شهروند ۱۱۵۵ ـ پنجشنبه ۶ دسامبر ۲۰۰۷
مهمترین مسئله داشتن دولتی مستقل از مردم و در خدمت مردم است
ملالی را که نگاه می کنید انگار خود افغانستان است، شکننده، اما ایستاده و پر خروش. صدایش آنقدر آرام است که گاهی به سختی شنیده می شود اما مفهوم کلامش صریح است و بی تعارف. ملالی متولد ۲۵اپریل ۱۹۷۸ است.
در هنگام تولد پدرش که دانشجوی طب بود در جنگ با نیروهای شوروی یک پایش را از دست داد. در چهار سالگی به همراه خانواده اش به ایران گریخت و در کمپ پناهندگان افغان ساکن شد. پس از آن خانواده به پاکستان نقل مکان کرد و دوران تحصیل او در آن کشور گذشت. در نوزده سالگی پس از پایان دوره ی دبیرستان به تدریس در کلاس های مبارزه با بیسوادی برای زنان افغان در کمپ پناهندگان پرداخت و در سال ۱۹۹۸ به افغانستان برگشت. بعد از ورود به افغانستان ملالی یک پرورشگاه و یک مرکز درمانی تأسیس کرد و در ضمن به صدایی رسا علیه طالبان تبدیل شد. در سپتامبر ۲۰۰۵ با دومین تعداد اکثریت آرا از ایالت فراه به وولسی جرگه و یا پارلمان افغانستان انتخاب شد و پس از مجموعه ای از سخنرانی های شدیدا انتقادی علیه اعضای دولت و حضور نیروهای خارجی در تاریخ ۲۱ می ۲۰۰۷ عضویت او به تعلیق در آمد. از آن تاریخ زندگانی فعال او اکثرا در اختفا و خارج از افغانستان می گذرد. ملالی جوان ترین عضو پارلمان افغانستان است.

ملالی جویا در هفته ی اول ماه نوامبر به دعوت Coalition to Stop the War وارد تورنتو شد و در روز ۶ نوامبر در سالن Steel Workers’ Hall برای جمعیتی بیشتر از ظرفیت سالن سخنرانی کرد. در طول سخنرانی و مصاحبه های متعددی که در طول آن چند روز با رسانه های کانادایی و چند نشریه ی قومی داشت با صراحت و جدیت به طرح مسائل افغانستان پرداخت و با آن که در چندین مورد نمایندگان نشریات دست راستی سعی در به بیراهه کشیدن درخواست او در مورد خروج نیروهای کانادایی از افغانستان داشتند بی آن که آرامشش مختل شود با تکرار توضیح چند باره باعث سکوت صداهای تشنج زا شده و حمایت دیگر حاضران را در رابطه با نظراتش کسب کرد. در طول سخنرانی شب ۶ نوامبر به حضور و شرکت جنگ سالاران و دست اندرکاران مواد مخدر در داخل دولت فعلی افغانستان اشاره کرد و تلاش نیروهای بین المللی برای حمایت از آنان را خلاف میل و مصالح ملت افغان خوانده و محکوم کرد. او همچنین با اشاره به مسئله ی ۱۱ سپتامبر تأکید کرد: علیرغم تأسف ما از این فاجعه، می باید منصفانه بپذیریم که از آن تاریخ تاکنون برای ملت ما هر روز فاجعه ای نظیر ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاده و در حقیقت آزادی ملت ما فدای امنیت خیالی دولت امریکا و متحدانش شده است. امروز همه ی این نیروها به همراه ملت افغان از این عدم امنیت آسیب می بینند. ملالی همچنین به شرایط اسف بار حقوق زنان زیر لوای دولت دست نشانده اشاره کرد و آماری ارائه داد که بر اساس آن تنها در شش ماهه ی اول سال ۲۰۰۷ طبق آمار رسمی بیش از ۲۵۰ مورد از خودکشی زنان گزارش شده که ۱۰۴ مورد آن در ایالت هرات اتفاق افتاده. نرخ بیکاری حدود ۵۰% و تولید ۹۳% از کل مواد مخدر مصرفی جهان در افغانستان نکات دیگری بودند که در این آمارها مطرح شدند. او همچنین به تأکید از نقش ناموفق نیروهای کانادایی که به منظور حمایت از سیاست های دولت امریکا وارد افغانستان شدند و در طول چند سال گذشته کوچکترین پیشرفتی در بازسازی کشور و یا ایجاد امنیت نداشته اند یاد کرد. ملالی با ذکر این که سیاست دولت امریکا، علیرغم ادعاهای بی پایه ی این دولت و هم پیمانانش، در بحران نگه داشتن شرایط افغانستان است تا بهانه ای برای حضور در منطقه داشته باشد و با ذکر این که شایسته ی نیروهای کانادایی نیست که خلاف منافع دولت افغان از دولتی حمایت کنند که سردمدارانش برای حفظ جان خود از حضور کودکان دبستانی در مراسم عمومی به عنوان سپر استفاده می کنند، سخنرانی خود را به پایان برد.


