در پیوند با نمایش «چهره به چهره در آستانه فصلی سرد»، نمایشی از گروه تئاتر دریچه به کارگردانی نیلوفر بیضایی

ساعت هشت غروب روز جمعه بیستم جولای نمایش «چهره به چهره در آستانه فصلی سرد»، نمایش تازه «گروه تئاتر دریچه» به کارگردانی «نیلوفر بیضایی» چهره فعال و نام آشنای تئاتر ایرانی در غربت، در مرکز هنرهای نمایشی ریچموندهیل، برای نخستین بار در کانادا اجرا می شود. این نمایش را خود نیلوفر نوشته و «بهرخ بابایی»، «نیلوفر بیژن زاده» و «یگانه طاهری» بازیگران آن هستند. در این نمایش «نیلوفر بیضایی» به زندگی « طاهره قره العین» و «فروغ فرخزاد» دو چهره کم نظیر تاریخ هنر، ادبیات و مبارزات زنان ایران پرداخته است.

پوستر نمایش چهره به چهره

به مناسبت اجرای این نمایش گفت و گویی با «بهرخ بابایی»، بازیگر، نویسنده، مترجم، آواز خوان و کارگردان تئاتر و تئاتر عروسکی که از چهره های پر تلاش و با سابقه تئاتر ایرانی در داخل و خارج از ایرانست، داشته ایم که می خوانید.

بهرخ بابایی به گفته نیلوفر بیضایی به خاطر توانمندی های ویژه اش برای اجرای این نمایش برگزیده شده و در آن در کنار دو هنرمند دیگر، بازی کرده است.

پیش از گفت و گو، زندگی و کارنامه پربار هنری- فرهنگی « بهرخ بابایی» را به اختصار با هم مرور می کنیم.

بهرخ  در آستارا زاده شده اما سال های کودکی و نوجوانی را در اردبیل گذرانده است. در هفده سالگی به دلیل نبودن دانشگاه و مدرسه مناسب در اردبیل، پدر بهرخ برای دسترسی به امکانات آموزشی بهتر برای فرزندانش، به ضرورت، کارش را به تهران منتقل می کند. بدین ترتیب  امکان ادامه تحصیل برای بهرخ و خواهران و برادرانش فراهم می شود.

بهرخ بابایی بعد از تحصیلات متوسطه در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران مشغول به هنرآموزی در رشته تئاتر  با تخصص در رشته تئاتر عروسکی شده است.  در دانشکده با همسرش «مجید فلاح زاده»، آشنا شده و با او ازدواج کرده است.

 از همان سال اول به عضویت گروه تئاتر دانشکده درآمد. این گروه زیر نظر«رکن الدین خسروی»، استاد و کارگردان مشهور و صاحب سبک تئاتر  ایران  کار می کرد و در سال های دهه ۱۳۵۰ چندین نمایش به صحنه برد.  من هم در همین گروه  عضویت داشتم و از آن زمان با بهرخ آشنا هستم.

بهرخ بابایی یکی از چهره های جدی، با استعداد و پرکار گروه بود. این گروه با نام «گروه تئاتر ۵ آذر» به کارش تا بعد از انقلاب ۵۷ هم ادامه داد.

بهرخ  بعدا به «انجمن تئاتر ایران» پیوست و در نمایش هائی مانند  «کله گردها و کله تیزها»  اثر «برتولت برشت» و «ما نمی پردازیم» (چاره رنجبران) از «داریو فو»  به کارگردانی «ناصر رحمانی نژاد» بازی کرد. وی در کنار کار در این دو گروه، چندین کار هم برای کودکان نوشته، ترجمه کرده و با آنها و برای آنها اجرا کرده است.  بهرخ بابایی از چهره های فعال تئاتر کودکان هم به شمار می رود.

بعد از خروج از ایران شش سال و نیم در افغانستان زندگی و کار تئاتر کرده و بعد همراه با همسرش به آلمان رفته و تاکنون در آن جا زندگی می کنند.

