صف بندی سیاسی در مصر

جامعه مصر پس از  چند دهه رکود، سرانجام چون غولی زیبا به پاخاست و در ژانویه ۲۰۱۱ رژیم استبدادی حسنی مبارک را به زیر انداخت.

در انقلاب هجده روزه ای که در میدان التحریر و دیگر میدان ها و خیابان های پایتخت و سایر شهرها جریان داشت، همه یک هدف داشتند: “الشعب یرید اسقاط النظام”  (ملت، خواهان سرنگونی رژیم است.) اما قبل از انقلاب ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱، قاهره ی حسنی مبارک مثل دمشق بشار اسد یا طرابلس قذافی نبود که کسی جرات نکند به حاکمان و قداره بندان بگوید بالای چشمتان ابرو است، بلکه صداهایی با نام و نشان، خود حسنی مبارک را دیکتاتور می نامید و به چالش می کشید و البته یا به زندان می رفت یا به نوعی سر به نیست می شد، اما جامعه مدنی مصر بیدی نبود که با تهدید به قتل فلان روزنامه نگار یا کشتن بهمان روشنفکر یا سیاستمدار بر خود بلرزد. شاید بتوان صداهای ناساز با صدای ولی فقیه در ایران را، با آن چه که قبل از انقلاب در مصر گذشت مقایسه کرد. به رغم همه ی سرکوب ها، آواهای جسور، دلاورانه چشم در چشم دیکتاتور می گفتند: تو مستبدی و باید بروی. از هردو جنس هم بودند، مدنی و مذهبی.

 

انقلاب ایران و انقلاب در مصر

 این را بگویم که انقلاب اسلامی و کارکرد ناموفق و هراس انگیزش در جامعه ایران، در واقع حسنی مبارک را برای مدتی بیمه کرد. می دانیم که پیامد انقلاب اسلامی ایران در مصر، سر برآوردن گروه های مسلح جهادی و راه افتادن موج ترور و انفجار در آن کشور بود. روشنفکران، اهل قلم و نخبگان فکری جامعه ی مصر از ترس تکرار سناریوی سیاه ایران، به نوعی از حکومت حسنی مبارک در برابر گروه های مسلح جهادی حمایت کردند یا دست کم به مخالفت با او برنخاستند. اما در دهه ی سوم حکومت حسنی مبارک، انقلاب اسلامی ایران نیز شور و شر اولیه خود را از دست داد و دیگر جذابیتی برای ملت های عرب و بویژه مردم مصر نداشت، زیرا این انقلاب در زادگاه اش با بن بست و بلکه شکست رو به رو شده بود. در این دهه، حکومت حسنی مبارک – که از شر گروه های مسلح اسلامی نجات یافته بود – گستاخ تر  و سبعانه تر عمل می کرد. حسنی مبارک بعد از آن که تصمیم گرفت فرزندش را جانشین خود سازد و نظام وراثتی “جمهوشاهی” را همچون مدل سوریه برقرار کند، روشنفکران و سیاستمداران و نخبگان و جوانان را علیه خود بسیج کرد و در واقع گور خود را کند. هضم یک رژیم وراثتی “جمهو شاهی” برای جامعه ی گسترده مدنی مصر سنگین بود.

میدان تحریر در این چند روزه ی اواخر نوامبر ۲۰۱۲ به تسخیر تظاهرکنندگان درآمده است

 با حضور یازده میلیون مصری در خیابان های شهرهای مختلف این کشور در واپسین روزهای رژیم حسنی مبارک، انقلابی شکل گرفت که پژواکش تا وال ستریت نیویورک و میدان های اسپانیا بازتاب یافت. میدان التحریر شد نماد رهایی و آزادی خواهی در جهان.

