برای خالق “تابوی ایرانی” رضا علامه زاده و یارانش: اسفندیار منفردزاده و داریوش اقبالی

۱

اکبر ذوالقرنین

باری

از پچپچه ها

همهمه آفریدی

از همهمه ها فریاد

فریاد از جهالتِ جاری

بر سکوت یک صدو شصت سال تحقیر

زندان و شکنجه و دار هر دگر اندیش

هر دگر دین باور

بر آن پهنه ی بی سامان

آن جا که جان جوانِ “باب”

اشارتی شد

بر تباهی حضور قرن ها مسجد و منبر

عبا و عمامه

تا بشارتی شود ناب

بر باور برابرِ زن با مرد

آن زمان که زن

جانداری رقم می خورد

بی مقدار

سزاوار سنگسار

۲

باری

تصویر در تصویر

پرتو فشاندی

بر تاریک خانه ی یک تاریخ

آن جا که “طاهره”ها

“بدیع” ها و “برجیس” ها

 با اندامی شمع آجین

پایان نامه ی ولایت ملایان را

چندان پای فشردند

 که نیاز راستین صلح

ـ این ترانه ی شیرین

 ترّنمی شد همدلانه

بر لبانِ عاشقان جهان

از هر رنگ و نژاد و زبان

بر گستره ی بی مرز زمین

۳

آری

هم از این روست

ای یگانه یار

ای نازنین دوست

در چنین روزگار

شایسته ی مهری

سزاوار بوسه

درخور افتخار