شهروند ۱۱۹۱ـ ۲۱ آگوست ۲۰۰۸
نوزدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران
دانشگاه برکلی ـ ۶-۴ جولای ۲۰۰۸
نوزدهمین کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران امسال از ۴ تا ۶ جولای ۲۰۰۸ در دانشگاه برکلی در ایالت کالیفرنیا ـ آمریکا برگزار شد.

جمعه ۴ جولای
مثل هر سال کنفرانس روز جمعه با پیام کمیته محلی ساعت ۱۱ صبح شروع به کار کرد.
اعضای کمیته محلی امسال عبارت بودند از: زهره جواهریان، نورا بیانی، ملیحه رزازان، جمیله داوودی، بهار نواب و ویدا.
پیام کمیته را نورا بیانی ایراد کرد.
نورا بیانی
در بخشی از این پیام آمده است:
بنیاد پژوهشهای زنان در آستانه ی نوزده سالگی، کارنامه ی درخشانی دارد. از فراهم آوردن فرصتی برای تبادل نظر، نقد و بررسی، باز آفرینی ذهن و زبانی زنانه، به وجود آوردن شبکه ای ارتباطی میان تمام کسانی که مسئله، مشغله، علاقه و کنجکاویشان مسئله ی زنان است
. چرا که در این دوران گستردگی و پیچیدگی مسائل نظری و عملی جنبش زنان، بدون یک کار مستمر و پیگیر در طرح، تقابل، تاثیرگذاری، تاثیرپذیری، نمی توان در مسیر رهائی زنان و ایجاد گفتمانی زنانه علیه هنجارهای زن ستیز سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، گامی جدی برداشت…
در بخش دیگر این پیام گفته شد:
… و اما در یکسالی که ما دست اندر کار آماده کردن این کنفرانس بودیم، جنبش زنان شاهد اجرای وسیع تر سیاست اعدام، سنگسار، حمله به تجمعات و محافل زنان، بستن مجلات زنان، فیلتر کردن سایت های اینترنتی، بستن کافه های اینترنتی و کافه های کتاب، دستگیری کنشگران زنان به بهانه ی اقدام علیه امنیت ملی و جلوگیری از خروج فعالان زن از مرز، تشدید فشار کمیته های انضباطی حراست دانشگاهها و افزایش خودکشی در میان دختران دانشجو بوده است.
جنبش زنان اما علیرغم جو رعب و وحشت، از پای نیافتاده که همه گیرتر و رنگارنگ تر نیز شده است. سایتهای جدید و وبلاگ نویسان هر روز بیشتر میشوند. جنبش زنان با ایجاد محافل، کمپین ها و شبکه ها، حضور و هویت اجتماعی خود را در میدان مبارزه با قوانین حاکم و ارزشها و هنجارهای زن ستیز، به واقعیتی انکارناپذیر تبدیل کرده است.
جنبش زنان با استفاده ی هوشمندانه از تکنولوژی نوین توانسته رابطه ی گسترده ای با زنان ایرانی در خارج از ایران و به درجاتی زنان منطقه و زنان کشورهای اروپائی و امریکای شمالی به وجود آورد و همراهی جنبش بین المللی زنان از جنبش زنان ایران را ایجاد کند و نشان دهد که زن ایرانی در مبارزاتش تنها نیست.
یکی از معضلات جنبش زنان ایران این بوده است که همواره به عنوان جنبش دوم نگریسته شده و این معضلی است دیرینه و دیر پا:
پریروز انقلاب عمده بود، دیروز جنگ با عراق و امروز امپریالیسم امریکا و خطر حمله ی نظامی.
با چنین دستاویزهایی است که جنبش زنان در سایه قرار می گیرد و دانسته یا ندانسته به تداوم فضای سرکوب و بسته شدن فضای برابری طلبی و آزادی خواهی کمک می شود.
شاید بتوان نگاهی دیگری داشت، حرکتی سیال، جدی و منعطف اما محکم. فراسوی بایدها و شایدها، نبایدها و نشایدها، فراسوی نیک و بد، غرب و شرق، بومی گرایی و سلطه طلبی خارجی، دو سویه کردن این و یا آن.
می توان همزمان خواهان برابری حقوق زنان و آزادی طلبی بود و تشخیص ماهیت زن ستیز جمهوری اسلامی. می توان مخالف جنگ طلبی و قدرت طلبی غرب بود و حمله ی نظامی به ایران.
با چنین نگاهی بود که ما نزدیک به یکسال از زندگیمان را به تدارک این کنفرانس گذراندیم.
گفته شده است که با توجه به رشد تکنولوژی، وسایل ارتباط جمعی مدرن، اینترنت، پالتاک، لزومی به برگزاری این کنفرانس ها نیست، اما، ما بر این باوریم که یک تماس نزدیک سه روزه، رویارویی افکار، ایده های جان های شیفته در محیطی صمیمی و سالم، گاه پر تنش، تجربه ی حسی با هم نشستن، با هم دیدن، با هم شنیدن، با هم دوست داشتن یا نداشتن، تجربه ای است که از ورای سیم ها و کابل های الکترونیکی، میسر نیست..

بعد از پیام کمیته محلی که با تشویق زیاد شرکت کنندگان روبرو شد، خانم ناهید شهیدیان خواهر زنده یاد حامد شهیدیان نام ثمینه السادات طباطبایی را به عنوان برنده ی جایزه حامد شهیدیان اعلام کرد.
این جایزه در زمینه پژوهش های فمینیسم انتقادی از سال گذشته در کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان ایران برقرار شده است. برنده ی امسال در ایران ساکن است و متاسفانه نتوانسته بود در کنفرانس حضور یابد.
ثمینه السادات طباطبایی در سوم فروردین ۱۳۶۳ در تهران متولد شد. دیپلم خود را در رشته ریاضی و لیسانس را در رشته نقاشی از دانشگاه آزاد اسلامی اخذ کرد. موضوع پروژه پایانی وی بررسی و دوره بندی آثار نصرت الله مسلمیان، نقاش معاصر ایرانی بود. ثمینه هم اکنون دانشجوی کارشناسی ارشد پرورش هنر در دانشگاه علم و فرهنگ است. او در طراحی کتب مقطع راهنمایی برای سازمان کودکان استثنایی ایران با این سازمان همکاری داشته است.
ثمینه طباطبایی برای مقاله ی “بررسی تصویر زن در اثری از غزاله هدایت، هنرمند ویدیو آرتیست ایرانی” این جایزه را ازآن خود کرد.

ثمینه طباطبایی در پیامش که به همین مناسبت به کنفرانس ارسال داشته بود، از اینکه به عنوان برنده امسال جایزه حامد شهیدیان شناخته شده، اظهار خوشحالی کرده بود و از زحمات مادرش و اساتیدی که در این راه به او کمک کرده بودند و همچنین از خانم گلناز امین و ناهید شهیدیان و بنیاد پژوهش های زنان برای این فرصت قدردانی کرد.

بخش جدید برنامه امسال معرفی کتاب بود که به کتابهایی که در مورد زنان، برای زنان و به وسیله زنان نوشته شده بود اختصاص داده شده بود.
در این بخش چهار کتاب معرفی شد، کتاب اول “زنان در قصه ها و تاریخ” از شکوفه تقی بود. شکوفه تقی دارای فوق لیسانس حقوق از ایران و فوق دکترا در مذهب شناسی از دانشگاه یل است.
کتاب دوم”مادام ایکس” اثر مهرنوش مزارعی نویسنده شناخته شده ساکن لس آنجلس بود.
کتاب سوم”خاطرات خانم وزیر” اثر منصوره پیرنیا که در ارتباط با زندگی و مرگ خانم فرخ روپارسا است.
کتاب چهارم کتاب دو جلدی”گریز ناگزیر” بود که با همکاری میهن روستا، مهناز متین، سیروس جاویدی، ناصر مهاجر جمع آوری شده است و روایت فرار ۳۰ تن از جمهوری اسلامی است.

برنامه جمعه بعدازظهر با سخنرانی شری موراگا Cherrie L Moraga از آمریکا آغاز شد.
شری موراگا، نمایشنامه نویس، شاعر، مقاله نویس و آموزگار است. نمایشنامه ها و آثار او در سطح ملی مورد توجه قرار گرفته و جوایز زیادی را به خود اختصاص داده اند. از جمله در سال ۱۹۹۶ بورس تخصصی هنرمندان تئاتر تی سی جی، در سال ۱۹۹۳ بورس تحصیلی نمایشنامه نویسان تئاتر ان ای ا، دو جایزه از طرف ذخیره نمایشنامه های جدید آمریکا، جایزه راکفلر هنرمندان ایالات متحده برای ادبیات در سال ۲۰۰۷ و جایزه رزیدنسی هنرمند یادو را در سال ۲۰۰۸دریافت کرده است.

شری کتاب “گرده ی من است نام این پل: نوشته هایی از زنان رنگین پوست رادیکال” را مشترکا ویراستاری کرده است که برنده جایزه کتاب پیش از کلمبوس در سال ۱۹۸۶ شد. از دیگر کتابهایش”عشق ورزی در سالهای جنگ”، مجموعه سه نمایشنامه”آخرین نسل” و “در انتظار فرصت ـ سیمای یک مادر همجنس گرا” (۱۹۹۷) است. او سه نمایشنامه “قهرمانان و قدیسین و نمایشنامه های دیگر” (۱۹۹۴)، “واتسون ویل/ دایره در خاک” (۲۰۰۲) و “زن گرسنه” (۲۰۰۱) را به چاپ رسانده است. امسال همچنین از شری موراگا مجموعه مقالات تازه ای به نام “نسخه برای آگاهی چیکانا: نوشته هایی برای سده ی جدید” انتشار یافته است.
او بیش از ده سال است که در مقام هنرمند مقیم در بخش تئاتر دانشگاه استنفورد کار می کند و همچنین در حال حاضر مسئولیت مطالعات تطبیقی در نژاد و قوم را بر عهده دارد. او دروس نویسندگی خلاق ـ ادبیات چیکانو / لاتین، هویت بومی در پراکندگی در هنر و نمایشنامه نویسی را تدریس می کند. شری افتخار بنیانگذاری شبکه چیکانای بومی را دارد. شبکه ی چیکانای بومی شبکه ای از چیکاناها است که در حوزه های دگرگونی اجتماعی از طریق تبادلات بین المللی، آموزشی، سیاسی بومی، فعالیت معنوی و سازماندهی فعالیت های مردمان عادی کار می کنند.
بخشی از سخنرانی حسی شری موراگا را که چون نمایشنامه ای آن را اجرا کرد، در زیر می خوانید:
. . . سالها پیش در یک میزگرد هنری در فستیوال فیلم یهودیان در سانفرانسیسکو، به عنوان یک زن مکزیکی ـ آمریکایی از هویتم و از احساس تعلق خاطرم به آب و خاک کشوری که در آن زندگی می کنم، آمریکا و در عین حال از احساس بیگانگی و از دافعه ی جامعه و سیستم آمریکا نسبت به من (به خاطر رنگ پوست و اصلیت مکزیکی ام) صحبت کردم. وقتی سخنران بعد از من (که یک مرد فلسطینی بود) در جایگاه سخنرانی قرار گرفت، نخست مرا به حاضران نشان داد و بعد گفت؛ آنچه ایشان در سخنانشان گفتند دقیقا وصف حال و هوای ما فلسطینیان در کشور خودمان است. . . .”

