“سئوال: میخواهم وضع زندگی ام را تغییر دهم چه کنم؟

جواب: خودت را تغییر بده.
س: چگونه خودم را تغییر بدهم؟
ج: طوری دیگر نگاه کن.”
گفت و شنودی با استاد” ایلیا.م”

اگر به قالب هایی فرو رفته اید که به هیچ عنوان قادر به گذر از آنها نیستید، اگر شجاعت برایتان فقط در حیطه داستانهای قدیمی یا شعارهای بی عمل معنا دارد، اگر فکر می کنید کامل هستید و همیشه و در همه موارد این شما هستید که بهترین نوع تفکر را دارید، اگر فقط می خوانید که وقتتان بگذرد و کیفیت این وقت گذرانی برایتان مهم نیست، اگر پیش داوریهایتان را کرده و حکم را از قبل آماده کرده اید توصیه نمی کنم این مقاله را بخوانید چون معتقدم وقت باارزش است و شاید بتوانید در راه بهتری صرفش کنید که شاید تعریف شما از بهتر مفهومی دیگر باشد. مگر نه اینکه این لحظه ها وقتی بگذرند دیگر گذشته اند و امکان برگرداندنشان نیست؟
بارها این جمله را از دیگران یا خودمان شنیده ایم که :”وضع زندگی ام به هم ریخته، باید سرو سامانی به آن بدهم” یا “برای فلان مشکلم باید فکری بکنم”یا… اگر این جملات از طرف آشنایی به شما گفته شود واکنش شما نسبت به این جملات چیست؟ البته فرض را بر این می گذارم که می خواهید به او کمک کنید: طرح سئوال در مورد وضع به هم ریخته موجود یا مشکل پیش آمده است و باز کردن ابعاد آن؟ دلداری دادن و گفتن این جمله که درست می شود؟ مقایسه با دیگر مسائل و بزرگ یا کوچک نشان دادن وضع موجود؟ شکایت کردن از مشکلات مشابه و تقصیر را به گردن شانس انداختن؟ یا…
ابتدا بیایید با هم مروری بر نتیجه تحقیقات و یافته های بعضی صاحب نظران برای پاسخ گویی به این نوع جملات داشته باشیم :
مولوی، شاعر و عارف بزرگ شرق دیدگاه خود را در این بیت به وضوح بیان کرده است:
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی خود استخوان و ریشه ای
اینجا سرمنشأ وجود ما فارغ از مثبت یا منفی بودن اندیشه ما معرفی شده است و انسان را بدون فکر موجودی فانی می داند. کمی آن طرف تر یعنی در غرب یکی از دیدگاه های مشابه دیدگاه بیان شده توسط دکتر وین دایر است که بیانگر همان مفهوم است. او می گوید: اگر مشکلی داری، به دلیل طرز فکر توست و تنها راهی که می توانی مشکلاتت را برای همیشه حل کنی، این است که طرز فکرت را تغییر دهی. فلورانس اسکاول شین نویسنده و خطیب و مشاور نامی آمریکایی که دیدگاه های معنوی او مورد استقبال و استفاده هزاران نفر قرار گرفته است درکتاب “نفوذ کلام” خود به همین مفهوم این گونه اشاره میکند: مردم باید به جای تغییر وضع زندگی و کسب و کار، وضع خودشان را که سازنده زندگی و کار است، اصلاح کنند. این دیدگاه ها کامل تر از چند مورد بالا به نظر میرسد چرا که به رفع مساله از پایه تکیه دارد، ولی هنوز هم برای کسی که واقعاً در زندگی یا کارش مساله دارد و واقعاً مایل است آن را حل کند این سئوال مطرح است که چه طور باید این کار را بکنم.
نظر شما چیست؟ زندگی امروز بشر طبق نتایجی که از راههای مختلف به آن رسیده یا رسانده شده بستگی به عوامل مختلف چون سرنوشت، تاثیرات اجتماع و اطرافیان، اطلاعات ذخیره شده در سابقه حیات ما و …دارد که بعضی از دست ما خارج هستند. ما به عنوان سازنده و صاحب زندگی مان بارها به این مورد برخورده و میخوریم که مسائل و مشکلاتی در مسیر راهمان پیش می آید،گاه در مورد سلامتی مان، گاه ارتباطات ما با دیگران، خانواده، دوستان، همکاران، گاه مسائل پیچیده کاری یا مالی و گاه های دیگر و مسائل دیگر. واکنش ما در برابر این مسائل چه میتواند باشد؟ می توانیم به حل تک تک مسائل اطرافمان بپردازیم و سعی کنیم هزاران مساله را حل کنیم. میتوانیم اهمیتی ندهیم و خود را در پوشش بی تفاوتی مخفی کنیم تا زمان خودش مساله را بدون هر نوع دخالت ما در نظرمان کم رنگ کند. می توانیم سرمنشأ بروز ناهماهنگی ها در زندگی مان را بیابیم و در قالب یک مساله اصلی به حل مسائل فرعی بپردازیم یا شاید….

