شماره ۱۲۱۱ ـ پنجشنبه  ۸ ژانویه ۲۰۰۹

هر زمان سخن از جنایاتی که در فلسطین و اسرائیل صورت می گیرد پیش می آید بلافاصله دامنه سخن به تاریخ و عمل ها و عکس العمل ها کشیده می شود و در نتیجه بحث ها بی نتیجه می ماند و طرفین بر سر موضع خود پایدار می مانند. این شیوه برخورد  در موقع داوری در مورد جنایات چند ایراد اساسی دارد.


الف ـ هر طرف تاریخ را از آنجایی که مطلوبش است شروع می کند و مابقی حوادث را سلسله و عمل ها و عکس العمل هایی ناگزیر به آنها نشان میدهد. در این سلسله علت و معلول ها هم هر سوی به صورت گزینشی حوادث مورد نظر خود را بزرگتر و اعمال خلاف جبهه مورد نظر خود را کم اهمیت تر نشان می دهد.


ب ـ به دلیل گرفتاری های زندگی، اطلاعاتی که مربوط به زندگی شخصی افراد نیست به زودی از خاطره ها پاک می شود، لذا در این مباحث با آنکه فرد می داند که مخالفش با ارائه نادرست مدارک حاضران را فریب می دهد، اما وی اطلاعات دقیق و مستند لازم برای مقابله را در حافظه ندارد. در صنعت خبر گفته می شود که عمر هر خبر در حافظه مردم حداکثر چند روز بیشتر نیست و در این مورد بویژه اگر شما ساکن فلسطین یا اسرائیل نباشید. کافیست از هر ایرانی حتی در مورد اتفاقات مهم کشورش در همین دو سه دهه گذشته سئوال کنید تا متوجه این امر شوید. از جمله سال پایان جنگ، سال سقوط هواپیمای مسافربری ایران توسط آمریکایی ها، زمان انفجار دفتر جمهوری اسلامی، زمان حمله به کوی دانشگاه.


ج ـ این مسایل کاملا مورد توجه سیاستمداران است، لذا با سیاست “ماهی گرفتن از آب گل آلود” اذهان مردم را مشوش می کنند و چون می دانند زمان بحث هر جلسه ای محدود است، لذا هرگز محکوم نخواهند شد. هم چنین یقین دارند در هر بحثی عده ای طرفدار آنان خواهند شد.

به همین سبب داوری بسیاری از ما در مورد اسرائیل و فلسطین موضعی است و بسته به آنکه چه خبری را با چه شدتی شنیده باشیم، برای چند روز به این سوی یا آن سوی دعوا گرایش پیدا می کنیم. یا در اوج خود از موضع گیری می پرهیزیم که مد روز آنست که فرد نشان دهد که بی طرف است و منصف و کسی را محکوم نمی کند، زیرا هر موضع گیری هزینه خود را دارد. نیروهای حاکم نیز همه جا با تشویق بی طرفی به نشان روشنفکری و انصاف از فرادستی خود پایداری می کنند.

این نوشتار می کوشد نشان دهد معیارهایی برای داوری در حق اعمال اسرائیل نسبت به فلسطینیان وجود دارد که: یک، معیارها جهان شمول هستند. دو، معیارهافرا ارزشی و فرا تاریخی هستند و درستی آنان ارتباطی به این یا آن حادثه و عمل و عکس العمل ها ندارد. سه، انجام این اعمال از سوی هر گروهی با هر ادعا و بهانه ای هر چقدر هم بهانه درستی باشد محکوم است، همان استدلال هایی که مبنای پذیرش حقوق بشر و کنوانسیون های ژنو و غیره می باشد.

با توجه به این مقدمات به چند معیار اشاره می کنیم که نشان می دهد روند کلی عمل دولت اسرائیل بر نقض حقوق بشر، یاغی گری نسبت به قوانین بین المللی و انجام جنایاتی پی گیر است که وجدان هیچ بشر آگاهی حاضر به قبول آن یا سکوت در برابر آن نیست.