قاهره، اردیبهشت ماه بهار عربی بود یعنی اوج فصل بهار. گل ها اما پر خار و کم رنگ. نیازی نبود تا مصریان مثل ما دو سه دهه صبر کنند تا عملکرد اسلامگرایان را ببینند. تجربه ی خونبار انقلاب ایران مفت و مجانی در اختیارشان بود و البته کارها و گفتارهای سلفیان و تندروان مصری هم به کمک شان آمد. آنان چهره اسلام سیاسی (اصطلاح مورد علاقه مصریان) را زود شناختند و شعار “اسلام هو الحل” – اسلام راه حل است – فقط شماری از مصریان را فریب داد نه همه را. گرچه اکثریت مصریان مسلمان اند اما در این زمینه مزاج معتدلی دارند.

 با سرنگونی رژیم استبدادی حسنی مبارک، فرآیند مبارزه اجتماعی گام ها به جلو رفت و این کار – البته – با بی طرفی نظامیان انجام شد. اما اینان نیز در روزگار بعد از سرنگونی مبارک به عامل بازدارنده بدل شده بودند. با کنار رفتن نظامیان نبرد اجتماعی و طبقاتی شدت یافت.

نیروهای مدنی در برابر اسلام سیاسی

 ما اکنون گواه پولاریزه شدن جامعه مصر هستیم: در یک سو طیف های اسلام سیاسی اعم از اخوان المسلمین و سلفی ها و در سوی دیگر چپگرایان، سوسیالیست ها، انقلابیون و لیبرال ها. اینان چند روزی است که همه ی اختلاف های سیاسی خود را کنار نهاده اند و برای رویارویی با محمد مرسی رییس جمهور مصر و اختیارات فوق العاده ای که به خود اختصاص داده است، جبهه ی نجات ملی (جبهه الانقاذ الوطنی) را تشکیل داده اند. در این جبهه هم لیبرال ها، از حزب “وفد” و حزب “مصر نیرومند” عبدالمنعم ابوالفتوح و حزب کنگره عمروموسی حضور دارند و هم ناصریست های “جنبش مردمی” حمدین صباحی و هم سوسیالیست ها و چپگرایان وابسته به گروه های چپ مصر.

به نظر می رسد سوسیالیست ها و چپگرایان مصری بر خلاف دکتر سمیر امین – نظریه پرداز جهانی و هموطن مارکسیست شان – اکنون لیبرال ها را “ویروس” نمی دانند و با آنان در برابر اسلامگرایان و سلفی ها متحد شده اند. همه از تکرار تجربه ی ایران در مصر می ترسند: دیکتاتوری اسلام گرایان و اسلامیزه شدن جامعه مصر. می دانیم که عبدالمنعم ابوالفتوح و حمدین صباحی ناصریست در نخستین دور انتخابات ریاست جمهوری نفر دوم و سوم و عمرو موسی نفر پنجم شد. مخالفان اخوان المسلمین تقریبا نیمی از آرای مردم مصر را از آن خود ساختند. دیروز سه شنبه بیست و هفتم نوامبر، با گرد آمدن حدود پانصد هزار نفر در میدان التحریر، همگان، قدرت و عظمت اپوزیسیون مدنی و ملی مصر را باور کرده اند. اینان در شهرهای مختلف مصر نیز خودی نشان داده اند و برخوردها و آتش سوزی هایی پدید آمده که گاهی به خشونت کشیده شده و تلفاتی بر جای نهاده است.

به اینها باید اعتصاب قضات مصر را نیز بیافزاییم و اعتراض شان به برکناری دادستان کل، توسط محمد مرسی و مصونیت رییس جمهور در برابر دستگاه قضایی. هم اکنون اغلب دادگاه های کشور کار خود را تعطیل کرده اند.

در تظاهرات روزهای اخیر، مشارکت زنان و هنرمندان و روشنفکران مصری محسوس است.

