کارگاه داستان نویسی

صاعقه به زبانم زده که این همه پرت و پلا می گویم

دیوانه خانه از نو باز شده ذهنم همه دیوانگان را به بند می کشد

فاحشه وار با تک تکشان می خوابم

صاعقه به زبانم زده که لکنت می گیرم

کک ک کلمات رر رُسوا زززبانم نمی شوند

ددد دست و پا می زنند، زززاییده  می ‌شوند، ج ج جان می گییرند

به خ خ خدای خدا س س س سلاخ خانه هم

اینگونه کک ک کلمات ت تت تکه تکه نمی کند کلام را

حالش به هم خورده طبیعت جنون بالا می آورد

مور،  مورچه ها

مورچه ها

رویاهایم را کجا می برید؟

قند گوشه اتاق کپک می زند

صاعقه گوشه ی اتاق

کپک می زند