شماره ۱۱۹۴ ـ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۸
گر طالب عرفانی ای دل ز صفا، دم زن
هستی به کناری نه ، لاف من و ما کم زن
هر از گاهی نامه ای، ای میلی می گیریم که درد نامه است و رنج نامه ای از سوء استفاده برخی از ایرانیان از دیگران و ناامیدی و جمع بندی ناعادلانه و مأیوسانه که همه ایرانی ها اینجور هستند. به راستی چنین است؟
فاطمه دختر دانشجوی مهندسی رشته هوا فضای دانشگاه یورک است. فاطمه نه پدر پولداری داشته که به خاطر آینده فرزندش، همگی خانواده به کانادا مهاجرت کنند و نه فامیلی در کانادا دارد که زیر پر و بال او را بگیرد. وی دختر درسخوانی بوده است که به کمک یک هموطن نیکوکار، رئیس شرکت پدرش، از طریق دوبی ویزای تحصیلی کانادا را گرفته است. فاطمه در سال ۲۰۰۳ به تورنتو می آید و تا اپریل ۲۰۰۴ به عنوان دانشجوی بین المللی درس می خواند. در اپریل ۲۰۰۴ دانشگاه وی را اخراج میکند، زیرا پول خوابگاه را نپرداخته است. فاطمه مجبور می شود به پناهگاه (شلتر) برود و تمام وقت کار بکند تا بتواند شهریه خود را بدهد. خوشبختانه با ساعتی ۱۰ دلار در دانشگاه یورک کاری پیدا می کند. روزها کار می کند، شبها درس می خواند، ولی فقط ثبت نام یک درس او ـ جبر و انتگرال ((Calculusـ۱۶۰۰ دلار است به اضافه شهریه واحدهای دیگر و هزینه سرسام آور کتاب که انحصاری است و مانعی برای خارج کردن کم درآمدها از تحصیل .
زندگی دانشجویی سخت است. فاطمه هم شکایتی ندارد تا وقتی به وی اجازه می دهند به سر کلاس برود وی سختی ها را تحمل می کند.
دانشگاه یورک در سال ۲۰۰۵ به وی خوابگاه می دهد. فاطمه که عشقش درس خواندن است، به درس ادامه می دهد. اوضاع بهتر می شود.
زمانی که در سال ۲۰۰۶ با کمک یک سازمان غیر انتفاعی حقوقی (غیر ایرانی) موقعیت مهاجرت پیدا می کند. خوشحال می شود. آینده اش روشن تر می شود. شهریه اش نصف خواهد شد. امید تازه ای در فاطمه به وجود می آید، ولی دانشگاه یورک تا نشان دادن کارت مهاجرت (پی آر) نمی تواند به وی شهریه مهاجری بدهد.
اما از آنجا که فاطمه درسش بسیار خوب است در این مدت از بورسیه های مختلف به دلیل استعدادش برخوردار می شود، ولی همچنان هزینه درس خواندن و بدهی های گذشته و سودهای آن برای وی یک کابوس است.
در یکی از موسسات مربوط به رشته اش در شهر “اوک ویل” کار می کند، ولی از آنجا که هر چه سنگ است برای پای لنگ است، در ۵ نوامبر ۲۰۰۷ هنگام برگشت از سر کار، ساعت ۱۱ شب روی زمین یخی زمین می خورد و پایش می شکند.
کابوس فاطمه شروع می شود. وی نه تنها دیگر نمی تواند کار کند، بلکه ماهی ۴۰۰ دلار سود شهریه را هم نمی تواند بپردازد. او می تواند روزها را با غذای حداقل سر کند، زیرا فاطمه نه اولین نفر بوده که در فقر درس خوانده و با پشتکار و استعدادش توجه همه را جلب کرده و نه آخرین نفر خواهد بود.
درس خواندن تنها راه برون رفت از فقر و کمک به خانواده است؛ تنها امیدی که این قشر را زنده و سر پا نگاه می دارد.
ولی بدهی فاطمه در اپریل ۲۰۰۸ به ۲۴ هزار و خورده ای دلار می رسد که مبلغ ۱۴ هزار دلار آن سودی است که دانشگاه یورک برای بدهی های شهریه و خوابگاه در این ۵ سال از او طلب می کند.

نامه ها کامپیوتری است و حس ندارد

نامه دانشگاه می رسد تا تسویه حساب نکردن، شما حق ثبت نام در دانشگاه را ندارید. خبر بدتر در راه است. نامه بعدی از اخراج وی از خوابگاه خبر می دهد، زیرا وی دانشجو نیست، زیرا پول ثبت نام ندارد.

