کنفرانس کشورهای غیرمتعهد جهان که با شکوه و جلال خاص خودش آغاز شد، امروز به پایان می رسد.

گرچه نام شرکت کنندگان در این کنفرانس تا دقیقه ۹۰ اعلام نشده بود، اما کنفرانسی که به خاطر برگزاری اش پنج روز تهران را تعطیل کردند و۱۱۰ هزار نیرو را به حفاظت از آن مامورکردند باید کنفرانس مهمی باشد!

کنفرانس را خدا خلق کرد واسه چرت زدن آنهم وقتی که آدم تعهدی نداشته باشه وغیرمتعد باشه . جالب اینجاست که باوجود آنکه میلیارد ها تومان خرج سفرشان به تهران شده معلوم نیست چرا بعضی هاشون هنوز بیدارند؟!

 

 

به فرض اینکه روسای جمهوری روسیه و چین در این کنفرانس شرکت نکرده باشند، به طور یقین شخصیت های جهانی و معروف و عزیزی مثل رئیس جمهور تومبوکتو و سلطان برونئی که در آن شرکت کرده اند؟

گرچه نام این کنفرانس، کنفرانس غیرمتعهدها بود، اما برگزارکنندگان کنفرانس مجبور شدند به خاطر بعضی از مسائل، از برخی از شرکت کنندگان در این جلسه، تعهداتی بگیرند. نماینده زامبیا کت و شلوار گشادی را که به او داده بودند، روی لباس محلی اش پوشیده بود و می خواست به جلسه برود.

پس از آنکه حالی اش کردند که شرکت این شکلی در جلسه بزرگان جهان باعث آبروریزی می شود،  تعهد کرد که در جلسه سران حداقل زیرشلواری بلند نپوشد که از زیر شلوارش بیرون بزند و روی کمربند هم بند تنبان نبندد.

نماینده تانزانیا که سلانه سلانه به طرف سالن می رفت، یک نیزه که مقداری زلم زیمبو به عنوان نظرقربانی به آن آویزان بود نیز در دست داشت. مسئولان برگزاری کنفرانس با زحمت به او حالی کردند که نیزه یک اسلحه به حساب می آید و شرکت در یک جلسه عمومی با سلاح سرد یا گرم ممنوع است. مسئولان با بدبختی نیزه را از او گرفتند و از او تعهد خواستند که در جلسات بعدی بدون نیزه شرکت کند.

امپراتور کشور بورکینافاسو می خواست میمون دست آموز خود را نیز به جلسه ببرد و می گفت این حیوان همیشه حتی در اتاق خواب همراه من بوده است و بدون من می میرد.

بالاخره یکی از مستخدمین مامور نگهداری میمون شد و قرار شد اگر حیوان بی تابی کرد امپراتور را صدا کنند. او تعهد کرد یا درکنفرانس های بعدی شرکت نکند یا قبل از سفر فکری برای میمون خود بکند.

نماینده کشور عظیم الشان کومور موقع سوارشدن به اتوموبیلی که قرار بود او را به جلسه ببرد داد و فریاد راه انداخت که اگر اتوموبیلی که قول داده اید نیاورید من حاضر به شرکت در جلسه نیستم.

آبجی تو فکر می کنی بعد ش این تلویزیون های تاشو را میدن ببریم؟

وی پس از آنکه رئیس تشریفات ایران درگوشی به او یادآوری کرد که شما در کشور خودتان الاغ هم گیرتان نمی آید که سوار شوید، قبول کرد که هر ماشینی برای رفت وآمد در اختیارش گذاشتند بپرد بالا و غر نزند.

وی یواشکی به خبرنگار ما گفت ولی من به عشق سوار شدن به اتوموبیل بنز ضد گلوله به ایران آمده بودم .

او پس ازآنکه فهمید باید سوار یک اتوموبیل ایرانی به نام ماکسیما شود، اول لب ورچید، بعد بغض کرد سپس اشک توی چشمهایش جمع شد و آنگاه به زبان محلی شروع کرد به گریه کردن و مامان جون، مامان جون گفتن، ولی با قسم هائی که مسئولان خوردند، باور کرد که بنز هم مثل ماکسیما چهار تا چرخ بیشتر ندارد و حاضر شد سوار ماکسیما شود. او تعهد کرد تا وقتی در ایران است دیگر غر نزند و آبروریزی نکند.

نماینده کشور گامبیا که گیوه هایش را دست گرفته بود و می خواست پای برهنه در کنفرانس شرکت کند، پس از کلی من بمیرم و تو بمیری مسئول تشریفات، تعهد کرد که هنگام شرکت در کنفرانس گیوه هایش را درنیاورد.

