شهروند ۱۲۰۸ـ پنجشنبه ۱۸ دسامبر ۲۰۰۸

علی اکبر هاشمی رفسنجانی در میان دولتمردان چند قرن اخیر ایران، در زمینه فساد، پدیده ای کمیاب است. این را با جرأت و با آگاهی از این که در چند قرن اخیر شوربختانه ایران دولت مرد فاسد کم نداشته است می گویم!

هاشمی رفسنجانی خود علاقمند است که تاریخ ایران او را با امیرکبیر مقایسه کند و گویا حتی کتابی نیز درباره زندگی امیرکبیر نوشته است، اما در واقعیت و عمل، در زمینه فساد و مال اندوزی نامشروع گوی سبقت را از کسانی چون میرزا آقاخان نوری ـ صدراعظم ناصرالدین شاه و جانشین میرزاتقی خان امیر کبیر ـ میرزا علی اصغرخان اتابک اعظم ـ صدراعظم ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه ـ و حسن وثوق الدوله ـ نخست وزیر دوران مشروطیت و عاقد قرارداد ۱۹۱۹ـ ربوده و رکوردشکن بوده است!

در عمر سی ساله حکومت آخوندی نیز با آن که فساد دولت مردان امری رایج و پذیرفته شده است و علی کردان جعل کننده مدرک دکترای دانشگاه آکسفورد که بنابر تحقیق و تفحص مجلس ششم پرونده ۵۲۵ میلیارد تومان سوء استفاده مالی ـ در مقام دستیار و معاون علی لاریجانی ـ رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی ـ در صدا و سیمای ولایت فقیه دارد، به وزارت کشور منصوب و پس از جنجال آفرینی پر سر و صدا برکنار می شود و جای خود را به صادق محصولی ـ که معلوم نیست ۱۶۰ میلیارد تومان ثروت خود را از چه کسب حلالی به دست آورده ـ می دهد، باز هم هاشمی رفسنجانی با فاصله زیاد از دیگران، بر سکوی قهرمانی فساد مالی ایستاده است!

در زمینه ی فساد مالی، آنچه که هاشمی رفسنجانی را از دیگر دولت مردان ـ چه چند قرن اخیر و چه دوران حکومت آخوندی ـ متمایز می کند، استعداد و توانایی فوق العاده او در پراکندن فساد است. در واقع اگر بتوان گفت که دیگر دولت مردان بر سر سفره فساد و غارت و چپاول منابع و ثروت های عمومی نشسته اند و لقمه های چرب و نرم برمی دارند، هاشمی رفسنجانی این فساد را در تمام سطح جامعه نیز می پراکند و پخش می کند!

من نخستین بار نام هاشمی رفسنجانی را در اواخر پاییز ۱۳۵۷ شنیدم. کارکنان شرکت ملی نفت ایران اعتصاب کرده بودند و آیت الله خمینی از پاریس، هیئتی را به سرپرستی مهندس مهدی بازرگان برای سفر به خوزستان و گفت وگو با کارکنان اعتصابی تعیین کرد. شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از اعضای این هیئت بود!

برای نخستین بار نیز او را در شامگاه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بر صفحه تلویزیون ملی ایران دیدم. آخوندی مفلوک که بر یک صندلی لهستانی نشسته و دو دست را بر زانوها نهاده بود و درباره “دو چهره انسان” ـ که بین فرشته و هیولا در نوسان است ـ سخن می گفت. در آن زمان با دیدن او به یاد روضه خوان هایی که هر ماهه با دریافت ۵ تومان برای خواندن روضه به خانه مادربزرگم می آمدند، افتادم!

هنوز چند هفته بیش تر از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نگذشته بود که نخستین جلوه فساد مالی هاشمی رفسنجانی چهره کرد: اتحادیه کمونیست های ایران، پشت و روی چکی به مبلغ ۱۵ میلیون دلار از حساب بانک مرکزی را، که توسط هاشمی رفسنجانی وصول شده بود، کلیشه کرد و در نشریه خود به نام “حقیقت” چاپ نمود. هاشمی رفسنجانی یک بار دیگر  بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و با لبخند ملیح معروف و مکش مرگ مای خود گفت که این پول را به دستور حضرت امام! برای خرید اسلحه! گرفته و حساب آن را نیز به خود حضرت امام پس داده است! نشریه “حقیقت” توقیف و تعطیل شد و اتحادیه کمونیست ها نیز به آنجا رفت که عرب نی انداخت!