بازیکران چهره به چهره به همراه نیلوفر بیضایی کارگردان نمایش

 «مجید فلاح زاده»، هم هنر آموخته رشته ادبیات دراماتیک است. تحصیلات تکمیلی تئاتر را در انگلستان به پایان رسانده و نمایشنامه نویس، دراماتورژ، استاد و کارگردان تئاتر است.

این زوج کوشاگر فرهنگ و هنر و تئاتر ایران در آلمان «انجمن تئاتر ایران و آلمان» را بنیان نهادند و نمایش های زیادی از جمله  «سلام و خداحافظ»، نوشته «آتول فوگارد»، «مهره سرخ» اثر «سیاوش کسرایی» و «اپرت مشدی عباد» را در آلمان و اروپا به صحنه بردند.

آخرین کار این انجمن «گزارشی از یک سنگسار» به کارگردانی «مجید فلاح زاده» و بازی «سودابه فرخ نیا» و «شاپور سلیمی» بوده است.

این دو  «فستیوال تئاتر ایرانی در کلن» را هم پایه گذاری کرده اند. این فستیوال معتبر و پرسابقه در ماه نوامبر امسال نوزدهمین دوره اش برگزار خواهد شد.

 بهرخ در سال چهارم ورودش به آلمان در یک تئاتر آلمانی- ترکی به عنوان بازیگر استخدام شد و هشت سال در این تئاتر مشغول به بازیگری بوده است.

این بازیگر و خواننده، از کودکی از طریق مادرش که در گروه کر مدرسه شان می خوانده، با موسیقی و خواندن آشنا شده است.  دو سال در تهران شاگرد شهرام ناظری بوده و بعد در آلمان  در «موزیک شوله» (مدرسه موزیک) و زیر نظر خانم «آنیتا نوبل» تکنیک آواز اروپائی را آموخته است.

بازی در نمایش «چهره به چهره در آستانه فصلی سرد» اولین همکاری «بهرخ بابایی» با «نیلوفر بیضایی» و «گروه تئاتر دریچه» است.

شما، خانم بیضایی و همکارانتان بنا به چه ضرورت و مناسبتی زندگی این دو چهره استثنایی تاریخ ایران و جهان را در این شرایط زمانی دست مایه اجرای نمایش کرده اید؟

ـ باید بگم طبق روال عادی کار تئاتر، خانم بیضائی، نویسنده نمایشنامه، این کار رو دست گرفتند و از من و همکاران دیگر دعوت به همکاری کردند. این نمایش برای من جذابیت ویژه ای داشت چرا که با هر دو شخصیت این کار نمایشی بسیار آشنا و نزدیک بودم و روی هر دوی آن ها کار کرده بودم. از این مهمتر، اهمیت این «دو چهره» در تاریخ ادبیات و مبارزات اجتماعی زنان ایران و لزوم پرداختن به آنها و بازنگری زندگی و مبارزات آنها به ویژه در«فصل سرد» امروز میهن ماست.

زندگی و آثار و تاثیرات طاهره قره العین و فروغ فرخزاد در تاریخ ادبیات، تحولات اجتماعی تاریخی  و مبارزات زنان ایران ابعاد گسترده ای دارد، در این نمایش، شما به چه جنبه ها و وجوه زندگی این دو شخصیت پرداخته اید؟

ـ قره العین به نسبت زمان خودش در خانواده ای روشن اندیش به دنیا آمد. پدرش در خانه یک مدرسه خانوادگی درست کرده بود و پسرهای خانواده در آن مکتب یا مدرسه سواد می آموختند و سپس درس ادبیات و فقه و اصول و بحث و غیره… دخترها اجازه داشتند از پشت پرده در این درس ها شرکت کنند. طاهره  آنقدر از همان پشت پرده این درس ها را گوش کرد و آموخت که هیچیک از عموزاده های مذکرش حریف بحث با او نمی شدند،  این آغاز خودآگاهی او بود. طاهره  دانست که زن است اما به باورهای رایج در آن زمان، ناقص العقل نیست. این آگاهی، این خوردن دانه گندم، نقطه عطف زندگی او بود. چرا که دختران دیگری نیز در پشت همان پرده کنار او می نشستند اما هیچکدام آن دانه گندم را نخوردند و مزه آن را نچشیدند!

