۱۳ مهر ۱۳۹۱

اکنون بجای اتلاف وقت برای قانع کردن رهبر باید به فکر سازماندهی مردمی بود که بواسطه مشکلات اقتصادی و معیشتی چاره ای جز اعتراض و پیکار در راه تغییر برایشان باقی نمانده و بیش از گذشته برای اعتراض به وضع موجود و تحریمها و ایجاد تغییر و تحول از خود آمادگی نشان می دهند. تحول دمکراتیک و مسالمت آمیز در ایران از طریق سازماندهی وسیعترین گروه های اجتماعی و عامل فشار اجتماعی است که ممکن می گردد.

روزسه شنبه،١١مهر، نرخ مبادله دلار با تومان که در میانه هفته گذشته به ۱ دلار در برابر ٢٧٠٠ تومان رسیده بود، همچنان با شتاب رشد کرد و ظرف یک هفته با ٧۵٠ تومان افزایش به ٣۴۵٠ تومان رسید. قیمت سکه طلا و کلیه کالاهای اساسی و خدمات و هزینه ها نیز به همان میزان و اندازه ترقی کرد و مرزهای پیشین را پشت سر نهاد. سقوط پرشتاب و فاجعه آمیز ارزش ریال و افزایش قیمت لحظه به لحظه کلیه کالاها و خدمات، درشرایطی جریان دارد که دولت وعده کنترل آن را داده بود. اما تدابیر و اقدامات دولت برای مهار سقوط ریال و پیشگیری از رشد فزاینده قیمتها، همان گونه که پیش بینی می شد، این بار نیز مانند سایر موارد، نه تنها ثمربخش واقع نشد، بلکه رشد لحظه به لحظه قیمتها و تداوم سقوط ارزش پول ملی، تشدید رکود تورمی و تعطیلی واحدهای تولیدی، افزایش بیکاری، التهاب و نگرانی جامعه و تفرقه و تشتت در حکومت را دامن زد و موج تازه ای ازحمله و ضدحمله در میان سخنگویان طیف های محافظه کاران حاکم را که از لحاظ علنیت و شدت بی سابقه است، دامن زد. با این حال هیچ کدام از آنها نه حاضر شدند از نقش و سهم خویش در وقوع و تشدید این بحران حرفی به میان آورند، و نه هیچ کدام، درباره تمام علل آن سخن گفتند و یا راهکار جامعی که متضمن تامین منافع جامعه باشد ارایه دادند. وخامت اوضاع حتی باعث نگردید، که آنها رقابتهای انتخاباتی زودرس خود را برای مدتی هم که شده کنار بگذارند. علی لاریجانی رییس مجلس حکومتی، باهنر، عسگراولادی و توکلی، که ‌همگی به درجات متفاوتی ازدولت موردعنایت رهبر جمهوری اسلامی تا مدتی پیش حمایت می کردند و به واسطه آن، سهم قابل توجهی از ثروت و قدرت را از آن خود کرده اند، با زبانی مشابه، دولت، کودتا را به تنهایی عامل بحران ومقصر اصلی بحران معرفی می کنند و تاثیر تحریم ها بر گرانی ها را ناچیز جلوه داده و می کوشند خود و رهبر را تبرئه و از زیر ضرب خارج کنند. سرمقاله نویس روزنامه جمهوری اسلامی، با مقایسه شرایط اقتصادی و اجتماعی دوران جنگ با دوران احمدی نژاد، بدون این که سخنی از نقش خامنه ای به میان آورد و نامی از موسوی ببرد، تلویحاً از عملکرد دولت موسوی در زمان جنگ تجلیل و عملکرد دولت احمدی نژاد را به باد حمله گرفت. سایت تابناک در یک نظرپرسی که تحت عنوان “بوی مهر برای شما چقدر هزینه دارد؟” و ایجاد فرصت برای خوانندگانش، از زبان مردم به نقد سیاستهای دولت می پردازد و حرفهایی را که خودش می ترسد بگوید، از زبان تعدادی از مردم، مطرح می کند. در این نظرپرسی مردم از گرانیها، بیکاری، بیعدالتی، فقر، هدفمند کردن یارانه ها، ویرانی مملکت و تولید و … گرفته تا دولت، مجلس و سیاست داخلی و خارجی و بطور غیرمستقیم رهبر حکومت را مورد نقد و حمله قرارمی دهند. محمود احمدی نژاد وهمراهان وی نیز به نوبه خود کوشش می کنند با کاذب نامیدن بحران اقتصادی و برجسته کردن نقش عامل خارجی وضعیت کنونی را نه نتیجه سیاستها و ناتوانی دولت، بلکه به این عامل و مخالفان دولت در داخل نسبت دهند تا با برجسته کردن آنها نقش خود را کم رنگ نمایند. ایلنا به نقل از احمدی نژاد، در آخرین مصاحبه مفصل خود، با خبرنگاران داخلی و خارجی، که در١١ مهرماه انجام گرفته است، نوشت: “رییس ‌جمهور چنین اقداماتی را جنگ روانی دانست و افزود: مشخص است که همه این‌ها یک جنگ روانی است. معنایش این نیست که مشکلات نداریم اما بخش عمدهٔ این مشکلات را بانک مرکزی، وزارت صنعت و وزارت اقتصاد بر دوش گرفته است اما همه این‌ها حلقه‌های یک برنامه است. عده‌ای می‌خواهند تمام برنامه‌های دولت را زیر سوال ببرند و بگویند دولت باعث این اتفاقات است.” بنا به همین گزارش، احمدی نژاد در پاسخ به سوال دیگری که از او شد، گفت: “احمدی‌نژاد به تحریم‌ها علیه ایران توسط دشمنان اشاره کرد و توضیح داد: خرید نفت از ایران مورد تحریم قرار گرفته است و با توجه به این که بخش قابل توجه درآمد ایران از ناحیه فروش نفت است، مسئله‌ای خواهد بود و دوم که بد‌تر از آن است، این است که مبادلات مورد تحریم قرار گرفته است یعنی حتی اگر نفت فروخته شود جابجایی درآمد آن قابل هزینه کردن و جابجایی نباشد…”

