سرانجام سفر آخر محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری ایران به نیویورک با سخنرانی او در مجمع عمومی به پایان رسید، دست کم به لحاظ رسمی این پایان سفر پر هزینه ی آقای احمدی نژاد به شهری که ظاهرن بسیار دوست می دارد به عنوان رئیس جمهوری است! سفری که برای آقای رئیس جمهوری از چنان اهمیتی برخوردار است که هنگام که می خواهد به نزدیکانش هدیه بدهد این سفرها و بویژه همین آخری از پرطرفدارترین هاست. حالا ببینید آن بیست تن و بیشتر که ویزا دریافت نکردند چه غصه ای خورده اند!

آخر سفری اگر، از همراهی برای سفر حج، برای مومنان نزدیک به رئیس جمهوری، مهمتر باشد، لابد از دست دادنش باعث افسردگی فراوان خواهد شد! از این حواشی که بگذریم، دست آوردهای سفرهای مهمتر از حج احمدی نژاد برای مردم ایران که هزینه های مادی و معنوی آن ها را می دهند، چه بوده است؟

آیا او توانسته است از این سفرها دست آورد مثبتی برای ایران و یا حتی جهان اسلام که مدعی پشتیبانی از اوست داشته باشد؟ و آیا مشکل احمدی نژاد در عدم حمایت جهانی از مواضع او ـ حمایتش از مردم فلسطین و ادعاهای نه چندان خردمندانه اش علیه اسرائیل ـ است؟ هر چند این ها همه می توانند گوشه هایی از موضوع را شامل شوند، اما مهمترین رکن حقیر دانی ادعاهای گاه نزدیک به واقعیت احمدی نژاد نادانی و بی کفایتی سیاسی اوست. برای اثبات این امر کافی است به مواضع کشورهایی مانند مصر و حتی کشور کوچکی مانند قطر نگاه کنیم تا روشن شود که مواضع دفاعی او در ارتباط با فلسطین نیست که مخالفت بسیارانی را با او باعث می شود. بلکه چگونگی طرح مسئله هم هست. هنگام که محمد مسری رئیس جمهوری مصر همین سخنان را می گوید و با قاطعیت تمام از مردم فلسطین حمایت می کند و حتی بر پایتختی بیت المقدس هم اصرار می ورزد مورد اعتراض دیگران که قرار نمی گیرد هیچ تشویق هم می شود! چرا؟ برای این که دم خروس دروغ های او مانند احمدی نژاد از زیر آستینش پیدا نیست!

طرح: توکا نیستانی

او مانند احمدی نژاد چشم بر کشتار بیش از سی هزار شهروند بی گناه سوری نمی بندد! و از تبعیض در جهان دم نمی زند هنگام که در میهن خودش بدترین تبعیض ها اعمال می شود. برای این که روشن شود احمدی نژاد دروغ های وقیحانه می گوید لازم نیست آدم اهل سیاست و پژوهش باشد، به قول آن هم وطن ارمنی مان کافی ست یک روز جای شیعیان ایران را با دیگران عوض کنیم تا روشن شود که احمدی نژاد یا معنی تبعیض را نمی داند یا خود را به نادانی می زند!

هموطنی با ظرافت متنی را بر روی شبکه های اجتماعی در اینترنت پخش کرده که بهتر از هر دلیل و برهان و سند و مدرکی به عمق فاجعه تبعیض در حکومت عدل الهی آقایان می توان پی برد.

آن هموطن  با طنز تلخی نوشته است:

لحظه‌ای فرض کن که در کشوری دنیا می‌آمدی که: مسلمانان اقلیت و جپرقوظیان اکثریت بودند. مسلمانان حق داشتن روزنامه و تلویزیون خاص خود را نداشتند، مسلمانان برای اینکه کتب دینی خود را چاپ کنند مجبور بودند که آن را به وزارت ارشاد جپرقوظیان بسپارند تا مورد ممیزی قرار گیرد. وزارت ارشاد جپرقوظیان قرآن را مورد ممیزی قرار می‌داد و بخش‌های زیادی از آن را سانسور می‌کرد و بخش‌های باقی مانده را با تغییرات فراوان چاپ می‌کرد. در رستوران‌ها فقط گوشت خوک سرو می‌شد و اگر کسی گوشت گوسفند می‌خورد دستگیر شده و شلاق می‌خورد. ماه رمضان غذا و آب نخوردن در مکان‌های عمومی قدغن بود و ماموران ویژه در این ماه به صورت رندم افراد را در خیابان می‌گرفتند و مجبور می‌کردند که یک قلپ آب بخورد و اگر امتناع می‌کرد او را به کلانتری برده و اعمال قانون! می‌کردند.

