاست های “پیشگیرانه” و “یک جانبه گری نظامی باید جانشین سیاستهای نظامی” بازدارنده هسته ای (Nuclear Deterrence) و “چند جانبه گری” (Multilaterism) دولت گردند. بعد از پیروزی جورج بوش در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ و استقرار سیطره خط نومحافظه گرایی در حاکمیت، نومحافظه کاران سنن و سیاستهای خط “انترناسیونالیست های لیبرال” از جمله سیاست های “بازدارنده هسته ای” و “چند جانبه گرایی” و همکاری نزدیک با سازمان ملل را (که به مثابه عناصری قدرتمند در سیاست خارجی آمریکا در سالهای حتی بعد از پایان دوره “جنگ سرد”) به قوت خود باقی مانده بودند، به کلی از برنامه دولت آمریکا حذف کردند.

در عمل این استراتژی جهان را به سوی بی ثباتی، رشد بیشتر نظامیگری و گسترش آشوب برد. یکی از پی آمدهای خطرناک این استراتژی تضعیف سیستماتیک و حتی محو دولت ـ ملت های سنتی نه تنها در مناطقی مثل خاورمیانه و آفریقای مرکزی و شرقی، بلکه در کشورهای نسبتا مرفه و دمکراتیک در اروپا گردید. در حال حاضر ما شاهد مرگ تدریجی مولفه های جامعه مدنی در کشورهایی مثل سومالی، عراق، بخشی از سودان، افغانستان و . . . از یک سو و اضمحلال بنیادها و نهادهای رفاهی و دست آوردهای قابل ملاحظه مردم اروپا در حیطه های آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و مسکن همگانی پس از جنگ جهانی دوم از سوی دیگر هستیم.

یکی دیگر از عواقب خطرناک استراتژی نومحافظه کاران تضعیف و انحلال احتمالی سازمان ملل متحد است. رسانه های جمعی که خود به یک شبکه فراملی “نظامی ـ رسانه ای” در درون حاکمیت کلان سرمایه داری آمریکا تبدیل گشته اند، تلاش می کنند که در اذهان عمومی ارزش و اعتبار سازمان ملل را به کلی نابود سازند. با در نظر گرفتن این امر که سازمان ملل به دلیل وابستگی تمام عیار آن به “شورای امنیت” و حق وتوی اعضای پنج گانه همیشگی آن، هرگز قادر نبوده است فراتر از اقدامات ناچیز و بی اهمیت و حاشیه ای در شصت سال عمر خود برای مردم جهان بویژه مردم کشورهای جهان سوم، فایده مند باشد، مع الوصف نومحافظه کاران، این سازمان جهانی را سد راه سیاست های “پیشگیرانه”، “یک جانبه” بویژه در امور نظامی گری خود می دانند. پروژه ی نومحافظه کاران در مورد این سازمان سرنوشت و آینده ی تمامی سازمانهای بین المللی دیگر را نیز که دربست در اختیار و نظارت کامل دولت آمریکا نیستند، در بر می گیرد. سازمانهای بین المللی مثل اوپک، کنفرانس کشورهای اسلامی، سازمان اتحاد آفریقا (O.A.U) ، سازمان اتحاد کشورهای آمریکا (O.A.S) و سازمان کشورهای آسیای جنوب شرقی (O.S.E.A) ، جامعه اعراب و . . که گاها طبق منویات نومحافظه کاران عمل نمی کنند و دربست مطیع کاخ سفید و “قیصر آمریکا” نیستند، یا باید مضحمل گردند و یا مثل نهادهای بین الملی صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی (W.T.O) ناتو و نفتا دوباره اخته گشته و در تحت قیمومیت کامل و بلامنازع آمریکا قرار گیرند.

در یک کلام نومحافظه کاران براساس آموزه ها و رهنمودهای آموزگاران خود می خواهند نظام جدیدشان را در یک امپراتوی پر از هرج و مرج و آشوب بنا سازند. آیا آنها و یا سیاست هایشان در گستره حاکمیت آمریکا در سالهای آینده نیز ادامه خواهند داشت؟

در حال حاضر هم در آمریکا و هم در خارج از آن افراد و گروههای متعددی معتقدند که بعد از پایان دوره ریاست جمهوری جورج بوش در آخر سال ۲۰۰۸، رئیس جمهور جدید و کابینه اش با طرح سیاستهای جدید و پیاده ساختن آنها عواقب و تبعات فلاکت بار فجایع جنگ عراق و توفان کاترینا را جبران ساخته و “آب رفته را بجوی” برخواهند گرداند، اما خیلی از افراد سرشناس که در نتیجه پژوهش و شرکت در مبارزات ضد جنگ از اعتبار سیاسی قابل توجهی برخوردار هستند، معتقدند که آموزه ها و ترفندهای نومحافظه گرایی به قدری در اعماق زیرساخت های نظامی، سیاسی، اقتصادی و نهادهای دولتی و خصوصی نفوذ کرده و با آنها در هم تنیده شده اند که با یک انتخابات و تغییر رئیس جمهور امکان ندارد که جهان فعلی را از هرج و مرج و آشوبی که نومحافظه کاران به وجود آورده اند، به آسانی نجات داد. لُب مطلب این افراد سرشناس (از نوام چامسکی و گارسیا مارکز گرفته تا گونترگراس، اریک هابسبام، سمیر امین و. ..) این است که باید در پی یک راهبرد و راهکار اساسی و رهایی بخش بود. در اینجا این سئوال مطرح می شود که مردم جهان چگونه می توانند در مقابل قدر قدرتی، یکه تازی و سیطره جویی های آمریکای نومحافظه کاران مقاومت کرده و با انتخاب یک راه حل اساسی و استراتژیک خود را از محور فلاکت بار نظام جهانی رها سازند؟

در جمع بندیها و نتیجه گیریهای این مبحث، نگارنده کوشش می کند که با اشاره به برخوردها و تمایلات دولتها و نیروها در سطح بین المللی نسبت به پروژه جهانی نومحافظه کاران پاسخی درخور تامل به سئوال فوق داده باشد.

بخش پایانی هفته آینده