گزارش بخش اول سمینار «تنگناها و چالش‌های مدرنیته در ایران» که مربوط بود به “چالش‌های مدرنیته در روزنامه‌نگاری” را دو هفته پیش خواندید و اکنون گزارش برنامه‌ی صبح روز شنبه، اول سپتامبر، که با حضور چهار سخنران انجام شد و هر یک وجهی از مدرنیته و چالش‌های آن در ایران را بررسی کردند پیش روی دارید: این سمینار را «بنیاد فرهنگی مهرگان» سازماندهی کرده بود که در شهر “سن‌دیه گو” آمریکا قرار دارد.

در این میزگرد،“مدرنیته چیست و چگونه آغاز گردید”، موضوع سخنرانی «مجید روشنگر» بود. «محمد امینی» در مورد “فراز و نشیب‌های مدرنیته در ایران” صحبت کرد و «حمید میرزاآغاسی» سخنرانی خود را با عنوان “دستگاه دینی و خرافات در برابر مدرنیته” ایراد کرد و سرانجام “یادی از میرزافتحعلی آخوندزاده به بهانه‌ی دویستمین سالگرد زاده شدن او” موضوع سخنران پایانی این میزگرد بود که با پرسش و پاسخ مختصری دنبال شد.

محمد امینی ـ عکس از: فرهاد، رسامدیا آمریکا

اما پیش از گزارش سخنان «محمد امینی» اجازه دهید کمی از حواشی کنفرانس بگویم که خالی از لطف نیست. از جمله کارهای جالب این کنفرانس، دعوت از کسانی بود که بومی بودند یا از شهرهای دیگر آمریکا آمده، اما کتابی هم منتشر کرده بودند. این برنامه‌ها بین میزگردها یا پیش از شروع میزگردها انجام می‌شد. روال هم این بود که بین پنج تا هفت دقیقه به نویسنده فرصت می‌دادند تا کتاب یا کتاب‌های‌اش را معرفی کند. این سنت خوبی بود که تاکنون شاهد آن نبودم. زیبایی این کار این بود که در وانفسای انتشار ضعیف آثار ایرانی از سوی ناشرها، نویسنده به طور رو در رو با مخاطب‌های احتمالی‌اش روبرو می‌شد و فراگرد نوشتن تا چاپ و انتشار را از یک سو و محتویات کتاب را از سوی دیگر با خوانندگان در میان می‌گذاشت.

***

محمد امینی، پژوهشگر تاریخ معاصر اما سخنان خود را چنین شروع کرد:

به باورم، باید بحث مدرنیته ایران را از چنگال سیاست جدا کرد. یعنی تا زمانی که گریبان مدرنیته‌ی ایران در چنگال بحث‌های سیاسی است، گفتمان مدرنیته‌ راه به جایی نمی‌برد. به عنوان نمونه دعوای این که آیا رضا شاه پدر مدرنیته‌ی ایران بوده یا دمار از روزگار مردم ایران درآورده است، این بحث‌ها را باید کنار گذاشت، چون سیاسی‌اند و لازم هم نیستند. در مورد مدرنیته و آنچه به ما رسیده، باید بدون هرگونه داوری سیاسی به آن بپردازیم. باید بررسی کنیم که همراه با کاروان پُر شتاب مدرنیته، چگونه حرکت کردیم، کجا توقف داشتیم و کم و کاستی‌هامان چه بوده است. کژراهه‌ها را پیدا کنیم و مسیر آینده را که کجا باید برویم. اگر چنین نکنیم در گرداب بحث سیاسی که اصلن چه کسی مدرنیته را ساخته گرفتار خواهیم آمد.