فروغ در قرن بیستم می زیست، قرنی که زنان آگاهانه می زیستند و در تلاش به دست آوردن حقوق انسانی خود بودند، بدون تبعیض جنسی. اگرچه در کشوری مثل ایران این مسائل بیشتر در بخش های روشنفکری مطرح بود ولی باید گفت فروغ هم به عنوان یک شاعر به این قشر از جامعه تعلق داشت. قرن بیستم  قرن تعمیق ارزش های فردی بود و حالا دیگر زنی چون فروغ فرخزاد، حتی در جامعه سنت گرای ایران جرئت می کرد از گرمای تن معشوقش که مثل تابستان جنوب داغ است، سخن بگوید.

در این نمایش دقیقا به همین وجوه شخصیت و زندگی این دو پرداخته شده.  آن ها در دو زمان کاملا متفاوت برای یک چیز جنگیدند.  برای اعلام وجودشان، این که «وجود» دارند، پس «حقوق  انسانی» دارند. اگر قره العین در حضور مردان بی شمار عمامه به سر فریاد سر می دهد که «زنان با مردان برابرند» و زنان را به کار اجتماعی فرا می خواند و حجاب از چهره  بر می دارد و کشف حجاب فیزیکی می کند، فروغ در ادامه و تکمیل حرکت او، روح زنانه اش را عریان می کند، از جسمیت و جنسیت زنانه اش کشف حجاب می کند.

زنده یاد محمد عاصمی به همراه بهرخ بابایی در نمایش خرس اثر آنتون چخوف

طاهره و فروغ از دیدگاه شما چه وجوه مشابه و چه تفاوت هایی دارند و در نمایش، شما و همکاران تان چگونه این دو را با مشخصه ها و شناسه هایشان تصویر کرده اید؟

ـ اجازه بدید اول از ساده ترین و طبیعی ترین تشابه های زندگی این دو شروع کنیم. آنها هر دو زن بودند، هردو شاعر ایرانی بودند، هر دو برای مدت کوتاهی همسر بودند، هردو به دلیل پافشاری در خواسته هایشان در حسرت و دوری از فرزند و فرزندانشان سوختند و سرانجام هر دو بسیار جوان به کام مرگ رفتند.  اما در مسائل اجتماعی شباهت آن ها همانا عصیانگری و سدشکنی شان بوده است  و همین دستمایه و موضوع کار برای هنرمند می شود. . . . برای عرضه و نمایاندن شخصیت آنها به تماشاگرانش و در واقع همین عصیانگری و خلاف جریان آب شنا کردن  آن ها می شود دلیل انتخابشان برای یک کار تئاتری.

اما تفاوتشان را من در تفاوت دوره های تاریخی زندگی آن ها، درحوزه زمان می بینم. اختلاف زمان زندگی این دو صد و بیست سال است.  قره العین در هزار و صدو نود و پنج یا به قولی شش  شمسی به دنیا آمده و فروغ در هزار و سیصد و سیزده. یعنی با اختلاف تاریخی – عددی- حدودا صد و بیست سال، اما این صد و بیست سال به کندی سده های قبل نبودند و پیشرفت های اجتماعی و حرکت های فرهنگی خیلی سریع تر پیش می رفتند و دگرگون می شدند. پس فروغ قرن بیستم، دیگر لازم نبود و نمی بایست برای برداشتن حجاب و همپا شدن، برابر شدن با نیمه دیگر خود یعنی مردان در جامعه بجنگد. {بگذریم که ما امروز برای برداشتن حجاب باید بجنگیم و علیه قوانین ضد زن مبارزه کنیم ولی این ها دوره های – تاریخا- کوتاه و به وجود آمده دست رژیم واپسگراست وگرنه بر اساس تجربه های تاریخی، دوره حجاب گذشته است … } با این تربیت عصیان فروغ، دنباله حرکت انقلابی طاهره است در دوران مدرن …

 

این نمایش به لحاظ فرم اجرایی به چه شکلی اجرا می شود؟ از چه عناصر هنرهای نمایشی برای به نمایش گذاشتن این دو چهره و به چه شکلی استفاده کرده اید؟

