شماره ۱۲۰۶ ـ پنجشنبه ۴ دسامبر ۲۰۰۸
گفت وگوی شهروند با مینا احدی از فعالان کمپین ضدسنگسار
مینا احدی ۵١ سال پیش در شهر ابهر به دنیا آمد. او رییس سازمان اکس مسلم در کشور آلمان است. احدی از دوران نوجوانی به عنوان یک کوشنده سیاسی و یک فرد سوسیالیست با حکومت شاه مشکل داشت. یک سال بعد ازانقلاب اسلامی و روی کار آمدن خمینی در سال ١٩٨٠ همسر او دستگیر و اعدام میشود. به گفته او اعدام شوهرش که خود فعالی سیاسی بود، درست در روز سالگرد ازدواج شان، از عواملی شد که او بعدها به چهره‌ای مطرح در مبارزه با مجازات اعدام تبدیل شود.
مینا احدی در سال ۱۹۹۰ به کشور اتریش رفت و از سال ١٩٩۶ در کلن زندگی میکند.
مینا احدی در سال ٢٠٠١ کمیته علیه سنگسار را تشکیل داد. مجله معروف ” ال” ۴۵ زن را به عنوان زنان موثر در سال ٢٠٠۷ معرفی کرده است که نام مینا احدی به دلیل فعالیت هایش در نقد اسلام سیاسی و اسلام و حکومت اسلامی و بویژه فعالیت هایش در سازمان اکس مسلم در این لیست قرار گرفت.
مینا احدی برای حضور در سمیناری درباره حقوق بشر در دالاس به سر می برد. فرصت را غنیمت شمرده و گفت وگویی با او درخصوص مبارزات علیه مجازات اعدام و کمیته ضد سنگسار داشتیم که در زیر می خوانید:

خانم مینا احدی، با تشکر از وقتی که برای گفت وگو اختصاص دادید، اطلاع داریم که تا این زمان برنامه هایی در شهر دالاس داشته اید، یکی روز ۲۳ اکتبر ـ به زبان انگلیسی ـ در
SMU دالاس بود و برنامه دیگر، بعد از این مصاحبه است که برای جامعه ایرانی و به زبان فارسی است. لطفا در مورد این میزگردها و اینکه چه کسانی آنها را سازمان داده اند و از طرف چه کسانی دعوت شدید، توضیح دهید؟