موراگا افزود: سیستم غالب بر جامعه آمریکا، و بزرگتر از آن سیستم غالب بر سیاست جهانی و گلوبالیزاسیون، سعی در ادغام ملیت ها و هویت های مردم و مخصوصا مهاجران به کشورهای غربی به یک “مجموعه”ی یک شکل (بخوانید بی شکل) را دارد. این سیستم در نظر دارد با فراموش کردن و نادیده انگاشتن خاطرات و هویت عمومی مردم، از آنها لشکری از شهروندان کلیشه ای بسازد. شهروندانی که حتی از حقوق و ارج و قرب یک شهروند عادی ـ مثل آمریکایی ـ برخوردار نیستند و در جامعه، احساس بیگانگی می کنند.
وی اشاره کرد جنبش های فمینیستی باید به خیل مهاجران رنگین پوست نزدیک شده و مشکلات و احساسات آن ها را تشخیص دهند و با آن ها آن گونه که هستند کار کنند و یاری شان کنند تا اعتماد به نفس خویش و توانایی احقاق حقوق شان را تا حد ممکن به دست آورند.
او مهاجران و مخصوصا زنان مهاجر را که به محض جا افتادن و یک رنگ شدن با جامعه میزبان “نوع خود” را فراموش می کنند و در کشف و در نظر گرفتن مشکلات هم سنخ های پیشین خویش کوتاهی به خرج می دهند، مورد انتقاد قرار داد.
موراگا به اهمیت آموزش و پرورش و تعلیم نسل جدید و قرار دادن آنها در جریان واقعیات موجود در این زمینه اشاره کرد و گفت: سیستم موجود هدفی جز بارآوردن عده ای با دید محدود؛ آنچه خود سیستم از آنها انتظار دارد، ندارد و می داند همین نوع جهان بینی است که به درد روند و چرخش چرخ های سیاست های موجود جهانی و گلوبالیزاسیون و نقشه های سیاستگذاران آن می خورد.
سخنران شنوندگان را به بذل توجه به فقر موجود و خشونت در رابطه با مهاجران رنگین پوست فرا خواند و گفت: “زنان غیرسفیدپوست” همه روزه و به طور مستمر از خانه و کاشانه شان در کشورهای موطن خویش کنده می شوند و به اجبار به غرب و به آمریکا روی می آورند. بر جنبش های حق طلبانه زنان و جنبش های فمینیستی است تا با برقراری ارتباط با آن ها و شناسایی و ارزیابی و درک دردها و موانع سر راهشان در بازیابی هویت، و اعتماد به نفس شان یاری و همراهی شان نمایند.
سخنان شری موراگا با تشویق بسیار زیاد شرکت کنندگان روز اول کنفرانس که تعداد پرشماری را تشکیل می دادند، روبرو شد.
سخنران بعدی پرتو نوری علاء شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و عضو کانون نویسندگان ایران و کانون نویسندگان در تبعید بود.
کار معرفی او را هایده درآگاهی یکی از اعضای کمیته مشورتی بنیاد پژوهش های زنان ایران به عهده داشت.
پرتو نوری علا در نوجوانی ازدواج کرد و با داشتن دو فرزند تحصیلات دانشگاهی را تا دریافت مدرک فوق لیسانس در رشته های فلسفه، روانشناسی و مدیریت خدمات اجتماعی ادامه داد. پرتو در ایران به عنوان کارشناس برنامه ریزی در وزارت فرهنگ و هنر، مددکار اجتماعی در مرکز روان درمانی دانشگاه تهران، مدرس نیمه وقت فلسفه در دانشکده هنرهای زیبا و ناشر کتاب کار کرد و پس از آمدن به آمریکا در دادگاه عالی منطقه لس آنجلس مشغول به کار شد. پرتو، فعالیت های هنری و ادبی را در کنار زندگی و تحصیلاتش ادامه داد. در چند تئاتر و فیلم سینمایی از جمله “آرامش در حضور دیگران” ساخته ناصر تقوایی بازی کرده، چهار مجموعه شعر به نام های: “سهمی از سالها”، “از چشم باد”، “زمینم دیگر شد” و “سلسه بر دست در برج اقبال” از او منتشر شده است. اخیرا نیز برگزیده ای از اشعار چهار کتابش به نام “چهار رویش”، به دو زبان فارسی و انگلیسی، توسط انتشارات سندباد در لس آنجلس منتشر شده است. یک نمایشنامه به نام “فردای میهن” و یک مجموعه داستان به نام “مثل من” نیز از جمله کارهای منتشر شده ی او است. پرتو نوری علا از دهه ۱۹۷۰ تاکنون نقد ادبی و هنری نوشته و در سال ۱۹۹۴ از طرف نشر باران در سوئد به عنوان بهترین منتقد سال برگزیده شد. کتاب دو نقد و مجموعه مقالات و نقدهای ادبی و هنری او که در کتاب هنر و آگاهی منتشر شده است سال گذشته به چاپ سوم رسید.
پرتو نوری علا درباره “لزوم شکستن الگوی زن سنتی در سینما” سخن گفت.
نوری علا در بخشی از سخنانش گفت: موضوع صحبت امروز من درباره ضرورت شکستن تصویر سنتی ی است که از زن در سینمای ایران نمایش داده شده و هنوز نشان داده می شود. . . . یکی از رشته های هنری که تأثیر فراوانی در تغییر یا تثبیت باورهای ذهنی مردم یک جامعه دارد، هنر سینماست.
با تماشای فیلم های زیادی . . . به این باور رسیده ام که جز در چند فیلم انگشت شمار ایرانی، در مابقی، تصویر زن، برداشتی برآمده از فرهنگ سرکوبگر و مسلط پدرسالار است. به همین دلیل زن در اکثر فیلم ها ـ بی حجاب یا با حجاب ـ تصویری کلیشه ای و سطحی از شخصیت و هستی ی واقعی ی زن، به مثابه یک انسان سالم و کامل است. تصویری تحریف شده که از نگاه و ذهن و خواست مردان برآمده است.
. . . تا زمانی که قالب‌ها و الگوهای موجود هنری شکسته نشود، و جهان از ذهن و نگاه و زبان ِ زن و مرد، هردو به نمایش درنیآید، شخصیت واقعی و انسانی ی زنان و خواست ها و آرزوهای آنان و قدرت ها و قابلیت هایشان نیز شناخته نخواهد شد.
البته باید توجه داشت نفوذ در عرصه ‌ای که قرن‌ها مِلکِ طِلق مردان به شمار‌ رفته است، کار چندان آسانی نیست و زنان باید هوشیارانه دست به آفرینش هنر بزنند، زیرا ممکن است به علت نبودن نگاه و زبان زنانه، زنانی که دست به کار هنری می‌زنند، ناآگاه، از همان نگاه و ذهن و زبان مردانه در خلق آثار هنری ی خود استفاده کنند و چه بسا تلاششان به جای گشودن دریچه‌هایی به سوی جهان زنان که قرن‌ها از نگاه ‌ها غایب بوده است، باز به انتقال و تثبیت همان نگاه و زبان پدرسالارِ سنتی منتهی شود.
او در ادامه به تصویر زن در سینمای ایران اشاره کرد و گفت: تصویری که از زن ایرانی در اکثر فیلم های سینمایی ی قبل از انقلاب به نمایش درمی آمد، تصویری بود سیاه یا سفید. فاحشه یا نجیب. رقاصه یا مادر. زن ِ خودرأی و صاحب نظر، یا زن حرف شنو و بی کلام. اگر زنی مطیع شوهر یا پدر بود و از خود عقیده ای نداشت و با بد و خوب زندگی در کمال خوش خلقی می ساخت کلا “زن خوب” بود والا در زمره “زن بد” قرار می گرفت. البته همیشه امکان چرخش “زن بد” به “زن خوب” وجود داشت. بویژه اگر “زن بدی” که در حمایت مرد بدی بود، در کنف حمایت مرد خوبی درمی آمد، خود او نیز باید که تبدیل به “زن خوب” می شد. اما از آن جا که چنین چرخشی نیازمند دانش و آگاهی های ویژه ای است و کارگردانانی که توانایی ساختن و پرداختن شخصیت های فیلم بویژه زنان را نداشتند، این چرخش را از طریق گذاشتن چادر به سر زن به اصطلاح بد، نشان می دادند که تبدیل به زن خوب یعنی زنی مطیع و مُنقاد مرد می شد.
من در بررسی ی “نقش زن” در فیلم های سینمایی مسعود کیمیایی، بطور مفصل درباره موضوعی که ذکر شد، نوشته و سخن گفته ام. بنابراین در این جا نظرم بیشتر معطوف به سینمای بعد از انقلاب و چگونگی ی تصویر زن در آن است.
. . . گرچه ظاهرا در فیلم های بعد از انقلاب به علت حذف رقص و آواز در کافه ها، عرق خوری و لات بازی و بزن بزن جاهل ها، تحولی در سینمای ایران رخ نمود و از ابتذال فیلم های فارسی کاسته شد، اما از نظر باورها و الگوهای سنتی زن در فیلم ها تغییری کیفی به وجود نیآمد. چه در فیلم کارگردانانی که ادعایی در زمینه نگرش فمینیستی نداشتند و چه آنان که خود را فمینیست می خوانند.
نوری علا سپس چند فیلم و فیلمساز را به عنوان نمونه برای اثبات مدعای خود عنوان کرد و به زن در فیلم های اولیه و بعدی مخملباف پرداخت و نگاه او را به زن سنتی خواند که نشانگر حقارت زن یا محکومیت ازلی ی او نسبت به قوانین پدرسالار است.
نوری علا گفت: مخملباف برای نمایش زایمان در فیلم دستفروش، یا در فیلم گبه، درست زمانی که زنی در حال زایمان است، حیوانی ــ گاوی، گوسفندی ــ را نشان میدهد که در حال زایش است. انتخاب این دو سوژه و این همزمانی به خودی خود اشکالی ندارد و حتی به قولی نوعی نزدیکی ی انسان به طبیعت را نشان می دهد. اما مشکل آن جاست که مخلمباف، تصویرِ زن در حال ِ زایمان را با حیوان در حال زاییدن یکی می کند. یعنی به جای نشان دادن تصویر زن، تصویر گاو و گوسفند را نشان می‌دهد. دوربین روی صورت گاو تمرکز کرده است، اما تماشاگر صدای ناله‌های زن را می شنود. سرانجام همزمان با تولد طفل زن، گوساله ی گاو نیز به دنیا می آید. در فیلم «گبه» نیز در صحنه ای که زنی ایلیاتی در حال وضع حمل است، مرغی تخم می گذارد و گوسفندی بره ی خود را می زاید. و تماشاچی به جای دیدن طفل زن، حیوان متولد شده را می‌بیند. . . . نشان دادن تصویر گاو و گوسفند به جای نشان دادن تصویر زن، چیزی نیست جز انتقال و تثبیت این باور قدیمی که از زنان “جز کارهایى که نزدیک به اعمال حیوانات است، نباید متوقع بود.”
در فیلم گبه مخملباف درصدد است تا زندگی ی گذشته و رابطه ی عاشقانه ی زن و شوهری را به نمایش بگذارد که اینک پیر و فرتوت شده اند. اما در این فیلم تنها زن ِپیر به صورت دختری جوان و زیبا بازسازی می‌شود و پیرمرد به همان صورت شکسته و فرتوت باقی میماند. تماشاچی شاهد مغازلات پیرمردی لقوه ای با دختری جوان (یعنی جوانی ی پیرزن) است و تنها چیزی که عاید تماشاگر می شود تقویت این باور است که رابطه ی مردی پیر و زهوار دررفته با دختری جوان، امری عادی و طبیعی است. یعنی دقیقا همان چیزی که جامعه پدرسالار خواهان آنست. . . .تبلیغ چنین عقایدی از معتقدان به نظام ارزشی ی رژیم اسلامی دور از انتظار نیست. اما مشکل اساسی آن جایی رخ می کند که زنان و مردان هنرمندی که مدعی ی روشنفکری، نوآوری و طرفدار حقوق برابر زنان با مردان هستند، ناخودآگاه، به همان دام افتاده و کلیشه های فرهنگی پدرسالار را در کارشان عرضه می کنند.
به طور مثال در همان زمینه ی ترویج نظریه ی ازدواج زن جوان با مرد پیر، توجه شما را به فیلم «روسری آبی» ساخته رخشان بنی‌اعتماد جلب می کنم. “روسری آبی” لقبی است که پیرمرد کارخانه دار به دختر جوانی که کارگرِ اوست، داده است. “روسری آبی” پدر ندارد، مادرش نیز معتاد و زندانی است. او که تنها نان آور خانه و سرپرست برادر کوچکش است، برای گذران زندگی، باید سخت کار کند. پیرمرد کارخانه ‌دار، پس از مرگ همسرش تصمیم می‌گیرد با داشتن عروس و داماد و نوه و با وجود مخالفت فرزندانش با “روسری آبی” که از دختران خود او جوان‌تر است ازدواج کند. “روسری آبی” (بی آن که تماشاگر دلیلش را بداند) به پسر جوان و برومندی که عاشق اوست اعتنا نمی کند و با رضایت با پیرمرد ازدواج می کند.
چرا “روسری آبی” از پسر جوان عاشق صرفنظر می کند و با خرسندی به ازدواج با پیرمرد رضایت می دهد؟ ممکن است کسانی که این فیلم را ندیده‌اند تصور کنند دختر جوان به علت فقر و استیصال و نگهداری از برادر کوچکش، علیرغم میل باطنی اش از پسر جوان ِ عاشق درمی گذرد و به ازدواج با مردی که جای پدر اوست تن درمی‌دهد. اما در سراسر این فیلم، خانم بنی‌اعتماد، عمدا یا سهوا، حتی یک لحظه حس نیاز و لاعلاجی را در دختر جوان نشان نمی‌دهد.
خانم بنی اعتماد در این فیلم ریشه یابی نمی کند، در پی ی یافتن دلیلی ملموس و آبژکتیو برای ازدواج دختری جوان با مردی پیر که شاید از پدر خودش هم مسن تر باشد برنمی آید. معلوم نیست به راستی چرا روسری آبی از جوان عاشق چشم می‌پوشد و با مرد پیری ازدواج می‌کند که نه تنها پولی در بساط ندارد، که اعتبار و احترام اجتماعی ی خود را نیز از دست داده است؟ آیا موضوع این رابطه و پیوند، عشق است؟ عشق در چه زبانی و به چه تعبیر و الگویی؟
خانم بنی اعتماد در این فیلم نه تنها موفق نشده است رنجی را به نمایش بگذارد که فقر دختران جوان را بالاجبار به دام ازدواج های ناخواسته با مردان مسن می اندازد،که در جامعه ی بعد از انقلاب ایران، زنان آگاهانه در صدد آشنا کردن زنان با حقوق انسانی خود هستند، – آگاه یا ناآگاه‌- از نگاه و زبان مسلط مردانه، به تثبیت همان فرهنگ پدرسالارِ عقب مانده و ترویج الگوی زن سنتی کمک کرده است.
عدم توجه به زبان تصویر، متأسفانه یکی دیگر از زنان فیلمساز ـ تهمینه میلانی ـ را نیز به همان دام می اندازد. گرچه با شناخت شخصی از تهمینه میلانی به یقین می توانم بگویم که او به برابری ی زن و مرد در همه زمینه ها معتقد است، اما عدم آگاهی ی او از این که کوچکترین اشتباهی در سینما، به راحتی می تواند منجر به القاء اندیشه ای ضد اندیشه و هدف کارگردان شود، باعث شده تا آثار او که آشکارا در صدد شکستن الگوهای زن سنتی است، به ضد خود یعنی تثبیت الگوی زن سنتی منجر شوند.
نوری علا سپس فیلم “دو زن” تهمینه میلانی را بررسی کرد و گفت:
تهمینه میلانی در فیلم «دو زن» می‌کوشد تا نابرابری‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میان زن و مرد را در قالب الگوهای جامعه ی پدرسالار به تصویر درآورد. او در نشان دادن این واقعیت کاملا موفق است… اما میلانی در این فیلم، دو زن را در کنار هم قرار می‌دهد. فرشته فقیر اما باهوش و مستقل، و رؤیای مرفه اما کم هوش و متکی. گرچه از نظر تصویری، سراسر فیلم به فرشته اختصاص دارد و مدت زمان کوتاهی به رؤیا پرداخته می‌شود، اما به لحاظ تصویری و کنار هم قرار دادن این دو زن در آغاز و پایان فیلم، تماشاگر به نتیجه‌ای می‌رسد که شاید هرگز تهمینه میلانی به آن نیندیشیده. . . که از کنار هم قرار دادن زندگی ی این دو زن، آن هم از طریق سینما و تصویر چه نتیجه‌ای حاصل می‌شود؟ آیا نتیجه نهایی این نیست که خودِ زنان، ناتوان از ساختن سرنوشت خویش ‌اند؟ بدبختی شان – حتی اگر باهوش باشند- به علت نادانی ی مردانشان است و خوشبختی ‌شان – حتی اگرکم هوش باشند- نیز در رابطه با آگاهی مردانشان است؟ به زبان دیگر اگر مردی خوب از آب درآمد، زنش هرقدر هم متوسط و بی‌عرضه باشد، می‌تواند موفق شود و به جایی برسد. و اگر مردی بد از آب درآمد، هرقدر زنش با هوش و با استعداد هم باشد به جایی نخواهد رسید؛ معادله ای غلط که در کل سینمای ایران – پیش و پس از انقلاب – همواره برقرار بوده است.
اگر تهمینه میلانی این دو زن را کنار هم قرار نمی‌داد و فقط زندگی فرشته را نشان می‌داد که چگونه در شرایطی غلط و غیرانسانی نابود می شود، در آن صورت موفق می‌شد تا سیستمی زن ستیز را از طریق فیلمش به چالش بکشد. بدون شک ترویج چنین الگویی، بویژه از طریق هنر، چیزی جز تحمیق زنان نیست.
نوری علا در پایان گفت: بیان هنری و بویژه زبان سینمایی ظرافت‌هایی دارد که اگر به آن‌ها عمیقا توجه نشود در غایت به تثبیت همان الگوهای ثابت مردانه منتهی می‌شود و از درک مفهوم برابری زن و مرد دور می‌افتد. بنابراین در درجه اول، این مهم بر عهده خود زنان است تا به ضرورت شناخت و شکستن الگوی زن که طی قرن ها توسط مردان ارائه شده و به نگاه و ذهن خود زنان نیز رسوخ کرده، پی ببرند و با خلق و آفرینش هنری، نه تنها به این افسانه ی موجود که خلاقیت هنری مختص مردان است پایان دهند، که جلوه های دنیایی جدید را از نگاه و ذهن و زبان خود به عرصه ی حیات بیفزایند.

سخنان نوری علا صف طویلی را در بخش پرسش و پاسخ به وجود آورد، بعضی ها بررسی او را از فیلم های مخملباف منصفانه نمی دانستند و انتقادهای دیگری مطرح شد و البته نوری علا پاسخ داد که ظرف بیست دقیقه نمی شود یک تحقیق مفصل را ارائه داد و به دلیل کمی وقت او از بسیاری از نکات گذشته است.

بخش بعدی روز اول کنفرانس معرفی زن برگزیده سال بود.
کمیته محلی خلاف عرف همیشه، زن برگزیده ی سال را از پیش معرفی نکرده بود و در کتابچه ی معرفی سخنرانان و برنامه ها نیز نوشته بودند”زن برگزیده ی سال در طول برنامه اعلام خواهد شد”. در این خصوص هر کس حدسی میزد. کسی به درستی نمی دانست امسال چه کسی را انتخاب کرده اند، و وقتی فیلم مستند “مادران خاوران” پخش شد، بهترین انتخاب امسال به نمایش گذاشته شد. اعضای کمیته خاوران عبارت بودند از میهن روستا، ناصر مهاجر و گلناز امین. این فیلم مجموعه مصاحبه هایی بود که با چند تن از مادرانی که فرزندانشان در تابستان ۶۷ در جریان اعدام های دسته جمعی کشته شده بودند، انجام شده بود که هر کدام از تجربه شخصی شان در آن دوران صحبت کردند و تصویری بسیار روشن از شرایط آن زمان و کلا تاریخچه ای از گورستان خاوران در قتل عامهای سراسری زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ را بسیار دقیق نشان دادند. این فیلم مورد استقبال بسیار زیاد قرار گرفت.
بعد از آن گلناز امین لوح زن برگزیده ی سال را به تمام مادران خاوران تقدیم کرد. پس از آن میهن روستا متنی را که ناصر مهاجر تهیه کرده بود، خواند که بخش هایی از آن تکرار گفته های بیان شده در فیلم بود.
بخشی از متن اجرا شده توسط میهن روستا را در زیر می خوانید:
“مادران خاوران” در معناى عام کلمه، به زنانى گفته مى‌شود که فرزندان و همسران‌شان به فرمان رهبران جمهورى اسلامى و به دست پایوران این نظام، کشته شد‌ه‌اند؛ در دهه‌ى ۶٠ خورشیدى! مادران خاوران در معناى خاص کلمه، زنانى را در برمى‌گیرد که پسران، همسران و پدران چپ‌گرا‌ى‌شان در کشتار بزرگ زندانیان سیاسى در تابستان ١٣۶٧ اعدام شدند. پسوند خاوران بدان سبب به نام مادران افزوده شده که فرزندان، همسران و شوهرا‌ن‌ این زنان در تکه زمینى در نزدیکى تهران که خاوران نام گرفته، آرامیده‌اند.

پس از برنامه‌‌ریزى همه‌جانبه‌ى بازوهاى سرکوبگر جمهورى اسلامى در حمله‌ى نهایى به “گروه‌‌هاى متخاصم بالفعل”(حزب دموکرات، کومله، سازمان پیکار در راه آزادى طبقه‌ى کارگر، چریک‌هاى فدایى خلق- اقلیت…) و سپس “گروه‌های متخاصم بالقوه (سازمان مجاهدین خلق ایران، چریک‌هاى فدایى مستقل، رزمندگان، آرمان مستضعفین، راه کارگر و…)”که هدف آن ریشه‌کن ساختن مخالفان جمهورى اسلامى، نابود نمودن ته ‌مانده ‌هاى آزادى‌هاى سیاسى برآمده‌ از انقلاب بهمن ١٣۵٧ و جایگیر کردن نظام واپسگراى اسلامى بود، تدارک گورستانى براى هزارها ‌هزار “ملحد”، “مرتد” و “کافر”ى که مى‌بایست از بین مى‌رفتند، در دستور کار دولت قرار گرفت. جمع بست نشست مشورتى نخست‌وزیر محمد على رجایى با شمارى از وزیرانش، شهردار تهران و نیز چند تنى از کارشناسان شهرسازى در روز ١٣ خرداد ١٣۶٠، به این قرار بود:
“حدود یک سوم وقت جلسه به این موضوع اختصاص مى‌یابد که گورستان جداگانه‌اى براى کافران احداث ‌شود. یکى از محل‌هایى که پیشنهاد مى‌شود، جنوب پادگان فرح آباد- که گورستان ارامنه و یهودیان در آن جا قرار دارد- بوده است. در آخر، تعیین محل گورستان به شهردار واگذار مى‌شود که سریعا هر کجا را که صلاح مى‌داند به این کار تخصص دهد.”
گزینش یک تکه زمین سى متر در شصت متر در خاتون‌آباد، در مسیر جاده‌ى خراسان، در پانزده شانزده کیلومترى تهران که گویا در گذشته‌هاى دور نیز گورستان بوده و پس از ایجاد بهشتیه‌ى یهودى‌ها در سال ١٣١۵ متروک مانده، و با برپایى گورستان ارمنى‌هاى و سپس گورستان هندى‌ها- که شمارى از تفنگداران هندى ارتش انگلستان را در دو جنگ جهانى اول و دوم درخود جاى داده است- بى‌حکمت نبود و توجیه شرعى داشت: پیروان این دین‌ها همه بیرون از امت مسلمان قرار داشتند و در زمره‌ى “کفار” به شمار مى‌آمدند. از نگاه سران و گردانندگان جمهورى اسلامى، چپ‌گرایان نمى‌بایست در گورستان مسلمین به خاک سپرده شوند، که جا‌یشان به دیده‌ى آنان در” کفرآباد”است یا “لعنت‌آباد” یا “پرت‌آباد”، کافرستان!
. . . .
پذیرش قطعنامه‌ى ۵٩٨ ملل متحد از سوى جمهورى اسلامى در ٢٧ تیر ماه ١٣۶٧ و برقرارى آتش بس میان دولت‌هاى حاکم بر ایران و عراق، به بهاى سنگینى براى زندانیان سیاسى ایران تمام شد. بررسى موشکافانه واقعیت‌ها هر گونه ابهامى را از میان برمى‌دارد که جمهورى اسلامى از پیش تدارک آن را دیده بود که “در صورت پیروز نشدن در جنگ و پذیرش صلح، خود را از شر زندانیان سیاسى ‌ى مقاوم رها کند تا که در افق ناروشن پس از صلح و بازنگرى بر رشته‌اى از مسائل اجتماعى، سیاسى، فرهنگى و حتا سیاست خارجى، و در صورت روبرو شدن با وضعیتى بحرانى و پیش‌بینى ناشده، غافلگیر نشوند و قافیه را نبازند.” این همانى آتش بس با نوشیدن جام زهر در گفتار ٣٠ تیر آیت الله خمینى، اعتراف آشکار بنیانگذار و رهبر جمهورى اسلامى ایران به شکست در جنگ با صدام حسین بود، چشم پوشیدن از “فتح کربلا” به عنوان سکوى پرشى براى گسترش انقلاب اسلامى در منطقه همچون پیش‌شرط بازآفرینى “ام القراء مسلمین”.
***
مادرها پس از آگاه شدن از کشتار بزرگ زندانیان سیاسى ایران در تابستان ١٣۶٧، خبر را به خارج از کشور مى‌رسانند. جمعیت‌هاى ایرانیان تبعیدى نیز هر یک به فراخور خود مى کوشند خبر را بازبتاباند و آن را در اختیار رسانه‌ها و عفو بین‌المللى، انجمن‌هاى حامى حقوق بشر و حزب‌هاى چپ‌گراى اروپایى و آمریکایى قرار دهند.

