شهروند ۱۱۵۶ ـ پنجشنبه ۱۳دسامبر ۲۰۰۷
نگرشی به روند تشکل ICC
اخیرا در نشریات ایرانی تورنتو، نوشته های متعددی در ارتباط با کنگره ایرانیان کانادا ICC توجه مرا جلب کرده، شاید به این دلیل که برحسب اتفاق در یک گردهمایی دوستانه در تاریخ ۲۶ ماه می ۲۰۰۷ تا حدودی در جریان قسمتی از فعالیتهای گروه موسس این کنگره قرار گرفته بودم.
نوشته ها و گزارشهای مربوط به کنگره ایرانیان کانادایی هر کدام به نوعی جالب بود و سئوالات متعددی را در ذهن برانگیخته و هر روز تمایل مرا به مطرح کردن آن ها با سایر ایرانیان بیشتر می کرد، لیکن تنگی وقت مانع از طرح مدون آن ها می شد، تا این که مقاله ی آقای دکتر مهرداد حریری که یکی از فعالان سیاسی ایرانی و از دست اندرکاران ICC هستند تحت عنوان “کندوکاوی فرهنگی به بهانه بحث کنگره” به طور ویژه آن چنان توجه مرا جلب کرد که دست به قلم بردم.
ایشان در ابتدای نوشته خود از روزنامه شهروند تشکر کرده اند که در یک اقدام کم سابقه فرصتی برای گفت و گو فراهم آورده است. بی اختیار لبخندی بر لبم نشست که ایشان از کلمه کم سابقه استفاده کرده اند، چرا که براساس مطالب مندرج در چندین نوشته اخیر در ارتباط با روند پیشبرد و نحوه برگزاری جلسات ICC گله کلی از دست اندرکاران کنگره، عدم تمایل آنان به شنیدن و مورد بحث قرار دادن روند تشکیلاتی و مفاد این کنگره بوده است. انتظار این بود که ایشان از روزنامه شهروند انتقاد نمایند. چرا که این روزنامه روند باسابقه ICC را تغییر داده است. چنانچه ICC امکان ابراز نظر و حتی انتقاد را چیز خوبی می دانست دست اندرکاران به سادگی می توانستند شرایط برخورد آرا را فراهم آورند.
به عنوان مثال اولین سئوالی که در تاریخ ۲۶ ماه می ۲۰۰۷ از یکی از موسسین در آن جمع دوستانه شد، این بود که به چه دلیل ایده ایجاد یک کنگره (فراگیر) برای ایرانیان کانادایی بعد از ۱۷ ماه از شروع فعالیت با ایرانیان و آن هم به یک جمع برگزیده در میان گذارده می شود؟ به این سئوال چندین ماه بعد به طور ضمنی در مقاله ای به قلم خانم نیاز سلیمی که در وب سایت ICC نیز قابل دسترسی است، بدین گونه پاسخ داده شده است:
“در غیبت یک طرح ابتدایی که زمینه گفت و گو و نظردهی را فراهم سازد، نشست های عمومی منسجم و کارساز نمی بودند.” این دلیل بسیار منطقی می بود اگر ICC بعد از تهیه طرح ابتدایی نشست های عمومی را برگزار می نمود، ولی طرح ارائه شده در تاریخ ۱۱ ماه نوامبر نه تنها یک طرح ابتدایی نیست، بلکه آن چنان مدون و شکل گرفته است که امکان مشارکت برای کارشناسان را نیز باقی نمی گذارد. چه رسد به ۱۵۰۰۰۰ نفر ایرانی ـ کانادایی که بسیاری از آنها یارایی یا امکان ارزیابی محصول ارائه شده به وسیله ICC را ندارند.
