شهروند ۱۱۵۲ ـ ۱۵ نوامبر ۲۰۰۷
بررسی روند شکل گیری، رشد و اضمحلال و فروپاشی نظام های فاشیستی در کشورهایی چون اسپانیای فرانکو، ایتالیای موسولینی و آلمان هیتلری نشان می دهد که همه آنها در چندین نکته دارای وجه مشترک هستند.
نخستین ویژگی مشترک فاشیزم، پایگاه توده ای در آغاز نضج گیری و رشد آنهاست. فاشیزم با تحریک احساسات خام توده های ناآگاه مردم، با دستاویزهایی چون ملی گرایی افراطی، برتری نژادی، عظمت طلبی و خرافه پروری بر موج هایی که خود ایجاد می کند سوار می شود و با نیروی این موج ها بر همان توده ها چیره شده و آنها را به دنبال خود می کشد.
دومین ویژگی مشترک فاشیزم بحران سازی و بحران آفرینی است. فاشیزم بنابر ذات و ساختار خود نمی تواند در محیط صلح و آرامش به حیات ادامه دهد، از اینرو دائما به بحران سازی و بحران آفرینی می پردازد و صلح و تفاهم و آرامش را که لازمه آن بردباری، مدارا و تحمل مخالف است، از جامعه سلب می کند.
سومین ویژگی مشترک فاشیزم، ستیزه جویی و جنگ طلبی است. فاشیزم برای ادامه حیات انگل وار خود، همواره به یک “دشمن” نیاز دارد تا با چنگ و دندان نشان دادن به آن و رجزخوانی های توخالی، ضعف و خالی بودن چنته خود را بپوشاند و توجیه کند. به دلیل وجود همین ویژگی است که فاشیزم جامعه را به جنگ های ویرانگری می کشاند که اگر بن آنها را بکاوی هیچ دلیل واقعی و اجتناب ناپذیری نداشته اند.
چهارمین ویژگی مشترک فاشیزم، دروغ پردازی و تبلیغات پرهیاهو و توخالی است. هدف از این دروغ پردازی ها و تبلیغات، شستشوی مغزی توده های ناآگاهی است که فاشیزم با سوار شدن بر امواج آنها قدرت را به دست آورده است. این گفته گوبلز ـ وزیر تبلیغات آلمان نازی ـ در تاریخ علوم سیاسی ماندگار شده است که: “دروغ هر قدر بزرگتر باشد باور پذیرتر است”!
پنجمین ویژگی مشترک فاشیزم، جنایتکاری و بی اعتنایی به ابتدایی ترین حقوق انسانی است. در این زمینه فاشیزم برای خود هیچ حد و مرز و مانع و رادعی نمی شناسد و آدمکشی و سلب حقوق ابتدایی انسانها را شرح وظایف روزمره خود می انگارد. عبارت: “هر که از ما نیست بر ماست” به خوبی گویای این ویژگی فاشیزم است و از دیدگاه فاشیزم هر که سلطه بی چون و چرای آن را نپذیرد حق حیات ندارد.
ششمین ویژگی فاشیزم، این است که درون گراست و در دایره ای بسته حرکت می کند و به حیات ادامه می دهد و سرانجام نیز در همان دایره بسته تجزیه می شود و از بین می رود. در این دایره بسته، حوزه دید فاشیزم بسیار تنگ و محدود است و از نگاه کردن به اطراف و پیرامون خود، خارج از محدوده دایره، عاجز است. این ویژگی فاشیزم را می توان به حرکت یابوی عصاری تشبیه کرد که برای آنکه دایما حول محور سنگ آسیا بچرخد بر آن چشم بندی می زنند تا بیش از چند گام پیش پای خود را نبیند! همین ویژگی سبب می شود که فاشیزم ضمن رجزخوانی و هل من مبارزطلبی برای دنیای بیرون از خود ـ که نه آن را می بیند و نه می شناسد ـ از درون نیز به طور مداوم مرزهای خودی و غیرخودی را برهم می زند و هر روز در برابر دوستان و خودی های دیروز، که امروز دشمن و غیرخودی شده اند، می ایستد و سرانجام نیز از درون تجزیه می شود و از بین می رود!
