شهروند ۱۱۸۱ ـ ۱۲ جون ۲۰۰۸
پاسخی به نوشتار آقای علی قرجه لو تحت عنوان “ماهیت نسل کشی ارمنی؟ مانیفست کاجازنونی”
انکار وقایع دردناک تاریخی پدیده ای نیست که منحصر به نسل کشی (ژنوسید) ارامنه باشد. هنوز هم هستند گروهها و اشخاصی که هولوکاست یهودیان را انکار می کنند که یکی از آنها آقای احمدی نژاد، رییس جمهوری کشورمان است.

پیش از پرداختن به اصل مطلب، بیجا نیست تا مقایسه ای گذرا بین هولوکاست یهودیان در جنگ جهانی دوم و قتل عام یا ژنوسید ارامنه در جنگ جهانی اول به عمل آوریم و ببینیم چرا علیرغم اینکه این هولوکاست در مورد ارامنه خیلی پیشتر صورت گرفته است و قاعدتا می بایستی جهانیان زودتر از آن خبردار می شدند و عاملان آن را محکوم و مجازات می کردند، معهذا تا چند دهه پیش کسی از آن خبر نداشت و دولت ترکیه و حامیانش هم کماکان با سماجت به انکار آن ادامه می دهند. در حالی که، هولوکاست یهودیان قبولی عام یافته و جامعه جهانی وکشورهای بزرگ یکصدا عاملان آن، یعنی آلمان هیتلری و حزب نازی را محکوم کردند و جنایتکاران را در یک دادگاه بین المللی به کرسی اتهام و مجازات نشاندند.

عموما، گفته می شود این امر به دلیل نفوذ لابی های یهودی و قدرت مالی و سیاسی یهودیان است. گرچه، این عامل بی تاثیر نیست، اما مهمترین دلیل آن از نظر من به این شرح است: در جنگ جهانی دوم، دول متفق که مورد هجوم آلمان نازی قرار گرفته بودند، خود متحمل مصائب بیشماری شدند و بخشهای قابل توجهی از جمعیتشان قربانی تجاوزات دولت یاد شده گردید. به عنوان مثال، حدود بیست میلیون نفر از نفوس کشور اتحاد شوروی، اعم از نظامی و غیرنظامی، در جنگ تلف شدند. کشورهای غربی نیز به انحاء و به میزانهای مختلف صدمات عظیمی را متحمل گردیدند. به همین جهت، دول متفق یکصدا اقدام به دستگیری و تعقیب و مجازات عاملان کشتارهای مردمشان کردند. اینکه هولوکاست یهودیان نیز در تصمیم آنها به تعقیب عاملان جنگ واقعا موثر بوده، جای بحث است. قابل توجه است که دول فاتح، یهودیان را، که در واقع قربانی اصلی جنگ دوم جهانی بودند، از شرکت در دادگاه نورنبرگ، علیرغم تقاضای آنها، منع کردند.

اما در مورد مردم کشی (ژنوسید) ارامنه در جنگ جهانی اول، دول بزرگ طرف مخاصمه و ملتهایشان از دولت ترکیه صدمات چندانی، جز در عملیات نظامی، ندیدند. بنابراین، انگیزه ای جدی و آنچنانی برای دستگیری و تعقیب عاملان نسل کشی ارامنه نداشتند و برعکس، پس از ظهور دولت نوبنیاد ترکیه به رقابت با یکدیگر برای جلب همکاری آتاتورک برخاستند. حتی روسیه شوروی که از بدو اعلام موجودیت خود در نوامبر سال ۱۹۱۷، طی مصوبه ای رسما ژنوسید ارامنه را محکوم و خواستار اجرای حق تعیین سرنوشت ارامنه در ارمنستان غربی (ارمنستان ترکیه) گردیده بود(۱)، با قدرت گرفتن آتاتورک، هم پیمانی علیه دول امپریالیستی در او دید و با تسلیح دولت نوپای ترکیه در جنگ علیه انگلیس و فرانسه به آن کشور یاری نمود. این تسلیحات، اما بعدا علیه دولت تازه تاسیس ارمنستان شوروی به کار رفت. در این مورد، در زیر باز اشاراتی خواهم داشت.