۱ـ سازمان ملل ـ همانگونه که می دانید این سازمان پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت تا مانع فاجعه ی دیگری از قبیل دو جنگ جهانی شود و با همه نواقص خود معتبرترین مرجع بین المللی برای داوری در مورد دولت ها و نیروهای سیاسی است و محکومیت یک بار یک کشور از سوی آن کافیست که اعتبار آن را در جهان مخدوش کند و مخالفان هر حکومت با استناد به آن ادعای خود را در مورد خلافکار بودن آن حکومت ثابت کنند.

این محکومیت ها به آسانی به دست نمی آید و ایرانیان فعال سیاسی می دانند که برای محکومیت ایران پس از سالها تلاش و با وجود نامحبوب بودن دولت ایران در جهان دست آوردها چقدر محدود بوده است.

قطعنامه های محکومیت نیز از دو منبع در سازمان ملل صادر می شود یکی مجمع عمومی، دیگری شورای امنیت. در مجمع عمومی کلیه کشورهای جهان با حق مساوی رای می دهند و کشوری حق وتو یا امتیاز خاصی ندارد و در حقیقت محکوم شدن از سوی آن یعنی محکومیت از نظر تمام کشورهای جهان… شورای امنیت مرکب از پانزده عضو است که ۵ عضو ثابت آن که پنج کشور نیرومند جهان هستند حق وتو دارند و با آنکه مصوبات آن بر مبنای رای اکثریت است اما اگر حتی ۱۴ عضو به نفع یک مصوبه رای دهند، یک کشور توانمند می تواند آن را لغو کند. بدین سان اگر قطعنامه های مجمع عمومی نشان داوری های اخلاقی و وجدانی جهان است، قطعنامه های شورای امنیت بیانگر عملکرد قدرت در سطح جهان می باشد، لذا علاوه بر آنکه اعضای غیر ثابت حکم به محکومیت می دهند، بلکه قدرت های بزرگ هم یکپارچه بر این خلاف کاری مهر تایید می زنند و ما در مورد ایران شاهد بودیم که چه مقدار رسیدن به این توافق مشکل است و محکومیت وقتی به دست می آید که دیگر برای هیچ یک از پنج کشور نیرومند جهان نیز دفاع از آن کشور ممکن نباشد و یا مقرون به صرفه نباشد.

رقم محکومیت اسرائیل از سوی هر دو این مجموعه در حد غیرقابل باوری است و هیچ کشوری در دنیا حتی به اندازه یک دهم آن هم محکوم نشده است. بی توجهی اسرائیل به تمامی این قطعنامه ها سبب شده که بسیاری از دولت های فاسد و جنایتکار جهان نگران این محکومیت ها نباشند، زیرا اگر پس از این همه محکومیت هنوز اسرائیل در صحنه سیاست جهان فعال است دیگر چه کسی باید از محکومیت جنایاتش در جهان نگران باشد.

مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۴۲۹ قطعنامه اسرائیل را محکوم کرده است که در ۳۲۱ مورد آن اسرائیل را سرزنش جدی هم کرده است. و شورای امنیت سازمان ملل ۱۳۱ بار اسرائیل را محکوم کرده است که در ۸۸ قطعنامه اسرائیل به شدت سرزنش شده است و این در حالی ست که آمریکا ۴۰ قطعنامه ای را که در محکومیت اسرائیل نقش موثری داشته وتو کرده است. مقایسه با محکومیت ایران توسط شورای امنیت با تمام فشار آمریکا و عدم محبوبیت جهانی ایران نشان می دهد که در تمام این موارد جنایت چنان انکارناپذیر بوده که تمام نفوذ اسرائیل در اروپا و حمایت بی قید و شرط آمریکا از اسرائیل هم نتوانسته جلو صدور این قطعنامه ها را بگیرد. کافی است به دو نمونه از این قطعنامه ها اشاره شود.


الف ـ قطعنامه سال  ۲۰۰۲ در مورد حمله آگاهانه به دفتر سازمان ملل و انبار مواد غذایی سازمان ملل برای کمک به مردم فقیر فلسطین که در آن جمعی از کارمندان سازمان ملل کشته شدند. ساختمانی که سالها در منطقه “بیت لحیه” در دست سازمان ملل بود و همگان از چگونگی آن اطلاع داشتند چه رسد به اسرائیل که نقشه هر خانه در این منطقه را به دست دارد.