در مورد هاشمی رفسنجانی ـ با آن که هرگز او را از نزدیک ندیده ام ـ تجربه ای شخصی نیز دارم: در سال ۱۳۶۳، در تهران کارمندی در شرکت خود داشتم که از سالها پیش از انقلاب در آمریکا زیسته و به زبان انگلیسی مسلط بود.

این کارمند بسیار زبر و زرنگ و سر و زبان دار بود به همین خاطر او را برای تماس با دستگاههای دولتی ـ وزارت صنایع، وزارت بهداری، گمرک و . . . گمارده بودم و از کارش نیز بسیار راضی بودم. او همسری داشت که دخترعموی فردی به نام آقای “ر” بود که وکیل و مشاور حقوقی و در واقع کار چاق کن هاشمی  رفسنجانی بود. شنیده بودم که پدر آقای “ر” که از مالکان ثروتمند و متدین اراک بوده ـ و در این شهر همه او را می شناسند ـ در سالهای آخر نظام پیشین، زمانی که هاشمی رفسنجانی تحت تعقیب ساواک بوده، مدتی او را پناه داده و در خانه خود مخفی کرده است و هاشمی رفسنجانی برای قدرشناسی، پسر او را که وکیل دادگستری بود، به سمت مشاور حقوقی ـ یا واسطه و کار چاق کن ـ خود برگزیده بود. روزی آن کارمند نزدم آمد و گفت قصد دارد کار خود را ترک کند. هنگامی که دلیل این تصمیم را پرسیدم، توضیح داد که همسرش با پسرعموی خود، آقای “ر” صحبت کرده و قرار شده که او با توجه به تسلطش به زبان انگلیسی، به واسطه گری برای تامین نیازهای دستگاههای دولتی بپردازد. برایش آرزوی موفقیت کردم و او رفت. چند ماه بعد به دیدنم آمد. نونوار و روبراه به نظر می آمد. از حال و روزش پرسیدم، گفت که درآمدش چندین برابر حقوقی است که در شرکت ما می گرفت، اما مشکلات زیادی نیز دارد. پرس و جو کردم. توضیح داد که در عرف بازرگانی بین المللی، پورسانتاژ معاملات ـ که فروشنده پرداخت می کند ـ سه تا پنج درصد و به ندرت ـ در مورد کالاهایی که ضریب ارزش افزوده آنها بالاست ـ حداکثر به ده درصد می رسد، اما اینها ـ بخوانید کارفرماهایش یعنی آقای “ر” و هاشمی رفسنجانی ـ برای هر معامله ۵۰ درصد پورسانتاژ، آن هم به صورت پیش پرداخت ـ یعنی واریز به حساب تعیین شده در خارج از کشور پیش از گشایش اعتبار اسنادی ـ مطالبه می کنند و قبولاندن چنین شرایطی به تولیدکنندگان و فروشندگان خارجی بسیار دشوار است! در همان دیدار، او از قول آقای “ر” گفت که هر کاری در هر کدام از دستگاههای دولتی داشته باشید، به شرط آن که حق العمل آن کمتر از دو میلیون تومان ـ در آن زمان حدود ۵۰ هزار دلار ـ نباشد، هاشمی رفسنجانی می تواند آن را سامان دهد و گرهش را بگشاید!

پیش از این گفتم که تفاوت هاشمی رفسنجانی با دیگر دولت مردان حکومت آخوندی در این است که در عین این که خود مانند همتایانش تا مغز استخوان و بن دندان فاسد است، این فساد را در سطح و عمق جامعه نیز می پراکند. در این زمینه به چند نمونه اشاره می کنم. نمونه اول: در سالهای نیمه دوم دهه  اول حکومت آخوندی، زمانی که هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس شورای اسلامی بود، در یکی از خطبه های نماز جمعه (نقل به مضمون) گفت که اگر یک کارمند دولت برای تامین کسر مخارجش، از ارباب رجوع وجهی بگیرد، این کار رشوه به حساب نمی آید! با این گفته، هاشمی رفسنجانی به رواج رشوه گیری و همه گیر شدن فساد در دستگاههای دولتی مشروعیت بخشید و وضع ناگواری را پدید آورد که امروز شاهد آن هستیم که سازمان شفافیت بین المللی، ایران را در زمره فاسدترین کشورهای دنیا قلمداد می کند!