او می گفت ما عادت داریم سوار چرخ و فلک هم که می شویم گیوه هایمان را درآوریم، اما مسئولان به او گفتند بابا اینجا آدم های مهمی شرکت می کنند و صحیح نیست کسی پا برهنه درکنفرانس شرکت کند چون بوی پایش دیگران را معذب خواهد کرد.

او بالاخره تعهد کرد که این عادت را تا موقعی که کنفرانس ادامه دارد ترک کند. راننده او درگوشی به رئیس تشریفات گفت قربان این بابا هنگام ورود به هتل هم گیوه هایش را درآورده و باعث خنده مستخدمین شده بود. تازه وقتی من به پمپ بنزین رفتم که بنزین بزنم هم دیدم دارد گیوه هایش را درمی آورد.

رئیس جمهور کشور تومبوکتو که در عمرش آدامس نخورده بود و بستنی چوبی ندیده بود می خواست در حالی که آدامس می جود و بستنی لیس می زند در کنفرانس شرکت کند.

ماموران پس از یک ساعت حرف و بحث و سخنرانی و نصیحت، بالاخره بستنی چوبی را از دستش گرفتند و آدامس را از دهانش درآوردند و از او تعهد گرفتند که در جلسات سران کشورها، ساکت و آرام یک گوشه بنشیند و هی دماغش را بالا نکشد و قول دادند که به محض تمام شدن جلسات، یک کارتن آدامس و یک جعبه بزرگ بستنی شکلاتی خوشمزه در اختیارش قراردهند تا به عنوان سوغاتی، به کشورش ببرد.

کنفرانس متعهدها که با شکوه و جلال خاص خودش آغاز شده بود، با شکوه و جلال خاص خودش به اتمام رسید و گرچه چند صد میلیارد بیشتر خرج برگزاری آن نشد، ولی تمام مشکلات جهان را حل کرد و به تمام اهداف بشردوستانه خودش دست یافت!

 

 

چاهی که آب نداشت، اما نان داشت

تازه ترین دور مذاکرات نمایندگان ایران و آژانس بین المللی انرژی اتمی در وین باز هم بدون نتیجه پایان یافت.

به گزارش بی بی سی، علی اصغر سلطانیه نماینده ایران در آژانس و رئیس هیات مذاکره کننده ایران پس از پایان این مذاکرات بی نتیجه، آن را مثبت ارزیابی کرده است.

نمی دانم چرا بی اختیار یاد حاج میرزا آغاسی صدراعظم دوران قاجار افتادم. خدا بیامرز صدراعظم بد اما آدم با مزه ای بوده.

نوشته اند که او مقنی آورده بود تا در حیاط منزلش قناتی حفرکند. مقنی محل را نامناسب تشخیص داده بود و هرروز ضمن کندن چاه غر می زد که: حاجی این محل آب نداره، این قنات به آب نمی رسه.

بالاخره یکروز میرزاآغاسی حوصله اش سر رفت و فریاد زد: مرد حسابی، اگر این قنات واسه من آب نداره، واسه تو که نون داره؟، بِکَن برو پائین!

می دانید در هرکدام از این مذاکرات بی نتیجه چند میلیون دلار خرج می شود و چند نفر به نان و نوائی می رسند؟ آقای سلطانیه که بی خود آن را مثبت ارزیابی نکرده. تازه چنین مذاکراتی ثواب هم داره!

دل آدم به حال مردم قطر می سوزد!

من دلم برای مردم قطر می سوزد، اما چون شماها سنگدل تر از من هستید! شاید توی دلتان بگوئید خوش به حال شان.

مطابق آماری که منتشر شده درآمد سرانه این مردم در سال ۲۰۱۱ نفری ۸۸۹۱۹ دلار بوده. یعنی این بدبخت ها تمام سال را نشسته اند و اسکناس شمرده اند. انگشت برای آدم نمی ماند به خدا!

یکی از اهالی قطر ضمن اینکه انگشت های باندپیچی شده اش را نشان خبرنگار ما می داد می گفت آخه اینهم شد زندگی؟ هی بشینی و اسکناس بشمری؟ تازه این درآمد ناخالص ملی ماست و در آن درآمد نفت و گاز محاسبه نشده وگرنه که زیر خروارها اسکناس دفن می شدیم!

طرف می گفت من که دیگه بریده ام. خوش به حال شما ایرانی ها که ماهی سیصد چهارصد هزارتومن درآمد دارید که به پنجم برج نرسیده تمام می شود و بعد می نشینید با خیال راحت گرگم به هوا بازی می کنید.