از این پس فعالیت دسته جمعى خانواده‌ ها مضمون تازه ‌اى به خود مى‌گیرد. آن‌ها براى آگاه شدن از محل خاک‌سپارى جگرگوشگان ‌شان، به دست آوردن وصیت نامه ‌ها، ساک لوازم آن‌ها و و و در گروه‌ هاى چند نفرى به اوین، قزل حصار، دادستانى مى‌روند و نیز به سراغ مقامات مملکتى. در مراسم یادبودها که در خانه ‌ها و بیشتر به صورت خصوصى برگزار مى‌شود هم شرکت مى‌کنند. از این رهگذر است که بیش از پیش به هم نزدیک مى‌شوند.
وقتى خبر پخش مى‌شود چپ‌گرایانى که در جریان کشتار بزرگ جان خود را از دست داده ‌اند در گورستان خاوران به خاک داده شده ‌اند؛ خانواده ‌ها به آن‌جا مى‌شتابند. آن‌ها برآمدگى‌خاک را مى ‌بیند و تل‌هاى بزرگ و کوچک را نیز. گورها دسته جمعى‌است! در ۴ کانالى که در دو سوى گورستان تعبیه شده، برآمدگى زمین چشمگیر‌تر است.‌
از آن پس خانواده‌ ها هر شب جمعه به خاوران مى‌روند؛ با چه مکافاتى. گروه پاسدارانى که به تازگى در نزدیکى گورستان استقرار یافته ‌اند، اتوموبیل ‌ها را در نزدیکى گورستان بازرسى مى‌کنند. خانواده‌ ها را سین جیم مى‌کنند، توهین و تحقیر مى‌کنند و حتا در درون گورستان هم دست از اذیت و آزارشان برنمى‌دارند. علامت‌ هایى را که به یاد عزیزان ‌شان در این جا و آن ‌جا بر زمین فرو برده‌‌ اند، لگدکوب مى‌کنند. گل ‌هایى را که از بازار گل رضا در سر راه خریده ‌اند، پرپر مى‌کنند و به دور مى‌ریزند. سر به دنبال این سالخوردگان مى‌گذارند که هر چه زودتر از محل دفن عزیزان ‌شان دل‌کنند و آن جا را ترک گویند.
به رسمیت شناخته شدن واقعیت گورستانى به نام خاوران، خانواده‌ ى جان ‌باختگان چپ‌گرا را در موقعیتى خطیر قرار مى‌دهد. از این پس آنان در جایگاه نگهبانان این نماد ایستادگى در برابر خودکامگان اسلام گرا قرار مى‌گیرند و امانت ‌دار مهم‌ترین سند جنایت استبداد دینى در ایران مى‌شوند.
این واقعیت بر سردمداران و کارگزاران جمهورى اسلامى پوشیده نبوده است. آن‌ها‌ هم آگاه بوده ‌اند که باید این سند بزرگ‌ترین جنایت‌شان را به نحوى از انحاء از بین ببرند و صورت مسئله را به کلى پاک کنند. مادر ریاحى تعریف مى‌کند:
” هزار بار آب آن جا را قطع کردند، نگذاشتند که ما کمى آب برداریم. دستشویى بود، خراب کردند. سایه بود، خراب کردند. هزار بار ارمنى‌ها، بهایى‌ها دور تا دور آن‌جا را درخت کاشتند، این ها رفتن، کندند، انداختند دور. مى‌گفتند این‌ها کافرند و نباید هیچ امکانى داشته باشند… چه آن‌ها که در زندان بودند شکنجه دیدند، چه پدر و مادرهاى بیرون. یه وقت ما رو یا بچه‌ها مونو مى‌گرفتند، مى‌بردند کمیته‌ى هرندى تو شاه عبدالعظیم. یک شب، یک روز نگه مى‌داشتند و تشنه و گشنه ولمون مى‌کردند. از بس که ما رو مى‌بردند گفتیم پس بابا جان ما را هم نگهدارید و این قدر نبرید و بیآورید… یه روزى سالگرد اعدام یکى از بچه ‌ها بود. دیدیم که ریخته ‌اند از اوین و زن‌هاى پاسدار را آورده‌ اند براى تفتیش ما. گفتند که به خط بایستید. همه به خط سرخاک ایستادیم. زن‌ها سوا، مردها سوا. همه را دونه دونه شناسایى کردند. بعد گفتند خانواده‌ى چهرازى بماند. از ۶ صبح تا ۴ بعد از ظهر چله تابستان آن‌جا بودیم. یک روز هم رفتیم باز طرف خیابان معلم؛ کمیته ‌اى بود رفتیم آن‌جا. همه‌ى ما را به سالن آمفى‌تاتر کمیته بردند، در را بستند و گفتند: یکى یکى باید بگویید اسم بچه ‌هاى تان چیست؛ اگر نگویید ما ملاقات‌ ها را قطع مى‌کنیم. گفتیم اسم فامیل و همه چیزهاى بچه ‌هاى ما را مى‌دانید. مى‌خواهید ملاقات ها را قطع کنید، قطع کنید. بالاخره آن‌جا باز ما را اذیت و آزار دادند و تا غروب تشنه و گشنه نگهداشتند و غروب ما را بیرون کردند.
ما مادران هم جمع مى‌شدیم، پنجاه شصت تا مى‌رفتیم دادگسترى بلکه کسى آن‌جا به داد ما برسد. جوابى به ما نمى‌دانند. مى‌رفتیم مجلس ما را راه می دادند… می رفتیم تو هر اتاقى می دیدیم یه آخوند نشسته است. مى‌رفتیم تو مى‌گفتند بچه ‌هاى شما آدم مى‌کشند. هر وقت مى‌رفتیم ملاقات یه جور شکنجه و اذیت و آزار به ما مى‌کردند. به عناوین مختلف ما را شکنجه دادند. اذیت کردند. دادگسترى مى‌رفتیم؛ وقتى مردم صف ما را مى‌دیدند، مى‌گفتند این جا گوشت میدن، این‌جا مرغ میدن. مى‌گفتیم، نه. یه خانمى بود خانم اللهى. همیشه مى‌گفت ما خون بچه ‌هامون رو دادیم. وایسادیم جواب بگیریم که قبرشون کجاست. ما را متفرق مى‌کردند، بیرون مى‌کردند. . .”
مادرها اذیت و آزارها را تاب مى ‌آورند و میدان را خالى نمى‌کنند. به گفته مادر لطفى ” ما هر سال ١٠ شهریور حلوا درست مى‌کنیم و خاوران را غرق گُل مى‌کنیم؛ البته مى ‌آمدند و اذیت مى‌کردند. شیشه‌ ى ماشین ‌ها را مى ‌شکستند و مادرها را مى ‌زدند و بیرون مى‌کردند.” و این چنین بود که خاوران به گلستان خاوران تبدیل شد.
… این گلستان را باید از بین مى‌بردند، به هر بهانه‌اى. در خرداد ماه ١٣٨۴ماموران وزارت اطلاعات جمهورى اسلامى به سراغ مادران خاوران مى‌روند و به آن‌ها مى‌گویند: طرحى در دست دارند “براى ساماندهى گورستان” خاوران و تبدیل آن به گورستانى همچون دیگر گورستان‌ها.

فرزانه راجى، خواهر فرشید راجى که در ١٧ مهر سال ١٣۶٠ درست هفده روز پس از دستگیرى‌اش در خاوران به خاک داده شد، وقتى خبر “ساماندهى خاوران” را مى‌شنود، دچار نگرانى مى‌شود:
به خودم گفتم… اضطرابت از چیست؟ اضطرابم از گور بی گور شدن اوست و نه از ناپدید شدن قبرش. آن چه مرا مضطرب مى‌کند ناپدید شدن خودش است؛ خاطره ‌اش است و پاک کردن اسمش از صفحه ‌ى تاریخ. و مى‌دانم اگر بخواهند این کار را بکنند، او خودش قادر نیست کارى بکند. تمام بار حفظ اون نام به عهده‌ ى من است. حفظ صفحات و یا حتا کلماتى از تاریخ… مى‌گویم نام عزیزان ما را از صفحه ‌ى تاریخ خط نزنید. حتا اگر جاى کافى براى گذاشتن سنگ قبر براى همه آنان نیست، اصلا سنگ قبر را فراموش کنید، بیاید و اسامى اعدام شدگان و مبارزین دفن شده در آن گورستان را بر لوحى در کنار در و یا بالاى هر کانالى که در هر کدامش ده‌ ها جوان به خاک خفته ‌اند، بنویسید. و بعد تمام آن گورستان را تبدیل به گورستانى کنید براى بازى بچه ‌هاى‌ شان و قدم زدن خواهران، برادران، مادران، پدران و همسران و فرزندانشان. آن‌ها مى‌توانند به یاد عزیزان ‌شان گل‌هاى آن گلستان را ببویند، اگر واقعا هدف انسانى در کار است. اگر که نیست ترجیح ما این است که گورستان را به همان شکلى که هست حفظ کنیم.”
. . . با یک چنین نگرشى بود که خانواده‌ى اعدام شدگان گلزار خاوران در ۵ شهریور ١٣٨۴ اطلاعیه ‌اى دادند و اعلام کردند:
ما خانواده‌ هاى اعدام شدگان گلزار خاوران اعلام مى‌داریم که عزیزان ما در گورهاى عادى و به روش معمول فوت و دفن نشده ‌اند که بتوان محل دفن آنان را به شکل عادى قطعه بندى کرد، بلکه بسیارى از این عزیزان در گورهاى دسته جمعى مدفون شده ‌اند. همچنین اعلام مى‌داریم، در صورت نیاز به سازماندهى گلزار خاوران، ابتدا لازم است نام و نشان، چگونگى و زمان اعدام، چگونگى و محل دفن تک تک این عزیزان مشخص گردد، پس از آن خود خانواده ‌هاى قربانیان در مورد بازسازى گورستان اقدام خواهند کرد.
بخش بعدی کنفرانس، گشایش نمایشگاه هنری بود. در این نمایشگاه آثار نقاشی، عکاسی، کارهای دستی، مجسمه و. . . هنرمندان زیر به معرض نمایش گذاشته شده بود: شهره قنبری، ژاله اعتماد، سیمین میکده، جلالی، فرین رحیمی، آذر گل آرا، مهشید مدرس، منظر رسولی، هاله معنوی، شهلا سپهر بی بی، نسرین فر، نیلوفر هویدا، یاسمین موازخان، سودابه معمارزاده، مریم نقشینه، لیلا پازوکی، نشاط رضایی، آفرین رحمانی فر، نگین شریف زاده بوشهری، مژده شیخ رضایی و آویده یغمایی ثمردار، آویده زاهدی.
کنسرت گروه لولی با خوانندگی گلرخ جهانگیری و ویلن میشا رفیعی به دلیل نقص فنی دستگاه پخش ناتمام ماند و به روزهای بعد موکول شد.

بخش پایانی روز جمعه نمایش “در سوگ کاظم اشتری” نوشته ی سپیده خسرو جاه و بازیگران گروه داروگ بود.

گروه داروگ که در سال ۱۹۸۵ در شهر برکلی آغاز به فعالیت کرده، نقش مهمی در زندگی فرهنگی ایرانیان مقیم این منطقه بازی کرده است. این گروه در سال ۱۹۹۴ خود را به عنوان یک بنیاد هنری غیرانتفاعی در کالیفرنیا ثبت کرد و با این کار قادر شد که دایره فعالیتهای تئاتری خود را گسترش دهد. هدف داروگ همیشه به روی صحنه آوردن نمایش هایی بوده که رابطه ای زنده با هویت و فرهنگ ایرانی دارند. این گروه تا به حال حدود پنجاه نمایشنامه به زبان فارسی اجرا کرده که نیمی از آنها نوشته و یا برگردان اعضای گروه بوده اند. با درآمیختن و نزدیک شدن هر چه بیشتر جامعه ایرانیان با جامعه و فرهنگ گسترده تر در آمریکا، گروه داروگ نیز از پانزده سال گذشته به ارائه اجراهای دو زبانه و یا به زبان انگلیسی پرداخته و تا به حال نمایشنامه های ایرانی بسیاری را به این زبان اجرا کرده است. بازیگران نمایش بلا واردا، شادی یوسفیان، سپیده خسرو جاه و منصور تائید بودند و کارگردانی آن را حمید احیا عهده دار بود. این تئاتر با استقبال بسیار زیاد تماشاگران همراه بود. بازیگری بسیار ماهرانه بلا واردا به این تئاتر ویژگی خاص داد.

شنبه ۵ جولای
برنامه روز دوم با پیام گلناز امین آغاز شد. گلناز امین بنیانگزار بنیاد پژوهش های زنان ایران است. فشرده ای از پیام او را در زیر می خوانید:

از وقتی که موضوع این کنفرانس تعیین شد، در این فکر بودم که واقعا نیازهای مبرم زن ایرانی در دوران کنونی چیست؟ در جریان مطالعه در برابر این سئوال قرار گرفتم که قبل از هر چیز باید زن ایرانی را تعریف کنم. این کار را از زندگی روزمره و رابطه ‌های شخصی ‌ام سرگرفتم. از مادر ۸۴ ساله ‌ام که در خانه ‌ی سالمندانی زندگی می‌کند که ارامنه ‌ی بوستن ایجاد کرده ‌اند. خانه‌ ی سالمندانی که او در آن زندگی می‌کند از هر جهت خوب و مناسب است. اما هر روز که به دیدار او نمی‌روم دچار عذاب وجدان می‌شوم. هر روز که به دیدار او می‌روم نمی‌دانم فردایی هم در کار هست یا نه؟ و هر روز به خود می‌گویم چقدر من و زنان نسل من در فکر تأمین نیازهای روحی، عاطفی، معنوی و مادی سالمندانی هستیم که دور از خانه و کاشانه و در غربت به دنبال فرزندان‌شان کشیده شده ‌اند و چند صباحی بیشتر از عمرشان باقی نمانده است. آنها حتی از گفتگو به زبان مادری در پیرانه ‌سری محرومند. آیا ما قادر نیستیم شبکه ‌ای از زنانی که وقت و امکان آن را دارند که به نیازهای هموطنان سالخورده ‌شان در مهاجرت برسند، که همانا چند بار ملاقات در ماه و گفتگو به فارسی با آنهاست، به وجود آوریم؟ خانه سالمندانی که مادر من در آن زندگی می‌کند را عده ‌ای زن ارمنی به راه انداخته ‌اند. زنانی که دو سه نسل قبل از ما به آمریکا مهاجرت کردند و راه و چاه زندگی در آمریکا را یاد گرفته بودند. این زنان به دنبال راه انداختن یک کسب و کار موفق نبودند؛ بلکه می‌خواستند خانه‌ ی مناسبی برای مادران و پدران شان بسازند که جایگزین خانه ‌ای باشد که از آن رانده شده‌ اند.

