خیلی پیش نمی آید که قهرمان اصلی یک فیلم شخصیتی باشد که تحملش برای تماشاگر مشکل باشد و فیلم “YOUNG ADULT”  چنین شخصیتی را به ما معرفی می کند، زنی که هرچه فیلم پیش می رود و بیشتر می شناسیمش، کمتر ازش خوشمان می آید.

میویس گری زن زیبایی در آستانه چهل سالگی است که در چشم بقیه زندگی ای  بسیار موفق دارد، ولی در همان ده دقیقه اول فیلم می بینیم که زندگی اش در واقع بسیار سرد و تهی است. او  نویسنده سری رمان های جوان پسندی  است که طرفدارانش را از دست داده و میویس طبق خواسته ناشرش باید آخرین جلد کتاب را بنویسد ولی در شرایطی است که هرچه سعی  می کند، هیچ ایده ای  به ذهنش نمی رسد. در آپارتمانی شلوغ و بهم ریخته با سگش زندگی می کند، دوستی ندارد، هیچ هدف خاصی در زندگی ندارد و روز و شب هایش را به نوشیدن مشروب و خوابیدن با مردان غریبه می گذراند.

شارلیز ترون در نمایی از فیلم

تا این که ایمیلی  دریافت می کند که خبر بچه دار شدن بادی – دوست پسر دوران دبیرستانش را می رساند. با خواندن خبر و دیدن عکس نوزاد از راه رسیده، تمام افکار میویس بر هم می ریزد. موضوع این است که او هنوز عاشق بادی است و در ذهنش این نوزاد باید متعلق به او بود نه زنی دیگر. برای همین یک روز صبح از خواب بیدار می شود، ژاکتی روی پیژامه اش می پوشد، ساکش را برمی دارد، سگش را می زند زیر بغلش و سوار ماشینش می شود و به سمت شهر کوچکی که در آن بزرگ شده بود راه می افتد. در باورش این است که بادی با دیدن زیبایی و موفقیتش دوباره عاشقش می شود و آن وقت هردو باهم می توانند زندگی جدیدی شروع کنند. حتی لحظه ای هم فکر نمی کند که بادی از زندگی اش راضی است، به تازگی پدر شده و همسرش را هم دوست دارد!

وقتی به شهر می رسد به بادی زنگ می زند، او هم  میویس را دعوت می کند به خانه اش تا با همسرش آشنا شود و دخترش را ببیند. بادی و بت، زوج گرم و دوست داشتنی هستند و مشخص است که زندگی خوبی دارند ولی این چیزها برای میویس مهم نیست، با بی تفاوتی به بچه نگاه می کند و از گذشته ها با بادی حرف می زند، حتی تا آن جا پیش می رود که به بت می گوید عادت داشته تی شرت های بادی را بپوشد و بخوابد و می گوید که هنوز هم چند تا از تی شرت هایش را دارد! بت ولی به جای ناراحت شدن با خنده می گوید که او هم هنوز چیزهایی از دوست پسر سابقش را نگه داشته.

قرار می گذارند که شب با هم بیرون بروند. تمام مدت شب میویس رفتار زننده ای دارد و دائم با بادی از گذشته می گوید. بادی به وضوح معذب است و با این حال نمی خواهد بی ادبی بکند و در عوض فقط لبخند می زند و به روی خودش نمی آورد.

دیگر شخصیت اصلی فیلم مردی است به نام مت. مت هم در دبیرستان همکلاس میویس بوده و میویس نقشه اش را که می خواهد بادی را از زنش پس بگیرد به او می گوید. مت به نوعی صدای عقل میویس می شود و دائم به او می گوید که باید بزرگ شود، دست از سر بادی و زندگی اش بردارد و در عوض زندگی خودش را جمع و جور کند.

مکالمات این دو نفر جالب ترین قسمت فیلم است. در نهایت همه چیز به نحوی غیر منتظره خراب می شود.

میویس  نمونه بارزی است از افرادی که هیچ وقت بزرگ نمی شوند. مهم نیست که تعداد سال های زندگی شان چقدر بالا می رود، این گونه آدم ها همیشه دنیا را از درون حباب نوجوانی می بینند و واقعیات را درک یا قبول نمی کنند. اگر کسی را با این شخصیت می شناسید، کسی که بیشتر از حال، در گذشته اش سیر می کند، کسی که بدون در نظر گرفتن بقیه و بی آن که احترامی برای زندگی دیگران قائل باشد فقط به فکر منافع خودش و رسیدن به اهداف خودخواهانه اش است، آن وقت است که  فیلم برایتان ملموس تر می شود.

https://www.youtube.com/watch?v=Ar_-v7dEEoo

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.