موضوع دوم این است که ما باید موضوع مدرن کردن جامعه را بحث کنیم که جنبه‌ی کامل آن را مدرنیته ندارد. مدرنیته شامل چهار رکن اساسی اندیشه‌ای، ساختاری و پایدار است. اصالت فرد یا فردگرایی، اصالت قانون یا قانون‌گرایی، که از درون این اصل، موضوع پارلمان بروز می‌کند و پیدایش احزاب. اصالت عقل یا خردگرایی و سرانجام بر پایه‌ی سه رکن یاد شده، مقوله‌ی آزادی و آزادی تجارت می‌آید. این‌ها مجموعه‌ی مدرنیته را با توجه به این که در هر گوشه‌ی جهان مدرنیته دارای جنبه‌های بومی و منطقه‌ای خود نیز بوده است، می‌سازند. بنابراین در ایران هم باید به جنبه‌ی بومی مدرنیته اشاره کرد، چرا که پیشرفت مدرنیته در همه جای جهان یک‌سان نیست و حتا اروپا و آمریکا هم مثل هم حرکت نکرده‌اند. به همین دلیل هم در موضوع مدرنیته ایران و سیر حرکت آن باید به دو نفر که با هم دوست بوده‌اند و سنگ بنای مدرنیته ایران را بنا نهادند، اشاره کرد و از آنها غافل نماند؛ یکی “میرزا فتحعلی آخوندزاده” است و دیگری، کسی که کمتر در مورد او صحبت شده، “مستشارالدوله تبریزی” نویسنده‌ی کتاب «یک کلمه» است. او این کتاب را صد و پنجاه سال پیش در پاریس نوشت و در آن قانون و ارکان مدرنیته را معرفی کرد. او تلاش کرد با استفاده از موازین حقوق بشر و قانون اساسی فرانسه، برداشت‌های قرآنی را با آنها هم‌ساز کند. مثلن، بگوید که اگر در قانون اساسی فرانسه شکنجه ممنوع است، در قرآن هم چنین است.”

میرزا فتحعلی آخوندزاده” درست نقطه‌ی مقابل “مستشارالدوله” بوده است. او معتقد بود که برای مدرن سازی کردن ایران، باید با دین درافتاد و با آخوندها. این درحالی است که “مستشارالدوله” معتقد بود برای مدرن کردن جامعه باید از آخوندها بهره گرفت و از طریق آنها اندیشه‌های نو را وارد جامعه کرد. نمونه کارهای او هم اندیشه‌ی ساختن راه‌آهن در ایران است که بعدها به کسان دیگری اطلاقش کردند. مستشارالدوله بود که برای اول بار این اندیشه را بیان کرد. این برنامه به کاخ شاهی می‌رود و در تاقچه خاک می‌خورد. اما او به مشهد می‌رود و از روحانیون دست خط می‌گیرد که برای رساندن زائرها به مشهد، خط آهن تهران ـ مشهد ضروری است. بنابراین می‌بینیم که دو بینش در برابر هم قرار دارند؛ یکی که معتقد است برای پیشرفت کار باید با نهادی که انحصار آموزش کشور و گفتگو با مردم را در دست دارد، (منظور نهاد دین و روحانیت آن زمان است)، گفتمان داشت و باید آنها را منورالفکر کرد و بر سر عقل آورد و دیدگاه دیگری که باور داشت باید با همین دستگاه درگیر شد و بارزترین‌شان هم “میرزا فتحعلی آخوندزاده” است. در این میان، دیدگاه سومی هم پا می‌گیرد که آمیزه‌ای از دو نگاه یاد شده است و بعدها هم در گفتمان سیاسی ایران مؤثر افتاد. “میرزا ملکم‌خان” از یاران این دیدگاه سوم بوده است. “میرزا ملکم‌خان” معتقد بوده که بدون کمک غرب، نمی‌شود ایران را مدرن کرد. البته او برای این ارتباط سود هم می‌برده و گاه از قرارداد با غربی‌ها کمیسیون هم دریافت می‌کرده.