آخرین روز اقامت ملالی در تورنتو را با هم گذراندیم و در نشست خصوصی کوچکی که برای خداحافظی از او در شب ۷ نوامبر برگزار کردیم فرصتی شد تا با هم چند کلمه ای صحبت کنیم.

از سایت ملالی جویا به آدرس http://www.malalaijoya.com دیدن کنید.
ن. س


در طول تاریخ، دو کشور همسایه ی ایران و افغانستان مشترکات زیادی داشته اند و امروز بیش از هر زمان به نظر می رسد که ما دوره ی تاریخی مشابهی را تجربه می کنیم. به همین دلیل نظرات و تجربیات شما می تواند برای ایرانیان و بخصوص زنان ایران بسیار مفید و آموزنده باشد. اولین سئوال مربوط می شود به مسئله ی انتخاب شما به نمایندگی مجلس؛ در خارج از مرزهای افغانستان این باور عمومی وجود دارد که این کشور تابع فرهنگی است مردسالار که زن را جدی نمی گیرد و در عرصه های اجتماعی برایش جایگاهی قائل نیست. در ضمن بنا بر ارزش های سنتی مسئله ی سن و سال نیز دارای جایگاه خاص و ارزش تعیین کننده ای است. با این همه شما به عنوان یک فعال زن در سن بیست و شش سالگی با چنین شماره ای از آرا به مجلس فرستاده شدید. موفقیت خود را چطور ارزیابی می کنید؟
ملالی: قبل از پاسخ به سئوال شما، در ضمن تشکر از این مصاحبه که شما به نمایندگی از اکثریت خاموش افغان با من ترتیب داده اید می خواهم بگویم که صدای من همزمان که صدای دردمندان و آزادی خواهان افغان و بخصوص زنان افغان است، انعکاس صدای ملت سالها در بند ایران نیز هست. بخصوص صدای زنان و مردان شایسته ی ایرانی که در راه کسب آزادی همیشه حماسه آفرین بوده اند و ما در کتاب ها و روایت ها شرح احوالشان را خوانده ایم و شنیده ایم و همیشه سرمشق و راهنمای ما بوده اند. و یا آزادیخواهان ایرانی که امروزه می بینیم اکثرا از نسل جوان اند و زندان های ایران را که قتلگاهی بیش نیستند به صحنه ی نبرد تبدیل کرده اند. من در اینجا به تک تک این بزرگواران به نمایندگی از ملت درد کشیده ی افغانستان درود می فرستم و مقاومت بیشتری برایشان آرزو می کنم.

در پاسخ به سئوال شما باید بگویم درست است که جامعه ی ما دارای فرهنگی کهن و سنتی است، ولی امروز مشکل اصلی مردم ما درگیری با دولت ضد مردمی و ضد زن دست نشانده ی امریکا است و نه حفظ آن فرهنگ. مشکل ملت ما دست یابی به آزادی و استقلالی است که حیات فرد فرد ملت افغان در گرو آن است و نه حفظ ارزش های سنتی. مهمترین مسئله برای ما امروز این است که دولتی مستقل و مردمی داشته باشیم که از مردم باشد و در خدمت مردم. طالب آن دموکراسی ای هستیم که قادر باشد امنیت و آسایش ملت را تضمین کند؛ ما پشتیبان این دولت دست نشانده نیستیم. امروز زن و مرد افغان با چالش های بسیاری روبرو هستند که در صدر آن مسئله ی امنیت ملی قرار دارد. از جانب دیگر تاریخ کشور ما نشان می دهد که هر چند جامعه ی ما همیشه جامعه ای مردسالار بوده، ولی زنان آزادیخواه توانسته اند نقش شایسته ی خود را ادا کنند و مردم نیز از آنها پشتیبانی کرده اند. ما در تاریخ مان زنان آزادیخواه بسیاری داشته ایم از جمله ملالی میوند، ناهید، وجیهه، مینا، و بسیاری دیگر. و یا آن دسته از رهبران مرد که برای دفاع از حقوق زن جان خود را فدا کرده اند، اما در قلوب مردم ما زنده هستند و همیشه سرمشق ما خواهند بود.