ـ تشکر می کنم. برنامه ای بود که از سوی بخش حقوق بشر
SMU سازمان داده شده بود. مسئول این بخش آقای ریک؟؟ در عین حال رئیس سازمان عفو بین الملل آمریکا نیز هست. ایشان و من حدود سال ۲۰۰۵ در کشور سوئیس به مدت ده روز در برنامه ای شامل یک سری سخنرانی در شهرهای مختلف سوئیس همراه بودیم. سخنرانی ها علیه مجازات اعدام بود. رسانه های سوئیسی در آن زمان نوشته بودند “در حالی که دولتهای ایران و آمریکا در حال مبارزه با یکدیگر هستند، این دو نفر (من و آقای ریک) شهر به شهر علیه مجازات اعدام سخنرانی و مبارزه می کنند.” مصاحبه های متعددی در آن زمان با من و آقای ریک انجام شد.
و اما درباره ی حضورم در دالاس باید بگویم، بخش حقوق بشر دانشگاه
SMU ، از ۵ زن از کشورهای مختلف دعوت کرده بود که در میزگرد خشونت علیه زنان در تمام دنیا سخنرانی کنیم. در یک هفته حضور در دالاس، از طرف دانشگاه یک سمپوزیوم یا سخنرانی مفصل سازمان داده شده بود، اما در عین حال من در این هفته در دو کلاس جداگانه هم سخنرانی کردم. در جلسه اول حدودا ۵۰۰ نفر شرکت کرده بودند. یک نفر از آرژانتین سخنرانی کرد. یک خانم از اوگاندا موقعیت زنان و خشونت علیه زنان در آن کشور را توضیح داد. یک نفر از فلسطین سخنرانی کرد. یک خانم آمریکایی که در همین آمریکا قربانی خشونت شده بود، سرگذشت خودش را تعریف کرد و در عین حال، من درباره موقعیت زنان در کشور ایران و کشورهای اسلام زده صحبت کردم. همانطور که گفتم در چند سخنرانی دیگر هم شرکت کردم. روز سه شنبه در جمع دانشجویانی که زبان آلمانی می خوانند در این دانشگاه ـ به زبان آلمانی سخنرانی داشتم و روز چهارشنبه من و خانم آمریکایی که در ۱۵ سالگی مورد تجاوز قرار گرفته بود و از این صحنه عکس گرفته بودند و تهدیدش کرده بودند و مجبورش کرده بودند به تن فروشی و از طریق او پول در می آوردند. او توضیح داد که تهدید و ارعاب زنان که منجر به تن فروشی می شود، مسئله ای نیست که فقط مربوط به خارج از مرزهای آمریکا باشد. من و ایشان روز چهارشنبه برای دانشجویان دانشگاه هم سخنرانی کردیم و هر دو سعی کردیم توضیح دهیم که خشونت علیه زنان، مرز نمی شناسد.
سخنرانی من بیشتر معطوف به این بود که بعد از انقلاب مجموعه ای از خشونت های دولتی اعمال شد و در این رابطه به حجاب، سنگسار، نداشتن حق طلاق برای زن و… اشاره کردم. در عین حال سعی کردم با مروری در زندگی خودم و فعالیتها و اتفاقاتی که برای خودم افتاده است نشان بدهم که من نمونه ای هستم از سایر زنانی که مثل من قربانی این خشونت ها بوده و هستند. اظهار کردم که ما قربانیان دست و پا بسته این خشونت ها باقی نخواهیم ماند و مبارزه خواهیم کرد. دانشجویان بسیار استقبال کردند و این سخنرانی ها بسیار موفقیت آمیز بود و برای خود من اولین بار بود که در دالاس این همه جمعیت استقبال می کردند.

سخنرانی امروزتان برای ایرانیان در چه زمینه ای خواهد بود؟

ـ فرصت بسیار خوبی است. میخواهم راجع به فعالیتهای خودم علیه سنگسار و جنبش برابری طلبانه زنان در ایران صحبت کنم. ما بر این نظر هستیم که باید حکومت هایی مثل حکومت آقای احمدی نژاد را در سطح بین المللی منزوی کرد و به این معنا می خواهم بگویم که باید سر و صدای بیشتری برپا کنیم که در ایران یک حکومت آپارتاید جنسی بر سر کار است مثل حکومت آپارتاید نژادی. مردم باید در سراسر دنیا به آن اعتراض کنند و خود را در این موضوع سهیم کنند.


قبل از اینکه سئوالاتم را در رابطه با اعدام و سنگسار مطرح کنم، می خواهم سئوالی کلی بکنم، چه انگیزه ای باعث شد که شما به یک کوشنده پرکار علیه اعدام و سنگسار تبدیل شوید؟ آیا زمینه هایی از قبل بود؟