سازمان ما نیز بنوبه خود مخالف تحریمهای اقتصادی اعمال شده توسط امریکا و غرب است. بر این نظر است که این تحریمها، در واقع بیش از حکومت، به مردم و اقتصاد کشور ما خسارت وارد می کنند و در نهایت این مردم اند که باید تاوان تحریمها را بپردازند.

اما اظهارات احمدی نژاد نشان می دهد، که او نیمی از حقایق را می گوید و نیم دیگر را که مربوط به نقش خودش در پیدایش وضعیت فلاکت بار اقتصادی کنونی است انکار می کند. او هنوز نمی خواهد بپذیرد که وضعیت فلاکتبار اقتصادی اجتماعی موجود، چون آینه تمام نما، نتایج عملکرد و سیاستهای وی و همراهان حکومتی اش را در معرض دید جامعه قرار داده و دیگر کسی فریب وعدها و آمارهای کاذب وی را نمی خورد. او نمی خواهد قبول کند، که بحران کنونی و حتی خود تحریم ها ریشه درسیاستها و عملکرد دولت دارد و خود معلول و نه علت آن است.

این درست است که افزایش دایره تحریم ها در گرانی ارز و گرانی ارز در افزایش قیمتها نقش عوامل شتاب دهنده را داشهاند و نمی توان و نباید به آنها کم بها داد و دست از مخالفت با تحریمها برداشت، با این وجود و به رغم کمبود و در دسترس نبودن آمارهای واقعی، با استناد به فراز و فرودهایی که شاخصهای اقتصادی در طی هفت-‌هشت سال گذشته داشته اند و با رجوع به پیش بینی های ‌هشداردهنده متعدد کارشناسان و سیاستمداران غیرحکومتی و وضعیت امروز جامعه، اثبات این که دراین مورد حق با احمدی نژاد نیست و این بار نیز او با فرافکنی تلاش می کند، حقایق را وارونه جلوه دهد و همه تقصیرات را به گردن مخالفان خود بیاندازد و از خود سلب مسئولیت کند، دشوار نیست. بررسی شاخص های اقتصادی واجتماعی و مقایسه سالانه آنها با یکدیگر حتی برمبنای پاره ای آمار نادقیق رسمی، نشان می دهند که به استثنای افزایش درآمدهای نفتی، سایر شاخص ها از همان سالهای نخست ریاست جمهوری احمدی نژاد، روندی نزولی داشته و با گذشت زمان، روند نزولی شان شتاب گرفته است. بویژه پس از اجرای طرح هدفمندسازی یارانه ها آهنگ افت شاخص ها به نحو فوق العاده ای شتابانتر شد. آیا اگر درآمدهای نفتی به جای حیف ومیل شدن، صرف زیرساختهای اقتصادی اجتماعی و توسعه می شد، اگر به جای واردات بی رویه کالاهای خارجی، تولید بومی حمایت و تقویت می شد، نرخ رشد اقتصادی و تولید کالا، متناسب با نیازهای کشور ترقی داده می شد، ثبات سیاسی دمکراتیک، جای بی ثباتی و استبداد حاکم را می گرفت واین همه سرمایه مادی و انسانی، از کشور فرار نمی کرد، اگر سرمایه های صندوق ذخیره ارزی، به یغما برده نمی شدند، اگر طرح هدفمندسازی یارانه ها، که پس از یک سال از پیاده شدن نخستین فاز اجرای آن، اکنون عملاً قابلیت اجرایی ندارد، اجرا نمی شد، اگر جلوی چند برابر شدن حجم نقدینگی گرفته می شد، در آن صورت آیا بازهم اثر یک تحریم اقتصادی، از نوعی که اکنون اعمال می شود، می توانست این همه گرانی، رکود تورمی، بیکاری، سقوط پول ملی و … را در پی داشته باشد؟