نکته‌ی قابل توجه این که بیشتر سیاسی‌های ایران، اندیشه‌ی مدرن‌شان را از فرانسه گرفته‌اند، نگاه‌شان اما به انگلیس بوده است. نمونه این حرکت در زمانی رخ داد که در زمان «عباس میرزا» قرار شد که پنج دانشجوی ایرانی به خارج اعزام شوند که به خاطر کوتاهی فرانسوی‌ها، بریتانیا وارد کار شد و اولین گروه دانشجویان (پنج نفر) به لندن اعزام شدند که یکی همان‌جا ازدواج کرد و ماند و چهارتای دیگر برگشتند.

در هر حال آنچه اهمیت دارد، نگاه عمیق‌تر به موضوع مدرنیته در ایران است. علت این که ما در موضوع مدرنیته ایران با دشواری روبرو هستیم، نبودن دوران «روشنگری» در ایران است که بزرگترین گرفتاری ما هم می‌باشد. اگر بخواهیم در میان آثار دست اول، نام نویسندگان را بنویسیم، بی‌تردید، لیست بلندی خواهیم داشت. اما اگر قرار باشد نام کسانی که متفکر و اندیشمند بوده‌اند و در دیدگاه مدرنیته ایران هم نقشی داشته‌اند را ردیف کنیم، به یقین کمتر از نیم صفحه خواهد شد. افزون بر آن که خیلی از کارهایی که انجام شده، دست اول نبوده. شاید یکی از کسانی که فکر دست اول داشته و اصلن روشنفکران سکولار او را از خود ندانسته‌اند و او را تحویل نیروهای مذهبی داده‌اند، “سید جمال‌الدین اسدآبادی” است. دیگر نخبگان ایرانی آن زمان، اساسن، کارهای خارجی را برگردان می‌کردند. مثلن، «ملا لاله‌زار» رساله‌ی دکارت را ترجمه کرده. بقیه هم برگرفته از آثار اروپایی است با تأخیر دویست-سیصد ساله. به این ترتیب می‌بینیم که کار ویژه‌ای در ایران آن زمان صورت نمی‌گرفته و دشواری اساسی ما نبود جنبش نواندیشی بوده است. اگر به آمار دانش‌آموختگان زمان مشروطه نگاه کنیم، خواهیم دید که تعداد باسوادهای آن روزها یک درصد بوده است. کسانی هم که به اندیشه‌های نو فکر می‌کردند، از اندیشه‌های اروپایی آگاه بودند که تعدادشان کم بود. ما در زمینه‌ی اندیشه فردگرایی و خردگرایی که بن مایه‌ی مدرنیته هستند، فقیر بودیم.

امروز خیلی از هم‌اندیشان یا هم‌فکران، بسیار شیفته‌ی این قول هستند که «هنر نزد ایرانیان است و بس» و تاریخ ایران زمین غنی است و قدمت زیادی دارد. این‌ها فراموش می‌کنند که در دویست سیصد سال گذشته ما در زمینه‌های فرهنگی، اقتصادی و ساختاری یکی از عقب مانده‌ترین کشورهای دنیا بوده‌ایم. این‌ها فراموش می‌کنند که این همه واپس‌ماندگی حتا به دوران شاه عباس هم ربطی ندارد چه رسد به دوران کوروش و داریوش. بنابراین قرار بوده که بر بستر چنین واپس‌ماندگی‌یی جامعه‌ی مدرن را بسازیم. یعنی ما با جامعه‌ی فقیر و فرودستی روبرو هستیم که برای دستیابی به مدرنیته تغییر ساختار فرمانروایی از الزامات آن است. به همین دلیل است که وقتی فکر مدرنیته در ایران آغاز می‌شود و از همان اول هم سودای سیاست در آن نیست، دیر یا زود سیاست به آن وارد می‌شود و مدرنیته  با ایده‌ی مشروطه در هم می‌آمیزند. یعنی بسیاری از نظریه‌پردازان به این نتیجه رسیدند که بدون تغییر ساختار حکومت و برقراری آزادی نمی‌توان مدرن سازی کرد. همان مدلی که سپهسالار برای تشکیل کابینه و هیئت وزیران در پیش می‌گیرد، با گرفتاری‌های زیاد درون دربار و دخالت‌های روحانیون مواجه می‌شود. به همین دلیل هم به دنبال اصلاحات اساسی ساختار دولتی می‌روند. بنابراین یکی از دستاوردهای بزرگ مدرنیته در ایران، پایان دادن به حکومت نهصد ساله‌ی ایلی در ایران است. در این معنا، از غزنویان تا دوران مشروطه که نهصد سال می‌شود، ما در ایران حکومت ایلی داشته‌ایم. شکل‌گیری این حکومت‌ها هم بر اساس شورش یک ایل بر ایل دیگر یا چند ایل با هم علیه ایلی دیگر بوده و پایدارترین آنها پیش از مشروطه ائتلاف نه ایل قزل‌باش بوده است. پس دولت مشروطه که دستاورد مدرنیته است را نباید فراموش کنیم که آغاز دولت در ساختار مدرن آن است. چرا که ما در راه‌اندازی دولت در شکل غربی یا اروپایی آن، پیروز شدیم. حتا در چالش‌های سی و سه سال گذشته که رستاخیز ضد مدرن در ایران بوده، نتوانستند به ساختارهای دولت مدرن دست بزنند. دیگر بازگشت به دولت‌های پیشامدرنی که قبل از مشروطیت در ایران برقرار بودند، امکان ناپذیر است.