لازم به یادآوری است که تا هنگام ظهور و به قدرت رسیدن آتاتورک، دولت ترکیه تعدادی از عاملان قتل عام را دستگیر، مجازات و حتی اعدام کرد. خودِ آتاتورک نیز واقعیت قتل عام هموطنان مسیحی اش به دست حکومت ترکهای جوان را تایید کرده است. آتاتورک در مصاحبه ای با نشریه “لوس آنجلس اگزمین” در سال ۱۹۲۶ در مورد حکومت ترکان جوان که پیش از او بر سر حکومت بودند میگوید هم اینان بودند که با سیاستهای ننگین خود بیش از یک میلیون مسیحی را به سوی کوچ اجباری و هلاکت سوق دادند (۲).

انکار جنایات تاریخی از سوی مخالفان آن، عموما از موضعی پرخاشگرانه و برای سرپوش گذاشتن بر جنایات یا توجیه آن، دامن زدن به نفرت قومی، مذهبی، نژادی، تحقیر قربانیان و یا نمک پاشیدن بر زخم انجام می گیرد، اما در مواردی هم انکار، معلول عدم اطلاع و آگاهی ناقص و قرار گرفتن در معرض تبلیغات یکطرفانه منکران آن است. روی سخن من با این گروه از هموطنان است.

گروه اول، در واقع از دولت ترکیه، وارث دولت عثمانی، سرمشق می گیرند که با هزینه کردن صدها میلیون دلار در راه پرده پوشی گذشته تاریکش، هر سال خود بیشتر مایه آبروریزی و بی اعتبار شدنش در انظار جهانیان می گردد. بدین ترتیب، درواقع، کار ارامنه را آسانتر می سازد. همانطور که گفتیم، تا دو سه دهه پیش، از واقعیت نسل کشی ارامنه تعداد بسیار اندکی از جهانیان مطلع بودند. گرچه تلاش و فعالیت بازماندگان این جنایت عظیم و جوامع ارمنی در سطح جهان عامل اساسی در شناساندن آن به جهانیان بود، لکن، به یمن سماجت و یکدندگی دولت ترکیه تعداد روزافزونی از جهانیان به این مساله توجه پیداکرده و به صف منتقدان آن دولت می پیوندند. این روند، در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور نیز قابل مشاهده است و جای خوشوقتی است که تعداد روزافزونی از هموطنان آذری نیز، که آماج اصلی شکارچیان پان ترکیست هستند، نه تنها فریب تبلیغات زهرآگین نژادپرستان را نمی خوردند، بلکه با شجاعت به افشای آن نیز می پردازند.

و اما بپردازیم به اصل مطلب، یعنی پاسخ به هموطن عزیزمان، آقای علی قرجه لو.
این هموطن گرامی، به قول معروف، سوراخ دعا را گم کرده و قافیه را پاک باخته است. زیرا، استناد به کتاب کاجازنونی برای رد و انکار واقعیت ژنوسید ارامنه، جز خلط مبحث هیچ چیز دیگری نیست. مانیفست کاجازنونی در بهترین حالت می تواند برای انتقاد و تخطئه کردن یک حزب سیاسی به کار رود، اما هرگز نمی تواند در راه انکار واقعیت قتل عام ارامنه مورد استفاده (بخوانید سوءاستفاده) قرار گیرد، زیرا کاجازنونی نه تنها هرگز سخنی در رد واقعیت قتل عام در مانیفست خودش نگفته، بلکه حتی در چند جا، به طور صریح، ولی گذرا از جنایاتی که بر ملتش رفته و نامی جز قتل عام و نسل کشی بر آن نمی توان گذاشت، سخن می گوید. در واقع، این دوست ما پا را فراتر از خلط مبحث صرف گذاشته و عملا به جعل سند می پردازد. ایشان در “ترجمه” ادعایی خود مدعی می شود که “کاجازنونی در تمام گزارش خود سخنی از نسل کشی ارامنه به زبان نمی آورد.”