برای خود من به عنوان یک زن فعال دنبال کردن این سرمشق ها همیشه مهم بوده است و خواسته ام شاگرد شایسته ای باشم. شما سئوال کردید که مردم چطور به من رأی داده اند؛ این سئوالی است که همیشه مطرح می شود. می خواهم بگویم در عرض بیست و پنج سال گذشته با تمام فشارهایی که روی این ملت بوده و در بسیاری از مواقع نیز زنان قربانی اول این شرایط بوده اند، یگانه نقطه ی مثبت این بوده که این اکثریت خاموش و اکثریت درد دیده که همیشه صدایشان با گلوله خفه شده، این مردم که شامل زن و مرد می شوند و حتی اطفال کشور ما نیز ، امروز به آگاهی رسیده اند و به ماهیت دشمنان سوگند خورده ی خود و ارزش و اهمیت دموکراسی به خوبی پی برده اند. از جانب دیگر به نیت های ناپاک کشورهای خارجی هم به خوبی پی برده اند و هرگز فریب آنها را نخواهند خورد. شما امروز جنبش های خودجوش و حرکات خودروی مردمی را می بینید که وارد میدان شده اند و تظاهرات می کنند و مقابله می کنند. این حتی شامل اکثریت بیسواد ملت نیز می شود. در این شرایط بدِ امنیتی و در موقعیتی که جنگ سالاران در همه جای مملکت در رأس قدرت هستند و حکومت می کنند، می بینیم که چطور ملت بیرون می آید و با قبول همه ی خطرات مبارزه می کند. کلاً امید این ملت به آینده است. در مورد حمایت از خود من باید ذکر کنم که امروز توجه ملت به این است که چه کسی حرف حق می زند و آرزوی آزادی و سربلندی ملت را در دل دارد و چه کسی از درد دل آنها می گوید. کسی را حمایت می کنند که در جملات او و در نظرات او حقیقت مستتر باشد. من همیشه به حرف هوگو باور دارم که می گوید، حقیقت را بگویید حتی اگر بدانید در این راه کشته خواهید شد. این ملت بارها نشان داده که به دموکراسی معتقد است و زیر بار دولتی که دستش به خون ملت آغشته است و جنایاتش بر همه روشن است، نخواهد رفت. با این همه و با همه ی تبلیغات منفی که علیه من بوده که زن هستم و یا جوان هستم و غیره و غیره این مسائل در درجه ی دوم اهمیت بوده اند. مردم خواهان نمایندگانی هستند که از حقیقت و آزادی دفاع می کنند و بیانگر دردهای آنها هستند. و امروز هرگونه حمایت مادی و معنوی که از من می شود به پاس همین خواست ها است. من باور دارم که من ِ جوان و پر انرژی باید همه ی امکاناتم را به جهت بیان دردهای ملتم به کار ببرم و بخصوص برای کسب حقوق زنان افغان که اسیر چنگال دشمنان قسم خورده ی آزادی و سربلندی این ملت هستند مبارزه کنم. کسانی که همیشه از اسلام سوء استفاده کرده اند و آن را جهت سرکوب زنان ما تبدیل به حربه کرده اند. من شخصاً به سکولاریسم معتقدم و باور دارم چنانچه دولت ما دولتی سکولار باشد هرگز نمی تواند این جنایات فاشیست گونه ای را که در عرض بیست و پنج سال گذشته بر ملت ما تحمیل شده ادامه دهد. به همین خاطر است که امروز می بینید که این ها از تحصیل کردن زنان در هراس هستند و مدرسه ها را می بندند چرا که نابودی خود را در بیداری جامعه می بینند.

