شهروند ـ فرح طاهری: مراسم بزرگداشت جانباختگان فاجعه ملی کشتار۶۷  روز یکشنبه ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۲ در سالن اجتماعات مرکز امور شهری نورت یورک  به صورت مشترک از سوی سازمان فدائیان اکثریت، حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومه له برگزار شد.

مریم مجری برنامه پس از خواندن شعری از شاملو گفت: از آن حادثه شوم و جنایتکارانه بیش از ۲۴ سال می گذرد. مراسم امروز به همه ما ایرانیان تعلق دارد. همه ما هستیم که می خواهیم این خاطرات تلخ را با وجود همه آلام و زخم هایی که بر روح و روانمان می گذارد، همچنان به یاد داشته باشیم و هر ساله در شهرها و کشورهای مختلف جهان برایش سالگرد بگیریم.

او افزود: تلاش ما برای حفظ حافظه تاریخی یک ملت نه برای تیز کردن چاقوی انتقام بلکه برای آب دادن نهالی است تا تجربه تاریخی آینده کشورمان ایران باشد. ما چنین جنایت عظیم و وحشتناکی را به یاد می آوریم تا هرگز تکرار نشود. . .

ارشد و صلاح پیام مشترک حزب دمکرات کردستان ایران ـ کمیته شرق کانادا، حزب کومه‌له کردستان ایران- تورنتو ـ کانادا و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) تورنتو ـ کانادا، را به فارسی و انگلیسی خواندند. در بخشی از پیام مشترک سه سازمان آمده است :”… خاوران تنها میعادگاه مادران، همسران و فرزندان جان‌باختگان قتل‌عام سال ۶۷ نیست، بلکه خاوران و گورهای دسته‌جمعی آن گواه روشنی بر چگونگی برخورد این نظام ضد بشری و آزادی ستیز با مخالفان و دگراندیشان است. . .

در ادامه ی مراسم بهناز شعر “من درد مشترکم” از زنده یاد شاملو را خواند.

اولین سخنران، حسن زرهی سردبیر نشریه شهروند بود که با تشکر از برگزارکنندگان برای دعوت به این مراسم، گفت: در هر جا که عشق محور و معیار بوده است، انسان اگر به ظاهر شکست هم خورده باشد پیروز شده است. در ادبیات ایران عشق است که مرکز ماجراهای دیگر است. حافظ از رخساره ی برافروخته ای حرف و حدیث می کند که از کوچه ی دل هایی که سوزانده است می آید. در عشق برد و باخت معیار نیست و جان و جهان آدمی در صورتی به کمال می رسد که قربانی عشق شود. شهرت جهانی و دست کم ایرانی و عربی مجنون و محبوبیت و معروفیت فرهاد دو عاشق شکست خورده که به معیار عشق ورزی شناخته شده اند، نمونه ای از همین محوریت و اهمیتی است که عشق گریزان از حسابگری عقل دوراندیش در خویش دارد.

مریم، ارشد، صلاح، حسن زرهی، شهروز، بهناز، رضا مریدی در مراسم یادبود جانباختگان سال ۶۷

 

زرهی افزود: جوانان ایران در دهه ی شصت از چنان عشقی بهره داشتند و برای همین هم هست که باید حرمت شان نزد همگان محفوظ بماند. آنان شکست خوردگان وادی عشق نیستند، پیروزان آن درگاهند.

آقای زرهی از ابتکار مشترک سه جریان ایرانی برای برگزاری یادمان تمجید و تاکید کرد و گفت، همه باید این نوع فعالیت را سرمشق قرار دهند و در جهت اتحاد و همکاری پیش بروند. ایشان اعتقاد داشتند که باید کف مطالبات را به هم نزدیک کرد تا بتوان بهتر به مقصد رسید.

پایان بخش اول هنرنمایی خواننده و هنرمند کرد ایرانی شهروز  بود که چند قطعه موسیقی در این مراسم اجرا کرد و همراه با موسیقی او اسلایدهای اعدامیان آن سالها بر روی صحنه به نمایش درآمد.

در استراحت بین دو نیمه از حاضران با شیرینی، چای و قهوه پذیرائی شد.

