مورد نخست:

می گویند چنگیز خان مغول، خاک ایران، بویژه نیشابور را به توبره کشید. این به توبره کشیدن خاک تمثیلی است از خراب و ویران کردن و از بین بردن سرزمینی که دوستش داشتیم و داریم و آن چیزی است که جمهوری اسلامی در طول تقریباً سی و دو سال با کشور و مردمان ما کرده است و همچنان ادامه می دهد.

مغول آمد و مثلاً در مرو تعدادی حدود یک میلیون و سیصد هزار نفر، زن و مرد و پیر و جوان را از دم تیغ گذراند. مگر حکومت اسلامی در ایران از بابت کشت و کشتار، چیزی از مغول کم دارد؟ مغول آمد بعد از آن که مردمان ایران را به فجیع ترین شکل قتل عام کرد، عمارات را از بین برد و در نیشابور هر کسی را دید که فرار می کند به قتل رساند. آیا پاسداران و بسیجی ها در جمهوری اسلامی چنین نمی کنند؟ تاریخ می گوید مغول به دلایل مختلف، از قبل از وارد شدن به نیشابور حاضر به هیچ گونه مصالحه نبود. پس از غلبه بر شهر، اهالی را از زن و مرد به خارج رانده، غیر از چهارصد نفر اهل حرفه، بقیه را قتل عام کردند و دستور دادند شهر را چنان ویران کنند که بتوان در آن زراعت کرد. آیا جمهوری اسلامی در کردستان و گنبد کاوس و اهواز و در بسیار از شهرهای ایران جز این کرد؟ می گویند زنی در مقابل مغولان به التماس افتاد که مرواریدی را که دارد، اگر از کشتن او صرف نظر کنند او این مروارید را به آنان خواهد بخشید. مغولان دانستند که مروارید را پیرزن بلعیده است. شکمش را بدریدند و از آن پس هر کدام از اهالی را که می کشتند، نه تنها سرشان را از تن جدا می کردند که شکمش را در جستجوی طلا و مروارید، می دریدند.

مگر عمال حکومت و ملایان، آنهایی را که دستشان به دهانشان می رسید، بدون هیچ جرمی، دستگیر نکردند و از طریق واسطه ها ثروتشان را غصب نکردند و بعد هم همگی را به جوخه اعدام نسپردند؟

چنگیز پس از آن که نیروی کافی فراهم آورد و توانست رهبری خود را بر سایر روسای ایلات و عشایر منطقه برقرار کند، به فکر تجارت با ایران افتاد. بنابراین، حتماً می دانید که چهارصد و پنجاه نفر از پسران و نمایندگان خود را با سرمایه قابل توجهی به ایران فرستاد و پیغام مودت آمیزی هم خطاب به محمد خوارزمشاه همراه آنان کرد. چون این هیئت به شهر “اترار” رسید حاکم شهر طمع در مال و سرمایه آنان کرد و به بهانه های پوچ آنها را در حبس انداخت و با صلاحدید محمد خوارزمشاه، پس از مدتی همه ی آنها را به قتل رسانید. خبر به چنگیزخان رسید. عجیب است که این آدم با مشخصه هایی که از او تعریف می کنند، باز هم از در مسالمت درآمد و از خوارزمشاه خواست که حاکم آن شهر را به او تسلیم کنند و به قول معروف قال قضیه را بکنند، سلطان دیوانه، قاصد چنگیزخان را هم به قتل رساند. می گویند چون خبر به چنگیز رسید، آن چنان خشمگین شد که سه روز در گوشه ای تنها نشست و با کسی حرف نزد و در سوگ فرورفت و در همان زمان تصمیم گرفت به ایران حمله کند و رحمی نشان ندهد.

مگر رژیم جمهوری اسلامی به نوعی، رفتارش با دیگر کشورها ـ به جز با چین و روسیه ـ مشابه این نیست؟

غلبه ملایان بر ایران چیزی از حمله مغول به کشورمان کم ندارد. اگر بیشتر فکر کنید، تشابهات بیشتری وجود دارد که نوشتن آنها به درازا خواهد کشید.