امروز ما مشکل مشترکی داریم. مشکلی که مشخصاً در سی سال گذشته مانع رشد فرهنگ و دموکراسی در جوامع ما بوده. البته هر دو کشور در قبل از این دوره هم مشکلات عدیده ی خود را داشته اند، ولی مشخصاً اتفاقات این سی سال گذشته، اسلامی شدن انقلاب ایران و حمله ی نیروهای شوروی به افغانستان در سال۱۹۷۹، حرکت طبیعی دو ملت به سمت کسب آزادی و رشد و اعتلای فرهنگ مساوات را به بیراهه برده. امروز در هر دو ملت، ما نسل جوان و حتی میانه سالی داریم که در شرایط ناامنی اجتماعی، جنگ، و فقدان آزادی رشد کرده. اولین آسیب شرایط ناامن، تضعیف ارزش های اجتماعی و فرهنگی است که در حقیقت متر و میزان تشخیص درست و غلط را مختل می کند. در چنین شرایطی بعید نیست که حتی میانسالان ما، که احتمالاً در شروع این دوره ی اخیر فاجعه ی ملی، کودک یا نوجوانی بیش نبوده اند، به دنبال راهکارهایی که اگر چه در نمونه های مکرر تاریخی مضرات و عدم کارآیی آنان به اثبات رسیده، اما در پاسخ به اضطرار و استیصال اکنون به نظر راه حل ممکنی می آید، بوده باشند. این مسئله هم درباره ی ایران بعد از انقلاب و هم افغانستان بعد از حمله ی شوروی و در ادامه، در دوران حکومت مجاهدین و طالبان و تا امروز ادامه داشته. این نسل فعلی در شرایط جنگ و ناامنی زندگی کرده و از موهبت امنیت و ارزشهای تثبیت شده ای که پایه ساز فرهنگ و بالتبع بنیان ساز روابط و قوانین اجتماعی هستند محروم بوده. به نظر شما چطور ممکن است در این شرایط با ذهنیت آشفته ی این نسل و درهم ریختگی ارزشهای اجتماعی، از ملت توقع داشت که دارای تفکر و عمل دموکراتیک و سلامت باشد و اسیر راه حل های موقت نشود. آیا این ممکن است که با تغییر سیستم حکومتی مشکلات فرهنگی حل شود و یا اینکه می باید ما نیروهای مان را بر تغییر شرایط فرهنگی متمرکز کنیم تا در دراز مدت با حل این معضل بتوانیم به خواست و اراده ی روشن ملت ، حکومتی مردمی و آزاد و مستقل بر سر کار بیاوریم.
ـ همانطور که قبلاً گفتم، در حال حاضر، مشکل اصلی ما مسئله ی فرهنگ نیست، بلکه مسئله ی استقلال، آزادی و امنیت است. مشکل اصلی هر دو کشور ما درگیری با نظام فاسد حاکم است که تا مغز استخوان بر ضد قوانین حقوق بشری است و مخالف آزادی های ملت است. مشکل اساسی و عاجل ملت ما، از هر قشر و جنسیتی مبارزه با این دولت و جایگزین کردن آن به وسیله ی نمایندگان واقعی مردم است. شما ایران را مطرح کردید و من فکر می کنم ما درد مشترک داریم و این فریاد مشترک ماست. چرا که این دشمنان حقوق ملت و زنان، که امروز به نام اسلام ملت ایران را سرکوب می کنند خودشان ننگ و شرم اسلام هستند. این دولت ها این جنایات را در زیر لوای نام اسلام انجام می دهند در حالیکه حتی پیروان مذهب در بین خود این ملت ها، آنان را قبول ندارند و تعاریفشان از دین اسلام را مطابق با باورهای خود نمی بینند. من با نظر شما موافقم که ما وجوه مشترک بسیاری داریم و متأسفانه در حال حاضر یکی از مهمترین این مشترکات درگیری با دولتهای فاسد و ضد مردمی ماست. امروز در کشور ما مردم بیشترین درگیری را با فرهنگ جهادی ای دارند که بر افغانستان حاکم است. این افراد با گروگان گرفتن نام اسلام و سوءاستفاده از اعتقادات صلح آمیز ملت، در حق آنان مرتکب شنیع ترین جنایات می گردند. امروز مشکل فرهنگی ما در ارتباط با فرهنگ طالبانی و مجاهدی است و از معضل اسلام هم که حرف می زنیم منظور اسلام به روایت ربانی و قانونی و خلیلی است که این تصور را برای جامعه ی بین المللی ایجاد کرده که گویی ملت افغان به دلیل باور به چنین فرهنگی عاجز از درک دموکراسی است و تمایلی به پیشرفت ندارد. در حالیکه اگر یک نظام مردم سالار بر سر کار بیاید این تصور کاملاً تغییر می کند. در ادامه ی همین قضاوت سهل انگارانه می شنویم که ملت افغان به طالبان و دولت مشابهی رأی داده است ولی هرگز مطرح نمی شود که ملتی تضعیف شده از جنگ و سرکوب های داخلی که اسیر چنگال جنگ سالاران زن ستیز و اربابان مخدر هستند چطور ممکن است که امکان شرکت در یک انتخابات دموکراتیک داشته باشند. و یا در ارتباط با تبلیغات زهرآگینی که در مورد عدم استقبال از دموکراسی در کشور ما شایع است، چطور ممکن است ملتی که علیرغم همه ی مشکلات از جمله بیسوادی و بیکاری و جنگ تنها علت مبارزه اش همین طلب دموکراسی است، طالب خشونت و یا بی قانونی باشد.