به نظر می رسد که در روند پیشبرد اهداف ICC ، هدف اصلی که قرار بود فراگیری ۱۵۰ هزار نفر ایرانی با زمینه های شغلی، فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی مختلف باشند، کلا فراموش شده و گروه دست اندرکار ICC آنچنان درگیر تدارک مدارک مفصل (لطفا به وب سایت ICC مراجعه کنید) شدند که هدف اصلی یعنی ایرانیان ـ کانادایی را از یاد برده و نهایتا پس از تکوین اهداف و مدارک مورد نظر به صرافت افتادند که بدون پشتیبانی مردم، تمام زحمات بر باد خواهد بود. پس ناگهان به فراخوانی مردم (باز هم با روش محدود) اقدام نموده و جلسه ۱۱ نوامبر را برپا نمودند. از متن گزارشات منتشر شده به نظر می رسد که از مردمی که برای کسب آگاهی از اهداف و مضمون به این جلسه رفتند، خواسته شد که برگه های عضویت کنگره ای را پر کنند که هنوز از مفاد آن مطلع نبودند ولی برای اینکه مشخص باشد که همه با اراده و آگاهی کامل عضو شده اند، حق عضویت هم از آنها دریافت گردید. عضویت در بیخبری اسم مناسبی برای این نوع عضویت است.
گمان من این است که برخی از اعضاء بی خبر از خود خواهند پرسید:
۱ـ آیا ما نمی بایستی از ابتدای کار امکان انتخاب کسانی را که هدف و روند پیشبرد کنگره ایرانیان کانادایی را تعیین می کردند، می داشتیم؟
۲ـ آیا ما نمی بایستی قبل از آنکه عضو بشویم، لااقل تا حدودی از اهداف و روش ها آگاهی می یافتیم و می توانستیم سئوالات خود را مطرح کنیم و احتمالا منشاء تغییراتی باشیم؟
۳ـ آیا از ما سوءاستفاده نشده است؟
۴ـ آیا این گروه (ICC) خود را در مقام ولایت ما می بیند؟
۵ـ آیا جلب اعضا با هر ترفندی معادل جلب اعتماد اکثریت ایرانیان کانادایی است؟
تعدادی از مردم ممکن است از خودشان سئوال کنند که دست اندرکاران ICC تا به حال تحت عنوان موسسین یا کمیته اجرایی کنگره ایرانیان کانادایی چند بار و با چه مقامات کانادایی ملاقات کرده اند؟ متن صحبت ها چه بوده و خود را چگونه معرفی کرده اند؟ آیا خود را به عنوان نمایندگان ایرانیان کانادایی معرفی کرده اند؟
خانم سوسن سالک چندین سئوال جدی را در شهروند دو هفته قبل مطرح کرده بودند و آقای دکتر مهرداد حریری ضمن بی تفاوتی به تمامی آن ها تنها یک جواب طولانی برای سئوال زیر ارائه دادند:
سئوال: آیا شما مطمئن هستید که واقعا دلتان برای ۱۵۰ هزار ایرانی مقیم انتاریو یا تورنتو سوخته است؟
قسمتی از جواب آقای دکتر حریری: “مثلا تصور کنید که در هنگام مبارزات انتخاباتی! از هر یک از سه رهبر حزب NDP، محافظه کار و لیبرال سئوال شود که آیا این آقایان چقدر دلشان به حال ۱۲۰۰۰۰۰۰ انتاریویی سوخته و یا این که در پی مقام نخست وزیری هستند. یا مثلا فرض کنید که در انتخابات رهبری حزب لیبرال از کاندیداها سئوال شود، واقعا کدام یک از آن ها دلشان به حال چندین هزار عضو حزب لیبرال سوخته که در پی رهبری هستند؟”
خواندن این جواب و مثال ها به طور ضمنی این حس را در خواننده به وجود می آورد که ایشان هم اکنون خود را در مبارزه رهبری یا لااقل کاندیدای نوعی رهبری می بینند. حال آن که عضویت هیئت هفت نفره برگزارکننده ICC نبایستی ربط زیادی به رهبری احزاب سیاسی داشته باشد؟! مضافا به آن که کاندیداهای رهبری انتاریو یا کانادا تنها پس از سال ها تلاش طاقت فرسا و بعد از کسب “اعتماد” مردم چنین امکانی را به دست آورده اند. حال آنکه روش های غافلگیرانه ای که ICC به کار برده است احتمالا به اعتماد بسیاری صدمه زده است.