نمونه دوم: در نخستین سال پس از سر کشیدن جام زهر توسط آیت الله خمینی و مرگ او، هاشمی رفسنجانی، در آغاز دوره اول ریاست جمهوری اش، بار دیگر در خطبه نماز جمعه دانشگاه تهران، این بار حزب اللهی ها را به نشستن بر سر سفره غارت و چپاول دعوت کرد. نمونه های نتیجه اجابت این دعوت را به صورت روزنامه دار و فیلمساز شدن حسین الله کرم و مسعود ده نمکی شاهد هستیم!

نمونه سوم: در دوره اول ریاست جمهوری اسلامی هاشمی رفسنجانی و منصوب شدن علی فلاحیان به وزارت اطلاعات، این بار سربازان گمنام امام زمان، بدون دعوت عام از طریق خطبه نماز جمعه، به نشستن بر سر سفره غارت و چپاول دعوت شدند. نتیجه این دعوت، رویش قارچ وار شرکتهای وابسته به عناصر وزارت اطلاعات در ایران، دوبی، اروپا، آمریکا و چهار گوشه دنیا بود و این رشد هنوز همچنان ادامه دارد!

نمونه چهارم: پس از سربازان گمنام امام زمان، نوبت فرماندهان از جنگ برگشته سپاه پاسداران بود که هاشمی رفسنجانی آنها را بر سر سفره گسترده غارت و چپاول دعوت کند و اینان نیز انصافا آن چنان بر سر سفره جا خوش کردند که امروز جا را برای خود او تنگ کرده اند! به عنوان نمونه هایی از لقمه برداری این مدعوین خوش اشتها، می توان از وجود ۶۰ اسکله خصوصی در بنادر جنوب ایران، واردات سالانه هفت میلیارد دلار کالای قاچاق ـ بنابر گفته رئیس کل گمرک ایران ـ و پیمانکاری های ۱۰ـ۱۲ میلیارد دلاری بدون مناقصه و . . . و . . . و . . . نام برد. هاشمی رفسنجانی هر گاه که سر و صدایی در مورد دزدی و چپاول گری و ثروت هنگفتش برپا می شود، به مصداق “خرج که از کیسه مهمان ـ بخوانید ملت ایران ـ بود، حاتم طلایی شدن آسان بود.” برای آنکه سر و صداها را بخواباند، معترضان را به نشستن بر سر سفره غارت و چپاول دعوت می کند!

هاشمی رفسنجانی در یک مورد دیگر نیز استاد مسلم و قهرمان و رکوردشکن است و آن وقاحت است. با آن که وقاحت صفت مشترک همه آخوندهاست و آن را به طور عملی! در حوزه های علمیه می آموزند، اما باید اذعان کرد که هاشمی رفسنجانی در این هنر! سرآمد همگنان است. این وقاحت گاه جلوه هایی دارد که مرغ پخته را نیز به خنده می اندازد.

چند سال پیش مجله معتبر فوربز (Forbs) عکس هاشمی رفسنجانی را روی جلد خود چاپ کرد و او را در  شمار یکی از ثروتمندترین های دنیا معرفی کرد. هاشمی رفسنجانی در جمع طلبه های قم حاضر شد و با لبخند نمکین معروفش درباره میزان ثروت خود مدعی شد که ثروتش از پیش از انقلاب هم کمتر شده و در خانه اجاره ای زندگی می کند و تنها یک قطعه زمین ۱۵۰ متری در اطراف مشهد دارد که آن را هم به صورت قسطی خریده است!

محمود احمدی نژاد در جریان تبلیغات انتخاباتی خود در بهار ۱۳۸۴، با شعارهای “قطع دست های یک خانواده از منابع نفتی” و “آوردن پول نفت بر سر سفره های مردم” وارد میدان شد که اشاره این شعارها آشکارا به هاشمی رفسنجانی و خانواده او بود، اما وقتی بر سرکار آمد و پر زوری سنبه ی طرف را دید، آن شعارها را به “محو اسرائیل از نقشه کره زمین” و “آمادگی برای مدیریت جهان” ـ که ظاهرا به نظرش آسان تر و عملی تر از “قطع دست” آمده، تغییر داد!