می خواهم از همین انتخابات مثال بزنم که وقتی مردان افغان به دلیل نبودن امنیت اجتماعی به زنان اجازه ی شرکت در انتخابات نمی دهند همین زنان در غیبت شوهر چادر و برقع می پوشند و به حوزه های رأی می روند و در انتخابات شرکت می کنند، حتی اگر در بازگشت به خانه مورد تنبیه هم قرار بگیرند. این گام کوچکی است توسط ملتی که در شرایط ناامن سی سال گذشته حتی از موهبت ساده ی سواد آموزی محروم بوده، ولی به روشنی می داند که تنها راه نجاتش شرکت در تعیین سرنوشت کشورش است و هدایت آن به سمت دموکراسی. یک زن که حتی سواد ندارد وظیفه ی خود را در قبال استقرار دموکراسی می داند و در انتخابات شرکت می کند و در زیر همان پوشش همراه با مردان به تظاهرات می رود و صدای اعتراض خود را علیه دولت بلند می کند. از این مثال ها که اثبات بیداری و هوشیاری ملت است ما فراوان داریم و این نشان می دهد که مردم چقدر از دشمنان قسم خورده ی آزادی و آسایش ملت بیزار هستند و شاید تنها نکته ی مثبت این جنگ شش ساله این بوده که ملت افغان از پیر و جوان و زن و مرد نه تنها به ماهیت این دشمن دست نشانده ی امپریالیسم پی برده، بلکه برای مقابله و مبارزه با او، متحد شده. این ملت امروز دوست و دشمن را خوب از هم تشخیص می دهد و بیشتر از هر زمان دیگری به ضرورت آزادی و دموکراسی پی برده. حتی آن بخش از ملت که به اجبار مهاجر شده، چه در کشورهای همسایه و یا در کشورهای غربی، همه مترصد این هستند که شرایطی ایجاد کنند که هر چه زودتر کشور خود را آزاد کرده و به بازسازی آن بپردازند. همین مسئله ی حمایت ملت از فرزند کوچکشان در این انتخابات نشانه ی حمایت از صدای حق است. من با اینکه خودم همیشه فعالیت کرده ام ولی درخواست شرکت من در انتخابات از جانب مردم بود. و حتی وقتی که من به دلایل امنیتی نمی توانستم در نشست های عمومی و حوزه های انتخاباتی ظاهر شوم، همه ی این کارها را خود مردم برای من انجام دادند و به در خانه ها رفتند و برای من رأی گرفتند. و این مردم عادی که با چنان جدیتی همه ی این کارها را انجام دادند نه سن و سال مرا دیدند و نه جنسیت من را و تنها ملاک برای آنها صدای حق بود. ملت افغانستان امروز پیشرفت فرهنگ خودش را می خواهد و آزادی کشور و ملت را. در اشاره ای که به جوانان کردید باید بگویم که من خودم نسل جنگ هستم و تا کلاس دوازده بیشتر نخوانده ام و درجات علمی و آکادمیک ندارم، ولی از خود ملت هستم و دردهای ملت را تنگاتنگ حس کرده ام و از درون همان شرایط حرکت کرده ام. دقیقاً مثل مورد خود من، این ملت که امکان سواد آموختن رسمی را نداشته به دلیل تجربیات عینی و ملموس بسیار روشن و با تجربه است و من به وجود ملتم افتخار می کنم. تاریخ را ملت می سازد نه این دولت های خودفروخته و آزادی هر ملت هم توسط خود او کسب و پاسداری می شود. به این خاطر توصیه ی من به عنوان یک خواهر کوچک به زنان و مردان آزادیخواه ایران این است که هرگز آرزوی صدور آزادی از لوله ی تفنگ بیگانه را نکنید، حاصل آن جز اسارت و سیه روزی ملت و خونریزی چیزی نخواهد بود. در غیبت امنیت و استقلال چطور ممکن است که شما به آزادی دست بیابید و دموکراسی را در جامعه حاکم کنید و از حقوق بشر و امثالهم حرف بزنید. ملت ما و شما می باید خاموش ننشینند و صدای خود را بلند کنند و ملتی که سالها در بند بوده نیاز به رهبری سلامت دارد و این وظیفه ی آزادیخواهانی است که سالها در این راهها مبارزه کرده اند و سازمان های دموکراتیک و مدافع آزادی می باید این حرکات را سازمان دهی و حمایت کنند و هر دو ملت می باید با قبول هزینه، آزادی را به دست خود کسب کنند.