پشتیبانان و حامیان دیروز و منتقدین و مخالفان امروز احمدی نژاد، افرادی مانند عسگراولادی ها، لاریجانی ها، باهنرها، مکارم شیرازی ها، جنتی ها، پاسداران و نمایندگانی که اینک به دلیل انگیزه ها و رقابتهای سیاسی و اقتصادی و نفع شخصی و گروهی، پشت به احمدی نژاد کرده اند وکوشش می کنند نقش اپوزسیون وی را بازی کنند، نیز به نوبه خود در کشاندن وضعیت امروزین جامعه، کم مقصر نیستند. افکار عمومی هنوز آن قدر حافظه اش را از دست نداده است که نقش علی لاریجانی در وادارکردن بخشی از نمایندگان مجلس به حمایت از لایحه هدفمند کردن یارانه ها، رای دادن به برنامه های مالی و بودجه ها و طڕحهای دولت و تبدیل مجلس به کارگزار رهبر، حمایت آتشین عسگراولادی و باهنر و مؤتلفه از کودتای انتخاباتی و دولت برآمده از کودتا، خطبه های آتشین حمایتی جنتی از سیاستها و عملکرد دولت احمدی نژاد، سرکوب خونین مخالفان دولت کودتایی توسط پاسداران و حمایت مکرر مکارم شیرازی از دولت را از یاد برده باشد. این افراد ممکن است علاوه بر انگیزه های مادی وسیاسی، اختلاف سلیقه با احمدی نژاد داشته باشند، ولی ماهیت برنامه های اقتصادی و خواسته هایشان، نه مردمی تر و نه در تقابل با برنامه اقتصادی کنونی است. در واقع ساختاری که محافظه کاران حاکم به وجود آورده اند، نمی تواند در حوزه های مختلف، بویژه در حوزه اقتصادی عملکرد بهتری از احمدی نژاد داشته باشد. اگر غیر از این بود اتلاف حاکم می بایستی زودتر از این از هم می پاشید و خامنه ای بر سر حفظ آن، این همه اصرار نمی ورزید. اینک و از این پس نیز مهمترین دغدغه حکومت، چگونگی حفظ سلطه محافظه کاران حاکم بر هر سه قوه است. به همین دلیل بدون وارد آوردن فشار اجتماعی مؤثر، محافظه کاران حاکم به آسانی نه با گشایش فضای سیاسی موافقت خواهند کرد و نه حتی حاضر به سپردن بخش کوچکی از قدرت به اصلاح طلبان مشارکت جو، موسوم به میانه رو خواهند شد. به زندان بردن فرزندان رفسنجانی، بستن روزنامه شرق، به زندان بردن جوانفکر، مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد، علایم تمایل حکومت برا ی بسته تر کردن فضا و حفظ انحصار قدرت است. چانه زنی در بالا بر سر گشایش فضای جامعه، اگر چه امر مذمومی نیست، ولی در شرایط حاضر ثمربخش نخواهد بود. جریان حاکم اگر تحمل جریان احمدی نژاد، مورد عنایت رهبر، را از دست داده و تدارک راندن بخشی از این جریان از دستگاه قدرت را دارد به پایان می رساند، بسیار بعید است که قصد جذب اصلاح طلبان موسوم به میانه رو و تعدیل اختناق را داشته باشد. قرار نیست احمدی نژاد را حذف و آنها را جذب کنند. اکنون بجای اتلاف وقت برای قانع کردن رهبر باید به فکر سازماندهی مردمی بود که بواسطه مشکلات اقتصادی و معیشتی چارهای جز اعتراض و پیکار در راه تغییر برایشان باقی نمانده و بیش از گذشته برای اعتراض به وضع موجود و تحریمها و ایجاد تغییر و تحول از خود آمادگی نشان می دهند. تحول دمکراتیک و مسالمت آمیز در ایران از طریق سازماندهی وسیعترین گروه های اجتماعی و عامل فشار اجتماعی است که ممکن می گردد.