ـ این سئوالی است که اکثرا از من می کنند. جنبه مهم آن این است که زندگی من به این صورت رقم خورد که من دانشجوی پزشکی دانشگاه تبریز بودم و در انقلاب شرکت کردم. انقلابی که قرار بود برای یک زندگی بهتر و علیه یک دیکتاتور باشد، اما شکست خورد و مهر اسلامی به آن زده شد.
حکومت اسلامی سر کار آمد و دستور حجاب برای زنان داد. من قبول نکردم. من آن را یک زندان و تحقیری علیه زنان و علیه خودم می دانستم. برای من که یک جوان ۱۹ و ۲۰ ساله بودم مثل گردبادی بود که واردش شده بودم، و در این گردباد، راه پس و پیش وجود نداشت، یعنی وقتی در مقابل یک حکومت “هار” و “فاشیست” که هیچ انتقادی را علیه خودش نمی پذیرد، قرار داری، بجز مبارزه راه دیگری باقی نمی ماند و زندگی من از همان موقع جور دیگری رقم خورد و وارد عرصه ی سیاست شدم و از آن طریق خشونت را در همه زمینه ها و ابعاد آن نفی و رد کردم. من در جامعه ای بزرگ شدم و با حکومتی درگیر شدم که برای “ماندن” و برای عقب نگه داشتن مردم به قتل و اعدام انسان بخصوص زنان متوسل می شوند. من در جامعه ای زندگی کردم که زن را می آورند وسط خیابان و تا سینه در خاک فرو می کنند و با پرتاب سنگ او را زجرکش می کنند. این یک زخم عمیق بر پیکر بشریت است. من در جلسه دیروز هم گفتم که به گونه سنتی، من در یک خانواده مسلمان به دنیا آمدم ولی حتی در دهات هم آن موقع دست به سنگسار نمی زدند! وقتی این را دیدم، دیدم این یک شکاف و زخم در جامعه و دنیا و بشریت ایجاد کرد. زخمی عمیق. از آن مقطع احساس کردم، مادام که با این پدیده برخورد نشود، من نمی توانم بخوابم، برقصم، زندگی کنم و از زندگی لذت ببرم … از این بربریت و وحشی گری که جمهوری اسلامی علیه مردم اعمال می کرد متنفر و منزجر بودم. من به عنوان یک کوشنده سیاسی قانع شدم که اعدام و سنگسار، یک ستون قائم برای سر پا ماندن جمهوری اسلامی است. نه فقط از این زاویه انسانی باید علیه این دو پدیده ایستاد، بلکه از نظر سیاسی هم بایست مقابل این حربه جمهوری اسلامی علیه مردم ایستاد و مبارزه و فعالیت کرد. اضافه می کنم که فعالیت هایم علیه خشونت در زندگی شخصی ام نیز اثر داشت.
من هیچگاه و تحت هیچ توجیهی به اعدام در راه خلق، اعدام در راه توده ها و . . . اعتقاد ندارم و فکر می کنم که یک بار برای همیشه، باید پرونده قتل عمد توسط دولتها ـ اعدام ـ را بست. این ها مجموعه انگیزه های من برای مبارزه بوده است. زیباترین تجربه من این بوده که توانسته باشم جان آدم هایی را نجات بدهم که در سلول های مرگ جمهوری اسلامی به سر می برند، از آنجا که به من زنگ می زنند و صدایشان را می شنوم و با ایشان رابطه برقرار می کنم. مثلا کارزاری که ما در رابطه با نازنین فاتحی داشتیم به نظر من یکی از بزرگترین مبارزات علیه اعدام بود. . . مثلا جمهوری اسلامی در مورد نازنین می گفت که نازنین تن فروش است و اینطوری می خواستند اعدام او را عادی جلوه بدهند و ما هم از طرف دیگر فعالیت هایی کردیم که خیلی هم موفق بود.