فاطمه به همه جا سر می زند. هر دری را می زند. حاضر است کار کند ولی با ۶۰ ساعت کار در هفته هم تنها می تواند سودی را که روی این مبلغ می آید بدهد. جثه اش ضعیف است. آن غیر ایرانی ها هم که در دانشگاه یورک به وی کمک کرده بودند کاری از دستشان بر نمی آید. وی به جامعه ایرانی رو می آورد.
در این میان وی از طریق خانمی با فرح اصلانی آشنا می شود. فرح از فعالان اجتماعی است و از بنیانگزاران جامعه ایرانی حمایت از بیماران سرطانی، در کارش جدی است و صریح .
از فاطمه مدارک می خواهد، زیرا به غیر از بدهی زیاد فاطمه، مسئله اعتماد مردم نیز در کار است. مدارک کافی نیست. دو هفته طول میکشد تا فاطمه تمامی صورت حساب ها و شهریه و گزارش بیمارستان و نامه دانشگاه را مبنی بر ممنوعیت ثبت نام می آورد.

فاطمه تنها یک خواهش دارد به وی کمک کنند تا از تحصیل محروم نشود. او صدقه نمی خواهد

فرح اصلانی دست به کار میشود. ساکن ریچموند هیل است. با افراد مسئول و بنیادهای شناخته شده فعال ایرانی تماس می گیرد ، اما جواب صریحی نمی گیرد. موضوع را با ما در میان می گذارد و می گوید “اگر کسی در بانک باشد و بتواند وام بگیرد، وی حتی حاضر است به عنوان ضامن سندهای فاطمه را امضا کند.”
با افشین نجبا از خوش نامان صنف مشاوران وام تماس گرفتم. ۵۰۰ دلار کمک می کند و تلاش زیادی را برای دریافت اعتبار بانکی برای فاطمه آغاز می کند. در این میان همسرش، شعله نیز در حلقه دوستان، موضوع را طرح و مبلغی را جمع کرده و به حساب دانشگاه یورک می ریزند.

فخری خانم به آشناها و مشتریان آژانس مسافرتی تلفن می زند. حرفش برای خیلی ها سند است. آقای صفدری ۱۰۰۰ دلار، سوپر زمانی ۵۰۰ دلار- خانم زراسی ۵۰۰ دلار ، آقای کثیریان ۱۰۰۰ دلار – راب وندرو ۱۰۰۰ دلار – سوسن ۵۰ دلار – میترا جامع ۳۰۰ – خانم خندان ۲۰۰ دلار – فریبا نادری ۲۵۰ دلار کمک می کند. فرح هم از طریق دوستان دوری می زند. شبکه خانمها، موضوع را به یک دیگر اطلاع می دهند.
اعضای کلاس قرآن (خانم – ف) ۱۴۳۰ دلار – کلاس قرآن مسعود ۴۵۷۰ دلار، داوطلبان خیریه پردیس از جیب خودشان ۳۰۴۰ دلار که همه مبلغ هایی بین ۲۰ دلار تا ۱۰۰ دلار است، کمک می کنند. ۳۶۷۰ دلار افراد نیز توسط افراد نیکوکار متفرقه که نام آنها نزد فرح خانم و فخری خانم موجود هست ، جمع آوری شده است .
این افراد بی مدعا که وجدان سالم و انسانی جامعه ایرانی کانادا هستند، توانسته اند مبلغ ۱۷۶۷۰ دلار جمع کنند و به امید خدا تا روز چهارشنبه که آخرین روز ثبت نام دانشگاه است ۱۳۲ دلار باقی مانده هم جمع خواهد شد .
وقتی که مردم به صحنه می آیند و طرف ها آدمهای مطمئن و سالمی باشند، کاری لنگ شده روی زمین نخواهد ماند .
فاطمه با مشاور دانشگاه یورک صحبت کرد. مشاور دانشگاه درخواست کرده است که مبلغ ۵۳۱۶ دلار از محل سود حساب شده یورک کسر شود . فاطمه روز جمعه ۶ سپتامبر این خبر خوب را می گیرد. هر چند نیاز به تصویب مقامات بالاتر دارد.
سلام بر شما وجدانهای سالم جامعه ایرانی که به شعر سعدی در سرزمین دریاچه ها مفهوم می بخشید

بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار



دانشجوی مهندسی و حضور در جلسه انجمن مهندسین

روز چهارشنبه سوم سپتامبر جلسه ماهانه انجمن مهندسین در هتل شرایتون ریچموند هیل است. مسئولان انجمن موافقت می کنند فاطمه ۱۰ دقیقه ای صحبت کند. فاطمه رنگ پریده برای۱۰ دقیقه صحبت می کند. فاطمه دانشجوی مهندسی هوا فضا و رئیس انجمن مهندسی دانشجویان دانشگاه یورک می گوید که تغذیه اش از طریق بانک غذای دانشگاه یورک تامین می شود. وی با صدای لرزان ادامه می دهد که آن روزها که پایش شکسته بود روزها را بدون غذا سر کرده است. فاطمه جوان با خوشحالی می گوید که تنها یک سال دیگر به فارغ التحصیل شدنش مانده است و وقتی که فارغ التحصیل شد به جمع آنان خواهد پیوست و به این جمع افتخار خواهد کرد، ولی سخنان وی تنها آقای ترابی را تحت تاثیر قرار می دهد که مبلغ ۱۰۰ دلار کمک می کند.
در این مراسم برخی از کسانی که خود را نخبگان و رهبران جامعه ایرانی در کانادا قلمداد می کردند و رویای کنگره ای مانند یهودیان کانادا را در سر داشتند ولی یک نکته را فراموش کرده بودند که یهودیان کانادا ارتباطشان دو طرفه است نه یکطرفه و خوشبختانه به دلیل هوشیاری فعالان اجتماعی جامعه ایرانی، این جماعت مجبور شدند که تشکیلات خود را علنی کنند، نیز وجود داشتند و البته کوچکترین علاقه ای برای کسب اطلاعات و کمک به این دانشجوی ایرانی حتی در حد همدردی، نکردند.


ضرورت تشکیل نهادهای غیر انتفاعی مردمی

همین هفته گذشته بود که فخری باغانی در راستای دعوت آقای گلسرخی برای آزادی یک جوان ایرانی که مدت ۲۳ ماه است در زندان اداره مهاجرت بازداشت است و نیاز به ۵ هزار دلار وثیقه دارد، پاسخ داد و از افراد نیکوکار جامعه ایرانی مبلغ فوق را جمع کرد. البته کسان دیگری هم کمک کرده اند که اسامی آنان در شهروند منتشر شده است. در این گونه یاری کردنها، مقدار آنقدر ارزش ندارد که نفس کار، که به ما امید می دهد و خستگی را از تن به در که هنوز انسانیت نه تنها نمرده است که ریشه در وجود ما دارد.
زمان آن رسیده است که انجمن هائی برای حمایت از دانشجویان و زندانیان و کودکان و زنان مورد ستم و مهاجرین تازه وارد و موارد دیگر خانواده ها تشکیل داد. باید این نهادها را توسط لایه های اجتماعی جامعه تاسیس کرد. حضور افراد سالم در این نهادها اعتبار این نهادها خواهند بود که به رشد جامعه ایرانی کمک می کند و از سوی دیگر هم ، کسانی را که سیاست باز هستند و به غیر از ریاست کاری دیگر را نمی پذیرند نیز منزوی خواهد کرد.


هیچ لازم نیست که کمک مالی کرد اگر امکانش را ندارید

جامعه ایرانی آن وقت زنده است که هیچ کسی از جامعه ایرانی که خودش را جزو این جامعه میداند، بیرون نماند .
جامعه ای سالم است که اگر نمی تواند نیازهای اقتصادی و مشکلات مالی دیگر افراد را برطرف کند، اقلاً دستی را که به طرفش دراز شده است، در دستانش بگیرد؛
و شانه ای برای گذاشتن سر بر روی آن، برای گریستن و التیام داشته باشد؛
و آغوشی باز برای آنان که در لحظات تنهائی و غم در آن آرامش بگیرند؛
و قلبی باز برای امید دادن و شریک شدن در شادی های دیگران؛
و گوشی شنوا برای شنیدن دردها و مشکلات دیگران داشته باشد تا کسی خود را غریبه نبیند.
این حداقل یک جامعه انسانی است .
برای توسعه باید هزینه کرد و برای تغییر باید هزینه پرداخت و تلاش کرد. این هزینه حداقل مسئولیت شهروندی در قبال جامعه ای است که خودش را به آن وابسته می داند و معرفی می کند.
اگر می خواهیم جامعه ایرانی در کانادا در آینده اعتبار محلی و جهانی داشته باشد، باید نسل جوان ما در دانش سرآمد بشوند. برای چنین هدفی نیاز به برنامه ریزی و همت دارد. تا سال ۲۰۲۰ می توان نسل جوانی را تربیت کرد که در دانش سرآمد باشند. آن وقت است که جامعه ما جامعه نمونه خواهد بود و در تصمیم گیری های مهم علمی و سیاسی کانادا نقش خواهد داشت. با استفاده از راه کوتاه و تزریق های سیاسی نمی توان به این هدف رسید.
جامعه ما نمی تواند و نباید هیچ نوجوانی را از دست بدهد. مگر جامعه ما در کانادا چند هزار جوان دارد در حالی که برای جایگزین کردن یک نوجوان نیاز به حداقل ۱۶ سال زمان است.
شما می توانید سیاه پوست باشید و سالانه مانند مایکل جردن میلیونها دلار درآمد داشته باشید. سیستم با این درآمد هیچ مشکل جدی ندارد، ولی سیستم سیاسی با مایکل جردنی که از هاروارد دکترای تحصیلی داشته باشد، مشکل جدی خواهد داشت. زیرا جردن تحصیلکرده را به سختی می توانند از صحنه تصمیم گیری های سیاسی و اقتصادی کلان حذف کنند.