بحران، گرانی و تشدید رکود تورمی، جامعه ایران را به شکل بی سابقه ای ملتهب نموده، مردم علنا و در همه جا، نارضایتی شان از گرانی، بیکاری و نابسامانی هایی را که به سرعت رو به وخامت دارند و با تحریم های اقتصادی بیان می کنند، علیه سیاستهای حکومت حرف می زنند و اعمال تحریمهای اقتصادی را محکوم می کنند. کارگرانی که هنوز شاغل هستند، برای افزایش دستمزد و حقوق شان که دیگر حتی کفاف یک هفته مخارج اولیه زندگیشان را نمی دهد، طومار جمع آوری می کنند، عرض حال تسلیم مسئولین می کنند، تجمع اعتراضی و اعتصاب می کنند، موجی از نگرانی از بیکار شدن، قطع دستمزد گرانی، جامعه را فرا گرفته نگرانی از سقوط لحظه به لحظه ارزش ریال، آنهایی را که پس اندازی دارند، وادار نموده که موجودی شان را از بانکها بیرون بکشند و آن را تبدیل به سکه طلا یا ارزهای خارجی کنند، کارخانه داران، کارخانه هایشان را می فروشند و پول آن را صرف خرید املاک می کنند، مغازه داران تا از میزان افزایش بهای روزانه کالاهایی که می فروشند مطمئن نشوند، مغازه هایشان را باز نمی کنند. مردم برای خرید نان سنگک ۶٠٠ تومانی، باید یکی دوساعت در صف بمانند، تخم مرغ روز به روز گرانتر می شود، چون مردم به جای گوشت و مرغ، مجبورند به تخم مرغ قناعت کنند. قیمت یک لیتر شیر به دوهزار تومان رسیده و به همین سبب بسیاری از کسانی که فرزند کوچک دارند، دیگر قادر به خرید شیرهم نیستند. اکثریت جامعه ناراضی و خواهان گشایشی در زندگی شان هستند. همه می دانند که این وضع نه قابل تحمل است و نه می تواند ادامه یابد. اما نمی دانند که چه خواهد شد. نگرانی از آینده و نارضایتی از وضعیت موجود، جای ترسشان از سرکوب را گرفته وتمایل برای اعتراض در میان آنها فزونی یافته است. سرکوب تشکلهای کارگری، معلمان، زنان و دانشجویی و نهادها و سازمانهایی که در رویدادهای اعتراضی پس از انتخابات گذشته، نقش سازمانگرانه درجنبش سبز داشتند و زندانی نمودن فعالین آنها، امر سازمانگری، ناراضیان را با وقفه مواجه کرده است. تنها فعلاً در واحدهای تولیدی است که اعتراضات و اعتصابات کارگری با انسجام نسبی ادامه یافته است. در حال حاضر امر سازمانگری اعتراضات اجتماعی به مبرم ترین مسئله مبارزاتی تبدیل شده وچنانچه به موقع برای آن فکری نشود، و جنبش سراسری در قد و قواره اپوزیسیون برآمد فعال نداشته باشد، ممکن است فرصت موجود نیز ازدست برود.