برای نشان دادن عمق سوءاستفاده ای که آقای قرجه لو از مانیفست کاجازنونی برای توجیه و یا رد واقعیت ژنوسید ارامنه می کند، فقط به دو سه مورد از همان متن (انگلیسی) که ایشان با طمانینه بسیار به عنوان حجت آخر ارائه می دهد، اشاره می کنم. کسانی که به زبان انگلیسی آشنایی دارند، می توانند خود به متون اشاره شده مراجعه و مقایسه کنند.

در صفحه ۳۲ متن انگلیسی می خوانیم (۳):

” اخراجها، تبعیدهای دستجمعی و کشتارهایی که در تابستان و پائیز ۱۹۱۵ صورت گرفت، ضربه ای کشنده بر مساله ارمنی وارد آورد. نصف سرزمین ارمنستان تاریخی ـ همان نصفی که در آن شالوده استقلال ما بر پایه سنتهای دیپلماسی اروپایی می بایستی ریخته شود ــ ، خالی از سکنه ارمنی شده بود. در استانهای ارمنی نشین ترکیه دیگر سکنه ارمنی باقی نمانده بود. ترکها می دانستند چه می کنند و امروز دلیلی برای پشیمانی ندارند. کاری که آنها کردند قاطعانه ترین روش برای پایان بخشیدن به مساله ارمنی در ترکیه بود … ” .

در همان صفحه :
“انسانهای متمدن ممکن است در رویارویی با این جنایت غیرقابل توصیف از خشم به لرزه درآیند و سیاستمداران ممکن است کلمات تهدیدآمیزی علیه ترکیه جنایتکار به کارببرند. ممکن است کتابهای “آبی”، “زرد”، “نارنجی” و یا اوراق و اسناد دیگری در محکوم کردن این جنایات منتشر شوند. روحانیون می توانند در کلیساها عقوبت الهی برای جنایتکارن طلب کنند و مطبوعات همه کشورها می توانند مملو از شرح جزییات دلخراش و شهادتهای شاهدان عینی باشند. آنها هرچه بخواهند می توانند بگویند، اما اکنون دیگر کار از کار گذشته و کلمات اجساد فروافتادگان در صحاری عربستان(۴) را زنده نخواهند کرد و خانه های ویران شده را بازسازی و سرزمینی را که از سکنه اش خالی شده آباد نخواهند نمود. ترکها می دانستند چه می کنند ….”
در همان صفحه و صفحه ۳۳ متن انگلیسی، حتی از زبان وی کلمه “هولوکاست” به کار برده شده است:
“سالهای ۱۹۱۵ و تمامی سال ۱۹۱۶، سالهای یأس و نومیدی و عزاداری برای همه ما بود. دهها و صدها هزار پناهنده، همه آنهایی که از هولوکاست(۵) جان سالم به در برده بودند به ایالات مختلف روسیه ریخته بودند. سیل انسانهای قحطی زده، برهنه، بیمار، وحشتزده و نومید روستاها و شهرهای ما را پرکرده بودند. اینها به کشور ما(۶) ، یعنی جایی که خود ویران و قحطی زده بود می آمدند، بر سر یکدیگر انباشته می شدند و جلوی چشمان ما و در آستانه خانه هایمان از قحطی و مرض جان می سپردند… ”