سرچشمه را بیابیم

تصور کنید آبی که از یک چشمه می جوشد و به مسیرهای مختلفی میرود به نوعی آلوده شده، نتیجه آن است که در هر منطقه ای که این آب راه پیدا میکند آنجا را نیز آلوده میکند. حال می توان به برطرف کردن آلودگی هر مسیر پرداخت و اگر موفقیت آمیز باشد به حل مقطعی و انحصاری یک مسیر منجر می شود ولی دیر یا زود باز برمیگردد، زیرا آب چشمه در بسترها روان میشود و اگر جایی نزدیک سرچشمه آلوده شود باز آب آلوده می آید و باز تکرار مکررات خواهیم داشت. اگر به آلودگی این آب توجهی نشود پس از مدتی کل منطقه، ساکنان و محصولات دچار انواع آلودگی ها خواهند شد که به مرور زمان به دلیل بی توجهی مساله آلوده بودن آب که سرچشمه حیات منطقه است، کم کم فراموش می شود و با حاکم شدن فراموشی باور بر آن قرار می گیرد که اصلا مساله ای وجود ندارد ولی در واقع مساله روز به روز حادتر می شود ولی فراموشی مبنی بر نبودن آلودگی در نظر گرفته میشود و رضایتی دروغین فراهم میشود. کار دیگری که میتوان کرد این است که سرچشمه را پیدا کرد و آلودگی آن را برطرف کرد. به این شکل دیگر مجبور به حل هزاران مساله کوچک نیستیم، بلکه یک مساله بزرگ داریم. سرمنشأ این آلودگی کجاست، خودش نیاز به حجم بالایی تحقیق و بررسی دارد که بعضاً هزینه های زیادی باید صرف این فهمیدن شود. حال از شما میخواهم اگر در شاخه ای از زندگی تان به ناهماهنگی و مشکل دچار شده اید نمادهای این مثال را در زندگی خود ردیابی کنید تا سرچشمه را بیابید و آن موقع وقت برداشتن گام بعدی است.
برمبنای متن آورده شده از کتاب” جریان هدایت الهی” در شروع مقاله و تفکر روی آن میتوان گفت وضع زندگی ما نتیجه تعریف ما از خودمان است که اگر این تعریف اشکالی داشته باشد به اشکالی در بُعد یا ابعادی از زندگی ما می انجامد و برای اصلاح و ایجاد تغییرلازم است ما تعریفمان را از خود بازیابی کنیم و بعد نوع نگاه و بینش خود را که سازنده این تعریف است تغییر دهیم. اگر کسی تعریفش این باشد که من یک آدمم شبیه آدم های دیگر و باید مانند آنها باشم و همان راه ها را بدون هیچ تجزیه و تحلیلی بروم و مانند آنها زندگی کنم چنین کسی امکان متفاوت بودن و منحصر به فرد بودن را از خود سلب میکند. فکر می کنید نتیجه چه می شود؟ یک زندگی شبیه الگوهایش با همان عیب ها و حسن ها. به طبع راهکارها هم کم کم شبیه می شوند و تکراری و زندگی ها پر می شود از یکنواختی های تکرار شده که مکررا پیش می آید،کم کم “احتمال دارد”ها “حتما”ها می شوند و انعطاف ها از بین می رود و سختی ها جایگزین آن می شوند و اشتباهات قوانین می شوند و …
سنگ تراشی تکه سنگی را ارج نهاد و همگان از این کار او متعجب شدند که چرا تکه سنگ بی ارزشی را این چنین قدر می داند. چندی بعد در خانه استاد سنگ تراش مجسمه بسیار زیبایی دیدند که همه از زیبایی و ارزش غیر قابل تخمین آن به حیرت افتادند. از استاد سنگ تراش پرسیدند این شاهکار را از کجا آورده ای گفت من فرشته را در تکه سنگ دیدم و فقط تکه های اضافه را از اطراف آن تراشیدم تا فرشته بیرون آید. این تفاوت نگاه مردم با استاد سنگ تراش بود. او تکه سنگ را مأوای فرشته ی زیبا دید و دیگران فقط تکه سنگ را دیدند.
حال اگر بیمارید، اگر درکارتان، در ارتباطاتتان با دیگران یا هرجای دیگر مساله یا مشکل دارید نگاه از سنگ قالب هایی که خواسته یا ناخواسته دورتان را گرفته بشکنید و شجاعت رویارویی با خود باارزشتان را داشته باشید. به آن نگاه کنید. وقت تنگ است و شاید فردا دیر باشد. معنی خود و زندگی خود را بازیابی نمایید. به چشم شاهکار وجود خود را ببینید. حیف نیست چنین شاهکاری در ما باشد و ما از او بی بهره؟ آن ایده آل محض در ماست، جایی پنهان. بیابید دلایل محروم شدن از او را که کلید رهایی از تمام مسائل است. پیدا کنید. شاید فرصتی دیگر پیش آمد و باهم کمی جلوتر رفتیم . شاید بعدها بیشتر از آن ودیعه بی نهایت باارزش گفتیم. اینکه این شاهکار وجودی ما کجاست و واکنش او به این فراموشی چیست.

ایمیل نویسنده: