شهروند ۱۱۷۷ ـ ۱۵ می ۲۰۰۸

جّرو مّد و دخل و خرج این نفس/ از که باشد جز ز جان پر هوس

می گویند سه راهب برای یک مراقبه بلند مدت به کوهستان میروند تا در غاری به سکوتی عارفانه فرو روند. بعد از یک سال سکوت، اسبی به داخل غار سرکی می کشد و پس از شیهه ای کوتاه ناپدید میشود. یکسال از این واقعه میگذرد و یکی از راهبان به سخن در می آید و می پرسد که آیا متوجه آن اسب قهوه ای شدید که به درون غار آمد و شیهه کشید؟ یکسال از این پرسش میگذرد و راهب دیگری در جوابش می گوید که آن اسب قهوه ای نبود بلکه سیاه بود. یک سال دیگر هم می گذرد و راهب سوم لب به شکایت می گشاید که در میان اینهمه جر و بحث من چگونه می توانم به مراقبه ام ادامه بدهم.

چه حکمتی در این سکوت عارفارنه است که پیشینه ای چند هزار ساله دارد و در این شلوغ بازار پر تشنج، توجه بسیاری را به خود مشغول کرده؟

کسانی که دارای ذهنی جستجوگرند، روزانه با پرسش های پیچیده یی در جدل اند که از ژرفای رمز و رازهای درون ناشناخته سرچشمه میگیرد و در عین حال میدانند که ره یابی به چون و چرای آنها آنقدرها هم آسان نیست.

یکی از این پرسش های اساسی در زندگی، چگونگی بازیگوشی های ذهن ماست. چرا ذهن به کودکی بیقرار و گریزپا می ماند که اختیارش در دست ما نیست؟ چگونه است که به قولی چون میمونی مست و بی هدف، از این شاخه به آن شاخه می پرد و در این سرگردانی، خواب را در شب و آرامش را در روز هدر میدهد؟ چرا هیولای ذهن ما اینقدر دیو صفت، نافرمان، و در عین حال قدرتمند است؟

شور و شوق، خواسته ها و ناخواسته هایمان چگونه در ذهن عمل می کنند؟ اینها از کجا سرچشمه می گیرند و انبانشان در کجاست؟ شعر بالا را که از مولاناست یک بار دیگر مرور کنید. و توجه کنید که در جای دیگر می گوید “جنگ هفتاد و دو ملت در تو است”.

مقوله ی چگونگی و کارکرد ذهن حدیثی است که دانشمندان بسیاری به آن پرداخته اند و هم اکنون یکی از جدل برانگیزترین مباحث علمی امروز است. ما می دانیم که مغز ما از میلیونها نورون که ابعادی زیراتمی دارند تشکیل شده و این سلولها زیر پوشش علمی فیزیک ذره ای عمل می کنند، ولی فهم کامل جزئیات کارکرد مغز و دستیابی به نظری همه پسند در بین دانشمندان، در دوردست است.

آیا در این شرایط که ما فقط یک بار امکان زندگی کردن داریم باید دست روی دست بگذاریم و منتظر جواب دانشمندان بنشینیم؟ چه چیزی سر راه تجربه و بازنگری شخصی ماست؟ آیا راه علمی شناخته شده ای وجود دارد که ما با تجربه خودمان به جوابهای شخصی مان برسیم؟ این سئوالی است که میان جستجوگران دانشمند مورد گفتگوست و جواب همانست که از بازنگری شخصی به دست می آید. برای دست یابی به آخرین پژوهش های علمی، پرسشم را پیش روی نورولوژیست دانش پژوه شهرمان، دکتر مسنن قرار دادم. حاصل صحبت اینکه، به نظر میرسد که در زمان حال، تنها راه شناخته شده و تجربه شده انسان در روشی است که قدمتی چند هزار ساله دارد و دراویش و صوفی ها به آن مراقبه میگویند. معنی لغوی مراقبه، نگهبانی ذهن، و نگه داشتن فکر از آلودگی به بدیهاست.