اما درباره‌ ی نیازهای مبرم زنان وطنم در داخل کشور: درباره‌ی این موضوع هم وقتی فکر می‌کردم اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که آیا می‌توانیم از نیاز مشترکی برای زنانی که به گروه ‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، دینی و قومی تقسیم شده ‌اند صحبت بکنیم؟ آیا نیازهای یک زن کرد با نیازهای یک دختر دانشجوی جوان مرفه تهرانی، یکی است؟ آیا نیازهای یک زن بهایی با نیازهای یک زن حزب الهی یکی است؟ آیا نیازهای یک زن ثروتمند، مشابه نیازهای یک زن فقیر است؟ زمان زیادی برای این که جواب سئوالم را بیابم صرف نکردم؛ چرا که دیدم این زنان در عین آن که نیازهای خاص مربوط به گروه خاص اجتماعی خود را دارند که باید به رسمیت شناخته شود، نیازهای مشترکی هم دارند. اما این نیازهای مشترک آن‌ها به عنوان زن چیست؟ گفتن این که زنان ایرانی(جز اقلیت کوچک زنان متعصب اسلامی) خواستار حقوق مشترک با مردان هستند، حرف تازه ‌ای نیست. بیش از یک قرن است که زنان و مردان روشن و متجدد ایران، تأمین حقوق برابر زن و مرد را یکی از نیازها و مشخصه‌های اساسی تحول و ترقی جامعه ‌ی ایران از یک جامعه ‌ی سنت‌گرا به جامعه ‌ای مدرن دانسته‌اند.
. . . جنبش زنان ایران هم درتمام طول این سال‌ها بر حقوق برابر زن و مرد و اعتلای این حقوق تأُکید داشته است و حالا چند سالی است که می بینیم از میان زنان و برخی مردان طرفدار جمهوری اسلامی، افراد و نشریاتی موجودیت پیدا کرده ‌اند که مشخصا از اصل برابری حقوق زن و مرد طرفداری می‌کنند. این امر البته باعث شده که مبارزه‌ی زنان ایرانی جهت تغییر حقوق نابرابر و رفع بعضی تبعیض‌ها، انعکاس بیشتری پیدا کند. جنبه ‌های گوناگون این نابرابری حقوقی که نابسامانی‌های اجتماعی بسیاری به بار آورده، به درجات گوناگونی مورد بحث و گفتگو قرار گرفته ‌اند: مانند طلاق، حضانت فرزندان، حدود، قصاص، دیه ‌ی نابرابر، سنگسار و و و. که بهتر می‌دانم در این کوتاه سخن از آن بگذرم. فقط به این بسنده می کنم که در لایحه‌ ی مجازات اسلامی که اخیرا به مجلس هشتم ارائه شده، نه تنها هیچ یک از این مجازات‌ ها حذف نشده که با شرح و بسط بیشتری تصویب و حتی بُرنده‌تر از پیش شده. شاید به همین علت باشد که امام جمعه‌ی محترم شیراز آیت‌اله محی‌الدین حائری شیرازی اخیرا در خطبه‌ی نماز جمعه فرموده‌اند: نیروی انتظامی می‌تواند بخشی از امنیت را برای زنان فراهم کند، اما بخش دیگری از امنیت نیز به عهده‌ی خود زنان است. . . همانطور که برای برقراری امنیت اموال خود، در و قفل محکمی می‌گذاریم، زنان نیز برای برقراری امنیت خود، باید حجاب را رعایت کنند. . . اگر کسی با پوشش خود موجبات تحریک دیگران را فراهم آورد، خودش امنیت خود را از بین برده است.

فکر نمی‌کنم لازم باشد درباره‌ی فرمایشات آقای امام جمعه‌ی شیراز اظهار نظری کنم، اما درباره‌ی مسئله ‌ی حجاب که در تمام طول عمر جمهوری اسلامی یکی از مهم‌ترین مشکلات زنان و همچنین ـ حکومت گران ـ بوده، باید به یک موضوع بسیار مهم اشاره ‌کنم.
مسئله‌ ی حجاب که به نظر من به مسئله‌ ی آزادی پوشش مربوط می‌شود و در نتیجه یکی از حقوق اولیه‌ ی انسان‌هاست در این یک سال گذشته، به باور من به شکل بسیار جالبی مطرح شده است. می‌دانیم که اولین‌ جنبش‌ اعتراضی که پس از انقلاب ۱۳۵۷ به وجود آمد، به خیابان آمدن زنان بود. در تمام طول این سال ها هم زنان متجدد به اشکال گوناگونی با حجاب اجباری جنگیده ‌اند، تا جایی که پدیده ‌ای به نام «بد حجابی» در جامعه ‌ی ما به وجود آمده است. زنان سکولاری که در ایران زندگی می‌کنند هم ، از زمانی که امکانی برای اظهار عقیده پیدا کردند به نقد سیاست حجاب اجباری، پرداختند. درباره‌ی این مسئله مطالب زیاد و قابل توجهی نوشته شده که فکر می‌کنم به نوبه‌ ی خود در تجدید نظر برخی از زنان اسلامی نسبت به حجاب اجباری موثر بوده است. اما، در کمپین‌هایی که در این چند سال گذشته در ایران شکل گرفته و از پشتیبانی‌هایی در خارج از کشور برخوردار بوده، متاُسفانه مسئله ‌ی رفع حجاب اجباری و آزادی پوشش به عنوان یکی از نخستین حقوق زنان مطرح نشده و اگر هم شده، به عنوان موضوعی حاشیه ‌ای مطرح شده؛ آن هم نه در سیاست عملی، بلکه در برخی نوشته ‌های نظری. به راستی وقتی به مجلات و نشریاتی که دوستان و خواهرانم با زحمت زیاد و پذیرش مخاطرات فراوان در ایران چاپ می‌کنند، نگاه می‌کنم، این احساس به من دست می‌دهد که گویا ما زنان به واقعیت تغییرناپذیر حجاب اسلامی در جمهوری اسلامی، تن داده ‌ایم. اتفاق مهم سال گذشته که باید نسبت به آن بسیار حواسان جمع باشد این بود که تعدادی از زنان که سکولار نبودند و حتی از حاکم زادگان بودند و یا در کنار جناحی از حاکمان ایستاده ‌اند، پرچم مبارزه با حجاب اجباری را برداشته ‌اند. نوشته ‌ی شادی صدر حقوق ‌دان و سخنران کنفرانس سال ۲۰۰۱ ما در سوئد، تحت عنوان «چرا جنبش زنان به مسئله‌ ی حجاب نزدیک نمی‌شود؟» یکی از صادقانه ترین روایت هایی است که درباره‌ ی جنبش زنان ایران و مسئله‌ ی حجاب از اسفند ۱۳۵۷ تا به کنون خوانده ‌ام. و مقاله‌ی دیگر، نوشته‌ی فاطمه ‌ی صادقی است تحت عنوان حجاب. این مقاله شایسته ‌ی تحسین است و من با جرئت می‌گویم تاکنون چنین مقاله ‌ای درباره‌ ی حجاب زن در ایران، کوشش‌های بی‌ نتیجه درباره ‌ی اجباری کردن آن و ضرورت لغو حجاب اجباری، نخوانده ‌ام. این مقاله‌ هنوز ما را به جنبه‌ی مهمی از طبیعت جمهوری اسلامی هدایت نمی‌کند و آن جنبه‌ی زن ستیز این نظام است که کارکردی فراقانونی داشته است. تحقیر و توهین جنس زن، نسبت دادن هر بدی و زشتی به ما زنان، کوشش برای جدا کردن ما از مردان و به وجود آوردن آپارتاید و جدا سازی جنسی را در تمام این سال‌ها با گوشت و پوست و استخوان مان تجربه و تحمل کرده ‌ایم.

فکر می‌کنم به راحتی می‌توانیم نتیجه بگیریم که زنان ایران از هر قشر، طبقه، گروه قومی و دینی ‌ای، با هم توافق داشته باشیم که زن ستیزی جمهوری اسلامی یکی از مهم‌ترین موانع ترقی زنان ایران است و از نیازهای مبرم جامعه، مبارزه با این سیاست ویران‌گر و ضد انسانی است و این مبارزه را هم‌اکنون در اشکال گوناگون در پیش چشم داریم. از مبارزه برای لغو حجاب اجباری که قبلا به آن اشاره کردم گرفته، تا کمپین برای لغو سنگسار تا کمپین برای حقوق برابر تا کمپین یک میلیون امضاء و مبارزه ‌ای که به انواع مختلف برای به وجود آوردن یک دولت لائیک و سکولاریزه کردن جامعه در جریان است و من حرف عفو بین الملل را تائید می‌کنم که امروز زنان ایران در پیشاپیش جنبش برای دمکراسی در ایران قرار گرفته ‌اند. بهای آن را البته همه روزه و چه سنگین می‌پردازند
از جالب ترین تفاوت‌ هایی که در این چند سال گذشته به وجود آمده، شکل واکنش جوان دختران ما است به زورگویی‌ها و اجحافات و سوء استفاده ‌ها.

و حالا که صحبت به مبارزه‌ی زنان و زنان مبارز رسیده، از خود می‌پرسم نسل جوان ما که با تبعیض ‌های علیه زنان مبارزه می‌کند و امیدوارم که این مبارزه به مبارزه علیه هر گونه تبعیض تبدیل شود، چقدر درباره ‌ی پروین دولت آبادی، ژاله اصفهانی، شوشا گاپی و مریم فیروز می‌دانند؟ این زنان را که در سال گذشته از دست دادیم‌، هر یک به سهم خود و در نوع خود در تغییر مناسبات جنسیتی در ایران و ارتقاء مقام زن چه کوشش‌ ها که نکرده ‌اند و چه زجرها که نکشیده ‌اند.

پروین دولت آبادی از پیش‌گامان شعر کودک در ایران بود که در این ۳۰ سال گذشته چه کم از او خواندیم و شنیدیم.
ژاله اصفهانی که مفتخرم در کنفرانس سال ۲۰۰۲ بنیاد در دنور بزرگداشتش را گرفتیم، عمری را در تبعید زندگی کرد و تا آخر عاشق ایران ماند و در راه «بهروزی مردم سرزمینش و سربلندی زن ایرانی کوشید.»
شوشا گاپی عصار نیز که باز مفتخرم سخنران کنفرانس سال ۱۹۹۲ بنیاد در لس آنجلس بود و یکی از انگشت شمار زنان نویسنده و آواز خوان ایرانی به زبان انگلیسی، با حفظ هویت ایرانی زندگی خود را به پایان رساند.
مریم فیروز به همه‌ی رفاه و امتیازات خانوادگی خود، که یکی از سرشناس ترین‌های ایران بودند، پشت کرد و تا پایان عمر به راهی که می‌پنداشت به عدالت اجتماعی منجر می‌شود، وفادار ماند. او اولین زن ایرانی ست که در کمیته‌ی مرکزی یک حزب سیاسی عضویت پیدا کرد.
مایلم سخنم را با ارج‌گذاری و احترام به زنانی پایان دهم که زنده ‌اند و برگزیده‌ی نشست امسال ما. از مادران خاوران سخن می‌گویم. از شیر زنان داغ دیده ‌ای که با مبارزه و مقاومت خستگی ناپذیر خود، خاوران را به گلزاری تبدیل کردند و نگذاشتند یاد فرزندان‌شان که از بهترین فرزندان ایران ما بوده ‌اند، به فراموشی سپرده شود. تلاش و کوشش آن‌ها را سرمشقی کنیم برای از یاد نبردن و مبارزه برای تحقق نیاز‌های مبرم زن ایرانی و ایستادگی در برابر همه ‌ی تبعیضاتی که به مادران ما، خواهران ما و خود ما، روا شده و می‌شود.
اولین میزگرد امسال، میزگرد خاورمیانه با عنوان “تاثیر شرایط فعلی جهان بر موضوع جنسیت و حقوق زنان در خاورمیانه چیست؟” و گرداننده ی آن ملیحه رزازان و سخنرانان آن دنیا ضیایی (کانادا)، نادیا العلی استاد عراقی از انگلستان و امل امیره استاد فلسطینی از آمریکا بود. (گفت وگوی جداگانه ای درباره این میزگرد را با ملیحه رزازان در همین شماره ی شهروند می خوانید.)

دنیا ضیایی در حال حاضر در رشته علوم سیاسی در دوره فوق لیسانس دانشگاه یورک تورنتو تحصیل می کند و بویژه به زمینه های اقتصاد سیاسی و مطالعات زنان گرایش دارد. وی در تحقیقات فوق لیسانس خود از دیدی فمینیستی به اقتصاد سیاسی ایران پرداخته و به طور خاص تاثیر متقابل بازسازی نئولیبرالی و اسلام سیاسی بر روی کار و جنسیت در ایران را مورد مطالعه قرار می دهد. دنیا ضیایی مدرک لیسانس خود را از دانشگاه تورنتو، در رشته های علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه دریافت کرد. او در طول دوران تحصیل خود همچنین در زمینه های مطبوعاتی فعال بوده است، از جمله به مدت یک سال و نیم سردبیری مجله مطالعات خاورمیانه دانشگاه تورنتو را به عهده داشته و با بخش انگلیسی شهروند و مجله شهروند جوان نیز بیش از یکسال همکاری کرده است.
در حال حاضر با گروههای دانشجویی در زمینه های مقابله با فعالیتهای سربازگیری ارتش کانادا در محیط دانشگاهی و نقد و بررسی نقش دولت کانادا در ارتباط با امپریالیسم جهانی و آگاهی رسانی در این رابطه فعالیت می کند. او ده سال پیش در سن دوازده سالگی به همراه خانواده از ایران به کانادا مهاجرت کرد.
دنیا ضیایی درباره ی “اقتصاد سیاسی از دیدگاه فمنیستی در ایران پس از انقلاب: در جهت راهیابی نوین در تحقیق” سخن گفت. ترجمه ی فارسی بخشی از سخنان دنیا ضیایی را در زیر می خوانید:

افزایش مناقشات بنیادگرایی اسلامی پس از انقلاب ۱۹۷۹ همراه با تلاشهای بازسازی اقتصادی به سبک نئو لیبرالی، فمنیست های ایران را با چالش های اساسی مواجه کرده است. این دو پدیده ی همزمان به بهترین شکلی در چهارچوب ماتریالیسم تاریخی فمنیستی، یا به عبارت دیگر سیاست های فمنیستی که اساس ماتریالیستی و تاریخی مردسالاری را جدی می گیرد، تئوریزه می شوند. بویژه در مضمون هژمونی کاپیتالیستی جهانی و طبیعی دانستن ارزش های سرمایه، هم اکنون بیش از هر زمان دیگر، تمرکز بر سیاست و اقتصاد سرمایه و اتخاذ سیاست های فمنیستی ضد سرمایه ضروری است.

اگرچه پاسخ به سؤال مربوط به طبیعت سرکوبی زنان در ایران پس از انقلاب اسلامی موضوع کار تعداد بسیاری از جستارگران بوده است، اما بیشتر این مطالعات نتوانسته اند رابطه ی اساسی میان جنسیت و اقتصاد را تئوریزه کنند. چنین مطالعاتی، در بیشتر موارد، از ارایه ی دلایلی مبنی بر ادامه ی مردسالاری به خاطر مادیات (اقتصاد) عاجز بوده اند. اقتصاد جنسیت، در چنین تجزیه و تحلیل هایی یا به طور کل حذف شده است و یا آنکه در بهترین وضعیت به صورت جنبی مطرح شده است. در این راستا، خصوصیت مردسالارانه ی موجود از نظر دور مانده و مردسالاری به عنوان یک سیستم تاریخی که “قوانین حرکت خود را دارد” ارائه شده است.

قسمت اعظمی از نوشته های کنونی در ایران میان سیاست ها، مناقشات دولت و کارکرد اقتصاد تفاوت هایی قایل هستند. آن ها این طور نشان می دهند که گویا اقتصاد سرمایه داری در ایران نماینده ی سیستم مشخص و مجزایی است و در خدمت سرکوب جنسی زنان نیست. با بی توجهی نسبت به رابطه ی ذاتی میان سرمایه داری و مردسالاری، چنین رویکردهای فمنیستی نهایتا در خدمت پشتیبانی از ساختار کنونی برتری جنسی هستند تا تضعیف آن. با چشم پوشی از موضوع وسیع تری که در آن روابط جنسیتی جزئی از وجود آن است، چنین رویکردهایی جنبش زنان را از هرگونه دانش سیستماتیک نسبت به اساس موضوع استثمار زنان دور می دارند و از ارایه ی تجزیه و تحلیل همه جانبه ای که نیروی مبارزه ی زنان باید صرف آن شود عاجزند.

. . . بحث من این است که ما باید محور تجزیه و تحلیل فمنیستی را تغییر داده و سیستم تولید سرمایه داری در ایران را مرکز فعالیت های خود قرار دهیم تا بتوانیم فضاهای جدید دانش و فعالیت های سیاسی را برای جنبش فمنیستی ایرانیان فراهم سازیم.
نگاه من از این جهت متفاوت است که در درک مردسالاری حاکم، به رابطه ی موجود بین برخورد عقیدتی جمهوری اسلامی بر منافع مالی قدرت حاکمه تاکید دارد. به عقیده من، یک بحث جامع تر، وحدت هر دو پدیده را تحت یک سیستم متحد مورد توجه قرار داده و نتایج حاصل از مناقشات اسلامی را در محتوای اقتصاد سرمایه داری مورد بررسی قرار می دهد.
.. برای درک واقعی مردسالاری، می باید که سرکوب زنان را جزئی از سیستم تولیدی مردسالارانه دانست که می تواند فئودالی، کاپیتالیستی و یا سوسیالیستی باشد. … در این نوشته، بر تاثیر سیستم سرمایه داری، به عنوان سیستم مسلط، تاکید شده است.
دنیا ضیایی پس از توضیحاتی درباره ی درک نظری از مردسالاری، به طرح سوالات زیر پرداخت:
سیستم سرمایه داری حاکم بر ایران چگونه از مناقشات حاکم بر جنسیت و جدایی آنها بهره برده است؟
تا چه اندازه عقب نشینی رژیم از تعبیرات و قوانین خشک اولیه خود در مورد جنسیت و جدایی آنها تحت تاثیر بازسازی اقتصادی بوده است؟
گرایشات نئولیبرالی درون رژیم چه تاثیری بر تعریف آن بر رابطه جنسیتها دارد؟
یکی از نتایج فوری بعد از انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹، گرچه به طور مختصر و لحظه ای، گسستن روابط سرمایه داری و بحران در انباشت سرمایه بود. ترکیب شعارهای معروف “آزادی” در دوران انقلاب در کنار شعارهای توخالی دیگر از قبیل “عدالت اجتماعی” و مخالفت با سرمایه و مالکیت خصوصی، اقتصاد را به سوی ملی ساختن و تمرکزگرایی سوق داد. سیاستهای “پاکسازی” رژیم، که به طور محسوسی زنان را از حوزه عمومی بیرون راند، نیز در محتوای این تحولات رخ دادند.
نیروی کار و جسم زنان به عنوان سمبل ملت جدید مورد استفاده واقع شده، و تحت تاثیر برداشت اسلامی از تفاوتهای خدادادی و طبیعی بین زن و مرد بوده است. نگرش جدید به نیروی کار زنان در این دوره، اولویت را به خانه داری و حضور آنان در خانه می داد تا در بازار کار. این الگوی جدید جنسیتی به طور واضح در تمام احکام حکومتی، قوانین جزائی و کیفری که بلافاصله بعد از انقلاب انتشار یافته اند، منعکس شده است و به موجب آن زنان می باید در خانه مانده و نقش بازتولیدی آنان در خانواده بر نقش آنان در محیط بیرون ترجیح داده شده است.
این دگرگونی در روابط جنسیتی موجب بحران وخیمی در کشور بوده است. رشد سریع روابط بازاری و شهرنشینی در دهه های ماقبل انقلاب، زنان بسیاری را وارد حوزه عمومی، بخصوص در بازار کار رسمی شهری، کرده بود. به همین دلیل، تحمیل قوانین جداسازی جنسیتی بعد از انقلاب، زنان دارای تخصص و حرفه ای را به خانه راند و آنان را به نقش خانه داری بازگرداند.

