پدیده های اجتماعی و سیاسی در چند دهه اخیر، آنقدرسریع، پویا، گوناگون و پیچیده بوده که درک کامل هر یک از آنها در زمان وقوع و بعد از آن، می تواند یک حرفه ی تخصصی تمام وقت باشد، چه رسد به تلاش برای شناخت تمامیت آنها، که مجموعه ای ست از سیاست های داخلی و خارجی کشور خودمان، تحولات دنیای اعراب معروف به بهار عربی، پیچیدگی های آن در رابطه با مسائل خاورمیانه، و ترکیب آنها با شرارت های اسرائیل همراه با وابستگان کشورهای غربی و بحران های اقتصادی حاکم بر آنها، و تداخل روابط بین المللی و تاثیرات تنگاتنگ و متقابل ناشی از تحولات درونی شان.

شکل ساده تر آن اینست که در یک تقسیم بندی واقعی، برآیند نیروی های درگیر را ارزیابی کنیم و درس تاریخی ناشی از آن را بیاموزیم تا اشتباهات قبلی را تکرار نکنیم. در هر یک از تحولات اجتماعی و سیاسی این چند دهه ای که بسیاری از ما ناظر آن بوده ایم، همواره، سه نیروی متضاد در آن قابل تفکیک بوده اند. نیروهای مردمی، حکومت های محلی حاکم بر آنها و مداخله ی قدرت های خارجی. تمامی کشمکش های تاریخی این چند دهه، نشان داده که منافع و خواسته های این سه نیرو همواره در تعارض باهم عمل کرده اند و نتیجه ی همه ی حرکت های اجتماعی و انقلابی اخیر، برآیند این نیروهای سه گانه بوده است.

مردم سوریه در حال فرار از بمباران هوایی

باید در عین حال در نظر گرفت که جایگاه این نیروها در کنکاش ها و زدوخوردهای درونی یک انقلاب، کاملن از هم مجزا نیست تا خطوط مابین آنها به روشنی کشیده شود. نیروهای خارجی بی پروا شده اند و علنی عمل می کنند، ولی عوامل داخلی شان ناشناخته اند. امروزه تفکیک آدم های خوب و بد در انقلاب هائی نظیر سوریه و لیبی آسان نیست. به روند بالا، باید بینش های شخصی خودمان را هم بیفزاییم. ما گاه، بنا بر دلائل گوناگون، عامدانه و یا ناآگاهانه، بعضی از پدیده ها را نادیده می گیریم، و یا آنها را حذف و یا بهای بیش از حد به آنها می دهیم.

آگاهی به عملکرد این نیروهای سه گانه و تحلیل از جایگاه هر کدام از آنها، نه تنها به درک پدیده ی اجتماعی منطقه ای کمک می کند، بلکه ما را به عمق و ابعاد درونی سیاست های بین المللی نیز هدایت می کند.

نوشتار زیر برگردانی است از چنین دیدگاهی در مورد پدیده اسف انگیز کشور سوریه. پتریک سیلی، یک نویسنده ی مستقل و پیشروی انگلیسی ست که در زمینه مسائل خاورمیانه بسیار نوشته. آخرین کتاب وی در مورد “تلاش دنیای عرب برای استقلال” به دنیای مدرن عرب پرداخته و توسط دانشکاه کمبریج به چاپ رسیده. وی در نوشتار زیر نگاهی جامع به تمام عوامل درگیر در بحران سوریه انداخته وچند و چون نیروهای درگیر را موشکافی کرده و چنین قلم زده.

ا. کسروی

***

سوریه که زمانی یکی از محورهای استوار ساختار قدرت در خاورمیانه بود، در حال حاضر در شرف از هم پاشی و تخریب کامل است. حاصل احتمالی شرایط اسف انگیز فعلی، خطری ست برای مردم آن کشور، صلح منطقه و حتی منافع قدرت های خارجی درگیر.

خطر این جنگ در کوتاه مدت، همراه با فشار عظیمی که بر روی هم پیمانش ایران گذاشته شده، بارقه ایست که به آتش سوزی ی مهیب و بزرگتری تبدیل می شود که هیچ کسی از آن در امان نخواهد ماند.

این شرایط چگونه به وجود آمد؟ تمام بازیکنان آن بخشی از مسئولیت آن را بر دوش می کشند. سوریه قربانی ترس و اشتهای دشمنانش است و همچنین ندانم کاری های رهبرانش.