این است سندی که نویسنده مقاله یا “مترجم” ادعایی در رد و یا توجیه قتل عام ارامنه به خوانندگان مقاله اش ارائه می دهد و ادعا می کند که “کاجازنونی در تمام گزارش خود سخنی از نسل کشی ارامنه به زبان نمی آورد.” آیا نویسنده، خوانندگان “ترجمه” اش را بی سواد یا نادان یا احمق فرض کرده است؟ نمی دانم، شاید خود ایشان بتواند توضیح دهند. لکن، تحریفی به این شکل و صراحت فقط گواه بر ناآگاهی خود نویسنده آن می تواند باشد.
در واقع، آنچه که کاجازنونی در مانیفستش به طورگذرا درباره ژنوسید ارامنه می گوید، گواهی یک نفر شاهد از نسل کشی مورد بحث می باشد، نه تایید عمل عاملان جنایت و یا توجیه آن. اشاره او به اینکه ” ترکها می دانستند چه می کنند و امروز دلیلی برای پشیمانی ندارند…” اشاره ای آمیخته به طنز و تلخکامی است که در واقع واقعیت قتل عام را تایید می کند. او به عنوان یک اندیشمند وطن پرست و باریک بین، هرگز نمی توانست بر جنایاتی که بر ملتش رفته، تحت هر عنوانی، مهر تایید بزند و یا واقعیت آن را منکر شود. منتها، مساله او در مانیفستش طرح و بررسی فاجعه قتل عام نیست. او به آینده نظر دارد و در پی ریختن شالوده های امنیت و رفاه آتی آن بخش از مردمش است که از آن فاجعه مهیب جان سالم به در برده اند.

تصور می کنم، همین مقدار برای سنجش اعتبار کل مقاله یا “ترجمه” آقای قرجه لو و هدفهایی که احیانا از این مقاله یا “ترجمه” دارند کافی باشد. من دیگر به تعبیر و تفسیرهای پر از تحریف ایشان در”ترجمه” ادعایی اش نمی پردازم، که این مثنوی هفتاد من می طلبد. به قول معروف، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

معهذا، برای تکمیل کلام به یکی دو سئوال که ممکن است برای خوانندگان پیش آید، می پردازم.
حتی اگر حزب داشناکسوتیون را مسبب همه فجایع بدانیم، امری که نه کاجازنونی مدعی آنست و نه هیچ قاضی و مورخ عادلی آن را تایید می کند، باز وقایع بعد از ۱۹۲۱، یعنی زمانی که رژیم کمونیستی در ارمنستان برقرار و داشناکها به کلی از این کشور رانده شده بودند، نشان داد که ترکها هرگز از نقشه خود دایر بر محو کامل ارمنستان از روی نقشه جغرافیا منصرف نشده و از هر فرصتی برای به انجام رساندن این هدف استفاده می کنند. دولت نوبنیاد ترکیه به حملات و ویرانگری های خود، این بار علیه جمهوری ارمنستان شوروی، ادامه داد و فقط پس از اخطار روسیه شوروی به دولت آتاتورک بود، که این حملات خاتمه یافت، زیرا در غیر اینصورت، منافع اساسی خود اتحاد شوروی نیز به خطر می افتاد. می بینیم که مساله دولتهای متوالی ترکیه، حزب داشناکسوتیون نبود. همانطورکه گفتیم، هدف محو کامل ارمنستان و باز کردن راه برای ایجاد “امپراتوری توران بزرگ” بود.