هشت سال جنگ با عراق تاثیر محسوسی بر قوانین اقتصادی و جنسیتی دولت گذاشت. در خلال این سال ها، بحران انباشت سرمایه عمیق تر شد به طوری که دولت بیش از هر زمان دیگر، با مدیریت اقتصاد و اداره ی تخصیص منابع، خود را عجین ساخت. فشار جنگ و عواقب اقتصادی و تورمی ناشی از آن، رژیم اسلامی را ناچار ساخت که از اعمال قوانینی که مانع از شرکت فعال زنان در اجتماع می شد، بکاهد؛ هرچند که کار بیمزد زنان در خانه، به دلیل پافشاری رژیم بر معیارهای اسلامی خود در رابطه با نقش زن در اجتماع، دست نخورده باقی ماند.

. . . در دهه اول پس از انقلاب، روابط جنسیتی تحت تاثیر ساختار و ترکیب دولت نیز بوده است. در بحبوحه ی بحران اقتصادی ناشی از انقلاب، طبقه ی جدید “بنیاد”های نیمه دولتی، ظاهر گشت. . . . سیاست های پوپولیستی دولت در دهه ی اول انقلاب بویژه در استحکام بخشیدن به چنین بنیادهایی نقش داشته است. شبکه ی پیچیده ی معیارهای مداخله گرایانه ی دولتی که در دوران جنگ ظاهر شد، به اضافه ی کنترل قیمت ها و پرداخت یارانه ی دولتی، امکانات وسیع سرمایه گذاری و رانت خواری را برای همپالکی های رژیم فراهم ساخت. بدین ترتیب، در بحبوحه ی آشکار شدن بحران اقتصادی در ایران، این طبقه ی جدید بورژوازی دولتی سرمایه های فراوانی برای خود دست و پا کرد و از این رهگذر به قدرت اقتصادی و سیاسی عظیمی دست یافت.

رشد سازمانهای شبه دولتی و قدرت گیری سرمایه داری دولتی، موجب تفاوت شدید میان زنان شد. … از این رو، به وضوح می توان به این موضوع پی برد که سیاست ها و ساختار اقتصادی دولت در دهه اول پس از انقلاب، تمامی زنان را به طور مساوی تحت تاثیر قرار نداده و در عوض طبقه خاصی از زنان را قدرتمند کرده است.

زنان در برابر فشارهای ناشی از جنگ، پروژه ی جداسازی جنسیتی رژیم و تبعیض موجود در دستیابی به فرصت های شغلی، ساکت ننشسته و به اعتراض برخاسته اند. در واقع عملکرد رژیم جدید باعث رشد مبارزات فعال زنانی شد که در مقابل سیاستهای تبعیض جنسیتی رژیم ایستادگی کرده و با این کار خود مشروعیت هژمونیک حکومت را زیر سئوال بردند. از طرف دیگر، نزول موقعیت مادی بسیاری از خانواده ها در دهه ی اول بعد از انقلاب، بسیاری از زنان را به صفوف مبارزان علیه تبعیض جنسیتی کشاند. در نتیجه این مبارزات و نیازهای سیستم اقتصادیِ در حال تغییر به بازار آزاد، با روی کار آمدن رفسنجانی زمینه بازبینی سیاستهای جنسیتی رژیم فراهم شد.

رفسنجانی، منتخب بورژوازی مستقلی بود که از سیاستهای خمینی در عذاب بوده و با رای به رفسنجانی در امید به آزادسازی اقتصادی و خصوصی سازی صنایع و از میان برداشتن مقررات بازار می جنگید. بدین ترتیب دوران ریاست جمهوری او آغازگر برقراری و بازسازی روابط سرمایه در ایران شد و بیش از آن موجب بازسازی نئولیبرالی اقتصاد شد. … تغییر منافع مادی هیئت حاکم تاثیرات عمیقی بر سیاستهای جنسیتی حکومت گذارد. در این مورد می توان به تغییرات متعدد قوانین در زمینه تشکیل خانواده، ازدواج، طلاق، حضانت فرزندان، حق وکالت بانوان و بالاخره برداشتن محدودیت های تحصیلی برای بانوان اشاره کرد. اگرچه سیاستهای دولت جدید بطور نسبی باعث افزایش نرخ اشتغال زنان گردید، اما این دولت نیز به دیدگاههای کلان رژیم در زمینه مسائل جنسیتی در عرصه های خصوصی وفادار ماند و در آن تغییری نداد…
از پایان جنگ تا کنون، سیاست حاکم در برخورد با زنان، بر نقش آنان به عنوان بازتولیدگران بیولوژیکی و خانه داری تاکید کرده و همچنان چهارچوب خصوصی خانه را بهترین محل برای فعالیت آنان می داند. .. جداسازی جنسیتی در مشاغل بسیار معمول می باشد و اکثریت زنان شاغل در کارهای به اصطلاح “زنانه” ای همچون قالی بافی، تدریس در دبستانها و دبیرستانها، کشاورزی، منشی گری و کارهای مربوط به بهداشت و سلامت فعالیت می کنند.

تنها در سالهای اخیر، درصد اشتغال زنان به حدود سالهای قبل از انقلاب رسیده و همچنان بسیار پائین تر از کشورهای دیگر “Global South” (جهان سومی) است. گرایشات نئولیبرالی رو به گسترش رژیم، باعث افزایش فشار مضاعف بر روی زنان شده است. از یک سو نیازهای اقتصادی، بسیاری از زنان را به بازارهای کار، از جمله کارهای غیر رسمی و پرمخاطره می فرستد؛ در حالیکه نقش آنها در خانه دست نخورده باقی مانده است.

بر اساس یک دیدگاه ماتریالیسم تاریخی فمینسیتی، موقعیت زنان در ایران استثنائی و غیر معمول نیست. در حالیکه عقب نشینی همه جانبه زنان در زمینه دستیابی به حقوق اجتماعی خود علیرغم مبارزه ی شجاعانه و پرشور آنان می تواند بعضی را به این قانع کند که مورد ایران را یک استثنا و غیر قابل توجیه بدانند، من اعتقاد دارم که با یک نگاه ماتریالیستی به موضوع می توان به نتیجه ی دیگری رسید. تغییرات در قوانین و سیاستهای جنسیتی در ایران همواره با سیاستهای اقتصادی جدید و نیازهای ناشی از آن همخوانی داشته است. به علاوه، الگوی “housewifization (یا خانه دار کردن زنان) در نظام سرمایه داری، قبلا در جوامع سرمایه داری در عصر ویکتوریا و بعد از آن نیز تجربه شده است. فشار روز افزون بر روی زنان در دوره نئولیبرالی نیز تجربه ای است که منحصر به زنان ایران نبوده و برعکس موضوع مطالعه در اقصا نقاط دنیا، از جمله جوامع پیشرفته صنعتی می باشد.
بنابراین ما نمی توانیم از “مردسالاری اسلامی”خالص یاد کنیم و ریشه های فرمانبرداری زنان در مفهوم کنونی را به عنوان نیروی مذهبی یا حتی ایدئولوژی دولتی تلقی کنیم. آنچه بیشتر اهمیت دارد این است که برداشت سرمایه داری و موضوع تفاوت های بیولوژیکی در مناقشات اسلامی هر دو منجر به خانه دار کردن زنان و محدود کردن آنها به محیط خانه می شود؛ ما باید این موضوع را مورد ملاحظه قرار دهیم که آیا تنها محدود کردن دید خویش، تنها به افق دید مناقشات و قوانین دولت اسلامی کافی است؟ . . . ما می بایست به جای تمرکز بر روی گفتمان و سیاستهای رژیم، به ساختارهای قدرتی که این گفتمان درصدد مشروعیت دادن به آن است، توجه کنیم. همانطور که دیده ایم، دولت مؤسسه ی خنثی یا بیطرفی در قانونمندی های بازتولید اجتماعی خود نیست؛ در واقع قانونگذار روابط بین پروسه ی انباشت و بازتولید اجتماعی است. از این رو، توضیح تغییر پذیر مادری کردن و مراقبت، که بدون شک با طبیعت دولت سرمایه داری تغییر می کند، در درک ساختار مردسالاری موضوعی کلیدی است.

در این جا باید تاکید کرد که ارائه این تحلیل از سرمایه داری، به معنای آن نیست که مبارزات زنان می تواند به چهارچوب مبارزات کارگری محدود شده و یا اینکه جنبش ضد سرمایه داری برای مقابله با مسئله مردسالاری کافی است. مسئله تاثیر اقتصاد سیاسی بر جنسیت قادر به توجیه دلایل عقب نگهداشته شدن زنان به طور همه جانبه نیست ولی قادر است به ما در یافتن جوانب ساختاری مسئله یاری کند. . . . مطالعه، درک و تجزیه و تحلیل تأثیر چنین ساختارهای اقتصادی بر روابط جنسیتی نزد فمنیست ها اهمیت بسزایی دارد. . . تنها از طریق مداخلات فمنیستی می توان به تصحیح سیاست های جانبدارانه ی مردانه در اقتصاد امیدوار بود. . . . برخورد فمینیستیِ ماتریالیستی نباید با برخورد اقتصاد گرایانه اشتباه گرفته شود.
دنیا ضیایی در خاتمه گفت: لازم می دانم بار دیگر بر لزوم اقتصاد سیاسی فمینیستی ایران، بویژه در محتوای گسترش نظام سرمایه داری جهانی تکیه کنم. در حالی که بر طبل های جنگ احتمالی علیه ایران کوبیده می شود، فمینیست ها می باید موضع محکم خود علیه امپریالیسم غربی را تقویت کنند. اعتقاد دارم ماتریالیسم تاریخی فمینیستی روشی است که به موجب آن می توان از یک سو با سیاستهای امپریالیستی غرب که اهداف سرمایه جهانی را دنبال می کنند مقابله کرد و از سوی دیگر سیاستهای داخلی رژیم ایران را محکوم کرد.

سخنران بعدی امل امیره بود. او در فلسطین به دنیا آمده و در همان جا بزرگ شد و مدرک کارشناسی خود را در رشته ادبیات انگلیسی از دانشگاه بیرزیت و مدرک کارشناسی ارشد و دکترای خود را در رشته های ادبیات انگلیسی و آمریکایی از دانشگاه بوستن دریافت کرده و در حال حاضر در دانشگاه جورج میسن در ایالت ویرجینا درس می دهد.
او کتاب “دختر کارگر و خیاط: تصویر جنسیت و طبقه در داستانهای قرن نوزدهم آمریکا” را نوشته است و ویراستار دو مجموعه مقاله در مورد زنان جهان سوم و نویسندگان زن عرب آمریکایی است. مقالات او در نشریات بسیاری به چاپ رسیده اند و به زبانهای عربی و عبری ترجمه شده و به دریافت جوایز مهمی نائل آمده اند. او هم اکنون وبلاگی را درباره زنان عرب، فلسطین و سیاستهای فرهنگی اداره می کند و در مورد ادبیات فلسطین، جنسیت، ملی گرایی و ادبیات عربی و اسلامی در دوران پست استعماری تحقیق و مطالعه می کند.
امل امیره از زنان فلسطین و شرکت آنان در مبارزات آنجا گفت. بخشی از سخنان او را در زیر می خوانید:
شرکت زنان در مبارزات فلسطینیان علیه نیروهای اسرائیلی و سیاستهای اشغالگرانه دولت اسرائیل در جریان مقاومت های معروف به انتفاضه (۱۹۹۲ـ۱۹۸۷) چشمگیر شد. حضور زنان در این مبارزات از سویی در چند و چون درگیری های خیابانی و قدرت گیری آن به نفع فلسطینیان موثر واقع گردید، اما از سوی دیگر با باورهای سنت گرایانه جامعه مذهبی و مردسالارانه فلسطین در تناقض افتاد.
چرا که شرکت زنان در سرنوشت جامعه خویش به صورت بالقوه جایگاه سنتی مرد را تضعیف می کرد. مرد فلسطینی به درستی می توانست پیامد حضور زنان را در این مبارزات که همانا بازیابی یا احراز لااقل برخی از حقوق نادیده انگاشته شده آنان در بعضی زمینه ها بود، پیش بینی نماید، از این رو نبرد و دافعه های ناگفته علیه حضور زن و همسانی و همسنگی مبارزات و ایثارهای آنها در مقایسه با مردان، در مبارزات فلسطینی علیه نیروهای اسرائیل و نیز صحنه های دیگر اجتماعی که حضور جدی تر زنان را تجربه می کرد، شکل گرفت؛ دافعه ای که لزوم پافشاری زنان فلسطین را بر حقوق خویش، حساس و حیاتی نموده و او را وامیدارد تا در کنار مبارزه به عنوان یک شهروند، همزمان، مبارزه با “زن ستیزی” را نیز همواره مد نظر داشته باشد .
در این راستا جنبش فمینیستی زنان فلسطین هّم خویش را بر سه زمینه فعالیت به کار بست است؛ ۱ـ تغییر و تصحیح قوانین زن ستیزانه ۲ـ مبارزه با خشونت علیه زنان ۳ـ سعی در احراز سهم بیشتر و حضور فعال تر زنان در صحنه های سیاسی و اجتماعی.
از دستآوردهای اخیر این سیاست می توان حق دریافت پاسپورت بدون اجازه وکیل یا شوهر، اجازه تمرین رانندگی بدون حضور ولی یا شوهر و نیز حق ثبت تولد و گرفتن شناسنامه برای فرزند توسط مادر و همچنین جلب موافقت مقامات فلسطینی برای برقراری و سازماندهی خانه های امن (پناهگاه) برای زنان را یادآور گردید. لغو قانون بخشش یا تخفیف در محکومیت مردان به هنگام ارتکاب به قتل های “ناموسی”، “حق کورتاژ” در صورت حاملگی بر اثر تجاوز یا آمیزش اقوام درجه یک، تغییر قانون عدم مجازات مرد متجاوز در صورت پذیرش ازدواج با زن قربانی تجاوز، اقدام برای تغییر قانون اجازه چند همسری مردان (لااقل حق طلاق از سوی زن در صورت اقدام شوهر به ازدواج مجدد) و نیز حق زن در شکایت و پیگرد قانونی اقوام درجه یک در صورت تجاوز به زن (طبق قوانین موجود، تنها “ولی زن” حق شکایت علیه متجاوز را داراست) از جمله مواردی هستند که جنبش فمینیستی زنان فلسطین در حال حاضر آنها را تا احقاق حقوق زنان در این زمینه ها دنبال می کند.

سخنران بعدی میزگرد نادیا ال علی رئیس مرکز مطالعات جنسیتی در موسسه مطالعات اورینتالیسم و آفریقا از دانشگاه لندن بود. تحقیقات او در مورد تئوری جنسیت، مبارزات فمینیستی، زنان و جنسیت در خاورمیانه، مهاجرت و مبارزات خارج از کشور، و جنگ و درگیری و بازسازی است. “زنان عراقی: داستان های ناگفته از ۱۹۴۸ تا به حال”، “سکولاریسم، جنسیت و دولت در خاورمیانه”، و “جنسیت نوشتن ـ نوشتن جنسیت” کتابهای العلی هستند. او مقالات بسیاری نیز منتشر ساخته است و کتاب تازه اش به نام “چه نوع آزادی؟ زنان و اشغال عراق” به زودی توسط انتشارات دانشگاه کالیفرنیا منتشر خواهد شد. او عضو زنان سیاهپوش در انگلستان است و عضو موسس گروهAct Together: Women’s Action for Iraq است.
عنوان سخنرانی نادیا العلی بسیار جالب بود:”دشمن دشمن من لزوما دوست من نیست: درباره ی نیروهای اشغالگر و مقاومت در عراق” . نادیا ال علی به تاریخ مبارزات اجتماعی عراق اشاره کرد و اسلایدهایی را به نمایش گذاشت. ال علی در ادامه گفت بایست فرق گذاشت بین دوره های مختلف حکومت حزب بعث در عراق. برای مثال حزث بعث در سال ۱۹۶۸ به قدرت رسید در دوره البکر تغییرات بزرگ اقتصادی حضور زنان را در عرصه اجتماع لازم داشت. در آن دوران شعار زن خوب عراق زنی بود که تحصیل کرده بود و پا به پای مرد در اجتماع حضور داشت. در طی سالهای ۸۰ که زمان جنگ بین ایران و عراق بود در این دوران ما شاهد یک تغییر بزرگ دیگر هستیم. در این مقطع زن خوب عراقی مادر سرباز آینده عراق است که حداقل باید ۵ بچه داشته باشد. در دوران تحریم اقتصادی فشار زیادی به عراقیها وارد شد و این فشار نه تنها دولت را ضعیف نکرد، بلکه مردم را بیشتر به دولت و کمکهای دولتی وابسته کرد.


بعدازظهر شنبه با سخنرانی شراره شاهرخی با عنوان “انتخاب پوشش: نیازی مبرم برای زن ایرانی یا خواستی تشریفاتی” آغاز شد.