تجربه نشان داده است که نمی توان به آن جماعتی که حتی منافع مالی صنف خودشان را نمی توانند تشخیص بدهند، تکیه داد. ما زمانی از این گردنه به سلامت به قله دانش و افتخار خواهیم رسید که غم انسانیت و عشق به ایران و نظم در ما و نهادهای مردمی ما وجود داشته باشد.
باید سازماندهی کرد. اقشار مختلف جامعه ایرانی باید تشکیلات غیر انتفاعی را تاسیس کنند و آن را نهادینه کنند. قدمهای کوچک ولی محکم و استوار، با تکیه بر تاریخ غنی گذشته ولی رو به جلو برای ساختن آینده ای غنی برای همه. داوطلبان جوان در کنار تجربه نسلهای بزرگتر، در درازمدت سرمایه عظیم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به وجود خواهند آورد.


فاطمه ها، افتخار ما هستند
فاطمه هفته گذشته به اتاوا رفت. طرح وی برای جمع آوری زباله در فضا جزء طرحهای نهائی موسسه فضائی کانادا (۱) که معادل علمی ناساست، می باشد. رئیس این موسسه رئیس هواپیماسازی بمباردیه در مونترال است. برنده اول ۵ هزار دلار جایزه خواهد گرفت.
فاطمه به اتاوا می رود؛ باید این پول را ببرد تا بتواند ادامه تحصیل بدهد. آینده وی در گرو برنده شدن است.
طرح وی چهارم می شود و مبلغ ۲۵۰۰ دلار جایزه می گیرد. ۲۰۰ دلار در تئوری و ۵۰۰ دلار در تکنیک ، که اگر در دانشگاه ثبت نام کند آن را به وی خواهند داد.
فاطمه، امروز که این مطلب را می خوانید به دلیل همکاری استادان دانشگاه یورک به دلیل استعدادش در کلاس حضور پیدا کرده است، ولی نتیجه ثبت نام وی بستگی به پرداخت این بدهی دارد که تا امروز جمع شده است.

فاطمه اولین زن و اولین ایرانی است که چنین جایزه ای را می برد و این افتخار جامعه ایرانی و کانادا است.
به راستی چند نفر مانند فاطمه داریم؟.
داستان فاطمه، داستان تک تک ماست.
آنجا که وجدانهای پاک و انسان دوستانه به کمک همنوع خود می شتابند.
داستان کمک به فاطمه که در جامعه ما کم نیستند، داستان واقعی کسانی است که خالصانه کمک می کنند. کسانی که چشم به قدرت ندوخته اند.
داستان کمک به فاطمه ها، داستانی است که ریشه در اعماق فرهنگ ما دارد، هر چند همواره کسانی سعی کرده اند از این اعتماد سوءاستفاده کنند، ولی در صورت نهادینه شدن، باعث افتخار کانادا خواهیم شد.
آخرین باری که با فاطمه صحبت کردم، وی می خندید. خود را مدیون کسانی می دانست که بدون شناختن وی، به او کمک کرده و آینده اش را تضمین کرده اند . وی می گفت نه تنها این پول را برخواهم گرداند، بلکه به سهم خود با کمک کردن در کامیونیتی ایرانی ذره ای از دین خودم را ادا خواهم کرد.

“من آن را آدمی دانم که دارد سیرتی نیکو
مرا چه مصلحت با آن که گبر است یا ترسا”
سلمان ساوجی

۱-Canadian Aeronautics institute and space