ـ این سئوال رو خود خانم بیضائی در مصاحبه هاش پاسخ داده؛ اما من به طور کلی می تونم بگم که ایشون کار را به دو تابلو تقسیم کرده، دو تابلوی مستقل. بعد  با استفاده از عناصری مثل زبان ، نور، لباس، فرم های حرکتی و وسایل صحنه، به نمایش و کار، نمایه  ویژه ای به هر یک از تابلو ها داده… یعنی همانقدر که زبان در این دو تابلو متفاوت است همانقدر هم نور و فرم و حرکت بدن یا در واقع بازی بدن بازیگر و بازیگران متفاوت است.

 

اجرای این نمایش چه بازتابی داشته است؟ تماشاگرانی که تاکنون نمایش را دیده اند، چه نظرات و عکس العملی داشته اند؟

ـ در مجموع نمایش بازتاب خیلی خوبی داشته … ما بعد از اجراها با تماشاگران علاقمند پرسش و پاسخ داشته ایم. تماشاگران و بویژه خانم ها و علاقمندان به مسائل زنان و همینطور هنر و ادبیات و شعر، مسائل و نظرات جالبی رو در ارتباط با کار و زندگی این «دو چهره» برجسته تاریخ ما مطرح کرده اند. در مجموع  این نمایش، کار موفقی بوده و در رسانه ها هم خوب انعکاس پیدا کرده است.

 

این نمایش تا به حال در کدام شهرها و کشورها اجرا شده؟ بعد از اجرا در تورنتو و اتاوا قرار است در کدام شهرها و کشورها اجرا شود؟

ـ در آلمان چند اجرا داشته ایم و همچنین در کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان در شهر بوستون. بعد از اجرای تورنتو و اتاوا  دو شب در لس آنجلس اجرا خواهیم داشت. در فصل بعدی تئاتر، در سپتامبر برای اجرای نمایش به بروکسل دعوت شده ایم.

شما و خانم بیضایی دو چهره متشخص و فعال تئاتر ایرانی در تبعید، غربت یا در خارج از کشور هستید. بعد از این نمایش آیا  برنامه های مشترک دیگری برای همکاری با هم دارید؟

ـ من و نیلوفر  در این کار خیلی حرفه ای و سریع  همدیگرو پیدا کردیم و حرفها و خواسته های همدیگرو فهمیدیم. این درک از همدیگه و احترام حرفه ای متقابل، فضای خوبی برای پیشبرد کار ایجاد کرد که با حضور و همکاری خوب  خانم  یگانه طاهری و هنرمند جوانمان خانم نیلوفر بیژن زاده،  توانستیم کار رو آماده اجرا کنیم. این نمایش اولین کار مشترک ماست.

البته  من و نیلوفر سالهاست که غیر مستقیم با هم در زمینه  تئاتر همکاری داشته ایم. نیلوفر همیشه با نمایش ها و گروهش – بجز یک دوره و وقفه کوتاه- در فستیوال ما در کلن شرکت کرده  و زمان هائی هم  بوده که هر دو در یک جا برنامه اجرا کرده ایم. به هر حال  من این اولین همکاری و کار مشترک را مثبت و ثمربخش  ارزیابی می کنم و فکر می کنم نظر نیلوفر هم همین باشه. و برنامه آینده فعلا ادامه اجراهای همین نمایش است … تا بعد که چه پیش آید.

خانم بابایی از شرکت شما در این گفت و گو تشکر می کنم.

ـ من هم از شما و همکاران تان در شهروند ممنون هستم؛ شهروند همیشه در رابطه با فستیوال تئاتر کلن هم با مقالات و مصاحبه ها ما را پشتیبانی کرده… پر بار و موفق باشید.

*علی شریفیان، روزنامه نگار آزاد در رشته هنرهای نمایشی و علوم ارتباطات درس خوانده، از همکاران شهروند در مونترال است. مقالات او در زمینه مسائل هنری، اجتماعی، هنر و فرهنگ و امورسیاسی کبک و کانادا علاوه بر شهروند در رسانه های مختلف منتشر می شوند.