درحال حاضر، مهمترین مشکل زنان ایرانی را چه می دانید؟

ـ به نظر من مهمترین مشکل، خود جمهوری اسلامی ست. این حکومت، زن را انسان حساب نمی کند و همه حقوق را قانونا از زنان سلب کرده. در اسلام زن وسیله ای است که خدمات جنسی به مرد میدهد و اگر این خدمات را او ـ زن ـ با روی گشاده بدهد و غر نزند، این بهترین زن است. از نظر مذهب اسلام، زن یک “نفقه بگیر” است که تمکین می کند و جمهوری اسلامی این را قانون کرده است. یعنی شما در ازای پوشاک و خوراک و سرپناه . . . باید حاضر بشوید هر رفتاری را که “مرد” با شما کرد تحمل کنید و دم نزنید. این کل فلسفه برخورد حکومت اسلامی با زنان است. زنان حق طلاق ندارند، حق تکفل ندارند و… دوستی دارم در ایران که جراح است. گاهی که می خواهد برای سخنرانی به یکی از دانشگاه های دنیا برود، حتما شوهرش باید اجازه ی خروج به او بدهد. فکر می کنم قوانین اسلامی و وجود حکومتی که این قوانین را با خشونت کامل در آن جامعه تحمیل و تثبیت می کند، مهمترین مسئله است. شوونیسم و مردسالاری و سنت های عقب مانده هم وجود دارند و حکومت هم از آن ها با پاسدار و زندان و شکنجه و پاشیدن اسید، دفاع می کند. به نظر من جمهوری اسلامی هیچوقت نتوانسته است جامعه ایران را آنطور که دلش می خواهد اسلامی کند و زنان را آن طور که دلش می خواهد به تمکین وادار کند. به نظر من از روز اول با بسته شدن نطفه جمهوری اسلامی، نطفه مقاومت علیه آن هم بسته شد. من زنان زیادی را می شناسم که وقتی با آن ها حرف می زنی، چه بی سواد چه باسواد، می بینی نمی شود این آدم ها را به تمکین وادار کرد. یعنی درجه ای از احترام، آگاهی و ذهنیتی را در این ها می بینید که به هیچ وجه نمی شود آن “الگوی حضرت فاطمه” جمهوری اسلامی را روی این ها پیاده کرد. حکومت در ابعاد وسیع این را دیده و فهمیده است. برای همین روز به روز سر حجاب در خیابان های ایران جنگ و دعواست و واقعا حجاب ستون جمهوری اسلامی است و زنان با مبارزاتشان این ستون را همیشه لرزانده اند. می دانم که خیلی ها می گویند سی سال است که می گوییم این حکومت خواهد رفت! در ابعاد اجتماعی و تاریخی ممکن است سی سال برای من و شما زیاد باشد، ولی جامعه نشان داده است که جمهوری اسلامی را پس می زند و این را هم حکومت دیده و هم خود “زن”.
به هر حال من مشکل اصلی را حکومت اسلامی می بینم ولی در عین حال فکر می کنم که یک جنبش عظیم اجتماعی زنان در ایران علیه جمهوری اسلامی وجود دارد که امید خیلی زیادی به ما می دهد و برای همین اگر تکلیف جمهوری اسلامی روشن بشود تکلیف اسلام سیاسی هم در منطقه روشن خواهد شد.

در مورد فعالیت های کمپین “سنگسار” که شما هماهنگ کننده آن هستید، آیا فعالیتهای این کمپین فقط مختص سنگسار در ایران است؟ لطفا توضیحاتی بدهید.