مورد دوم:

با دوستی قدیمی که دندانپزشک است و در دانشگاه ویسکانسین به تدریس اشتغال دارد، تلفنی صحبت می کردم. به دلیل آن که تازه از سفر به ایران بازگشته است، از اوضاع و احوال ایرانمان پرسیدم و او هم مثل بعضی ها که دلشان می خواهد ـ نه به عمد ـ دل آدم را بسوزانند از تهران و سواحل دریای خزر و جزایر خلیج فارس و شهرهای حاشیه کویر که برای چندمین بار در طول سی و سه سال به زیارتشان رفته بود، صحبت می کرد و از کیفی که برده است و نفسی که تازه کرده است داد سخن می داد. به او گفتم، همانطور که می داند و در جریان است، دلم برای دیدن گوشه به گوشه ایران لک زده است، این لک زدن درست مثل آن ضربه ایست که اگر سکته قلبی بکنی، اثری روی عضلات قلبت می گذارد که تا آخر عمر با تو همراه خواهد بود و کاریش هم نمی شود کرد. حال من هم این چنین است.

او معتقد بود که با یک بار رفتن و دیدن آن چه که ایران امروز نامیده می شود، در همان یکی دو روز اول آبی بر روی آتش دلم خواهد ریخت و این احساساتی شدن را فراموش خواهم کرد. معمولاً در این گونه موارد نمی توان جوابی داد، چرا که نه من به ایران رفته ام و نه می توانم بروم تا بتوانم برداشتم را در جوابش داشته باشم. گفتگو را ادامه دادیم، در خلال صحبت مطلبی را عنوان کرد که بیشتر دلم را به درد آورد. او گفت در سفرهای چند سال پیش به اتفاق دوستی به شهری در استان فارس رفته است تا دوستش سری به املاک پدر بزند او به خارج شهر می رود و در جستجوی زمین های پدری، نگاهش می افتد به چند چاه عمیق که از آنها برای امور کشاورزی استفاده می شده است، می بیند دور این چاه ها حصاری کشیده اند و بر روی آنها تابلویی به این مضمون نصب شده که مالکیت این چاه ها متعلق به دولت عربستان سعودی است و استفاده غیرمجاز از آب این چاه ها خلاف قانون و قابل پیگیری قضایی است. از دوستم سئوال کردم که آیا او با چشمان خودش این تابلو را دیده است؟ و آیا در چند سال گذشته خبری از این چاه ها دارد که جواب داد، خیر در چند سال اخیر خبری ندارد، مهم نیست که آیا به دلیل مشکلاتی که بین عربستان و جمهوری اسلامی به وجود آمده در حال حاضر این چاه ها که به عربها فروخته شده بود باز پس گرفته شده یا خیر، مهم آن است که چنین اعمالی در طول این سال ها به صور مختلف انجام شده و خاک ایران را به تاراج برده اند. یعنی ملایان به همان شکلی که در “مورد نخست” نوشتم، خاک را به توبره کشیده اند.

مورد سوم:

بر طبق آمار منتشره در ایالات متحده آمریکا، در سال گذشته آمریکایی ها معادل دو میلیارد و ششصد میلیون دلار خرج معالجات پزشکی خود کرده اند، جالب است بدانیم که یک سوم این مبلغ صرف کاغذبازی های دولتی، معالجات غیر ضروری، تقلب و کلاهبرداری شده است.

متاسفانه فساد جهان را فرا گرفته است، در ایران ما با این مسئله روبرو هستیم ولی تفاوت بین ایران و آمریکا در این مورد اینست که اگر در این کشور یک سوم هزینه های پزشکی و بهداشتی در راه نا صواب انجام می شود، در کشور ما، یک صدم هزینه ها هم به درد مردم ما نمی خورد.