یکی دیگر از گرفتاری‌های مدرنیته ایران، نداشتن فرهنگ حقوقی بوده است. حتا در اروپا هم بعد از پانصد سال کسی مثل «هنری هشتم» پادشاه قدرتمند انگلیس، وقتی می‌خواهد همسر خود را طلاق دهد، از یک طرف دست به دامن وکیل‌ها می‌شود و از طرف دیگر، تلاش می‌کند، فرقه دیگری از مسیحیت را به وجود آورد تا از شرّ دستور کلیسای روم مبنی بر ممنوع بودن طلاق، راحت شود. چنین فرهنگی در تاریخ پادشاهی ما وجود نداشته. یعنی هیچ پادشاهی برای اجرای کارهای خود نیازی به فرهنگ و ساختار حقوقی نداشته است. در قوانین مشروطه هم همین کمبود مشاهده می‌شود؛ در قانون اساسی مشروطه، به روابط شاه و مردم و پارلمان بیشتر از روابط حقوقی و قضایی توجه و پرداخته شده است. به این ترتیب می‌شود گفت، ساختارهای حقوقی ایران ناتوان بوده‌اند. جالب توجه است که در پرداختن به ساختارهای حقوقی و قضایی در ایران که یکی از زمینه‌های رشد مدرنیته در اروپا بوده است، نیروی روحانیت منورالفکر، نقش به‌سزایی داشته‌ است. این تأثیر در حدی است که حتا وقتی «داور» ساختار جدید دادگستری ایران را بنا نهاد، برای کرسی‌های قضاوت کسی مگر روحانیون نداشت و مجبور شد از همان‌ها استفاده کند. قانون مدنی ایران که یکی از دستاوردهای مدرنیته ایران است، توسط نه نفر تنظیم شد که هفت نفر از آنها مجتهد بوده‌اند. بنابراین، آمیزش آموزش‌های دینی با ساختارهای مدرن ضمن موفقیت، گرفتاری‌های ویژه خود را هم داشته است.