براساس موارد بالا، باید توجه داشته باشیم که بشار اسد، که یک حکومت دیکتاتوری را از پدرش در سال ٢٠٠٠ میلادی به ارث برده بود، از فرصت های داده شده برای اصلاح آن هیچ استفاده ای نکرد. به جای پرداختن فوری به عطش یک ملت برای دستیابی به آزادی های سیاسی، شئون انسانی و اصلاحات اقتصادی که خواسته های “بهار دمشق” در اولین سال حکومتش بود، کمربندهای امنیتی را سفت تر کرد.

شرایط خفقان آور، روی تمامی نهادهای اجتماعی تحکیم شد و تحمل محیطی سرشار از فساد را که ناشی از امتیازات معدودی از صاحبان امتیاز، در مقابل اکثریت محروم بود، سخت تر کرد. سرکوب روش عادی کشور شد. به جای اصلاح نهادهای امنیتی، مبارزه با فساد، تعدیل سبعیت سازمان پلیسی کشور، و بهبود شرایط زندانیان، وی اجازه داد که این شرایط تداوم پیدا کند و تحکیم شود.

بالاتر از همه، اسد و مشاوران نزدیکش نتوانستند دو پدیده بالقوه انقلابی را در کشور تشخیص بدهند. یکی افزایش انفجاری جمعیت و دیگری، خشکسالی طولانی بین سالهای ٢٠۱۰ – ٢٠۰۶ که در تاریخ چند صد ساله ی سوریه بی سابقه بود. اولی باعث ایجاد جمعیتی کثیر از جوانان تقریبن تحصیل کرده شد که قادر به یافتن شغلی برای امرار معاش نبودند، و عامل دوم منجر به مهاجرت صدها هزار کشاورز از مزارع آفتاب سوخته به فقیرترین و پرجمعیت ترین مناطق شهری شد. چوپان ها بیش از ٨۵ درصد از احشام شان را از دست دادند. به طور تقریبی، بین دو تا سه میلیون از ساکنان سوریه تا سال ٢٠١١، به دامن فقر افتادند. بدون شک تغییر شرایط جوی در آن اثر داشت، ولی بی توجهی و بی کفایتی دولت به فاجعه عمق بیشتری داد. این دو عامل، جوانان بیکار و جابجائی جمعیت، نیروی اولیه تحرکی بودند که جرقه آن در حادثه شهر درعا زده شد و تبدیل به شعله مهیبی شد که همه کشور را به آتش کشید.

آیا دولت سوریه در این موارد می توانست اقدامی بکند؟ مسلمن می توانست. از سالهای ٢٠٠۷-٢٠٠۶ دولت می توانست شرایط اضطراریش را به آگاهی دنیا برساند، تمامی امکاناتش را در خدمت ایجاد کار به کار گیرد، با برنامه های فشرده امدادی، به کمک دهقانان بشتابد و ملتش را برای همکاری و کمک رسانی ترغیب کند. شکی نیست که درصورت وجود یک برنامه از پیش تنظیم شده، کمک های بین المللی و کشورهای منطقه خلیج فارس راهی سوریه می شد.

ولی در عوض، منظر حکومت سوریه متوجه خطرات خارجی بود. از جمله، بحران سال ٢٠٠۵ لبنان بعد از ترور رفیق حریری، حمله نظامی اسرائیل به لبنان در سال ٢٠٠۶ علیه حزب الله، حمله و تخریب نیروگاه های اتمی سوریه در سال ٢٠٠٧ توسط اسرائیل، و تلاش آن کشور در سالهای ٢٠٠٨ و ٢٠٠٩، برای از بین بردن حماس در تجاوز جنایتکارانه ای به غزه.

از اوان حکومت بشاراسد، برای حفظ هژمونی منطقه ای توسط اسرائیل و شریک جرمش آمریکا، سوریه درگیر یورش های بی رحمانه آنها، برای در هم شکستن “محور مقاومت” ایران، سوریه و حزب الله بوده است.

فقط بین سال های ٢٠٠۴-٢٠٠۳ سوریه توانست نفسی کوتاه بکشد. در بین این سال ها، به رهبری پنتاگون، پل وولفوویتز، طرفدار سرسخت اسرائیل و نئو-کان، که نقشه هایش در برنامه های جورج بوش جاسازی شده بود، در صدد بود که چهره منطقه را به نفع اسرائیل و منافع آمریکا تغییر دهد. هدف اولیه آنها صدام حسین در عراق بود که دشمن بالقوه اسرائیل محسوب می شد. و اگر آمریکا در حمله اش به عراق موفق می شد، بشار اسد در سوریه نفر بعدی بود، ولی هیچکدام، نه آمریکا و نه عراق از صدمات مصیبت بار جنگی که معمار اصلی آن وولفوویتز بود، سالم بیرون نیامدند.