خیمه های گروه های مخالف در میدان التحریر همچون نماد استمرار انقلاب ناقص مصر، پا برجا مانده اند و در برابر عناد رییس جمهور، شعارهای رادیکال نیز به گوش می رسد. شعار “سرنگون باد مرشد” گاه به گاه سر داده می شود که در واقع همان رهبر یا ولی فقیه اخوان المسلمین است. گاه نیز سخن از عصیان مدنی می رود.

 گرچه انگیزه خیزش کنونی مصریان، اقتصادی نیست، اما حضور توده های مردم در تجمعات و تظاهرات روزهای اخیر مخالفان کاملا محسوس است. در واقع سلفی ها و اسلامگرایان افراطی با طرح ضرورت نابودی اهرام سه گانه و ابوالهول، و مخالفت با توریسم، در بسیج مردم علیه حاکمیت نقش بازی می کنند، زیرا سالی پنج میلیون توریست از مصر دیدن می کنند و این به معنای بریدن نان حدود سی در صد از مردم مصر است که در بخش توریسم کار می کنند.

اکنون جامعه مصر – از طبقات فرودست گرفته تا میانه و بالا– کاملا سیاسی شده است و ترس از حکومت شکسته، و مردم دیگر پذیرای هیچ نوع استبدادی نیستند.

 

آمریکا و اخوان المسلمین

اخوان المسلمین پس از انتخاب محمد مرسی به عنوان رییس جمهور مصر، هیات سی نفره مسلط به زبان انگلیسی را به آمریکا اعزام کرد. اینان در اغلب وزارتخانه های کلیدی حضور یافتند و با وزیران دفاع و خارجه و دیگر مسئولان آمریکایی ملاقات کردند. این هیات به این مسئولان تاکید کرد که اخوان المسلمین منافع آمریکا را در مصر حفظ خواهد کرد. اینان به آمریکاییان قول دادند، در برابر استمرار کمک های آمریکا – که اغلب نظامی است – پیمان صلح با اسراییل را محترم خواهند شمرد، امنیت کانال سوئز و امنیت منطقه را تضمین و در برابر ایران موضع خواهند داشت.

اکنون در هنگامه نبرد میان نیروهای مدنی و اسلامگرایان حاکم بر مصر، واشنگتن می کوشد فشارهای خفیفی به اخوان المسلمین وارد کند تا محمد مرسی در تصمیم هایش، قدری تجدیدنظر کند اما این البته به معنای روی گردانی آمریکا از اخوان المسلمین نیست.

 سرنوشت دموکراسی در مصر در گرو نتایج نبرد سهمگین کنونی است و باید منتظر بود روزهای آینده، آبستن چگونه حوادثی است و اساسا اخوان المسلمین چه میزان نیرو را در تظاهرات روز جمعه خویش در قاهره گرد هم خواهند آورد. گرچه مخالفان می گویند، اخوان المسلمین که با ریزش نیرو رو به رو هستند، در تظاهرات تایید آمیز جمعه گذشته در برابر کاخ ریاست جمهوری، هواداران خود را با اتوبوس و قطار از شهرها و روستاها به قاهره گسیل کرده بودند.

 بر خلاف ایران دهه ی شصت، هیچ یک از نیروهای سیاسی فعال در صحنه ی سیاسی مصر به تنهایی نمی تواند دیگری را از میدان خارج کند مگر از قوه قهریه استفاده کند که هم اکنون در اختیار ارتش است. این ارتش هم بعید می نماید به نفع یک گروه وارد عمل شود. در یک حالت، آن هم به بهانه هرج و مرج و جنگ داخلی، ارتش مصر ممکن است وارد کارزار شود، و البته من این را در چشم انداز سیاسی مصر نمی بینم، گرچه ناممکن هم نیست.

 

* یوسف عزیزی بنی طُرُف عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران و عضو افتخاری انجمن قلم بریتانیا است و به شغل روزنامه نگاری اشتغال دارد. او به دو زبان عربی و فارسی قلم می زند و تاکنون ۲۴ کتاب و صدها مقاله در مطبوعات عربی و فارسی منتشر کرده است.