شراره شاهرخی بیش از بیست سال است که در کالیفرنیا زندگی می کند. لیسانس اش را در رشته علوم کامپیوتر از دانشگاه کالیفرنیا، سانتاکروز و فوق لیسانس را در رشته فلسفه از دانشگاه ایالتی سن حوزه دریافت کرده است. عنوان تز پایان نامه او “چگونه فلسفه نیچه می تواند به باروری تفکرات فمینیستی بیفزاید؟” است. وی از سال ۲۰۰۵ تاکنون به تدریس فلسفه در دانشگاه مشغول است و سخنرانی های متعددی در حوزه فلسفه در دانشگاه سن حوزه و همچنین در کنفرانس های جامعه زنان فیلسوف ارائه داده است. او از سال ۱۹۹۲ تاکنون در یازده کنفرانس بنیاد شرکت کرده و به عنوان عضو کمیته محلی، برگزار کننده میزبان کنفرانس سال ۲۰۰۰ در شهر برکلی بوده است.
شراره شاهرخی در بخشی از سخنرانی اش گفت:
با وجود تمام مسائل مهم مثل گرانی، بیکاری، اعتیاد، فحشا دیگر چه کسی جرات می کند بگوید که حجاب مشکل اصلی زن ایرانی است.
تلاش زیادی انجام شده تا بگویند زن ایرانی خارج از کشور که هنوز در ۳۰ سال گذشته زندگی می کند حجاب را مشکل زنان ایرانی می داند زنان داخل ایران این واقعیت را پذیرفته و از طرفی برای غربیها هم حجاب یک مسئله جالب است و در عین حال جزء فرهنگ ایرانی است.
در ایران اما حجاب یک مسئله سیاسی است نه مذهبی، پوشش زنان قانون ایران است حتی یک زن غیرمسلمان هم باید آن قانون را رعایت کند.
تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی در تاریخ معاصر ایران این سئوال را مطرح کرده است که اصلا بی حجابی یا حجاب اسلامی، کدامیک برازنده زن ایرانی است. آن چه این مسئله را برای زنان ایرانی پیچیده کرده است آن است که آن ها همیشه سعی کرده اند پاسخی دسته جمعی به این سئوال بدهند از آنجا که فرهنگ ایرانی به حقوق فردی کمتر توجه داشته است به همین دلیل زن ایرانی کمتر توانسته است با دلایل و علاقه شخصی خود صورت مسئله را عوض کند و چشم جامعه را به تنوع و انتخاب شخصی عادت دهد.
زنان در ایران در دو مرحله تاریخی در زمان رضاشاه و در زمان خمینی مجبور شده اند که دسته جمعی به انتخاب دولت در مورد پوشش خود تن دهند.

سخنران بعدی پردیس مهدوی بود. پردیس مهدوی مدرک دکترای خود را در رشته انسان شناسی و جامعه شناسی پزشکی از دانشگاه کلمبیا دریافت کرده و در حال حاضر در دانشگاه پامونا به تدریس مشغول است. او تحصیلات کارشناسی خود را در رشته دیپلماسی و مسائل جهانی در کالج اکسیدنتال انجام داده است و از دانشگاه کلمبیا در دو رشته مردم شناسی و روابط بین المللی به دریافت مدرک کارشناسی ارشد نائل آمده است. مسائل جنسی، حقوق بشر، فمینیسم فراملیتی و بهداشت عمومی در زمینه ی ساختارهای در حال تغییر سیاسی و جهانی از جمله موضوعات مورد علاقه او می باشد. موضوع رساله دکترای پردیس رابطه بین جنسیت و سیاست در ایران بعد از انقلاب با تکیه بر انقلاب اجتماعی و جنسی در بین جوانان شهرنشین ایران است. او عضو هیئت تحریریه فصلنامه ره آورد است و مقالاتش در نشریات و مجموعه های متعددی چاپ شده است . تحقیقات پردیس مهدوی جوایز معتبری دریافت کرده و کتاب او تحت عنوان “قیام پرشور: انقلاب جنسی ایران” در پاییز امسال توسط انتشارات دانشگاه استنفورد منتشر خواهد شد.
عنوان سخنرانی او “دگردیسی مفاهیم خطر کردن نزد زنان شهرنشین ایرانی” بود.
در ایران یک انقلاب جنسی رخ داده است و جوانان علیرغم محدودیتهای شدید اجتماعی رابطه جنسی خارج از ازدواج دارند و به دلیل عدم آموزش های لازم بیمارهای مقاربتی و سقط جنین بسیار رایج است.

پردیس مهدوی با شش دستیار که سه تن از دانشجویانش بودند که از آمریکا به ایران رفته بودند و سه تن دیگر در ایران در دو شهر مشهد و تهران با دختران و پسران این دو شهر مصاحبه کرده بود. او در این راه خطر کرده بود و ۲۱ روز زیر پل های تهران در کنار زنان خیابانی شب را سر کرده بود تا از وضعیت و زندگی آنان آگاه شود. مهدوی از ناآگاهی بعضی از جوانان از مسائل جنسی گفت و به موردی اشاره کرد که یکی از دخترانی که با او مصاحبه کرده بود در حالی که بسیار بیمار بوده به او زنگ زده و گفته که حالش بد است زیرا پس از داشتن سکس با دوست پسرش به خانه آمده و از ترس حاملگی، تمام قرص های ضدحاملگی خواهرش را یک جا خورده است.
بعضی دیگر پس از حامله شدن به دلیل دسترسی نداشتن به امکانات بهداشتی و دارو و درمان قانونی، به خیابان ناصرخسرو می روند و از قرص هایی که برای سقط جنین حیوانات(گاو و گوسفند) فروخته میشود می خرند و استفاده می کنند که خطرات بسیاری برای آنها دارد.
او استفاده نکردن جوانان از کاندوم را برای دختران شرم از رفتن به داروخانه و خرید آن اعلام کرد، ضمن آنکه هزینه اش هم زیاد است.
در مورد استفاده از صیغه برای اجتناب از گرفتار شدن به دست قانون، پردیس مهدوی گفت: جوانان از این امکان استفاده نمی کنند به دو دلیل. یکی اینکه این امکان را برای زنان خیابانی میدانند که برای پول سکس دارند و اگر آنها هم از این امکان استفاده کنند خود را تا حد آنان پایین آورده اند. و دیگر اینکه آنها به هیچ وجه نمی خواهند به بازیهای رژیم تن دهند و اگر این کار را بکنند، به طریقی با آنان همراهی کرده اند.
تحقیق پردیس مهدوی بسیار مفصل و جالب بود. امیدواریم پس از چاپ متن کامل آن در کتاب سالیانه کنفرانس بنیاد، امکان چاپ آن را در شهروند بیابیم.
پس از استراحتی کوتاه، میزگرد بعدی شنبه بعدازظهر با عنوان “گرایش ها و راهبردهای مختلف مبارزاتی در جنبش زنان کدام است؟” باحضور فرزانه راجی (ایران)، میترا شجاعی (آلمان) و سهیلا وحدتی بنا(آمریکا) ادامه یافت. گرداننده ی این میزگرد، الهه امانی بود.
فرزانه راجی متاسفانه نتوانسته بود ویزای آمریکا را دریافت کند، به همین خاطر با تلفن دستی با او تماس گرفته شد تا بتواند از این طریق مقاله اش را در کنفرانس ارائه کند. اما پس از دقایقی که از خواندن مقاله ی راجی گذشت، حاضران در سالن از مفهوم نبودن صدا خبر دادند و به ناچار، الهه امانی بخشی از مقاله ی او را که در اختیار داشت، برای حاضران خواند.


فرزانه راجی متولد ۱۳۳۳، لیسانس جامعه شناسی دارد. او در دهه ۶۰ به عنوان فعال مارکسیست به سه سال زندان محکوم شد. راجی از بنیانگزاران مرکز فرهنگی بود و پس از جدا شدن از این جریان به علت اختلافات نظری با عده ای دیگر از زنان سایت زنان ایران ـ جهان را راه اندازی کرد که بعد از مدت کوتاهی از هم پاشید. بعد هفته نامه فکر روز را با عده ای دیگر منتشر کرد که پس از ۱۳شماره به دلیل تهدیدهای سازمان اطلاعات تعطیل شد. همزمان با زلزله ی بم همراه با حدود ۱۷ تشکل غیررسمی و مردمی “شورای هماهنگی تشکل های مردمی” را در جهت یاری رسانی به زلزله زدگان بم راه انداخت که عمدتا کار توانمندسازی زنان را انجام می داد و پس از یک سال عملا از هم پاشیده شد. از آن پس تاکنون مستقل و عمدتا در زمینه ی زنان کار کرده است.
راجی در زمینه ی ادبیات داستان بلند “دل انار” را منتشر کرده و دو کتاب منتظر مجوز دارد. همچنین دو کتاب “سینمای شوروی” و “داستان های کوتاه آمریکا” را در دست چاپ دارد.
بخشی از مقاله ی فرزانه راجی را با عنوان گرایش های موجود در جنبش زنان در ایران، راهکارها و چشم اندازها می خوانیم:

تنوع دیدگاه ها، مواضع، منافع طبقاتی و گروهی، دوری و نزدیکی به قدرت و سطح آگاهی در جنبش زنان ایران باعث شکل گرفتن گرایش های متفاوتی در آن شده است. برای دسته بندی کردن گرایش های فمینیستی موجود در جنبش زنان به ناچار در دو مورد باید متوسل به تقلیل گرایی شد: یکی در مورد گرایش های درون سیستم و یکی در مورد ترکیباتی همچون اسلام و فمنیسم که با برخی آموزه های پست مدرنی توجیه می‌شوند.
با صرف نظر کردن از حرکات فردی و غیر متشکل، در تحرکات گروهی و سازمان یافته زنان می توان سه گرایش شاخص را نام برد:
۱ـ فمنیسم حکومتی یا فمنیسم اسلامی که عمدتا در سازمان های دولتی فعالیت می کنند. این گروه شامل طیف وسیعی هستند که به نسبت دوری یا نزدیکی به نظام فکری حاکم و قدرت سیاسی تلاش هایی برای ایجاد اصلاحات جزئی و در نهایت برای نواندیشی دینی می کنند. بخش های رادیکال تر با اتکا به «اجتهاد پویا»، احکام ثانویه و رعایت مصلحت جامعه، رعایت هویت اسلامی و با استناد به عده ای از فقها و مجتهدین در تلاش برای خوانشی جدید از «متن» هستند و معتقدند با نگاهی مدرن می توان قرائتی مساوات طلبانه از متن داد که نه تنها تکثر نژادی که حتی تکثر دینی و مذهبی را هم تحمل کند.
٢ ـ فمنیسم اصلاح‌طلب که در خود گرایش های متفاوتی دارد:
الف ـ فمنیست های مسلمان: که عمدتا در سازمان های غیردولتی و از طریق این سازمان‌ها فعالیت کرده یا فعالیت خود را شروع کردند. این گروه خود را بخشی از جنبش مدنی می دانند. تفاوت فمنیست های مسلمان با فمنیست های اسلامی یک: کلا خاستگاه آن هاست که کمتر حکومتی است و معمولا وابستگی به قدرت حاکم ندارند و بخشی از اپوزیسیون محسوب می‌شوند؛ دو: بیشتر زنان متوسط مسلمان و یا زنان متوسط مدرن را نمایندگی می کنند و نه زنان مکتبی وابسته به قدرت را؛ و سه: به عکس فمنیست های اسلامی، اکثر آن ها با لابی کردن با مراجع قدرت کلا مخالفند.
گروهی از آن ها هدف خود را اسلام توده ای قرار دادند که آن را دین عامه یا دین زندگی روزمره مردم می دانند. هدف آن ها امروزی کردن مذهب توده هاست. چشم اندازشان در واقع نوعی رنسانس دینی به روشی صلح آمیز و از طریق اصلاحات است.
گروه دیگر که فمنیسم خود را فمنیسم موقعیتی می نامند، فعالیت و حرکت خود را خواسته محور می دانند و مطالبات خود را نه براساس «هویت» یا «ایدئولوژی» بلکه براساس خواسته هایشان تبیین می کنند. چشم انداز این گروه گسترش هرچه بیشتر خواست تغییر قوانین در حوزه عمومی و کسب پشتوانه مردمی است که این پشتوانه مردمی سرانجام به «نیرویی» تبدیل شود که قانون گذاران موظف شوند برای دادن امتیازات به نفع این خواسته ها با نمایندگان جنبش وارد مذاکره و چانه زنی شوند و یا خواست های آن ها را متحقق کنند.
این دو گروه با تاکید بیش از حد به جنبه بومی و یا موقعیتی فمنیسم شان گاه مطالبتشان حتی از فمنیسم لیبرال هم محدودتر می شود. از طرفی به این توجه ندارند که در جامعه ما مذهب نه تنها امری فرهنگی بلکه به شدت سیاسی است و چانه زنی با حاکمیت اسلامی هم اگر به آن راه دراز بیرزد دستاوردش تغییراتی بسیار ناچیز در قانون مدنی خواهد بود.
اما به رغم روش رفرمیستی و مماشات جویانه ای که این گروه ها با اسلام به طور کلی و با «اسلام در قدرت» به طور خاص داشته اند، توانسته اند خواست تغییر قوانین را فراگیر کرده و حساسیت عده زیادی از زنان بویژه طبقات میانی را به جنسیت خود و تبعیضات جنسیتی برانگیزند.
ـ گروه ب در بخش فمنیسم اصلاح طلب، فمنیست های سکولار هستند.
این بخش از جنبش زنان طیف وسیعی از فمنیست های مسلمان تا انواع گرایشات مارکسیستی را در برمی گیرد و آرمان آن ها در نهایت جدایی دین از دولت است، از طریق مبارزات درون ساختاری و رفرمیستی. اما برای تغییرات ساختاری وارد چالش ها و گفتمان های درون دینی نمی شوند و مشروعیت خود را از ارزش های فمنیستی، حقوق بشری و در صورت نیاز از مباحث مارکسیستی می گیرند. افراد این گروه بیشتر از نسل جوان و تحصیل کرده و به کلامی زنان متوسط مدرن هستند. عملا آن چه را که در دستور کار خود دارند ـ برابری حقوقی زنان با مردان ـ را مقدمه ای برای سایر برابری ها می دانند. بیشتر در میان لایه های میانی و پایینی زنان فعالیت دارند و گروه هایی از این گرایش در صورت لزوم از طریق بدنه های واسط بین جنبش زنان و حکومت به رایزنی و فشار به قدرت هم استفاده می کنند. راهکار آنان کار فرهنگی در بین زنان و ترغیب آنان به ایجاد تشکل های زنانه و چشم انداز برخی از این گروه ها ایجاد نهادی زنانه است که در سطح داخلی و بین المللی قادر باشد به نفع زنان امتیاز بگیرد.
گروه دیگر از فمنیست های سکولار مارکسیست های دمکرات هستند که مسئله زنان را امری صرفا دمکراتیک می دانند و معتقدند در چارچوب نظام سرمایه داری و موجود دست یافتنی است و برحسب موضوع با گرایشات مختلف در جنبش زنان همکاری می کنند، اما عمدتا به شکل منفرد و نه به صورت یک جریان مشخص.
جریان اصلاح طلبی و جنبش مدنی به طور عام و فمنیسم اصلاح طلب به طور خاص بر دو مبنا شکل گرفت: یکی مفهوم جامعه مدنی است که قرار است قدرت را به شهروندان و تشکلات غیردولتی منتقل کند و رونوشت سیاسی دیدگاه اقتصادی کلاسیک ـ اقتصاد بازار آزاد ـ قرن هجده است و قرار است به جای سرمایه داران شهروندان در تقابل با دولت قرار گیرند و با اعمال فشار از طریق نهادهای مدنی (از جمله ان جی او ها) حقوق دمکراتیک خود را به دولت تحمیل کنند. خاستگاه دیگر آن، همان طور که گفته شد اندیشه های پست مدرنیستی و مفهوم نسبیت فرهنگی است که اصلاحات را در چارچوب نظام مذهبی حاکم توجیه می کند.
اما نه آموزه های نسبتا مدرن جامعه مدنی که برقراری چنین جامعه ای را آرمان نهایی می‌داند و نقش جامعه طبقاتی را در انقیاد جنسی زنان نادیده می گیرد و نه آموزه های فمنیسم بومی که تضاد ذاتی اسلام و فمنیسم را لاپوشانی می کند، هیچکدام به رهایی کامل زنان نمی انجامد.
فمینیست های اصلاح طلب اگر در فمینیسم شان صادق باشند همواره با هردوی این ها- جامعه طبقاتی و حاکمیت مذهبی- در چالش و تضاد خواهند بود.
٣ـ فمینسیم ضد سیستم
وجه اشتراک این فمنیست ها سکولاریسم و موضع آن ها علیه نظام طبقاتی و مردسالاری است. بخش عمده این گروه ها هرگز کار ان. جی. اوئی را تایید نکرده و به آن تن ندادند و همواره به شکل گروه هایی غیرقانونی و نه لزوما مخفی فعالیت کرده اند.
الف: طرفداران طبقه کارگر
این گروه از زنان به شکلی بسیار پراکنده در بخش های مختلف کارگری فعالیت دارند. در بسیاری موارد این فعالیت ها بیشتر کل طبقه و نه زنان کارگر را مد نظر دارد. اما درچند سال اخیر و بویژه در سال گذشته تاکید این گروه از مدافعان طبقه کارگر به مسائل زنان بیشتر شده و تلاش هایی در جهت تشکل های صرفا زنانه کارگری انجام داده اند. برخی نیز حتی بر جنبش مستقل زنان تاکید می کنند و معتقدند جنبش مستقل زنان باید متحد طبقه کارگر و سایر جنبش ها بوده و پس از انقلاب سوسیالیستی دستاوردهای زنان را پاسداری کند.
این گروه با تاکید بر عدم تجانس طبقه کارگر و زنان کارگر به طور مشخص راهکارهای متفاوتی را ارائه می دهند. این راه کارها از تلاش برای حضور در انجمن های اسلامی تا ایجاد تشکل های مستقل را در بر می گیرد.