اکنون پس از نزدیک به هشتاد و پنج سال پس از انتشار مانیفست مورد بحث، و پس از فروپاشی اتحاد شوروی، می توان گفت همه پیش بینی های کاجازنونی هم صورت واقعیت به خود نگرفت. آن بخش از نظریه او، دایر بر لزوم پیوستن ارمنستان به جرگه جمهوری های اتحاد شوروی جهت تضمین امنیت فیزیکی و صلح و آرامش در کشور، البته صحیح از آب درآمد. چنانچه با فروپاشی اتحاد شوروی و در دروان گسستگی شیرازه امور در سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲، خطر جنگ با ترکیه باز به وجود آمد. در این سالها، حداقل یک بار نیروهای نظامی ترکیه اقدام به تجاوز به خاک ارمنستان نمودند، که با اخطار وزیر جنگ وقت شوروی، شاپوشنیکف، مبنی بر احتمال شروع جنگ سوم جهانی روبرو گردیده و عقب نشستند. لکن، وقایع و تجارب تاریخی بعد از انتشار مانیفست کاجازنونی بر همه ارزیابی ها و پیش بینی های او درباره حزبش صحه ننهاد. حزب داشناکسوتیون به حیات خود ادامه داد و اکنون یکی از احزاب تشکیل دهنده دولت ائتلافی ارمنستان است، گرچه پیش بینی اعضا و طرفداران حزب، مبنی براینکه با فروپاشی رژیم کمونیستی مردم آنها را با آغوش بازخواهند پذیرفت نیز، جامه عمل نپوشید.
واقعیت اینست که پاره ای گروههای چپ و بخصوص گروههای پان ترکیستی از حزب داشناکسوتیون لولویی ساخته اند تا هر موضع و نظر و خواست این حزب، از جمله تلاش وی برای شناساندن واقعیت ژنوسید ارامنه را، صرفا به دلیل اینکه از طرف این حزب مطرح می شود، تخطئه کنند. این کار، همانطور که گفتیم خلط مبحث و تحریف واقعیتها برای فرار از مسئولیت و سرپوش گذاشتن برجنایاتی است که بر خلق ارمنی رفته است.

مختصر، مانیفست کاجازنونی در بهترین حالت می تواند برای انتقاد از عملکرد یک حزب و تخطئه کردن مواضع سیاسی آن به کار رود، اما هرگز نمی تواند در راه انکار واقعیت قتل عام ارامنه مورد استناد قرارگیرد. استناد به آن برای رد و یا توجیه واقعیت قتل عام و نسل کشی ارامنه فقط منجر به بی اعتباری و بی آبرویی سوءاستفاده کنندگان از مانیفست می شود و نه بیش.

امید که در فردایی روشنتر، در جامعه ای عاری از تنفر قومی و نژادی و مذهبی، انسانها، از هر ملیت و مذهب و قومیت و نژاد و جنسیت و مرامی به عنوان موجودات آزاد به همزیستی سازنده باهم بپردازند و به جای تحقیر و سرکوب و صدمه زدن به یکدیگر، شادکامی و بهروزی خود را در یاری و امداد و استعانت از همنوع خود ببینند.
چه بجاست به یادآوردن ابیات بیمانند سعدی بزرگ:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که درآفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

دهم خرداد ۱۳۸۷ برابر با ۳۱ مه ۲۰۰۸

* آرسن نظریان مترجم رسمی دادگستری است.

پی نوشت :
۱ـ این در واقع یکی از اولین مصوبه های عمده دولت جدیدالتاسیس شوروی و یک سند مهم بین المللی در مورد حق تعیین سرنوشت ارامنه ترکیه بود.
۲ـمن همه شان را می کشم. من باید تمامی اعضای حزباتحاد و ترقیرا نابود سازم. هم اینان بودند که با سیاستهای ننگین خود بیش از یک میلیون مسیحی را به سوی کوچ اجباری و هلاکت سوق دادند“. (مصاحبه با نشریه “لوس آنجلس اگزمین در سال ۱۹۲۶)
۳ـ ترجمه ها ازآن نویسنده است.
۴ـ مقصود صحاری شمال سوریه است که تبعیدیان به آنجا رانده می شدند (مترجم).
۵ـ نظربه اینکه، این کلمه بعد از جنگ جهانی دوم در مورد قتل عام یهودیان مصطلح گردید و نیز به دلیل اینکه اکنون با ترجمه انگلیسی مانیفست سروکار داریم، مشخص نیست که در اصل سند ارمنی هم همین کلمه به کار رفته است.
۶ـ مقصود ارمنستان شرقی است، که آن زمان تحت حاکمیت روسیه بود و اکنون جمهوری مستقل ارمنستان را تشکیل می دهد.