ایشان همچنین در نوشته خود اشاره می کنند که “شهروندان نیاز به دلسوزی ندارند زیرا دارای حقوق مساوی با رهبران هستند”، و در تعارض با این مطلب چند پاراگراف آن طرف تر از هدف ICC برای ارتقاء حقوق شهروندان ایرانی کانادایی صحبت می کنند! شهروندانی که به اعتبار خود ایشان از حقوق مساوی با رهبران جامعه برخوردارند به چه دلیل احتیاج به رهبریت دارند؟
آقای دکتر مهرداد حریری در تحلیل فرهنگ ایرانی ابراز می دارند که چشمداشت ورود به فعالیت های سیاسی عیب و گناه نیست و در این مورد بیل کلینتون را مورد مثال قرار می دهند که چگونه از دوران دانشجویی قصد رسیدن به مقام ریاست جمهوری را داشته است و اشاره می کنند که ambitionبودن بیل کلینتون در فرهنگ غربی صفت پسندیده ای است ولی در فرهنگ ایرانی جاه طلبی به حساب می آید. سئوال این است که ایشان که ambitious بودن را در فرهنگ غربی می پسندند چگونه برای رشد به مقامات عالی سیاسی انتظار دریافت حمایت از طرف ایرانیان ـ کانادایی را دارند؟ ایرانیانی که تاریخ پرفریب سیاستمداران ایرانی طی قرن ها آنان را بسیار محافظه کار کرده و جلب اعتماد آن ها را بسیار مشکل تر از جلب اعتماد توده های کانادایی کرده است.
شاید دلیل توجه ICC به ایرانیان این است که مردم ایران عادت کرده اند در مقابل عمل انجام شده قرار گیرند و از روی حسن نیت با آنچه از قبل تعیین شده، همراه شوند. شاید به همین دلیل ICC از شرکت دادن فراگیر مردم از ابتدای شکل گیری ICC گریزان بوده و تنها از ایرانیان کانادایی انتظار دارد که از محصول آماده پشتیبانی کنند.
ایشان همچنین در قسمتی از نوشته خود صفاتی چون مظلوم نمایی، نداشتن هیچگونه بلندپروازی شخصی و ادعای کار کردن در راه خدا را نمونه هایی از تاثیر فرهنگ عقب مانده جوامع دیکتاتوری و قبیله ای می بینند. صرف نظر از اینکه هر یک از این موارد را می توان در جوامع غربی و شرقی مورد بحث قرار داد، این سئوال به ذهن متبادر می شود که آیا ایشان، اصلا می دانند که معنای کار کردن برای جامعه ایرانی ـ کانادایی چیست؟ ایرانیانی که اکثرا از مضار حکومت های دیکتاتوری رنج برده اند، یا آن که ایشان فقط میل دارند بسته به موقعیت از مزایای ایرانی بودن و در جای دیگر از مزایای کانادایی بودن بهره مند شوند.
بله، رای دهندگان امریکایی بیل کلینتون را انتخاب می کنند (که در مقام مقایسه رئیس جمهوری خوبی بود) و ایرانیان کانادایی آقای دکتر رضا مریدی را. آنچه مسلم است آقای دکتر مریدی با بهره مندی از سلامت روح و نیت اعتماد تعداد زیادی از ایرانیان را جلب کرده زیرا:

“مشکل می توان قبل از اثبات برادری ادعای ارث کرد”

در پایان بدین وسیله من هم به سهم خود از پیشنهاد مطرح شده به وسیله آقای دکتر ارسلان مهاجر در جهت تشکیل جمعیت فراگیر ایرانیان که از ابتدا با همکاری بسیاری از نهادهای فعال و شخصیت های ایرانی / کانادایی تشکل یابد حمایت می کنم. امید است که چنین جمعیتی پس از تعیین هدفهای ارزشمند و بدور از انگیزه های فردی یا گروهی با استفاده از روشهای شفاف موجدخدمات بزرگی برای ایرانیان و کانادایی ها باشد.
شهره مهدی دکترای علوم هسته ای و تکنولوژی