شهروند ۱۲۰۴ ـ پنجشنبه ۲۰ نوامبر ۲۰۰۸

پاییز که می آید، آذر ماه که می شود، درد حالا ده ساله ی قتل فروهرها و مختاری و پوینده به جان آدم برمی گردد، نه اینکه رفته باشد، انگار جان دوباره می گیرد این درد.

شاید کمتر کسی از دوستان و نزدیکان این انسانهای نازنین خبر باشد؛ شبی با محمد مختاری نشسته بودیم، در یکی از همان شب ها که تا بامدادان از هر دری می گفتیم و به گمان خویش در پس چاره ی دردهای درمان ناپذیر مردمان آن سامان بودیم، که یک باره محمد گفت”می دانم با داریوش هرچند وقت یک بار گپی می زنی و یا مصاحبه می کنی و خبر می گیری، اما در کنار داریوش، پروانه را فراموش مکن او از زنان نازنین ماست.” “گفتم نمی دانستم تو با پروانه دوستی داری.” گفت دارد می آید به کنفرانس بنیاد در سیاتل حتما با او گفت وگو کنید.

دوستان شهروند که رفته بودند سیاتل تا پروانه خانم را دیده بودند، اول حرفی که زده بود این بود “شهروند و شما از طرف یکی از گرامی ترین دوستان من محمد مختاری و از سوی شوهرم داریوش فروهر دو قبضه سفارش شده اید.” و گفته بود عکس های بدون روسری را فعلا چاپ نکنید! آن وقتها ما نمی دانستیم فعلا چاپ نکنید یعنی چه؟ مگر قرار است بزودی زمان چاپ عکس های بدون روسری پروانه خانم هم برسد. اگر به راستی آن جماعتی که در آن کنفرانس خانم اسکندری(فروهر) را مورد عتاب قرار داده بودند می دانستند که چنین سرنوشت شومی گریبانگیر داریوش و پروانه می شود باز هم آن چنان برخورد می کردند. در مورد مختاری هم کم نبودند کسانی که بیهوده او را متهم به مدارا در راستای منفعت رژیم می کردند. بارها به گفت و گوی من و مختاری اعتراض کرده بودند که محافظه کارانه است، حرفهای عمومی زده اید و ما که می دانستیم خدمت به فکر و فرهنگ و سیاست در آن مملکت به امید بهروزی مردم چقدر سخت و صبر برنده است، دندان به دل می گرفتیم تا شاید این جماعت چیزی از ایران اگرنه، از جمیع جهان، بیاموزند.


کاش اینها که هر روز تهمتی به گنجی و دیگران می بندند که آدم همان رژیم هستند، از حوادث روزگار درس می آموختند و می دانستند که اگر گنجی در آن دوران طولانی و مبارزه شجاعانه اش جان می باخت حالا بیش از هر کسی از سمبل های مبارزه بود!

این همه را می گویم که مختاری ها و پوینده ها و پروانه ها و داریوش های زنده را ما با رفتار و کردارمان به قتل نرسانیم هر روز و هر ساعت و با هر حرکت و عمل مان زخمی بر جانشان نزنیم، به این گمان باطل که همه ی حقانیت جهان و انسان از آن ماست و بس. انسان های شجاعی مانند داریوش فروهر را جماعت شعار محور عامل رژیم می دانستند. وقتی ما با فروهرها گفت و گویی می کردیم و یا خبر و نظری از آنان منتشر می شد، گروهی فریادشان به آسمان می رفت که، بابا آدم خودشان هستند وگرنه چگونه می توانند زیر سایه ی آن رژیم این جور حرف بزنند. همان ها که مختاری و پوینده و دیگران را متهم به ملاحظه کاری می کردند، و همین ملاحظات را به سود رژیم می دانستند، نوبت که به فروهرها و بویژه داریوش می رسید فریاد می زدند که اگر آدم خودشان نبود با این شجاعت و بی پروایی حرف نمی زد!؟

خاطره ای از برخوردهای شجاعانه زنده یاد داریوش فروهر یادم آمد که با شما هم در میان می گذارم. در یکی از تماس های تلفنی با ایشان هنگام که رابطه برقرار شد، داریوش مانند همیشه گفت: سلام بر شنوندگان عزیز، اول بار که از ایشان پرسیدم چرا می فرمایید سلام بر شنوندگان عزیز، گفتند، آخر برادران وزارت اطلاعات هم حرفهای ما را می شنوند به شما و به آنها همه با هم سلام کردم. او با زیبایی تمام به شما هشدار می داد که تلفن منزل آنها را ماموران سازمان جاسوسی جمهوری اسلامی گوش می کنند، حال شما اگر پروایی دارید و یا از داخل مملکت تلفن می کنید و یا به هر ملاحظه ی دیگری، بدانید که رژیم دارد سخنان شما را می شنود.

آن مملکت و مردم باید خون دلها بخورند و بردباری بسیار به خرج بدهند تا فرزندان شرافتمندی مانند مختاری، پوینده، پروانه و داریوش فروهر را در میان خویش داشته باشند. آنها که رفته اند دیگر نگاه و نظر ما در موردشان چندان موثر اثر نخواهد بود، اما آیا آموخته ایم که درباره ی زندگان با بی مسئولیتی برخورد نکنیم؟ آیا می دانیم که یوسف عزیزی بنی طرف ها همان مختاری ها و پوینده های زنده اند، و حرمتشان را نگاه داریم؟ به هنگام دستگیری یوسف من مطلبی در همین ستون نوشتم و اشاره کردم که اگر یوسف عزیزی در هر جای دیگر جهان جز ایران می زیست به دلیل عشق و احترامش به میهن خویش از او تقدیرها می کردند، اگر تندیسش را بر چهارراهی نمی گذاشتند.

جان یوسف در خطر بود و به او هر اتهام ناروایی که می شد زده بودند، اتهاماتی که هر کدام به تنهایی برای گرفتن جان انسان در آن رژیم کافی بود، خوب است جماعت مدعی همیشگی چه گفته باشند که آدم دردش نیاید، راستِِ گذشته بین مدعی بود که رژیم راست می گوید، یوسف عرب و تجزیه طلب است و چپ شعارمحور فریاد می زد که بابا دارند می پزندش که مورد استفاده قرار بگیرد. راستی بهای جلب اعتماد این دو گروه چیست؟ آنان که از جان و جهان خویش در آن مصیبت کده مایه می گذارند باید چه کنند که اهالی امن اینجا باورشان شود درد آن مردم دارند؟

دارم از یاد مختاری و پوینده و فروهرها دور می افتم. از یاد انسانهایی که همه ی این تهمت ها را به جان خریدند، اما بر سر پیمان خویش با آن مردم و میهن ماندند. یادشان گرامی باد.