به باورم، در زمینه‌ی دیگری هم ما با تنگنا روبرو شدیم. مدرنیته در اروپا توانست با عقل نقاد یا واژه‌ی به تعبیر من «خرد پرسش‌گر» و دامن زدن به آن پیروز شود. در ایران دولت چنان مقتدر بود و حتا در دوران پهلوی، که در برابر خرد پرسش‌گر ایستادگی کرد. ماندگار شدن مدرنیته و نهادینه شدن بسیاری از ارزش‌های مدرنیته، به همین «خرد پرسش‌گر» نیاز داشت. به آزادی و روشنگری نیاز داشت. احتیاج به این بود که افراد از دیدگاه‌های گوناگون به دولت مدرن نگاه کنند و آن را برای بهتر شدن به نقد بکشند. این در حالی است که در ایران، برای مدت درازی، سازندگی از بالا صورت گرفته، و مشارکت از پایین که یکی از دستاوردهای مدرنیته اروپایی است، به طور کلی یا دستور کار نبوده و اگر بوده با گرفتاری‌های اساسی روبرو شده. با همه‌ی این توصیف‌ها، پایه‌ی بسیاری از کارهای خوبی که در زمان «رضاشاه» انجام شد، در همان مجلس اول ریخته شد؛ آموزش دبستانی، یک‌دست شدن شکل آموزش دبستانی، ایجاد ثبت احوال و اسناد، دانشگاه، بانک و غیره. همه‌ی اینها از مصوبات مجلس اول است و یکی از درخشان‌ترین برگ‌های تاریخ ایران است. این درخشش در دورانی انجام می‌شود که ایران سرشار بوده از تاریکی و پلشتی. اکنون وقتی به سند گفتگوهای مجلس اول مراجعه می‌شود، انسان به حیرت می‌افتد که آدم‌هایی که شناختی از دموکراسی و پارلمان نداشته‌اند، یا بحث بر سر نشستن روی صندلی یا زمین بوده، یا روحانیون اعتراض داشتند که رئیس نباید بالاتر از ما بنشیند چون ما جزء علما هستیم، با چه درایت و رایزنی، قوانینی را در همان دوران کوتاه و زودگذر، تصویب کرده‌اند که هنوز هم اجرا می‌شوند. برای نمونه، فکر بنا نهادن عدلیه، ابتدا به ساکن، از آن «داور» نبوده، بلکه، در مجلس اول و دوم این فکر طرح شده بوده‌اند. یکی از کسانی هم که در این کار مؤثر بوده، زنده‌یاد، «مشیرالدوله پیرنیا» بود. در مجلس اول و دوم سه لایحه تصویب شد که در ساختن دادگستری آینده‌ی ایران نقش اساسی داشتند. بنابراین سنگ بنای مدرن شدن را در همان مجلس اول و دوم گذاشتیم حتا در زمینه‌ی حقوق. من با این جمله سخنان خود را پایان می‌دهم که یکی از بزرگترین چالش‌های حقوقی در ایران، از زمان اسلام تا مشروطه و امروز هم، بحث برابری مسلمان با نامسلمان است. غیرمسلمان‌ها، حتا تا این اواخر، جزیه می‌دادند که نخست، ارامنه، سپس زرتشتیان و سرانجام یهودی‌ها، از پرداخت جزیه، در زمان رضاشاه معاف شدند. حقوق برابر، یکی از گفتمان‌های اساسی مدرنیته‌ی ایرانی است. وقتی به گفتمان‌های مجلس اول برای تصویب اصل هشتم قانون اساسی نگاه می‌کنیم، زیبایی این کار را شاهد هستیم؛ گفتگوهای کسانی مثل «شیخ فضل‌الله نوری» و نمایندگان مدرن جامعه که از جمله در میان آنها آخوند هم وجود داشته است. آیا مسلمانان ایران در برابر قانون دولتی متساوی‌الحقوق‌اند یا اهالی ایران؟ سرانجام هم در متمم اصل هشتم قانون اساسی متساوی‌الحقوق بودن اهالی ایران به تصویب می‌رسد. اهالی؛ زن و مرد، مسلمان و غیرمسلمان، دین‌دار و بی‌دین. این یکی از دستاوردهای حقوقی مدرنیته و مشروطه‌ی ایران است. دست‌یابی به چنین حقی برای اهالی مردم ایران، آن هم در زمانه‌ای که گرفتاری‌ها کم نبودند، نشان از کام مردم ایران در مدرنیته است که البته ناکامی‌های فراوانی هم داشته است.

در ادامه‌ی این میزگرد، «محمد ارسی» به نقش میرزافتحعلی آخوندزاده» در مدرنیت پرداخت.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در کالیفرنیای آمریکا است.