بخش دوم برنامه میزگردی بود متشکل از شش نفر از زندانیان سیاسی که در سالهای ۶۰ تا ۶۷ در زندان های جمهوری اسلامی بسر برده بودند تا بخش کوتاهی از خاطرات خود را با حاضران در مراسم در میان بگذارند. در این میزگرد مریم، شهرام، ابوبکر، ساسان، جمشید و صدیق شرکت داشتند. سخنران اول مریم بود که گردانندگی میزگرد را هم برعهده داشت.

مریم گفت: البته من زندانی دو رژیم شاه و خمینی بوده ام ولی به خاطر وقت کم تنها به دوران زندان در جمهوری اسلامی اشاره می کنم:

مریم به موضوعات شکنجه، بهداشت، کودکان، و حجاب در زندان پرداخت و از تعداد زنان سیاسی در زندانی که به سر می برد گفت.

شکنجه: ما زنان در زندان در هنگام شکنجه به صورت مضاعف مورد آزار و اذیت قرار می گرفتیم. ما را نیز همانند مبارزان مرد مورد شکنجه های سخت و خشن جسمی مثل شلاق، کابل، دست بند قپونی، کتک، مشت و لگد، آویزان کردن از سقف، انفرادی و غیره می کردند اما علاوه بر اینها ما را برای تحقیر کردنمان به صورت اجباری لخت می کردند و به اشکال گوناگون به بدن ما دست می زدند و گاه به تجاوز روی می آوردند تا بلکه از این طریق سرکوب و خشونت توام با تحقیر و در آخر شکستن غرور و شخصیت فرد توام شود.

پنل زندانیان سیاسی از چپ: مریم، شهرام، ابوبکر، ساسان، جمشید، صدیق

در سال ۶۱ که دستگیر شدم مرا به زندان دادستانی بردند. در آنجا در یک سلول بسیار کوچک، من و دو نفر دیگر را با هم قرار دادند. در میان ما یک دختر جوان حضور داشت که بر اثر شکنجه پاهایش آش و لاش بود. .. وقت استفاده از دستشویی فقط سه دقیقه بود که در غالب مواقع کمک به فرد بیمار، همه وقت مان را می گرفت و نمی توانستیم هر سه نفر از دستشوئی استفاده کنیم… مشکلات برای زنان باردار بیشتر بود.

یکی از زنان زندانی بعد از زایمانی سخت، به علت استرس، فشار و آزار و اذیت دوران بازجویی، شیر در سینه نداشته به کودکش بدهد و مجبور بود شیر خشک به بچه اش بدهد که در زندان جیره بندی بود. به علت عدم بهداشت کودک مننژیت میگیرد و بعد از سه روز میمیرد. مادرها مجبور بودند برای سلامت بچه هایشان آنها را به بیرون به مادر بزرگها بسپرند و اگر کسی را در بیرون نداشتند بچه ها را در زندان نگه می داشتند… وجود این کودکان نشاط و امید را در درون سلول ها در میان زندانیان تقویت می کرد اما آن کودکان شاهد ده ها خشونتی که بر سر مادرانشان و زنانی که در یک سلول با آنها زندگی می کردند، بودند. و این موارد تاثیرات روحی و روانی سنگینی را بر آنان می گذاشت.

در زندان، ما را مجبور می کردند در تمام مدت چادر بپوشیم. چه برای رفتن به دستشویی یا قدم زدن در بند یا هواخوری. حتی در زمان جنگ با عراق در زندان عادل آباد شیراز ما را مجبور می کردند که با جوراب، مقنعه و چادر بخوابیم چون ممکن بود بمبی به زندان بخورد و ما خدای ناکرده بی حجاب بمیریم.

من پیش از انقلاب در سالهای ۵۵ تا ۵۷ به عنوان یک زن زندانی سیاسی در زندان بودم. در آن هنگام در زندانی که ما در آنجا بودیم فقط بین ۱۰-۱۵ نفر زندانی سیاسی زن بود. در سال ۶۱ مرا به عادل آباد شیراز بردند تمام سه طبقه بند پر از دختران جوان زندانی از طیف های مختلف بود. در هر اتاق یکنفره، سه نفر را جا داده بودند. در سال ۶۳ عده ای اعدام و عده ای دیگر آزاد شده بودند و فقط دو طبقه زندان پر از زنان بود.