ـ این کمیته در سال ۲۰۰۱ به وجود آمد و ایده اولیه آن نیز از خود من بود. من ۱۹۹۰ آمدم خارج کشور. اوایل، که تازه وارد شده بودم و حامله بودم، مدتی طول کشید تا سر و سامانی بگیرم. اولین حرکت سیاسی که آن موقع شروع کردم نجات زنی بود که آن موقع در ترکیه به عنوان پناهنده بود. به نام فریبا، که اگر برمی گشت ایران سنگسار می شد. من با آن که آن موقع زبان هم زیاد بلد نبودم، به هر حال در ارتباط با فعالان مدافع حقوق زن، کمک کردیم و توانستیم کار پناهندگی اش را از ترکیه به کانادا درست کنیم و ایشان الان در آنجا زندگی می کند. پس از یک مورد دیگر در همین زمینه، تماس ما با ایران برقرار شد و مورد به مورد از محکومیت زنان به سنگسار خبردار می شدیم و هر بار ما شروع می کردیم به فعالیت. گاهی فعالیت فروکش می کرد اما باز دوباره از اول شروع می کردیم. بعد از مدتی به نظر آمد که این موارد و این فعالیت ها تمامی شدنی نیست و ما بهتر است که ارتباط هایمان را دائمی کنیم و شبکه ای درست کنیم تا بتوانیم فورا عکس العمل نشان دهیم. سال ۲۰۰۱ این کمیته تشکیل شد. ما فراخوانی نوشتیم به همه ی شخصیت ها و سازمان های دنیا به زبان انگلیسی و درباره پدیده سنگسار صحبت کردیم و گفتیم باید کاری کرد. برای خودم خیلی جالب بود که بعد از سه روز دهها ایمیل آمد از سراسر دنیا که ما مخالف سنگسار هستیم، ولی نمی دانیم چه کنیم. از “سوزی وایزمن” در آمریکا گرفته تا روشنفکران در آلمان و سازمان زنان دانمارک که سازمان گسترده ای ست. به هر حال ما کمیته ای درست کردیم که ۲۰۰ نهاد و شبکه عضو آن شدند و کار را شروع کردند. هدف این بود که یک شبکه درست شود که بتواند فورا علیه سنگسار عکس العمل نشان بدهد. ما علیه سنگسار در همه دنیا فعالیت می کنیم، نه فقط در ایران. نقطه ی محوری این است که هیچ سازمان بین المللی نیست که علیه سنگسار مبارزه کند. در بعضی جاها سازمان هایی هستند که فعالیت می کنند مثلا در نیجریه و در سودان که سنگسار می کنند، در پاکستان، عربستان سعودی، افغانستان، کردستان در بخش هایی مثل کردستان ترکیه و در ایران این اتفاق می افتد. به نظر من سکوت عجیبی در دنیا راجع به سنگسار وجود داشت و وقتی ما فعالیت هایمان را شروع کردیم من دیدم که این سکوت مبتنی به یک نگرش است و عینکی است که روی چشم جامعه زده اند. یعنی من می روم در خیابان، در جلسات، در تظاهرات و حتی در نشست های مختلف با دولت ها، می بینم که این تصور وجود دارد که ایران و پاکستان و افغانستان و . . . [با بقیه کشورها] فرق می کنند. این کشورها مردمشان طور دیگری، با فرهنگ دیگری و با ذهنیت دیگری هستند و زیاد نمی شود درگیر آن ها شد. این شبهه که داستان این کشورها جداست و ما بیاییم زندگی خودمان را بکنیم! می توانیم رویمان را برگردانیم و کار خودمان را بکنیم. این روی برگرداندن از طرف رسانه های جمعی بین المللی تبلیغ می شود چون دولت ها منافع اقتصادی و سیاسی با این دولت ها دارند و نمی خواهند راجع به سنگسار