ب: فمنیست های سوسیالیست که بیشتر بر وجه فمنیستی خود تاکید دارند تا سوسیالیستی و به همین دلیل معتقدند حتی پس از متحقق شدن نظام سوسیالیستی نیز مبارزات زنان ادامه خواهد داشت، هدف اولیه خود را ارتقا آگاهی زنان می دانند و مخاطبین خود را از میان زنان طبقات پایین (کارمندان جزء و کارگران) انتخاب می کنند. تلاش آنان ترغیب این بخش از زنان به ایجاد تشکل های صنفی و ارتقا آگاهی فمنیستی آن هاست.
ج: نئومارکسیست ‌ها ، آنارکو فمنیست ها و گروه های کوچکتر
این گروه عمدتا زنان چپی هستند که به دلایل متفاوت از چپ سنتی بریده اند و بعضا بر سازمان های چپ سنتی و یا حتی بر مارکسیسم نقد دارند و بیشتر یک طیف را تشکیل می دهند تا این که جریانی مشخص و منسجم باشند. گرچه در موضع علیه سرمایه داری، حاکمیت مذهبی و مردسالاری اشتراک نظر دارند، اما اختلاف نظرشان در مواردی همچون درک از جامعه طبقاتی، سرمایه داری، رویکرد به مذهب، جامعه سوسیالیستی، انقلاب، مفاهیم فمنیستی و … بسیار بیشتر از اشتراکاتشان است. بسیاری از این زنان از روزهای آغازین حرکت زنان با آن همراه بودند و به صور مختلف با این جنبش همکاری داشته اند اما به دلایل بسیار و بویژه عدم تبیین مبانی نظری خود و تشتت آرا، همواره در صف بندی ها و تسویه ها از این جریانات کناره گرفتند و یا به حاشیه رانده شدند و یا به خرده کاری افتادند. طرفداران این گرایشات نیز در چند سال اخیر به ضرورت ایجاد یک صف مستقل در جنبش زنان وقوف بیشتری یافته ‌اند.

گرایش‌های شاخصی که در جنبش زنان برشمرده شد فقط بخش ناچیزی از جنبش فراگیر زنان در ایران است، اما به دلیل عدم حضور جدی و هدفمند جریانی رادیکال در جنبش زنان ایران و کم خطرتر بودن حرکات اعتراضی زنان اصلاح‌طلب و حمایت‌های گسترده داخلی و خارجی که از آنان می‌شود، این گرایش در جنبش زنان ایران غالب شده است. حتی گروه‌هایی نیز که از لحاظ نظری و بینشی خود را متفاوت می‌دانند عملا در دام اصلاحات جزئی افتاده ‌اند گرچه به طور کل به اصلاح ‌طلبی نقد دارند. گروه‌ های کوچک طرفدار گرایش فمنیسم ضد سیستمی بیش از آن که برنامه و هدف مشخصی برای فعالیت خود داشته باشند صرفا حضور دارند و آن هم خیلی کم رنگ و جزئی. بدیهی است که فعالیت ضد سیستمی خطراتی به مراتب بیشتر از فعالیت‌های اصلاح ‌طلبانه دارد- که بخشی از حاکمیت آن را تحمل و بعضا حمایت می‌کند. اما یکی از مشکلات اساسی این گروه‌ های کوچک مشغول شدن به عملگرایی صرف و یا بی‌عملی مطلق به علت نداشتن استراتژی و نداشتن تحلیلی درست از شرایط است. طرح مطالبات اقشار و طبقاتی که این گرایش داعیه دفاع از آن‌ها را دارد به جد گرفته نشده است، تحقیقاتی جدی در مورد وضعیت‌ و مطالبات زنان شاغل، بویژه در بخش‌هایی که تراکم بیشتری داشته و تحت فشار بیشتری هستند، توسط این گروه‌ها صورت نگرفته است و به تبع آن نه برنامه‌ ریزی دقیقی وجود دارد و نه چشم ‌انداز روشنی.

اما به رغم تمام کاستی ‌هایی که جنبش زنان در ایران دارد آن را جنبشی فراگیر می‌دانم که در طی سه دهه در شهر و روستا، در تمامی عرصه ‌ها و در میان تمامی اقشار و طبقات به روش‌ها و نسبت‌های متفاوت، ساختارهای جنسیتی را هدف قرار داده و زنان درگیر آن در عمل و بعضا در نظر آگاهی فمنیستی خود را ارتقا داده ‌اند. این جنبش پتانسیل زیادی برای سیاسی شدن دارد، چرا که تحقق حتی جزئی‌ ترین خواست آن، همچون حقوق فردی از جمله حق انتخاب پوشش، در تضاد با حاکمیت نظام مردسالار دینی است؛ و بالقوه انقلابی است چرا که در روند حرکت و برای رهائی کامل خود ناگزیر به نفی کامل حاکمیت دینی، مردسالاری، هرگونه نظام طبقاتی و انواع و اقسام دولت‌ است.

دومین سخنران این میزگرد، میترا شجاعی متولد ۱۳۴۹ تهران بود. شجاعی سال ۱۹۹۴ مدرک کارشناسی ارتباطات با گرایش روزنامه نگاری را از دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی گرفت و از آن زمان در روزنامه ها و مجلات گوناگونی چون ماهنامه ی آدینه، روزنامه همشهری، روزنامه زن، روزنامه ی خرداد و ماهنامه ی زنان کار کرده است. میترا شجاعی از سال ۱۳۸۱ همکاری خود را با مرکز فرهنگی زنان آغاز کرده و از ابتدای راه اندازی سایت زنستان که امروز با نام مدرسه ی فمینیستی منتشر می شود به عنوان خبرنگار و گزارشگر با آن همکاری می کند. وی در سال ۲۰۰۴ به کشور آلمان مهاجرت کرد و به عنوان روزنامه نگار آزاد مشغول کار شد. میترا شجاعی یکی از فعالان کمپین یک میلیون امضا است که در همین زمینه اطلاعاتی داد. او گفت:
کمپین دارای اهداف مشخصی است.
هدف اول آن آگاه سازی و اطلاع رسانی است و سعی می کنند از طریق برگزاری تجمعات و از طریق ارتباط فردی و یا ارتباط خصوصی در پارک و کوه و یا مطب پزشک و یا مهمانی های شخصی انجام شود. و از هر وسیله که بتواند برای اطلاع رسانی استفاده می کند. در مرحله بعد تبدیل آگاهی به عمل است و این بدین معنی ست که فرد تصمیم می گیرد برگه کمپین را امضا کند و در این حال به فرد حق انتخاب داده شده است و گفتمان انتزاعی به گفتمان جمعی از طریق پروسه آگاهی رسیده است.
خصوصیت دیگر کمپین فرا ایدئولوژی بودن و احترام به دگراندیشان است. هدف کمپین مبارزه با دین نیست بلکه سکولاریسم است.
کمپین حتی از فضاهای مذهبی نیز برای پیشبرد کمپین استفاده می کند. هدف ما تغییر قوانین مدنی است و نه تغییر نظام یا قانون اساسی. فعالان کمپین آگاهانه و زیرکانه از مطرح کردن حقوق حداکثری از جمله حقوق همجنس گرایان، حق آزادی روابط جنسی و یا حتی حق نطفه جنین خودداری کردند. این بدین معنا نیست که اینها اهمیت ندارند، بلکه ما به مبارزه گام به گام و فتح قله به قله اعتقاد داریم و تجربه مبارزات گذشته به ما نشان داده که هر وقت ما خواسته های کلی و حداکثری را مطرح کرده ایم با سرکوب از طریق سیستم و یا شکست در لایه های اجتماعی روبرو بوده ایم.

سومین سخنران سهیلا وحدتی بنا بود. سهیلا وحدتی بنا پژوهشگر مستقل، نویسنده و فعال حقوق بشر است که بخش عمده ی کار وی به حقوق زنان توجه دارد. وی درباره ی اعدام و همچنین خشونت و تبعیض علیه زنان در ایران بسیار نوشته و در این راستا مطالب و سندهای بین المللی متعددی نیز ترجمه کرده است. وی با فعالان حقوق بشر و زنان در ایران همکاری نزدیک داشته و از اعضای بنیانگزار کمپین “قانون بی سنگسار” بوده و به صورت فعال در کارزار مبارزه با اعدام به خاطر جرایم کودکی شرکت دارد. او دارای درجه ی دکترای مهندسی برق از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در برکلی بوده و در حرفه ی مهندسی مشغول به کار است. وی به همراه همسر و دو فرزند خویش در کالیفرنیا زندگی می کند. این سخنران نیز از کمپین “قانون بی سنگسار” و دستاوردهای آن گفت: ما این کمپین را بسیار خوب آغاز کردیم و فعالان آن در ایران به خوبی توانستند کار کنند و ما در سطح جهانی مطرح بودیم.
یکی از اشتباهات مهم ما آن بود که زمانی که سازمان زنان اسلامی که یک سازمان جهانی در کشورهای اسلامی بود به ما پیشنهاد کرد که پروژه قانون ضد سنگسار را در سطح جهانی به عهده بگیرد و بهتر است کار به وسیله یک سازمان اسلامی پیش برود تا اینکه غربیها این را به عهده بگیرند، متاسفانه از طرف فعالان کمپین، از جمله شادی صدر و محبوبه عباسقلی زاده با این پیشنهاد موافقت شد. با واگذار کردن این کمپین به سازمان زنان اسلامی آنها پیشنهاد کردند که سنگسار به عنوان شکنجه طرح و از سازمان ملل خواسته شود که آن را محکوم کند و این به معنای خاموشی در مقابل اعدام، سنگسار و یا سایر مجازاتها در مقابل رفتار جنسی بود.
صدمات درونی که به فعالان زنان زده شد را نمی شود نادیده گرفت و این صدمات باعث ایجاد سرخوردگی و دلسردی به کار بود. ما همه چیز را به یک سازمان جهانی ای واگذار کرده بودیم که حتی در ایران تاکنون فعالیتی نداشت و همچنین لا این کار یک پیام منفی دیگر هم القاء کردیم به این معنی که ما توانایی برگزاری یک کمپین بین المللی را نداشتیم. از مهمترین تاثیرات منفی آن می شود گفت که جمهوری اسلامی را مستقیما از زیر ضربه خارج کرد و در رده بقیه کشورها که قانون سنگسار دارند، قرار داد.

پایان بخش برنامه های روز شنبه، کنسرت های مختلف هنری بود.
گلرخ جهانگیری به همراه ویلن میشا رفیعی نوجوان بااستعداد ۱۳ ساله آلبوم یاران من را اجرا کرد. این برنامه در روز جمعه به دلیل نقص فنی ناتمام مانده بود. (با گلرخ جهانگیری خواننده گروه لولی گفت وگوی جداگانه ای انجام شده که در همین شماره شهروند می خوانید.)

رائیکا شهابی یغمایی فارغ التحصیل رشته ی موسیقی از دانشگاه ایالتی نورتریج و با درجه ی کارشناسی ارشد از کنسرواتور موزیک سانفرانسیسکو با صدای قوی و گرم خود با همراهی گیتار آرش سبحانی عضو اصلی گروه کیوسک، آکاردئون اردلان پایور از دیگر هنرمندان گروه کیوسک چند ترانه اجرا کرد و در بخش دیگری از کنسرتش به همراه کریستین پانکونین نوازنده ی پیانو ترانه های دیگری به زبان های فارسی، انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی و … اجرا کرد. بازسازی و بازخوانی ترانه های فولکلوریک ایرانی بخش عمده ای از این کنسرت را تشکیل میداد که با حضور جمعیت بی شماری در سالن مورد استقبال فراوان قرار گرفت.

پس از آن کنسرت خواهران وحدت از ایران بود. مهسا و مرجان وحدت که روز پیش از شروع کنفرانس بالاخره موفق به گرفتن ویزای آمریکا شده بودند، توانستند خود را به کنفرانس برسانند. موسیقی این دو خواهر بیشتر از موسیقی سنتی و محلی سراسر ایران بویژه استان های خراسان و فارس الهام گرفته است. این کنسرت نیز با استقبال بسیاری روبرو شد.

یکشنبه ۶ جولای
صبح سخنرانی روجا بندری از آمریکا با عنوان “بررسی تفاوت در میزان استقبال جوانان از کمپین یک میلیون امضا در خارج از کشور” ایراد شد.
روجا بندری مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته ی مهندسی برق از دانشگاه کالیفرنیا ـ لس آنجلس دریافت کرده و در حال حاضر تحصیلات خود را در دوره ی دکترا در همین دانشگاه ادامه می دهد. او در سال ۲۰۰۵ موفق به دریافت جایزه ی بنیاد ملی علوم آمریکا شده و از ژانویه ۲۰۰۷ همکاری خود را با کمپین یک میلیون امضا شروع کرده و به همراه دیگر فعالان این کمپین در جنوب کالیفرنیا به روشنگری در مورد مسائل زنان ایرانی و جمع آوری امضا در میان جامعه ی ایرانی مقیم این منطقه پرداخته است.
روجا در این خصوص گفت: من این کار را به عنوان یک فعال زنان انجام می دهم نه به عنوان یک آکادمیسین. او در ارتباط با کمپین در کالیفرنیا گفت: ما از قبل همدیگر را نمی شناختیم و در طی کار با هم آشنا شدیم. اکثریت بین سنین ۲۰ تا ۴۰ سال هستیم. همه ما در ایران بزرگ شدیم مثلا من دیپلم خود را در ایران گرفتم و بعد به آمریکا آمدم. او افزود: کمیته مادران کمپین هم داریم.