مسئله ی مشترک دیگر مسئله ی اسلام به عنوان مسئله ای شخصی و معنوی برای پیروان دین است. امروز هم در ایران و هم در افغانستان با اینکه بیشترین فشار از کسر آزادی و دموکراسی و نبودن حقوق اجتماعی است ولی به دلیل ماهیت و یا ادعای دولت ها، اسلام به عنوان مسئول مستقیم همه ی این فشارها معرفی می شود. ظاهر قضیه این است که مردم می باید بین حفظ دین و یا آزادی های اجتماعی شان مجبور به انتخاب باشند. امروز در ایران هم مثل افغانستان افراد آگاه دموکرات و صلح طلبی وجود دارند که در ضمن گرایشات مذهبی هم دارند ولی از طرف بخش هایی از ملت و حتی از نگاه بیرونی این گروه ها و اعتقاداتشان به عنوان بخشی از مشکلات ملی تحت فشار هستند.
ـ مشکلات مردم کشورهای ما امروز ربطی به اسلام ندارد. همانطور که گفتم مسئله سیاسی است و مصیبت های ما حاصل عمل دولت های فاسد داخلی و فشارهای خارجی است. هر دو ملت مسلمان هستند و این مسئله منشاء داخلی دارد. دولت های فاسد و ضد مردمی این بار به بهانه ی اسلام کل ملت را و مشخصاً حقوق زنان را هدف قرار داده اند و از این سوء استفاده کرده اند. امروز در افغانستان مشکل ما اسلام نیست، بلکه اسلام به تعریف سیاف و ملا عمر است و یا اسلام خلیلی هاست که هر کدام از آن به عنوان حربه ای برای دستیابی به اهداف خودشان و علیه زن و مرد ملت استفاده می کنند. این افراد که خود شرم اسلام هستند با حق کشی و ملت کشی ادعا می کنند که می خواهند اسلام راستین را پیاده کنند. این افراد همه مطرود ملت هستند و مردم برای این گروه جانی و تبهکار نه احترامی قائلند و نه ادعاهای آن ها را جدی می گیرند و تنها سعی در براندازی و برکناری آن ها دارند. این مسئله در مورد ایران هم صدق می کند. در این جاست که ما می گوییم نقش آزادیخواهان بسیار سنگین است و هرچقدر سطح آگاهی مردم بالا برود دیگر کسی نمی تواند به سادگی مردم را فریب دهد و هنگامی که ما ادعا می کنیم که مشکل منشاء داخلی دارد برای این است که دولتهای داخلی با توسل به این گرایش ها بهانه ای به دست دولت های خارجی می دهند که با اهداف استراتژیک خودشان به امور ما دخالت کنند و با این بهانه ها به تخریب و تعدی در کشورهای ما بپردازند. به همین خاطر به عنوان یک فرد سکولار من باور دارم که اگر ما دولتهای سکولار داشته باشیم هیچ فردی قادر نخواهد بود به نام اسلام جنایت کند و دین جای واقعی خود را به عنوان سر مشقی معنوی در زندگی پیروان خودش پیدا خواهد کرد.

امروز صبح در کنفرانس مطبوعاتی تان از دخالت های ایران و پاکستان و ازبکستان در ارتباط با طالبان و نیروهای شمال حرف زدید. آیا ممکن است توضیح کوتاهی در این باره و مشخصاً در باره ی نقش ایران بدهید؟ این دخالت ها از چه نوع است، آیا از فروش اسلحه حرف می زنیم و یا …
ـ دولت ایران و دولت پاکستان هر دو دولت های غیر دموکراتیک و ضد مردمی هستند.

متأسفانه امروز ما در پاکستان نیز شاهدیم که همه ی اقدامات این دولت علیه آزادی و دموکراسی است و می بینیم که چطور صدای آزادیخواهان را در گلو خفه می کنند، یا می شنویم که در ایران زندان اوین را به نام دانشگاه اوین نامگذاری کرده اند چرا که همه ی جوانان دانشگاهی و آگاه و آزادیخواه را در آنجا به بند کشیده اند و سر به نیست می کنند و این جوانانی را که آینده و آینده سازان ایران هستند به شکلی خائنانه به شهادت می رسانند. این دولت ها که همیشه در گام اول آلت دست بیگانه بوده اند و بعد از آن هم ماهیت ضد مردمی داشته اند وقتی که به ملت خود رحم نمی کنند طبعاً در جهت منافعشان به ملت های دیگر هم رحم ندارند. دولت ایران و پاکستان تابع منافع خود همیشه نسبت به کشور افغانستان دست درازی کرده اند و مثلاً دولت ایران مشخصاً در داخل افغانستان دلال های فرهنگی خود را دارد و در امور ما به نفع خود دخالت می کند. و در این جا منظور من فرهنگ شایسته و مثبت ایران نیست، بلکه فرهنگ خاص خود این دولت است که با خرج هزینه های فراوان سعی در گسترش آن در افغانستان دارد. ای کاش فرهنگ ملت آگاه و حماسه آفرین ایران به افغانستان صادر می شد. ملت افغان همیشه با احترام و ستایش از قهرمانان و آزادیخواهان ایران سرمشق گرفته، ولی مشکل ما با دولت ها و فرهنگ دولتی است. در حال حاضر این فرهنگ آخوندی است که به افغانستان صادر می شود. حتی وقتی که خمینی زنده بود همیشه می گفت که اسلام مرز ندارد. همین قرائت خاص این دولت از اسلام است که امروز موجب تشنج در افغانستان می شود. از همان زمان حضور این دلالان در افغانستان مشهود بود و سیاف ها و اسماعیل خان ها و دیگران که لیستی طولانی دارند همه جیره خوار ایران بودند. ایران در حالیکه با حمله ی نظامی به افغانستان موافقت کرد و امروز با دولت دست نشانده نشست و برخاست دارد ولی بر طبق اخبار همزمان به طالبان و نیروهای شمال اسلحه می دهد و با همه ی این برادران که زینت المجلس بوده اند در پنهان ارتباط دارد. ولی ما می دانیم که تا به استقلال کامل نرسیم و دولتی مردمی بر سر کار نیاوریم دولت های خارجی چه همسایه و یا دیگران همیشه به خود اجازه ی دخالت و دست اندازی در خاک میهن ما را می دهند. تنها راه چاره ی ما داشتن حکومتی مستقل و مردمی است که به جای تکیه به بیگانه برای سر پا ماندن به ملت و حمایت ملت تکیه داشته باشد.