حرف زده شود. سنگسار یک عمل وحشیانه غیرانسانی است که حتی صحبت کردن درباره اش هم برای ما سخت است ولی به نظر من باید درباره اش صحبت کرد. نمی شود نادیده اش گرفت چون پدیده ی وحشتناکی است. تفاوت سازمان ما با سازمانی که مثلا در نیجریه یا آلمان فعالیت می کند، این است که آن ها سعی می کنند گزارش بدهند و راجع به آن حرف بزنند ولی کماکان مسئله را به طور سطحی لمس می کنند. حتی عفو بین الملل در مورد فردی که در نیجریه می خواستند اعدامش کنند اطلاعیه داد و برای خود من ای میل زد که نباید تظاهرات و تحریک کرد به خاطر این که آنجا وکلا دارند سعی می کنند از طریق قانونی راهی پیدا کنند (در رابطه با اسلام) که مثلا بتوانند سوراخی در این مسئله پیدا کنند و آن آدم نجات پیدا کند. هدف، نجات آن آدم است پس می شود از این طریق پیش برد. به نظر من اما آن “سوراخ” را وقتی در اسلام می توانید پیدا کنید که رویش فشار بگذارید. من نظرم این بود تا آدم ها به خیابان نیایند، در این دادگاه ها سوراخی در قوانین اسلام پیدا نمی شود. ما عمیق تر وارد مبارزه علیه سنگسار شدیم.
به نظر من هم باید با دولت ها مبارزه کرد که به خاطر منافع اقتصادی اهمال می کنند و هم باید از طریق جنبش ملی مبارزه کرد، هم این که باید این عینک را از چشم جامعه برداریم. باید نشان بدهیم که ایران کشور “اسلامی” نیست. یعنی چه که اسلامی است، خطرش اسلامی است؟ برگش اسلامی است؟ اسفالتش اسلامی است؟ چی اش اسلامی است؟ ایران قبلا کشوری با حکومتی دیگر بوده است و الان حکومتی اسلامی دارد که جامعه دارد آن را پس می زند. نسبیت فرهنگی مشکل بزرگی بود. اینها می گفتند ترور و خشونت و سنگسار در این فرهنگ ها هست. باید به فرهنگ ها احترام گذاشت!
و این که حقوق بشر “نسبی” است! مثلا چیزی که این جا حقوق بشر است ممکن است آن جا حقوق بشر نباشد! ما مجبور بودیم توضیح بدهیم که حقوق بشر، جهانشمول است. این که من زنی هستم که در ایران به دنیا آمده ام یا رنگ پوستم این است یا در یک خانواده مسلمان به دنیا آمده ام، وقتی شوهرم مرا کتک می زند همانقدر متاثر می شوم که زنان با رنگ پوست و از مذهب دیگر … یا وقتی حتی تحقیر می شوم، این ها من را اذیت می کند. می خواهم بگویم ما سعی کردیم یک کار بزرگ اجتماعی انجام بدهیم و خوشبختانه موفق هم بودیم.
من در کنفرانس زنان در پکن ۱۹۹۵ شرکت داشتم. ده سال بعد در کنفرانس دیگری در همین زمینه بودم. به خاطر فعالیتهای همه ما از ایران این بار خانم زهرا شجاعی هم آمده و شرکت کرده بود.
ما یک گروهی بودیم از زنان، علیه سنگسار از کشورهای مختلف و فراخوان و قطعنامه ای در آن کنفرانس خواندیم و گفتیم که در دنیا باید سنگسار ممنوع شود و علیه جمهوری اسلامی و سنگسارهایی که در آن انجام می گیرد حرف زدیم. اتفاقا دوست من خانم رزا قوت (؟!) اطلاعیه را پخش کرد و به زهرا شجاعی هم اطلاعیه داده بود.
در هر صورت در آن کنفرانس غیر دولتی پکن منع سنگسار تصویب شد، اما در کنفرانس دولت ها تصویب نشد.


