شهروند ۱۱۸۷
در همین آخر هفته و با همین هزار و یکصد و هشتاد و هفتمین شماره، شهروند هجده ساله می شود.
حالا چیزی نمانده است که هزار و دویست هفته بشود که ما میهمان سفره فکر و زبان و فرهنگ خانه ی شما بوده ایم. با الواح نوری رفته ایم به آن سوی اقیانوس ها و کوهها، و با این شمایل کاغذی در کانادا و آمریکا تا آنجا که دستمان می رسیده است کوشیده ایم با شما باشیم. به راستی هجده سالگی هم ماجرایی است، مسئولیت و مقبولیت و بسیارهای دیگر با هم دارد. چه جوانی ها و شادابی ها و بودن ها و نبودن ها که صرف این هجده سال نشد. چه عشق ها، چه قهر و آشتی ها، چه قهقهه ها و غیض ها که رخ نداد تا ما توانستیم این حدود هزار و دویست هفته را مهمان شما باشیم. اگر نگویم هزاران، بی گمان صدها شاعر و نویسنده و روزنامه نگار و نقاش و طراح و خبرنگار و مترجم از وقت نداشته و هنر همپای جان خویش مایه نهادند تا این بار گران به سر منزل هجده سالگی برسد.
ما با هم در شهروند پیر شدیم. جوانان شهروند به میانسالگی رسیدند، نوجوانان به جوانی و برومندی، کودکان شهروند مدرسه رو شده اند، و جای بسیاری از عزیزترین ها هم خالی است. جای آنان که از جهان ما کوچ کردند، همچون دکتر محمود گودرزی که یکی از شریف ترین و زحمتکش ترین روزنامه نگاران معاصرمان بوده است و جای آنان که هر کدام به ضرورت و یا به ناگزیر از شهروند کوچ کردند، اما نام و نشان و اثر زحمات سالها و ماهها و روزهایشان در دل ما و این فرهنگ فرهیخته همچنان هست.
اما در دنیای روزنامه نویسی آدم اگر اهل و علاقه دار آن باشد چه عشق ها که نمی کند. هر لحظه اش، حتی بدترین هایش هم سراسر هیجان و حرکت است. مثال قدیمی تولد هر نشریه را مانند کردن به تولد کودکان همچنان به حرمت مانده است و شهروند که یک هزار و یکصد و هشتاد و هفت بار به دنیا آمده است، لابد درد زایمان او را بسیاران در این هجده ساله کشیده اند و جایشان در دل و عاطفه و دنیای ما و فرهنگ و فرهیختگی ایرانی خالی خواهد بود.
در این هجده سال روزی و شماره ای نبوده است که ما از خستگی از پای نیفتاده باشیم و یا از شادمانی در پوست نگنجیم! این هر دو؛ رویا و کابوس کار روزنامه نگاری را رقم می زنند. آدم اگر همه ی وجودش را در این حرفه ننهاده باشد آنچه حاصل است ربطی به این شغل شریف نخواهد داشت، و اگر با همه ی وجود به او دل سپارد هر روزش روز نویی است که مصایب و مصادیق خود را دارد و هیچ جور با روز پیش و پس از خویش شباهت ندارد. هر کلمه و تیتر و مطلب و موضوع و خبر و آگهی و حادثه و همراهی و ناهمراهی شما را با موج خود به سویی می کشاند، و در این دریا باید شناگر قابلی باشد آدم که غرق نشود. نه غرق بی حرمتی به این حرفه، و نه غرق غرور موفقیت در این وادی.
در کار روزنامه نگاری موفقیت روزانه است حتی اگر هفتگی و یا ماهانه باشی. اگر حضورت همیشگی در همه ی عرصه های فکر و فرهنگ و خبر نباشد، از دایره ی این حرفه دور شده ای و باید فکری به حال و روزگار خویش بکنی. در جهان خبر و اثر اگر با چشم ماهی به همه ی جوانب آبی نگاه نیندازی آن گوشه دنج دور از مراقبت دیگران را نخواهی دید و آنچه می نویسی و می گویی و گزارش می کنی به دل نخواهد نشست و آن تیزی و تجربه ای را که از واجبات این حرفه است در خود نخواهد داشت. موضوع خبر و گزارش مهم نیست، خبرنگار و گزارشگر است که مهم است. شما اگر در میان صد تن دیگر در جایی باشید، هنگامی روزنامه نگار حرفه ای هستید که خبر شما از آهمانجا حتی برای آن صد تن هم خواندنی و آموختنی و جذاب و هیجان آفرین باشد. در حرفه ای چنین، آدم اگر سر بجنباند ممکن است گوشه ای از حادثه و واقعه از دایره ی دیدش دور بماند و خبرنگار خوب آن است که نادیدنی ها و دیدنی های موضوع را پیش چشم خواننده نهد.
اینها را می گویم که از سختی ها و ظرایف و جزییات نادیدنی این حرفه گفته باشم. از شور و حالی که می تواند در جان شما بدواند و حرمت روزنامه نویسی را تا آستانه ی آفرینش های ادبی و هنری برساند.
ما در این هجده سال آرزویمان بوده است و همه ی توانمان را به کار برده ایم که گونه ای متفاوت از روزنامه نگاری را تجربه کنیم. و هرگز از آموختن و به روزتر شدن نهراسیده ایم، به چهار گوشه ی جهان رفته ایم تا حرف و حدیث با تجربگان این حرفه را به گوش جان بشنویم و محروم نمانیم از آنچه قرار است هم به لحاظ فنی و هم به دلیل حرفه ای در جهان روزنامه نگاری رخ کند. این همه شدن و ناشدنش را خود نمی توانیم داوری کنیم، اما در یک چیز شک نداریم و آن این که دایره ی دوستان و هموطنان دوستدار و علاقمند به شهروند بسیار بیشتر از آن چیزی است که ما گمان می کردیم و یا به سخن بهتر آرزو داشتیم. اینها اما ما را نمی تواند از کار و انتظار بیشتر از خویش و شما مانع شود. این نوجوان که تربیت شده ی خانه ی فکر و فرهنگ همه ی شماست به حضور و حمایت همگان نیازمند است. اگر هر کس به هر وسیله که می تواند گوشه ای از همراهی با این قافله را بگیرد، شک نکنید که ما با همدلی خواهیم توانست هر روز کار بهتر و ارزشمندتری را به همه لحاظ تقدیم جامعه کنیم. ایرانیان کانادا در بسیاری از زمینه های فکری و فرهنگی صاحب ابتکار بوده اند و این ابتکارها گاه نام همه ی ما را در سراسر گیتی به میان ایرانیان و جهانیان برده است. در امر حرفه ی شریف روزنامه نگاری نیز حق آن است که ما کاری سزاوار این جامعه ی نمونه ایرانیان جهان ارائه کنیم. کوشش شهروند در این هجده سال همین بوده است، اما بدون حضور و حمایت شما هیچ کاری شدنی نیست.
این حضور و حمایت را از ما، از جامعه ی پرجلوه ی ایرانیان اینجا و از خودتان دریغ نکنید.
تولد شهروند را به تک تک همکارانم در سراسر جهان و بخصوص همکاران دفتر مرکزی که با کوشش های مداوم و خستگی ناپذیرشان شهروند را یاریگر بودند، تبریک می گویم. از شما خوانندگان دقیق و نکته سنج و تیزبین که با حضور خود دائم ما را در محک خویش سنجیده اید و راهنمایمان بوده اید و تمام صاحبان کسب و کار که با درج آگهی های تبلیغاتی شان ادامه ی حیات شهروند را امکان پذیر کرده اند، سپاسگزاریم.