در تمام رستوران‌ها و فست فود‌ها نوشیدنی الکلی سرو می‌شد و اگر کسی می‌خواست به جای آن آب بنوشد فوراً بازداشت شده و هشتاد ضربه شلاق اعمال قانون می‌شد. جپرقوظیان معتقد بودند که لباس‌هایی با رنگ‌های مشکی، قهوه‌ای و سورمه‌ای تحریک آمیز است و تنها رنگ‌های مجاز برای پوشاک نارنجی، صورتی و فسفری بود. آخوندهای مسلمان حق پوشیدن عبا و شلوار بلند را نداشتند بلکه باید شلوارک می پوشیدند. در غیر اینصورت حق بیرون آمدن از خانه را نداشتند. چرا که در انظار عمومی آدم باید به قوانین جامعه احترام بگذارد، حالا می‌خواهد در خانه‌ی شخصی خودش هر فسق و فجوری بکند بکند. شهادت مسلمانان درباره جپرقوظیان ارزش قانونی نداشت. دیه ی آنها کمتر از دیه‌ی جپرقوظیان بود و مسلمان از جپرقوظ ارث نمی‌برد.

مسلمانان حق بنا کردن مسجد نداشتند، اما در هر کوچه و خیابان شهر یک عدد معبد باشکوه و مجلل جپرقوظیه احداث می‌شد که در مجموع چهار نفر و نصفی عبادت کننده داشت و صبح و ظهر و شب و نصفه شب با صدای بلند آهنگ لیلا فروهر پخش می‌کرد. اگر از خانه‌ای صدای قرآن یا نوحه به گوش می‌رسید پلیس ۱۱۰ به آنها تذکر می‌داد و اگر برای بار دوم به گوش می‌رسید پلیس آنها را بازداشت کرده و اعمال قانون می‌کرد.

اگر یک دانش آموز مسلمان می‌خواست در کنکور سراسری ثبت نام کند مجبور بود فرمی را پر کند که در آن دین فرد پرسیده شده بود و تنها گزینه‌هایی که می‌توانست در برگه علامت بزند عبارت بودند از: جپرقوظیه، وهابی،‌ بهایی! همین پرسش از دین در هنگام استخدام، گزینش، اخذ پاسپورت، باز کردن حساب بانکی، کاندیداتوری مجلس، و غیره نیز انجام می‌شد.

با این که به طنز و شیرینی این هموطن ما سخن گفته، اما اگر احمدی نژاد و خامنه ای به این درددل ها گوش می کردند، این یکی در برابر رهبران جهان و مردمان او این ادعاهای صد من یک غاز را نمی کرد و آن یکی مدعی رهبری مسلمانان جهان نمی شد!

آخر آدم چقدر باید بی خرد و بی ضابطه باشد که بتواند در حالی که در میهن خودش این چنین تبعیض های غیر انسانی اعمال می شود برای جهانیان نسخه ی عدم تبعیض بپیچد!

به راستی که شرم چیز خوبی است اگر آدم از آن بویی برده باشد، نه مانند رئیس جمهوری اسلامی در روز روشن دروغ هایی بگوید که میلیون ها هم وطنش شاهد خلاف آن باشند و جهانی به آن ها سال ها معترض بوده باشد و رژیمی خود را به ندیدن و نشنیدن بزند و خیال خامش هم همین باشد که هیچکس از زباله هایی که زیر فرش پنهان کرده خبر ندارد.

احمدی نژاد که دیگر حتی در مجلس و در نظر رهبری که با تقلب به منسب نشاندش احترام و اعتبار ندارد، معلوم نیست با چه رویی می خواهد با دروغ و تزویر جهانیان را فریب دهد!

هیچکس هست از احمدی نژاد بپرسد که راه ندادن دختران ایران به بسیاری از رشته های علمی و یا منع جوانان بهایی از تحصیل و یا رفتار رژیم حتی با سنی های ایران را چگونه توجیه می کند که حکایت تبعیض محض  نباشد!

سقف دنیایی که احمدی نژاد در آن نفس می کشد آن چنان کوتاه است که او هیچ چیز دیگری غیر از آن چه خود به آن باور دارد نمی بیند و با همان باورهای تنگ و ترشش می خواهد نه تنها برای مردمان ایران که برای مردم جهان نسخه بپیچد و آنان را به راه راست هدایت کند. درد بزرگی ست گریبانگیر ما مردم، باید که درمانی برایش بیابیم، پیش از آن که دیر شود.