در مورد کمپین نجات نازنین فاتحی گفتید. اگر ممکن است از نحوه ی فعالیت های این کمپین بیشتر بگویید.

ـ نازنین افشین جم دختری است که در کانادا زندگی می کند و در سال ۲۰۰۳ ملکه زیبایی آنجا بود. یک نویسنده فعال در رابطه با حقوق بشر در فرانسه داشته تحقیق می کرده و می خواسته خانم نازنین افشین جم را از طریق اینترنت بشناسد و اتفاقا به جای ایشان، به “نازنین” دیگری برمی خورد که در ایران محکوم به اعدام شده بوده. نازنین افشین جم از طریق آن نویسنده فرانسوی در جریان وضعیت نازنین فاتحی قرار می گیرد. می بیند که اسمشان مشترک است و ترجیح می دهد که کمپینی بگذارد و این خانم نازنین را در ایران که ۱۷ سالش بوده و محکوم به اعدام بوده از مرگ نجات بدهد. ایشان فعالیتش را شروع کرده بود و فکر می کنم گزارشی هم در این مورد در نشریه شهروند وجود داشت که آقای مصطفی صابر از دوستان من که در ونکوور زندگی می کند، این گزارش را خواند و به من زنگ زد و جریان را گفت و من از او خواستم من و خانم نازنین افشین جم را با هم آشنا کند. از این طریق ارتباطمان برقرار شد و برای من خیلی جالب بود که خانمی در کانادا برای نجات جان این دختر در ایران فعالیت می کند. به نظر من کمپین جذابی بود و اسم هر دوی آنها نازنین بود. اولین کاری که کردیم در اولین ارتباط هایی که با هم داشتیم خانم افشین جم گفت کار ما خوب پیش نمی رود و نمی توانیم اصلا پیدا کنیم که ایشان در کدام زندان در ایران هستند؟ اسم واقعی و فامیل او را درست نمی دانستند. برای این که کار پیش برود باید با خانواده او در ایران تماس می گرفتیم. به او گفتم که دو هفته به من وقت بده تا او را پیدا کنم. به هر حال توانستم از طریق ارتباطاتی که با ایران و مثلا با محکومین به اعدام در زندانهای ایران داشتیم نازنین را پیدا کنیم و تصمیم گرفتیم که من و خانم افشین جم کمپینی را با همکاری یکدیگر پیش ببریم.
خانواده ی نازنین فاتحی از کردستان به کرج آمده بودند و زندگی می کردند. او در راه خانه ی برادرش، مورد تعرض جنسی چند جوان قرار می گیرد و با چاقویی که در جیب داشته از خودش سعی کرده دفاع کند که در این حین یک جوان به قتل می رسد. جمهوری اسلامی فورا نازنین را دستگیر و محکوم به اعدام کرد. خانواده او خیلی فقیر بودند و اگر آن کمپین شکل نمی گرفت نازنین حتما اعدام شده بود. به نظر من این یکی از موفق ترین کمپین های ما علیه اعدام بود. در این کمپین اسم و عکس نازنین و مصاحبه ای که با او انجام گرفته بود، را به طور وسیع پخش کردیم . .. از مجموعه فعالیتهای ما فیلمی تهیه شد از مصاحبه هایی که در آلمان و کانادا با ما کرده بودند و مصاحبه هایی که در ایران با مادر نازنین و با همسایه های نازنین کرده بودند. حتی صدای نازنین که از زندان تلفن می کرد و گریه می کرد ضبط شده و در فیلم آمد. . .
این فیلم، تحرک عظیمی به کمپین داد. ما از طریق اینترنت علیه این ماجرا امضا جمع می کردیم و فکر می کنم نزدیک به ۲۵۰ هزار امضا جمع شد. بعد من و نازنین افشین جم همه امضاها را بردیم سازمان ملل و با معاون کوفی عنان نشستی داشتیم سر این مسئله، در پارلمان کانادا سخنرانی کردیم، در اتحادیه اروپا سخنرانی کردیم، کمپینی بود که خیلی فعالیتش گسترده بود. خود نازنین افشین جم آمد آلمان، عفو بین الملل دعوتش کرده بود. رسانه های فارسی زبان زیادی این را پوشش خبری دادند. فیلم دیگری از سوی یک کارگردان آمریکایی درست شد که هنوز پخش نشده ولی خیلی خوب در آن توضیح داده شده که در ایران یک انقلاب شده، خانواده نازنین مجبور شده اند فرار کنند. نازنین کوچک بوده و آمده کانادا و مینا احدی که هفده هجده سالش بوده و دانشجو بوده و در این گردباد او هم فرار کرده، ده سال کردستان بوده و حالا این دو تا شخصیت به هم رسیده اند و الان دارند علیه اعدام و برای آزادی زنان فعالیت می کنند. به هر حال می خواهم بگویم که کمپین جالبی بود و توجه زیادی را به خود جلب کرد. تماس هایی از ژاپن، از چین و از همه دنیا داشتیم و نهایتا هم، جالب ترین قسمت وقتی بود که نازنین فاتحی از زندان آزاد شد. اینها فراز و نشیب های کمپین بود. من آن روزها هر روز یک ساعت تلفنی با نازنین حرف می زدم. یک بار گفتند که می خواهند فردا نازنین را اعدام کنند. خیلی گریه می کرد و همه مان خیلی ناراحت بودیم. یک رابطه عمیق عاطفی بین من و نازنین ایجاد شده بود. روزی که قرار بود آزادش کنند، جلوی در، مادرش و خانواده اش و وکیلش رفته بودند. جالب اینست که نازنین خودش نمی خواست تماس بگیرد ولی زنهای دیگر زندانی در زندان به من زنگ می زدند و می گفتند نازنینت الان دارد وسایلش را جمع می کند و می رود بیرون. کسانی که بیرون زندان منتظر او بودند نمی دانستند که او کی از زندان می آید بیرون. به آنها گفتم مرا در جریان بگذارند. به طوری که وقتی گفتند الان دارد از در می آید بیرون، من به وکیلش زنگ زدم و گفتم الان در باز می شود . . . و یکی از روزنامه ها در ایران جالب نوشته بود که “در زندان اوین به اندازه پهنای شانه نازنین باز شد و نازنین آمد بیرون . . . و من اضافه می کنم که این به خاطر جنبش انسانی علیه این حکم بود. عکس های نازنین در سایت “افشین جم” هست، عکس های مادرش وقتی که نازنین از در زندان درآمده بود در حالی که دسته گلی در دستش است، این یکی از موفق ترین و زیباترین کمپین های ما بود.