در چند روز گذشته با توجه به ادعای شما در جهت نیاز به کمک های بین المللی برای استقرار دموکراسی در افغانستان و در ضمن درخواست شما برای خروج نیروهای خارجی از کشورتان سئوال تکرار شونده در کلیه ی مصاحبه ها درخواست پاسخ آری یا نه از جانب شما به حمایت و مداخله ی بین المللی بوده. آیا ممکن است در این باره توضیح بدهید؟
ـ من سعی کردم در طول صحبت ها منظور خودم را توضیح بدهم برای این که به نظر من پاسخ آری یا نه، برای روشن کردن درخواست ما از جامعه ی بین المللی کافی نیست. بدون شک کشور آسیب دیده ی افغانستان برای دستیابی به دموکراسی و پس از آن هم برای بازسازی ویرانی های سی سال جنگ احتیاج مبرمی به کمک و حمایت جامعه ی بین المللی دارد. مشکل امروز ما با حضور نیروهای خارجی در کشورمان این است که این نیروها به جای حمایت از صدای آزادیخواهان و فرزندان واقعی ملت با استفاده از فشار و سرکوب به حمایت از دولتی فاسد و دست نشانده گماشته شده اند. تاریخ ما شهادت می دهد که ما در زیر اشغال بیگانه نمی توانیم زندگی کنیم و در حالی که احتیاج به کمک های بین المللی برای حمایت از نیروهای دموکراتیک و سازمان های حقوق بشری داخل افغانستان و کمک به گسترش و نشر افکار آنها داریم، نیروهای اشغال گر از جمله کانادا باید از افغانستان خارج شده و به این ادعای مضحک مبارزه با تروریسم خاتمه دهند. دولت امریکا، خود طالبان و نیروهای شمال و القاعده را ایجاد کرده و امروز به بهانه ی آنها ملت افغانستان را تنبیه می کند. در حال حاضر کلیه ی فعالیت های این نیروها در داخل افغانستان ایجاد تشنج و عدم امنیتی است که در نهایت به رشد و نفوذ مجدد طالبان خدمت می کند. درخواست ما این است که این نیروها از ایستادن در مقابل خواست ملت افغانستان دست برداشته و به حمایت و پشتیبانی از نیروهای دموکرات و آزادیخواه بپردازند.

در سخنرانی تان و همچنین در مصاحبه ی مطبوعاتی از صمد بهرنگی نقل قول کردید. با ادبیات سیاسی ایران چطور آشنا شدید؟
ـ من از کودکی به ادبیات ایران و بخصوص ادبیات سیاسی ایران علاقمند بودم. جوانان آگاه و تحصیل کرده ی افغان را می شناسم که همه با احترام و علاقه آثار قلم به دستان روشنفکر و آزاده ی ایرانی را دنبال می کنند و آن را سرمشق خود قرار می دهند. ما درد مشترک داریم و فرهنگ مشترک داریم و آثاری که در آن درد ملت نقش می شود سخن مشترک ماست. و به همین دلیل شما شنیدید که من از نوشته های صمد بهرنگی مثال آوردم. یاد این بزرگ جاودانی را ما همیشه محترم می داریم. به همچنین از اشعار احمد شاملو سرمشق گرفته ایم. و یا مثلاً از شعر سیمین بهبهانی که می گوید، دوباره می سازمت وطن دوباره با پوست و گوشت و استخوان خویش. ما اگر امنیت داشته باشیم به گفته ی بهبهانی بزرگ حقیقتاً با دست خالی و پوست و گوشت و استخوانمان وطن مان را خواهیم ساخت. و یا به گفته ی حمید مصدق که می گوید: تو اگر برخیزی من اگر برخیزم همه برمی خیزند، من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد، چه کسی با دشمن بستیزد، چه کسی پنجه در پنجه ی این دشمن دون آویزد. ما همچنین مثال های فراوانی از اشرف دهقانی خوانده ایم و لیلا خالد فلسطینی و این ها همه سرمشق های ما هستند و ما برای آنها احترام قائلیم. و همین طور شاعران آزاده ی افغان مثل انیس آزاد، داود سرمد، مثل شهید مینا که می گوید من زن ام که دیگر بیدار گشته ام، من راه خود را یافته ام و دیگر بر نمی گردم. از این مثال ها فراوان است و همه ی این ها چه در افغانستان و چه در ایران استادان ما هستند.

امروز در ایران کسانی هستند که به احتمال حمله ی امریکا به عنوان راه نجات فکر می کنند. شما که این راه را تجربه کرده اید و از این آزادی صادراتی شناخت کافی دارید، برای ما چه پیامی دارید؟
ـ پیام من این است که هرگز به امید آزادی ای که از لوله ی تفنگ بیگانه شلیک شود نباشید. نتیجه ی آن را در افغانستان و عراق ببینید، در این زمینه گفتنی بسیار است، اما زن و مرد آزادیخواه ایران باید بدانند که راه سختی در پیش دارند و باید قد علم کنند و ادامه ی راه جوانانشان باشند که در قتلگاه های دولت فاشیستی ایران جان شیرین را از دست می دهند ولی از هدف خود برنمی گردند و حتی زندان ها را به صحنه ی نبرد تبدیل کرده اند. آزادی یک ملت توسط خود ملت کسب می شود. به امید روزی که ما در کنار هم آزادی هر دو ملت را جشن بگیریم.