در تابستان سال ۶۷ یکی از بهترین دوستان من را که همیشه با هم بودیم برای اعدام بردند. صدیقه را شب عروسی اش گرفته بودند و شوهرش را قبلاً اعدام کرده بودند. بعد از دو سال او را صدا کردند و برای اعدام بردند. آن روز یکی از تلخ ترین روزهای زندگی من بوده است. بعد از آن مرا بدون هیچ دلیلی به انفرادی بردند و ملاقاتهای من نیز قطع شد. بعد از دو ماه که از انفرادی برگشتم زندان کاملاً خالی شده بود. تنها تعداد کمی از زندانیان زن، زنده باقی مانده بودند. اسم من نیز در میان انبوه زندانیان اعدام شده آورده شده بود و همه فکر می کردند که من هم اعدام شده ام.

اینجا در برابر شما یاد همه انسانهایی که برای آزادی و سعادت مردمشان مبارزه کردند را گرامی می دارم و خواستار محاکمه آمران و عاملان این جنایت ضد بشری می باشم.

نوبت به شهرام رسید. او در مورد سالهای ۶۰ تا ۶۷زندان صحبت کرد و متذکر شد که در زندان اعدام ها در این سالها علنی بود و اسامی را به راحتی اعلام می کردند. بدون هیچ ابایی مرتب فشار می آوردند تا بلکه زندانیان جلوی تلویزیون بروند و اقرار به ندامت کنند. شهرام در مورد سال ۶۷ اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی کشتار زندانیان را مخفی کرد و حتی قبر اعدامیها را هم نشان نداد. این نشان از این است که در سال ۶۰ جمهوری اسلامی در قدرت بلامانع بود ولی در سال ۶۷ در موقعیت ضعف قرار داشت. او با حاضران این پرسش را مطرح کرد که چگونه می شود جلوی ماشین سرکوب جمهوری اسلامی را گرفت که دیگر از این جنایت فاجعه بار اتفاق نیفتد؟ او از مردم خواست که روی این سوال فکر کنند. از نظر او افشای جنایت های رژیم و شکستن سکوت می تواند چرخ ماشین سرکوب رژیم را از حرکت بیاندازد.

ابوبکر نیز به خاطرات زندانش اشاره کرد و از فشار مضاعف روی زندانیان کُرد در ایران گفت و اینکه او را برای تبعید به تهران فرستاده بودند و در موقع ملاقات با مادرش او را مجبور میکردند که به فارسی صحبت کند تا بلکه اینجوری بتوانند صحبت های او را کنترل کنند. او همچنین در مورد آزار و اذیت توابان کُرد در زندان سخن گفت و ادامه داد که فارس ها دشمن نیستند این دولت جمهوری اسلامی است که دشمن است و در این بین برخی از کُردها هم می توانند با دشمن همکاری کنند.

سخنران بعدی ساسان بود. او در مورد “سیاست سکوت ” جمهوری اسلامی گفت. او سخنان خود را با حکایت زیر آغاز کرد: موشی در خانه تله موش دید؛ به مرغ، گوسفند و گاو خبر داد. آنها گفتند تله موش مساله توست، به ما مربوط نیست.ماری در تله افتاد و زن خانه را گزید. از مرغ برایش سوپ درست کردند؛ گوسفند را کشتند برای پذیرائی عیادت کنندگان و گاو را برای مراسم ترحم قربانی کردند و موش در تمام این مدت از سوراخش می نگریست و مینگریست.
نگویید به من مربوط نیست.

ساسان سپس از خاطرات زندان در هنگام ملاقات با خانواده ها مسائلی را مطرح کرد. در این عرصه جمهوری اسلامی با ایجاد مزاحمت و محدودیت برای خانواده ها سعی در کنترل آنها و القاء این نکته داشت که همین ملاقات هم اهرمی در دست آنهاست. او ادامه داد که یکی دیگر از اهرم ها برای حفظ “سکوت” در داخل زندان، استفاده گسترده از “توابین” بوده است که در این مورد چند مثال مطرح کرد. در ادامه ساسان به مساله “ملی کشی” و ” معرفی ماهانه” خود به زندان تا ۶ سال پس از آزادی پرداخت و متذکر شد در این ملاقات های ماهانه هر بار با چشم بند از او بازجوئی می کردند. در پایان چنین نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی ایران در آن زمان از هر اهرمی برای ایجاد “سکوت” و خفقان استفاده می کرد، ولی امروز به علت پیشرفت تکنولوژی ارتباطی دیگر قادر به ایجاد آن خفقان گذشته نیست.

