این هفته چه فیلمی ببینیم؟

 داستان  Norwegian Wood  در ژاپن سال ۱۹۶۷ اتفاق می افتد و با صحنه خنده و شوخی سه جوان نوزده ساله شروع می شود. از این سه، دو نفرشان – کیزوکی و نائوکو – سال هاست که عاشق و معشوق هستند و جدائی ناپذیر. نفر سوم واتانابی است که راوی داستان هم هست و دوست صمیمی آن دو نفر دیگر.

همه چیز به ظاهر خوب پیش می رود و آن ها مثل تمام هم سن و سال هاشان به نظر می رسند. با هم بیرون می روند، مسخره بازی در می آورند، می خندند و بیلیارد بازی می کنند. تا این که یک روز کیزوکی در ماشینش می نشیند و در فضای بسته پارکینگ، آنقدر پایش را روی پدال گاز فشار می دهد تا دیگر نتواند نفس بکشد.

نمایی از فیلم

خودکشی کیزوکی، آغاز داستان واتانابی است. با مرگ بهترین دوستش، تحمل زندگی در شهر کوچکشان برایش مشکل می شود و برای همین به توکیو می رود و مشغول تحصیل در رشته دراما می شود. زندگی دانشجویی و جنس مخالف و روابط جنسی را تجربه می کند. یک بعد از ظهر به طور تصادفی نائوکو را می بیند و می فهمد که او هم به توکیو آمده. هر دو دوستی شکننده ای را دوباره شروع می کنند بدون این که حرف زیادی بینشان رد و بدل شود. هر یکشنبه ساعت ها پیاده روی می کنند، با هم غذا می خورند  و گاهی حرف می زنند بدون کوچک ترین اشاره ای به کیزوکی یا اتفاقی که افتاد. شب تولد بیست سالگی نائوکو، واتانابی برایش کیک و شمع و کادو آماده می کند و بعد به خواسته نائوکو، با هم می خوابند. واتانابی وقتی متوجه می شود که نائوکو باکره است، شوکه می شود و می پرسد چطور ممکن است او و کیزوکی هرگز با هم سکس نداشته اند؟ شنیدن اسم کیزوکی چنان حال نائوکو را منقلب می کند که شروع به گریه می کند، دیگر با واتانابی حرف نمی زند و چنان از لحاظ روحی در هم می شکند که فردای آن روز از دانشگاهش انصراف می دهد و به آسایشگاهی روانی در شهری کوهستانی می رود.

واتانابی که احساس عمیقی نسبت به نائوکو پیدا کرده، چند وقت یک بار به دیدنش می رود. واتانابی کم حرف و مهربان است و نائوکو بیشتر درباره سرخوردگی جنسی اش با او حرف می زند و می گوید که با کیزوکی هر چه سعی کردند، هرگز نتوانستند رابطه ای فیزیکی داشته باشند. از نظر واتانابی، کیزوکی با خودکشی اش به نائوکو خیانت کرده برای همین او سعی می کند که قوی باشد و از نائوکو مراقبت کند. از طرفی، دختری دیگر به نام میدوری که همکلاسی واتانابی است فکرش را به خود مشغول کرده. دختر، نقطه مقابل نائوکو است. سرزنده، حراف و پر انرژی.

کشمکشی که واتانابی بین انتخاب این دو دارد به نوعی انتخاب بین گذشته و آینده اش را برایمان تداعی می کند ولی احساس گناه و مسئولیت نسبت به نائوکو مانع از این است که احساسی جدی به میدوری پیدا کند. با این حال هربار که به دیدن نائوکو می رود او را ضعیف تر و شکننده تر می یابد …

مطمئن هستم هرکسی با دیدی متفاوت این فیلم را می بیند. جوان ترها شاید بیشتر و عمیق تر درکش کنند. برای من بسیار غم انگیز و دردناک بود. غیر از اتفاقاتی که در فیلم می افتد، یادآوری این که چقدر همه چیز برای یک جوان نوزده ساله جدی تر، سخت تر و دست نیافتنی تر است، ناراحت کننده است وقتی دختر بیست ساله ای را می بینید که زیباست، جوان است و همه زندگی اش را پیش رو دارد ولی عشق و احساسات، وجودش را به درد و تاریکی زنجیر کرده و به جای زیبایی های دنیا، مرگ را زیبا می بیند، دلتان به درد می آید و فکر می کنید ایکاش فقط می شد جوری به همه آن ها گفت که روزهای بهتری در راه است، بهتر می شود، آسان تر می شود ..

ولی واقعیت این است که تصمیم انتخاب مرگ به جای زندگی را ما نمی توانیم به جای آن ها بگیریم. تنها کاری که می توانیم بکنیم این است که تا دیر نشده و تا جایی که می توانیم درکشان کنیم و دوستشان بداریم، بدون قضاوت و بی قید و شرط.

 http://m.youtube.com/watch?v=tqiYXmpb41I

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.