سپس مهناز شیرالی از فرانسه با عنوان “تحقیر زنان جوان در ایران” سخن گفت.
مهناز شیرالی در سال ۱۹۹۲ از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دررشته مهندسی معماری و شهرسازی فارغ التحصیل شد. در سال ۱۹۹۴ به فرانسه رفت و در سال ۲۰۰۰ دکترای خود را در رشته ی جامعه شناسی از مدرسه عالی علوم انسانی پاریس گرفت. تز دکترای او جایزه ی بهترین تحقیق سال را به خود اختصاص داد. از آن پس مهناز در مرکز علوم انسانی پاریس مشغول به کار است و تحقیقات خود را درباره ی دین اسلام و تاثیر آن برروی هویت جوانان مسلمان فرانسوی ادامه میدهد. در آخرین کتاب خود که چندی پیش به چاپ رسید، نویسنده بعد از تحلیل “مسیرهای بین اسلام و دموکراسی” با عنوان: تاریخی متغایر که جهان مسلمان و جهان غرب طی کرده اند، به روشنگری معضلات سیاسی ـ فرهنگی می پردازد که تفاهم و همزیستی بین دو جهان را امکان ناپذیر می سازد.
شیرالی در سخنرانی خود گفت:
یکی از مشکلات کارشناسان و تحلیلگران مسائل ایران این است که تاکنون نتوانسته اند یک تحلیل دقیق از مسائل ایران بدهند. جمهوری اسلامی یک شاخص بارز دارد و آن این است که دارای ظاهری ساده ولی باطنی بسیار پیچیده است به طوری که پس از گذشت سی سال هنوز تحلیل مشخصی از این حکومت داده نشده است و باعث سردرگمی کارشناسان و سیاستمداران شده است.
شیرالی افزود: من سه تز را در این رابطه برای نمونه می آورم؛ تز اول ـ اشکال مردم ایران هستند. چطور مردم شما علیه شاه انقلاب کردند ولی علیه جمهوری اسلامی انقلاب نمی کنند و متاسفانه مردم هم باور می کنند و فکر می کنند که این حکومت حقشان است. متاسفانه آنقدر اطلاع و سواد ما از جنبش های اجتماعی کم است که فکر می کنیم مردم یک روز صبح از خواب بیدار می شوند و تصمیم می گیرند که انقلاب کنند و بعدازظهر انقلاب شده و همه چیز تمام می شود.
دومین تز که من به شدت با آن مخالفم اینکه می گوید شما چه حرفی برای گفتن دارید. ۷۰ درصد دانشجویان ایران زن هستند. زنان همه جا هستند. در تهران همه زنان یک ماشین زیر پایشان هست. چرا اینقدر مظلوم گرایی می کنید. ببینید در عربستان سعودی یک نفر زن راننده نمی توانید پیدا کنید. کسی نیست به اینها بگوید چرا تهران را با عربستان سعودی مقایسه می کنید اصلا به جای ۷۰ درصد ۱۰۰ درصد دانشجویان ایران زن باشند و همه استادهای دانشگاه هم زن باشند ولی در جامعه ای که خون زن نیمی از خون مرد باشد و زنها حق مساوی با مردان ندارند و از کمترین حقوق انسانی برخوردار نیستند حالا چند تا استاد زن داشتن چندان فرقی نمی کند. سومین تز آن است که می گوید جمهوری اسلامی در انتقال ارزشها و موازین اسلامی به نسل جوان شکست خورده است. چون جوانها ظاهرا اسلامی نیستند و زنها با آرایش و یکی زیباتر از دیگری در خیابانها هستند و به نظر موازین اسلامی را رعایت نمی کند ولی کسی نمی گوید که چگونه است که این رژیم شکست خورده ۳۰ سال است که روی کار است و معلوم نیست تا ۱۰۰ سال دیگر سرکار باشد.
مهناز شیرآلی در ادامه اضافه کرد: من در تحقیقات خودم که ۴ سال طول کشید در سه منطقه در تهران از جردن تا جنوب تهران با ۱۵۰ دختر و پسر ایرانی مصاحبه کردم. آنچه که به نظرم بسیار واضح آمد تفاوت نظرات بین دختران و پسران بود. پسران نظرات بسیار منفی و بدی نسبت به دختران داشتند و معتقد بودند که دختران فاسد هستند و اصلا نمی شود به زن اطمینان کرد. و این نظر هم در بین نظرات پسران بالای شهر و هم پایین شهر دیده می شد. نکته دیگر آنکه همه خود را مذهبی نمی دانستند ولی در مورد حجاب می گفتند حجاب برای زن لیاقت و شخصیت است.
دختران از طرف دیگر آزادی جنسی را برای خود واجب ولی برای پسران حلال می دانستند. همچنین در تمام مصاحبه ها زنان هیچ برتری برای مردان نسبتا به خود احساس نمی کردند وحتی یک نمونه نبود که دختری به بالاتر بودن مردان اعتقاد داشته باشد.
زنان همگی معتقد بودند که باید دانشگاه بروند و کار کنند ولی خوشبختی خود را در یک ازدواج موفق می دانستند. در مجموع اگر بخواهیم زندگی این دختران را توضیح بدهیم زندگی آنها پر از تناقض بود. از طرفی عشق به زندگی آزاد و مدرن بودن و از طرفی تهاجم تفسیرهای سنتی که جمهوری اسلامی به آنها تحمیل کرده بود این تناقض را بیشتر می کرد و در صحبت با جوانها تخلف و سرپیچی برایشان نوعی شخصیت بود و برای خودشان هیچ قید و بندی قائل نبودند. این به هیچ وجه به معنی آگاهی و یا آزادمنشی جوانان نیست بلکه دال بر وجود خفقان مطلق آن جامعه است. این جوانان چون احساس خفقان می کردند سعی می کردند که بگویند که ما هنوز زنده هستیم و به خودشان آزادی می دهند که یک بی بند وباری همراه می آورد. در شرایطی که هیچ امیدی به تغییر نمی بینند و همه چیز غیرقابل تحمل است تنها سرپیچی های فردی یک نوع مبارزه می شود و از آنجایی که در ایران فشار و حساسیت بیشتری بر روی زنان و دختران وجود دارد طبیعتا این مسئله تخریب عمیق تر و وسیع تری را روی دختران و زنان آن جامعه دارد.
آنچه که امروز بی بند و باری دختران در ایران نامیده می شود در واقع یک نوع تخریب روحی است که در تمام رژیم های توتالیتر دیده شده است و در ایران نیز اتفاق افتاده است. یعنی بر اثر فشارهای شدیدی که بر جوانان وارد آمده است اخلاق اجتماعی از بین رفته و همه چیز فرو پاشیده است. ما باید به جای محکوم کردن این جوانان رژیم جمهوری اسلامی را زیر سئوال ببریم و محکوم کنیم.
کاری که رژیم جمهوری اسلامی کرده مذهب و سنت و فرهنگ را گرفته و از محتوا تهی کرده و محتوای آن را سیاسی کرده است. یعنی ظاهر را نگه داشته و محتوا را خالی کرده است.
جمهوری اسلامی بزرگترین ضربه را به زنان آن جامعه زده. در هیچ مقطع از تاریخ ایران، ما این همه زنان دانشگاهی و دانشمند، با فرهنگ و باسواد نداشتیم و هرگز در هیچ مقطع از تاریخ ایران زنان به این شدت مورد توهین، تهاجم و بی حرمتی قرار نگرفته اند.
به نظر من مهمترین و برترین مسئله زنان ما الان این است که جمهوری اسلامی باید رسما و علنا از زنان ما اعاده حیثیت کند و از آنها درخواست بخشش کند.
پس از استراحتی کوتاه، سخنرانی صنم دولتشاهی از آمریکا بود. او با عنوان “فضایی از آن خود: بررسی نقش فناوری های اطلاعاتی ـ ارتباطی در جنبش زنان ایران در نگاهی به وب سایت های فمینیستی زنان در ایران” سخنرانی کرد.
صنم دولتشاهی دارای فوق لیسانس ادبیات انگلیسی از دانشگاه آزاد تهران است و دانشجوی فوق لیسانس در رشته های مطالعات زنان و روزنامه نگاری در دانشگاه فلوریدا است. تز او در دپارتمان مطالعات زنان درباره ی بررسی نقش فن آوری های ارتباطی اطلاعاتی و وب سایت های فمینیستی در جنبش زنان ایران است. او از سال ۲۰۰۴ برای ادامه تحصیل به آمریکا آمده است. در ایران در کنار تدریس زبان انگلیسی به عنوان مترجم با نشریاتی چون شرق، همشهری و ماهنامه زنان همکاری کرده است. او یکی از اولین وبلاگ نویس های زن ایرانی است و شش سال است وبلاگ خورشید خانوم را می نویسد. او همچنین به مدت یک سال سردبیر مجله اینترنتی کاپوچینو، اولین نشریه الکترونیکی فارسی زبان در ایران بوده است. صنم دولتشاهی مسئول فنی و سردبیر بخش انگلیسی سایت زنان ایران، یکی از اولین سایت های خبری زنان در داخل ایران بوده است. او همچنین عضو گروه اجرایی کمپین رهایی یاران جنبش زنان ایران در مارس ۲۰۰۷ و کمپین قانون بدون سنگسار بوده و با سایت های میدان زنان و تغییر برای برابری (کمپین یک میلیون امضا) همکاری میکند. صنم هم اکنون به عنوان سردبیر نیمه وقت، در وب سایت رادیو زمانه مشغول به کار است.
صنم دولتشاهی در سخنرانی که ارائه داد با گردانندگان سایت های زنان چه در داخل و چه خارج از ایران از جمله سایت های: تریبون فمینستی، تغییر برای برابری، میدان زنان، زنان ایران، شبکه متخصصین برای زنان ایران ـ در خارج ایران ـ و کانون زنان ایران مصاحبه کرده بود و نقش اینترنت را در جنبش زنان ایران مورد مطالعه قرار داده بود.
دولتشاهی در ادامه گفت: زنان ما با استفاده از این ابزار جدید یعنی اینترنت بر روی سایت های خود در مورد مسائلی صحبت کردند که در فرهنگشان سالها از بیان آن محروم بودند مثل خشونت. آنها به تدریج از این ابزار به عنوان وسیله ای برای بسیج اجتماعی نیز استفاده کردند . در این مرحله که ما در آن هستیم میتوان از اینترنت به عنوان ابزار مبارزه نام برد.
آخرین میزگرد کنفرانس امسال، بعدازظهر یکشنبه با عنوان “نیازهای مبرم زن ایرانی و بررسی گرایش های مختلف جنبش زنان در داخل و خارج ایران و پاسخگویی به این نیازها” با شرکت افسانه کلانتری از آمریکا، ثریا فلاح از آمریکا و سرور صاحبی از آلمان برگزار شد.

سرور صاحبی در رشته جامعه شناسی و تئاتر از دانشگاه تهران لیسانس گرفته و بازیگر چندین نمایش از جمله “شب طلوع طویل”، “تفنگهای ننه کارا(از برشت)”، “چهره های سیمون ماشار”، “خورده بورژواها” و … بوده است.
در سال ۱۳۵۴ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در رشته جامعه شناسی فوق لیسانس گرفت. پس از انقلاب به ایران بازگشت و مشغول کار تحقیقاتی شد. در سال ۱۹۹۵ به آلمان رفت و دوره ای در رابطه با سینما و ارتباطات گذراند. از سال ۱۹۹۷ در مرکز فرهنگی ایرانیان به نام کارگاه، مسئولیت برنامه ی تلویزیونی ” پاره تصویر” که به زبان فارسی ـ آلمانی اجرا می شود، دارد. او همچنین در سال ۱۹۹۷ با گروهی از زنان ایرانی مقیم هانوفر گروه زنانی را پدید آورده به نام همایش زنان ایرانی که فصلنامه ای به نام گاهنامه دارد و در آن قلم میزند. سرور صاحبی از تشکیل دهندگان گروه زنان بین المللی به نام لاروزا است که یکی از کارهایش ایجاد کافه ای برای گردهمایی زنان بوده است.
سرور صاحبی شعر و داستان می نویسد و نقاشی هم میکند و تا به حال سه نمایشگاه در هانوفر داشته و یک نمایشنامه هم به نام “اگر پنجره ها باز باشند” به زبان آلمانی به روی صحنه آورده است.

افسانه کلانتری دانشیار دانشگاه کالیفرنیا در سانتاکروز است. او از همین دانشگاه دکترای انسان شناسی دریافت کرده و تحقیق میدانی پایان نامه ی دکترایش را در شهر برلین (آلمان) در میان ایرانیان تبعیدی و مهاجر انجام داده است. عنوان تز دکترای او “آرزوهای تبعید و اطراق در دیاسپورا: تحقیقی میدانی در مورد حافظه ی تاریخی، مکان، نژاد و جنسیت در میان ایرانیان تبعیدی برلین در آلمان” است.
کلانتری فشرده ای از تحقیق خود را در این کنفرانس ارائه داد. او در این تحقیق اشاره می کند که جامعه نژادپرست در اروپا زنان تبعیدی را با موقعیت های دشوار و پیچیده ای مواجه می کند. او می گوید، پس از پیوستن دو آلمان معضلات تعریف آلمانی بودن و غیر آلمانی و خارجی بودن بیش از پیش مطرح شد.
در ایران پس از انقلاب ۵۷ و به دلیل مشکلات و برنامه های اجتماعی و سیاسی موج عظیم مهاجرت به خارج آغاز شد و جامعه مهاجر در آلمان نمونه ای از آن بود و مهاجران ایرانی بخش کوچکی از مهاجران را در برلن تشکیل می دهند.
تجربه خاص مهاجران و تبعیدیان ایرانی به عنوان یک جامعه عمدتا سکولار و غیر مذهبی از اقشار متوسط و تحصیل کرده، این گروه را از مهاجران دیگر که بیشتر زحمتکش و کارگر بودند، متمایز می کند.

ثریا فلاح ساکن لس آنجلس، فعال حقوق بشر و حقوق زنان و محقق مسائل حقوق بین الملل است. او از بنیانگذاران و عضو فعال جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران و کالیفرنیای جنوبی است. همچنین در حال حاضر دبیر کمیته ی زنان کُرد در آمریکای شمالی است و تز کارشناسی ارشد خود را در زمینه ی نقش سازمان ملل در توسعه و رشد حقوق زنان نوشته است. از آخرین فعالیت های او ریاست کنفرانس بین المللی زنان کُرد برای صلح و برابری در سال ۲۰۰۷، پروژه ی صدای زن در دانشگاه سن دیه گو و شرکت در اجلاسیه کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد است. او از اعضای فعال کمپین یک میلیون امضا است و در همه جا به تبلیغ و ترویج آن پرداخته است.
ثریا فلاح عضو سازمان عفو بین الملل است و در کپنهاگ سمت مشاوره حقوقی بخش ایران را برعهده داشت. او سالها محقق دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی تهران بود و حاصل کار و تحقیقاتش چاپ چند کتاب به زبان فارسی و چندین مقاله به زبان کردی فارسی و انگلیسی است.
ثریا فلاح با عنوان نیازهای مبرم زن ایرانی و بررسی گرایشات مختلف جنبش زنان در داخل و خارج ایران و پاسخ گویی به این نیازها” سخنرانی خود را ارائه داد.
در این کار تحقیقی نگارنده ضمن بررسی نیازهای زن ایرانی، به بررسی فعالیت های متشکل و غیر متشکل زنان در چارچوب فردی و گروهی در داخل و خارج از ایران پرداخته و تلاش دارد تا چگونگی پاسخگویی به این نیازها را در این چارچوب ارزیابی کند، در ضمن مفری برای یک مقایسه تطبیقی با جنبش های معاصر فمنیستی درخور بحث، باز کند.
نگارنده بر مسیر باور به گنجاندن نیاز مبرم زن ایرانی از هر قشر و قومی در چارچوب مسائل حقوقی است و معتقد است این نیازها که تحت تاثیر قوانین نوشته و نانوشته اسلام که توسط سیستم کند و کنسرواتیو اسلامی مقننه که بر برتری مرد بر زن تاکید دارد، در همان چارچوب نیز حل می شود، یعنی تغییر در قوانین مدون و به تبع آن تغییر در سیستم عرفی. درهمین چارچوب است که به تناقضات میان سیستم قوانین شریعت اسلام و کنوانسیون های حقوق بشر و رفع تمام اشکال تبعیض علیه زنان برمی خوریم.

در این بررسی می آید که اکنون جنبش زنان ایران در داخل، در مقام یکی از جنبش های اجتماعی جدید اوایل قرن بیست و یکم زمینه ساز انجام تحقیقات عمیق از دیدگاه پویایی جنسیت است. در این بررسی مسایل زیر مورد توجه قرار گرفته است.

زنان اقلیت های قومی و مطالبات آنان، همو سکشوال (همجنس گرایی) زنان، اهداف جنبش زنان ایرانی، بررسی فاکتورهای گوناگون در جنبش زنان ایران: ۱ـ فاکتورهای اقتصادی اجتماعی( جنگ، منابع مالی، تحصیلات)، ۲ـ فاکتور های اجتماعی و فرهنگی(نقش زنان همسایه،NGOها در ایران، تداخل ورود به سازمانها و تشکل ها).
نیازهای جنبش زنان ایرانی: نیاز به مشارکت در قدرت، اعتقاد به فردیت در زنان، نیاز به کسب سمت های سیاسی، نیاز به فعالیت های فرهنگی، تشویق تداخل و ورود مردان به تشکل ها
هر روز اخباری در رابطه با دخالت زنان ایران در امر سیاست و حرکات و جنبش های خودجوش در داخل ایران از لابلای اخبار و وب سایت های مختلف ، بیانیه ها و طومارها و بعضا از جانب حتی افراد خانواده به مدافعان و فعالان حقوق زن در خارج از کشور می رسد. زنان به عنوان نخستین گروه بزرگ که تعیین خط مشی و روش کار و زندگی شان مهر تائیدی بر اثبات هویت اسلام و استقرار آن در منطقه بود، اکنون می روند تا به الگوی تاریخی جنبش های ضد آپارتاید جنسی مبدل شوند.

نگارنده در تلاش است تا گامهای پیشرو جنبش داخل را با گامهای ساکن جنبش خارج از کشور مقایسه و به صورتی نیز پیوند دهد. بررسی پیشرو بودن این جنبش از نقطه نظر دموکراتیک بودن آن، غیر ایدئولوژیک بودن و گستردگی روز افزون آن در خاورمیانه از نکات مهم این بررسی است.

نظرات شرکت کنندگان و جمع بندی کمیته محلی و مشورتی

این کنفرانس از چندین جهت دارای ویژگیهای خاص بود. برای اولین بار جایزه زن برگزیده سال نه به یک فرد بلکه به تمامی مادران خاوران اهدا شد که مورد استقبال بسیار زیاد حاضران قرار گرفت. این در حالی بود که امسال بیستمین سال قتل عام زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ در ایران است و بدین مناسبت در اکثر کشورها و شهرهای دنیا برنامه های یادبود تدارک دیده شده است.

طوماری با بیش از ۴۰۰۰ اسم از کشته شدگان که به وسیله کانون پناهندگان برلین تهیه شده بود روی صحنه قرار داشت که با گلهای رنگارنگ تزئین شده بود و حاضران در جلسه از هر فرصتی استفاده می کردند و اسامی را می خواندند شاید به دنبال نام آشنایی می گشتند. فیلم مستند “مادران خاوران” به روایت ناصر مهاجر یکی از گویاترین فیلم مستندهایی بود که تاکنون از خاوران تهیه شده بود و امیدواریم که در آرشیو بنیاد خاک نخورد و برای نمایش های عمومی در اختیار گروهها و سازمانهای مختلف قرار گیرد.
در پایان برنامه مادران خاوران، از افراد حاضر در سالن خواسته شد تا اگر عزیزی را در کشتارهای دهه ۶۰ از دست داده اند، به پا خیزند. ده ها تن برخاستند و از سوی کمیته محلی به هر کدام از آنها شاخه گلی تقدیم شد. فضا حسی بود؛ در آغوش گرفتن ها و بوسه ها، نمایش همراهی بود و “درد مشترکی که هرگز جدا جدا درمان نمی شود”.
ـ بخش جالب دیگر معرفی کتاب بود که برای اولین بار آزمایش می شد و بی شک مورد توجه علاقمندان زیادی قرار گرفت.

اما کنفرانس از اشکال و ایرادهای جدی هم خالی نبود.
ـ تقریبا بیشتر سخنرانیها با تاخیر ۱۰ تا ۱۵ دقیقه شروع شد.
ـ از نظر تکنیکی در زمینه ترجمه و صدا اشکالات زیاد بود. برنامه گروه لولی که قرار بود بعد از برنامه خاوران اجرا شود به علت اشکالات فنی به روز بعد منتقل شد.
ـ برنامه خانم فرزانه راجی که سعی شده بود از طریق تلفن انجام شود، به هیچ وجه قابل تشخیص نبود و کاش تدبیر بهتری مثل قرائت سخنرانی به وسیله یکی از حاضران در جلسه صورت می گرفت.
ـ ملیحه رزازان از اعضای کمیته محلی در جواب یکی از حاضران در ارتباط با حضور جوانان و نقش آنها در کنفرانس گفت: همانطور که ما به گذشته خود نگاه می کنیم و فقط به جلو نگاه نمی کنیم نسل جوان هم باید از تجربه ما استفاده کند و همانطور که ما به دنبال آنها می رویم آنها هم باید تلاش کنند که حرف ما را بشنوند و از تجربیات ما استفاده کنند.
خانم گلناز امین در صحبتهای خود از پوشش خبری نشریه شهروند و رادیو صدای آمریکا تشکر کرد.
چند نکته از طرف بعضی از حضار مطرح شد از جمله:
ـ استفاده بیشتر از اینترنت بدین معنا که ما نباید یک سال منتظر باشیم که سخنرانیها را در کتاب کنفرانس بخوانیم می شود که تمام سخنرانیها را روی اینترنت برای علاقمندان گذشت. در پاسخ به این پرسش خانم گلناز امین گفت: ما امکانات محدودی داریم و انجام این امر در حال حاضر ممکن نیست.
ـ بخش معرفی کتاب خیلی خوب است و امیدوارم که ادامه پیدا کند.
به بخش مراکز تحقیقات زنان در دانشگاه ها برنامه ی کنفرانس فرستاده شود و از آنها دعوت شود.
ـ میزدگرد خاورمیانه ابتکار جالبی بود.
ـ پوشش خبری کنفرانس خوب نبود و میبایستی بیشتر تبلیغ می شد.
ـ ترجمه ها خوب نبود.
ـ انتخاب مادران خاوران به عنوان زن برگزیده کار بسیار بجا و جالبی بود.
ـ شکاف بین دو نسل خیلی واضح بود. یکی دیگر از حضار در جواب گفت: شکاف بین دو نسل نیست، بلکه دو نگاه و دو جهانبینی است و ربطی به سن ندارد.

در مجموع این کنفرانس با تلاش و همکاری کمیته محلی و داوطلبان آنها یک کنفرانس موفق بود. دوستان خسته نباشید. کنفرانس سال آینده در هانوفر آلمان خواهد بود.