خبرنگار ما برای او شرح داد که گرگم به هوا را ایستاده بازی می کنند. آنکه نشسته بازی می کنند یه قل دوقل است!

کی بود کی بود ما نبودیم…

دکترعلی محمد ایزدی کتابی دارد به نام “چرا عقب مانده ایم؟” که در آن  نظرهای مورخان  مشهور درباره ایرانیان را نیز نقل کرده است.

به نوشته دکتر ایزدی، “آمی ین مارسلین” مورخ معروف یونانی که در قرن چهارم میلادی می زیسته، ایرانیان آن زمان را پرگو و خودستا، مکار و متکبر، بی رحم نسبت به زیردستان و تسلیم در مقابل بالا دست خوانده است. خدا را شکرکه من و شما اون موقع هنوز به دنیا نیامده بودیم و این وصله ها به ما نمی چسبد!

جمیز موریه انگلیسی، دویست سال پیش ایرانیان را لاف زن و منافق و دروغگو خوانده است که حتمن اجداد ما بهش گفته اند دروغگو خودتی.

البته ما ایرانیان امروز باز هم خوشحالیم که دویست سال پیش هنوز تصمیم نگرفته بودیم که از بهشت به جهان خاکی بیائیم وگرنه که آبرویمان مثل فتحعلی شاه رفته بود.

می دانید که فتحعلی شاه هزار تا زن داشت و جز با دروغ گفتن و چاخان کردن، بارش بار نمی شد.

طفلک غروب که مغازه سلطنت را تعطیل می کرد و سفرای روس و انگلیس را مرخص می کرد، از خواجه حرمسرا می پرسید امشب نوبت کیه؟ و وقتی وارد اتاق طرف می شد، نرسیده  می گفت عزیزم تو تنها عشق منی.

وقتی هم دختره می پرسید اگر راست میگی بگو اسمم چیه؟می گفت اسمت نوک زبونمه ولی صبح که خواستم برم بهت می گم که سورپریز بشی و صبح وقتی دختره هنوز داشت خروپف می کرد، یواشکی از حرمسرا میزد بیرون!

در کتاب دکتر ایزدی، از نوشته های سر جان مک دونال در پنجاه سال پیش نیز نقل قول هائی شده که خواندنی است.

او ضمن برخی تعریف و تمجیدها، انتقادهائی هم از ما مردم کرده و نوشته است که ایرانیان حیله گر و دورو و ریاکارند.

من یکی به سهم خودم خوشحالم که جزء ایرانیان پنجاه سال پیش هم نبوده ام، انشااله که شما هم نبوده اید. اصلا کی بود کی بود، ما نبودیم!

خوشبختانه اینها همه مربوط به گذشته است و امروزه نه کسی می داند کلاهبرداری یعنی چی؟ نه کسی با فن چاخان کردن و لاف زدن آشناست، نه کسی به کسی دروغ می گوید، و اون دوروئی ها و بی رحمی ها نسبت به زیردست و پاچه خواری از بالا دستی ها هم انگار بازی هائی بوده است مربوط به قدیم که مثل الک دولک و جفتک چارکش کاملا از بین رفته است.

دلیل این که ما امروز اینقدر خوبیم هم روشن است. وقتی سردمداران یک کشور اهل دروغ و ریا نباشند، مردم هم از آنان یاد می گیرند.

شاید به همین دلیل است که ظاهر نامناسب و کثیف ما در این روزگار و با وجود آنکه پیراهنمان را می اندازیم روی شلوارمان، بوی تن مان از دو متری به مشام می رسد و ریش مان را شانزده سال یک بار شانه می کنیم، اینقدر محبوب مردم دنیا هستیم!

به همین دلیل هم هست که در همین اواخر، آقای عسگراولادی به خبرآنلاین گفته بود که بعد از احمدی نژاد رئیس جمهور بودن مشکل است.

به نظر بنده چقدر هم درست گفته است. همه رئیس جمهورها به ناچار گهگاه چاخانی می کنند و یک کمی دروغ و دلنگ قاطی حرف هایشان می کنند که دلنشین و قابل باور باشد. نمونه اش همین اوبامای خودمان! کم چاخان کرد و کم وعده داد که عملی نشد؟

شاید تنها رئیس جمهوری که این وصله ها بهش نمی چسبد، رئیس جمهور خودمان باشد. طفلکی با وجود آنکه دکتر است و استاد دانشگاه بوده، اصلا نمی داند دروغ یعنی چی و اگر از او بپرسی چاخان یعنی چی؟ با تعجب می پرسد: چی چی خان؟!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.