پنجمین سخنران جمشید بود. او در ابتدا شعری کوتاهی خواند و سپس در مورد تواب و توابین صحبت کرد. او معتقد بود که شهدای سالهای ۶۰ و ۶۷در راه آرمان هایشان با افتخار کشته شدند. درباره توابین متذکر شد که آنها یعنی توابین اول مثل همه مبارزان، آرمانخواه و مبارز بودند ولی جمهوری اسلامی با شکنجه و شکستن شخصیت آنها،زمانی که فرد سست و ضعیف شده با وارد کردن فشار و شوک آنها را تواب کردند و بدین طریق آن مبارزان را تحقیر و با تواب شدن انها را نابود کردند. این افراد فقط به خاطر سیاست های تواب سازی جمهوری اسلامی تباه شدند.

جمشید معتقد بود که باید به مساله تواب یا تواب سازی بیشتر پرداخته شود تا روشن شود که مساله تواب سازی در درجه اول از جنایت های بزرگ این حکومت اسلامی است. او افزود، در واقع این موضوع نیاز به مطالعه جدی برای پیامدهای تاثیرات دوران تواب بودن دارد. سوال من این است که چگونه می شود حربه تواب کردن یا شدن را از دست رژیم در زندان ها خارج کرد؟

آخرین سخنران در میزگرد صدیق بود. او گفت، به جای خاطرات زندان می خواهد در مورد بیانیه مشترک حزب دمکرات با کومه له صحبت کند و اینکه آنها جدایی خواه نیستند و به قول قاسملو کردها از ایرانی ها هم ایرانی تر هستند. او افزود، ما قصد جدا کردن خاک کردستان را از کشور ایران نداریم. او با اشاره به کشتار کردها در ترکیه و سوریه و ایران گفت، ما کردها می خواهیم یک هویت مستقل داشته باشیم و آزادی ملی و قومی – فرهنگی می خواهیم. ما می خواهیم هویت خودمان را داشته باشیم و از این هم ابایی نداریم که باز بجنگیم و کشته شویم. او در پایان گفت، برخی با این هیاهویی که راه انداخته اند ما را از خود می رانند و در واقع ما را به سمت جدایی طلبی هل می دهند.

در ادامه برنامه از چهره بسیار آشنای ایرانیان در کانادا و بویژه در تورنتو، نماینده پارلمان از ریچموندهیل آقای رضا مریدی دعوت به عمل آمد. آقای مریدی از دعوت کنندگان تشکر کرد و حمایت خودش را از زندانیانی که سختی های بسیار در زندان های جمهوری اسلامی کشیدند و امروز تنها گوشه هایی از آن سختی ها را بیان کردند، اعلام کرد و گفت آقای رضا براهنی هم که امروز در این مراسم حضور دارند زندانی دو رژیم شاه و خمینی بوده اند و من سر تعظیم در مقابل شما زندانیان فرود می آورم که هنوز هم با این همه خاطرات تلخی که از زمان اسارت خود در زندان ها دارید، همچنان در صف اول مبارزه هستید و فعالانه در افشای جنایت جمهوری اسلامی کار می کنید. آقای مریدی از برنامه مشترک سه جریان سیاسی که بعد از سال ها بی عملی در تورنتو مراسم یادمان را مشترکاً برگزار کردند تشکر کرد و روی اتحاد نیروهای سیاسی ایران تاکید ویژه نمود و از آن سیاست اعلام حمایت کرد. ایشان از اینکه در مراسم از عکس های شهدای دیگر گروه های سیاسی هم استفاده شده بسیار تشکر کرد که چنین ابتکاری انجام شده است و تنگ نظری در این عرصه اعمال نشده است.

پایان بخش برنامه، آوای سرود کوهستان بود که توسط شهروز نواخته شد و حاضران دسته جمعی با او خواندند.

از نکات برجسته ی این مراسم، نمایش عکس جانباختگان دهه ی شصت چه در سالن و چه در اسلایدها، از تمام گروه ها و احزاب و سازمان های سیاسی بود که نشان از آن داشت که همه ی آنها برای اهداف والایی مبارزه کردند و در این راه از جان پرارزش خود گذشتند.