سوریه و هم پیمانش ایران، بار دیگر زیر تیغ حمله رفته اند. آمریکا و اسرائیل اهدافشان را پنهان نمی کنند. شکی نیست که بعضی از استراتژیست های اسرائیلی باور دارند که تقسیم سوریه به یک دولت علوی در حوزه ی بندر لاتاکیا باعث تضعیف همیشگی سوریه می شود، همانطور که ایجاد دولت کردنشین در شمال، با پایتخت اربیل، عراق را برای همیشه تضعیف کرد. قیمت همجواری با کشوری متخاصم و وسعت طلب بسیار گزاف است، به ویژه اگر این کشور بر این باور باشد که امنیتش در صورتی تامین می شود که از صلح به هر قیمتی حذر کند تا بتواند، با تضعیف، ایجاد عدم امنیت، تخریب و به زیر یوغ کشیدن کشورهای همجوار، به نقشه های توسعه طلبانه اش تحقق ببخشد.

تنها دشمن سوریه، آمریکا و اسرائیل نیستند. “اخوان المسلمین سوریه” هنوز در رویای انتقام و سرنگونی دولت سکولار بعثی سوریه بسر می برند، زیرا مبارزاتشان سی سال پیش از این، توسط حافظ اسد، در هم  کوبیده شده بود.

امروزه نیز اخوان المسلمین سوریه اشتباهاتشان را با اتکای به سلفی های خارجی و بعضی از جنگندگان القاعده تکرار می کنند و نیروهایشان را از مرز ترکیه، عراق، اردن، لبنان و کشورهای دیگر به سوریه گسیل داده اند. نیروی های لیبرال سوریه در خارج، شامل روشنفکران تحصیل کرده و مخالفان کارآزموده، پوشش سیاسی برای عوامل خشونت های داخلی سوریه هستند.

حکومت های امارات عربی خلیج فارس، از منشور فرقه ای به منطقه نگاه می کنند. آنها نگران بلند پروازی های ایران در تسلط به منطقه هستند. آنها از این که عراق، که روزگاری عامل جلوگیری از پیشروی ایران در منطقه بود و اکنون زیر رهبری ایران، شیعه مسلک است، خوشحال نیستند. به نظر آنها، پیدایش پرچم و ادغام کشورهای شیعه، برای نفوذ و سلطه کشورهای سنی مسلک در منطقه، مخاطره انگیز است. به این دلائل، آنها با ارسال کمک های مالی و تجهیز شورشیان سوریه، امیدوارند که دولت بشار اسد را واژگون کنند و ایران را به زیر مهار خود درآورند. ولی این روش باعث تداوم درد و رنج ملت سوریه، کشتار بعضی از بهترین فرزندان این کشور و صدمات سنگین به ساختار کشور می شود.

آمریکا، حکومت مقتدری که دارای سلطه منطقه ای ست، تاکنون دچار اشتباهات محلی اسف باری شده است. در چند دهه گذشته، در قانع کردن اسرائیل، کشور لجوج و هم پیمانش برای صلح با فلسطین شکست خورده، وارد جنگی فاجعه انگیز با عراق و افغانستان شده. در دستیابی به توافقی پایدار با ایران موفق نبوده تا ثبات را به منطقه خلیج فارس که مستعد جنگ است، برگرداند. اکنون درگیر کشمکش های لفظی با مسکو و کارشکنی با برنامه های کوفی عنان، جنگ سرد را دوباره دامن می زند.

راه حل مشکل سوریه، توسل به ارتش نیست. تنها راه خلاصی از این کابوس، تحمیل آتش بس دوجانبه همراه با مذاکره برای تشکیل دولتی ملی برای نظارت به دوران گذر است. فقط در این صورت است که سوریه می تواند از تخریب همه جانبه ای رهائی یابد  که سازندگی دوباره اش به یکی دو نسل نیاز دارد.

* مقاله ی Patrick Seale با عنوان Only a Ceasefire will End the Nightmare in Syria در سایت Information Clearing House   و با عنوان The Destruction of Syria در میدل ایست آنلاین منتشر شده است.

 http://www.informationclearinghouse.info/article32052.htm

 http://www.middle-east-online.com/english/?id=53563

* امیر کسروی در سال ۱۳۴۵ با گواهینامه بین المللی از آمریکا به جرگه خلبانان هواپیمائی ملی ایران (هما) پیوست. در سال ۱۳۴۸ از دانشگاه تهران در رشته اقتصاد فارغ التحصیل شد. در سال ۱۳۵۷ رئیس کانون خلبانان و مهندسان پرواز بود.  در سال ۱۳۶۷ به کانادا مهاجرت کرد و در تورنتو به آموزش پرواز مشغول است. امیر کسروی مقالات و ترجمه های متعددی منتشر کرده است.