آخرین پرسش من این است که در حال حاضر روی چه مورد خاصی کار می کنید؟

ـ یکی از مهمترین موردهایی که کار می کنیم، بچه هایی هستند که محکوم به اعدام هستند. جمهوری اسلامی چند هفته پیش عقب نشینی کرد و گفت کودکان زیر ۱۸ سال را اعدام نمی کند. دردناک ترین قسمت کار من این است که وقتی بچه ای در زندان است، مثل علی مهین ترابی و از زندان تماس می گیرد و می گوید من اگر ۱۸ ساله بشوم اعدام ام می کنند … شما فکر می کنید این بچه خود شماست، این بزرگترین جنایت است. چطور می توانند یک بچه را شبانه روز با این کابوس که او را خواهند کشت، روبرو کنند. و الان ما روی مواردی این چنینی کار می کنیم. در مورد سنگسار، موردها زیاد است. مثلا زنی که شوهرش او را مجبور کرده تن فروشی کرده و بعد جمهوری اسلامی او را گرفته بود و می خواست سنگسار کند . . . موردهای مختلفی داریم که داریم رویشان کار می کنیم. به هر حال فعالان سیاسی همزمان کمپین های مختلفی را پیش می برند. نکته مهم این است که همه ما می توانیم یک کاری بکنیم. ما پناهنده شده ایم، مهاجر هستیم، خیلی ها منتظرند که جمهوری اسلامی سرنگون بشود و برگردند یا بعضی ها اصلا سعی می کنند زندگی شان را بکنند و مشکلی نداشته باشند ولی به نظر من فرقی نمی کند اینکه در ایران یا اینجا باشند هر کسی می تواند علیه اعدام و برای نجات جان انسانها فعالیت کند. به نظر من، جامعه ایرانی در خارج کشور بیش از این باید فعالیت کند. این حالت سیاست گریزی را نفی می کنم. گاهی می روند سخنرانی می کنند، می آیند و می گویند ـ با افتخار هم می گویند که من به هیچ گروه و سازمانی وابسته نیستم. به نظر من این نباید تقدیس بشود. سیاست از طریق احزاب پیش می رود. تصمیمات راجع به زندگی شما در همین آمریکا از طریق احزاب گرفته می شود. بنابر این اصلا رسالتی نیست که ما مستقل بمانیم یا هیچ فعالیت سیاسی نکنیم. زندگی ما با سیاست عجین است و هیچ توجیهی برنمی دارد که مثلا بگویند وقت نمی کنم یا هر چیز دیگر. این اولین بار است که با جامعه ایرانی به حالت انتقادی صحبت می کنم. الان از این فرصت استفاده می کنم تا بگویم که همه ما می توانیم کاری در این مورد انجام بدهیم. تقاضای من این است که بیش از پیش علیه نقض حقوق انسانی افراد فعالیت کنند.

ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. با آرزوی موفقیت روزافزون شما .