برتراند راسل، اندیشمند شهیر انگلیسی در کتاب خود با عنوان “قدرت” می گوید در میان انواع نظامهای خودکامه، دیکتاتوری نظامی بهترین و دیکتاتوری مذهبی بدترین است. دیکتاتوری نظامی بهترین است زیرا پیامی آشکار و روشن دارد: “من قدرتم را از سلاحی که در دست دارم می گیرم و شما ناگزیرید از من اطاعت کنید.” این پیامی واضح است و مردم به خوبی درک می کنند که یا باید از دارنده سلاح اطاعت کنند و یا بکوشند تا آن را از دستش بیرون آورند! و اما دیکتاتوری مذهبی بدترین است، زیرا خود را نماینده و جانشین خدا می نمایاند و وانمود می کند هر کسی در برابرش بایستد، رودر روی خدا ایستاده است! در مورد فاشیزم این گفته “راسل” را می توان چنین تعمیم داد که در میان انواع فاشیزم، فاشیزم نظامی مهمترین و فاشیزم مذهبی بدترین است!
شوربختانه، نزدیک به سه دهه است که بدترین نوع فاشیزم مذهبی، سایه شوم و نحس خود را بر میهن نگون بخت ما گسترده و در این مدت روند شکل گیری و رشد خود را پیموده و به مرحله اضمحلال ـ که فروپاشی پیامد ناگزیر و محتوم آن است ـ رسیده است. در این مرحله، پس از چند نوبت جابجا شدن خودی و غیرخودی ها، اکنون قشری از افراطی ترین لایه های فاشیزم مذهبی سر برآورده و قدرت را به دست گرفته که آقای محمود احمدی نژاد آن را نمایندگی می کند.
هفته گذشته آقای احمدی نژاد با حضور در دانشگاه علم و صنعت یک بار دیگر خط و مرزهای خودی و غیرخودی را برهم زد و آشکارا بر روی بخشی دیگر از ارتجاعی ترین گروههای خودی نظام تیغ کشید. آقای احمدی نژاد در سخنرانی خود در دانشگاه علم و صنعت گفت: “اگر عوامل داخلی در خصوص مسائل هسته ای دست از فشار برندارند، به ملت ایران معرفی می شوند. اینها خائن هستند و ما براساس عهدی که با ملت بسته ایم کوتاه نخواهیم آمد و نظاره گر نخواهیم بود”!
سه روز پیش از این خط و نشان کشیدن و تهدید ـ که روی سخن آن آشکارا با دار و دسته آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری ـ بود، آقای احمدی نژاد در سخنرانی دیگری در دور دوم سفرهای استانی خود در بیرجند گفت: “همه بساط عالم برپا شده تا آن روز نورانی اتفاق بیفتد، روزی که همه پیامبران، شهدا و صلحا خواهند آمد و یاری خواهند کرد. بعضی ها این حرفها را تمسخر می کنند. برای اینکه اینها دلشان از ایمان خالی است. این ها بت پرست ها و شیطان پرست های مدرن هستند. قیافه ی روشنفکری می گیرند، اما به اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند”!
طبیعی است که یادآوری این نکته به آقای احمدی نژاد امری بیهوده است که آنچه که او “حقیقت تام” و “تمام حقیقت” می انگارد، باوری است که اقلیتی کوچک از مسلمانان یعنی شیعیان به آن باور دارند. این اقلیت کوچک که در درون خود نیز به فرقه های گوناگون تقسیم می شوند، دست بالا هشت درصد کل مسلمانان جهان را تشکیل می دهند و سهم جمعیتی آنان از کل جمعیت دنیا کمتر از یک درصد است. اینکه این اقلیت کمتر از یک درصدی خود را مالک “تمام حقیقت” بپندارد و هر دگراندیشی را از نظر فهم و شعور در حد “بزغاله” بداند خود نشانگر میزان فهم و شعور خود اوست!
آقای محمد جعفر بهداد، معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رئیس جمهوری، برای رفع و رجوع درفشانی آقای احمدی نژاد گفت: “بهره گیری از قواعد تشبیه و تمثیل از جمله قواعد قرآنی است که در کلام الهی نیز عبارت “اولئک کالانعام بل هم اضل” را می بینید!”

با توسل به همین شیوه “بهره گیری از قواعد تشبیه و تمثیل” معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رئیس جمهوری، می توان گفت که بد نیست دانشمندان علم جانورشناسی پژوهش و بررسی کنند که فرق بین میزان فهم و شعور بزغاله و بزمّجه چقدر است!