چهارشنبه هفته گذشته، هاشمی رفسنجانی در همایش علمی ـ کاربردی “اصل ۴۴، موانع و راهکارها” که توسط بسیج دانشجویی دانشگاههای استان تهران برگزار شد، شرکت کرد.

در این همایش، یک بار دیگر مهمان نوازی ـ البته به خرج مردم به فقر کشیده ی شده ی ایران ـ هاشمی رفسنجانی گل کرد و با ژستی سخاوتمندانه بسیجی ها را به حضور بر سر سفره چپاول  و غارت دعوت کرد. او در سخنان خود از بسیجی ها خواست تا با فشار به دولت برای خصوصی سازی ـ بخوانید خودی و اختصاصی سازی ـ خود وارد فعالیتهای اقتصادی شوند و گفت: “اگر کسی به سیاست های اصل ۴۴ و سند چشم انداز عمل نمی کند و مانع اجرای آنها می شود، چه کسی باید وارد این میدان شود. چرا حضورتان در این زمینه جدی نیست؟”!

آنچه که هاشمی رفسنجانی از آن به عنوان “سیاستهای اصل ۴۴” نام می برد، “یکی داستانی پر از آب چشم” و در واقع نقض و لغو اصل ۴۴ قانون اساسی است که با همدستی او و رهبر معظم، نابودی و بر باد دادن گرانبهاترین سرمایه های مردم ایران را هدف قرار داده و یکی از خائنانه ترین برنامه هایی است که در تاریخ  ایران ـ حتی در دوره های اشغال آن توسط اسکندر مقدونی، اعراب و چنگیزخان و تیمور ـ نیز بی سابقه است. شرح این اقدام خائنانه و ایران بر باد ده، در این نوشتار نمی گنجد و نگارنده در نوشتاری دیگر به آن خواهد پرداخت.


به هر روی، هاشمی رفسنجانی برای آن که اشتها و طمع بسیجی ها را هر چه بیشتر تحریک کند، در ادامه سخنان خود گفت: “چرا بدنه بسیج اقدام به تشکیل تعاونی نمی کند؟ می توانید اتوبان بسازید و زیر مجموعه های صنعت نفت را به دست بگیرید، چرا که آنجا هزاران صنعت پرسود خوابیده است”!

هاشمی رفسنجانی در حالی که خود در دور دوم به اصطلاح انتخابات تیرماه ۱۳۸۴، طعم دخالت های همین بسیجی ها را در صندوق های رای چشیده و به قول خودش از آنها به دادگاه عدل الهی پناه برده، اکنون با رویکردی مکارانه ـ از جنس مکاری های مردرندانه آخوندی ـ می گوید: “شما را نمی توانند متهم کنند که کار انتخاباتی و سیاسی می کنید (!) به هر حال بسیج در خدمت آقا (خامنه ای) است و موضع آقا را هم همه می دانند”!

این بخش از سخنان هاشمی رفسنجانی به راستی نمایش اوج دورویی و حیله گری اوست. از سویی می کوشد با وعده “اتوبان، نیروگاه و زیر مجموعه های صنعت نفت که آنجا هزار صنعت پرسود خوابیده است” بسیجی ها را بفریبد و به اردوگاه خود بکشاند، و از سوی دیگر با بیان “و موضع آقا  را هم همه می دانند” پرداخت هزینه میهمان های دعوت شده بر سر سفره چپاول و غارت را به گردن “آقا” بگذارد!

این در حالی است که “آقا” تاکنون به دفعات از باند احمدی نژاد و دولت او آشکارا حمایت کرده و چهار روز پس از سخنان رفسنجانی نیز یک بار دیگر با واژه هایی چون “رئیس جمهوری انقلابی، متعهد، کارآمد، فعال و شجاع” از محمود احمدی نژاد یاد کرد. این حیله گری و فریبکاری هاشمی رفسنجانی یک زبانزد مشهور را به یاد می آورد: “بخشش از کیسه خلیفه”!


ایمیل نویسنده:

shahbaznakhai@live.ca