در لابلای غنای ادبیات عرفان فارسی، مراقبه و خلسه به صورت اسرارآمیزی، با شهود و مکاشفه گره خورده و همواره به علل مذهبی، در قالب رمز و راز در مجالسی ویژه، فقط در میان مرشد و مرید بازگوشدنی بوده است، ولی امروزه مراقبه یک روش سری مخصوص ابوسعید، بایزید و یا حلاج نیست. روشی که در لفظ خارجی به آن مدیتیشن میگویند بدون ترس و وحشت از ممانعت های دینی، با روشهای علمی، در چهارگوشه دنیا همگانی شده است.

برای بودا شدن نه نیازی به بودائی شدن است و نه دالائی لاما بودن. لزومی هم ندارد که سالها در غاری معتکف شویم. هر یک از ما با هر مشغله ای که داریم، میتوانیم در درون خودمان یک مولانا بیآفرینیم بدون اینکه شاعر و یا ادیب باشیم. ولی از طرف دیگر، ساکت کردن این ذهن فرار، نه از طریق مجالس سخنرانی و شعرخوانی شدنی است و نه از بحث و فحص های نظری. بلکه با سفری ژرف به درون خود و فقط از طریق تجربه شخصی خودمان امکان پذیر است و بس. برای رسیدن به تکامل خود، راه را باید شخصاً و از درونمان طی کنیم.

بر خلاف تصور، هدف از مراقبه رسیدن به تمرکز فکر نیست، بلکه تمرکز ذهن، وسیله ای ست برای رسیدن به هدفی بالاتر و آن پاکسازی ذهن و ریشه کنی آلودگی های فکری از درد و رنجهای درونی است. هدف اصلی دستیابی و التیام زخمهای نو و کهنه روانی است که به علت واکنش های ناآگانه ما از کودکی تا همین لحظه، به صورت گره های کور در ما تلنبار شده است، و بالاخره دریافت اینکه در بازیابی علل رنجهای درونی، سوی انگشت اشاره ما، به جای اشاره به دیگران، به سمت خودمان تغییر جهت بدهد. “گر ندیدی دیو را خود را ببین”.

هدف رسیدن و پذیرش بی واهمه کلیت خودمان است همانگونه که هست و رسیدن به آزادگی، غنا و رهائی کامل درونی. مراقبه با بریدن ما از دنیای خارج و فرو بردن ما در عمق دنیای درون، جلوه های تناقضات گوناگون، و حقایق درونی ما را برایمان همانگونه که هست روشن میکند و به ما می آموزد که چگونه با خواسته ها و نخواسته های خود برخورد کنیم.

شکی نیست که فراگیری تنها بودن با خود، کاری است کارستان. ما روز و شب با پناه بردن به انواع سرگرمیها در واقع از خودمان می گریزیم. و تنها بودن با خود، مشکلات ذهنی و جسمی زیادی را بروز میدهد که ما همواره از آن فرار کرده ایم، ولی با آموزش علمی مراقبه میتوان از آن موفق بیرون آمد و با هر نوع مشغله ای، به زندگی روزمره برگشت و شادی و آرامش را بدون توسل به دیگران و دارو به دست آورد.

به قولی، کسی نمی تواند به کشتی بان بیاموزد که امواج سهمگین اقیانوس را از بین ببرد، ولی می توان به او آموخت که چگونه از دانش و تجربه های شخصی اش بهره وری کند تا بتواند با قدرت مهیب و مخرب امواج مقابله کند. به همین ترتیب، فراگیری مراقبه به ما می آموزد که اگرچه از بین بردن ناملایمات زندگی در توان ما نیست، ولی، چگونگی برخورد و مهار خواسته ها، ناخواسته ها و ناملایمات در توان ماست.

مراقبه مستقل از هر نوع مذهب و یا دیدگاه فلسفی عمل میکند. شما هم اگر در جستجوی خود جدی هستید، با هر اندیشه و مرامی که دارید میتوانید سفر به درون خویشتن را بیازمائید و از آن بهره مند شوید.

یکی از روشهای متعدد علمی مراقبه، روش ویپاساناست که هر سال یک بار برای فارسی زبانان مقیم کانادا در نزدیکی تورنتو آموزش داده میشود.