ب ـ بمباران مرکز سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ در جنوب لبنان و قتل کارمندان سازمان ملل در آن، در حالی که به دلیل تجربه پیشین این بار سه روز پیوسته مقامات سازمان ملل به اسرائیل در مورد محل آن ساختمان و تعلق آن به سازمان ملل هشدار می دادند و نوار این هشدارها توسط خبرگزاری های جهان پخش می شد و پرچم های سازمان ملل همه جا بر فراز ساختمان نصب شده بود.



۲ـ محکومیت پیوسته اسرائیل از سوی تمامی سازمان های حقوق بشر سراسر جهان حتی سازمانهای مدافع حقوق بشر در اسرائیل که از اواسط ۱۹۸۰ ایجاد شدند. هم چنین محکومیت آن در جلسات سالیانه سازمان بهداشت جهانی و سازمان بین المللی کار در سالهای ۲۰۰۵ و پس از آن، دادگاه بین المللی لاهه در سال ۲۰۰۴.


پاسخ اسرائیل در همه این موارد چنین است:

الف ـ جهان دشمن اسرائیل است. این ادعا خود بهترین نشان خلاف کار بودن شدید یک دولت است، زیرا ما شاهدیم که اجماع جهانی بر سر محکومیت یک کشور بسیار مشکل است؛ حتی عملیات سودان در دارفور، محکومیت صرب ها در بالکان، محکومیت رژیم پینوشه در شیلی و حتی رژیم نژادپرست گذشته آفریقای جنوبی.

ب ـ توطئه کشورهای اسلامی و اینکه این کشورها مخالف تشکیل دولت یهودی اسرائیل هستند که بر فرض صحت این ادعا و بر فرض محال یکپارچگی همه کشورهای اسلامی و بر فرض نادیده گرفتن نفوذ آمریکا بر بیشتر رهبران دست نشانده آن در این کشورها باز تنها ۵۵کشور اسلامی در جهان وجود دارد، در حالی که در تقریبا تمام قطعنامه های مجمع عمومی سازمان ملل علیه اسرائیل ۱۷۰ کشور از حدود ۱۸۰ کشور جهان به تصویب قطعنامه رای داده اند و رای مخالف معمولا همیشه از جانب آمریکا به تنهایی و گاه به همراه یکی دو کشور کوچک دست نشانده آن بوده است. و انگلستان هم در موارد بسیاری به همراه چند کشور دیگر در رای گیری شرکت نکرده اند.

سالهای اخیر و بویژه در مجامع ایرانی، و یا مخالفان سرسخت حکومت ایران هم صحبت از دست پنهان جمهوری اسلامی ایران می کنند، بی آنکه گفته باشند که محبوبیت این حکومت در این مجمع چنان است که سال گذشته یک نامزد عضویت در “شورای امنیت سازمان ملل” با همه تلاش جمهوری اسلامی و باج ها و میهمانی هایی که داد ۲۵ رای آورد، در حالی که کشور دوم که انتخاب هم نشد بیش از ۱۵۰ رای آورد.


۳ـ سیاست کشتار بی گناهان: اسرائیل تنها کشوری است در جهان که آشکارا اعلام میکند که ما هر جا دشمنان خود را بیابیم آنان را می کشیم و در این مورد اهمیتی نمی دهیم که چقدر انسان بی گناه هم در آن ساختمان یا خیابان کشته می شوند. همچنین اگر از هر نقطه ای به سوی اسرائیل موشک پرتاب شود ما آن مجموعه را بر سر ساکنان آن خراب می کنیم حتی اگر این محل بیمارستان، مدرسه یا مسجد باشد و یا اگر ما ساختمانی را متعلق به دشمن خود بدانیم مثلا بر آن شویم که مسجدی متعلق به حماس است آن مسجد را بمباران می کنیم بی آنکه نگران آن باشیم که ۵ دختر خانواده ای که خانه شان در همسایگی آن مسجد است کشته شوند و بالاخره کافیست یک نفر عضو حماس یا هر گروه مخالف ما باشد در آن صورت برای ما کشتن تمام اعضای خانواده او و خانواده های همسایه شان مجاز است.

گفتنی است که این سیاست را نه در زمان حمله به غزه، و دیگر مناطق فلسطینی نشین یا جنوب لبنان اجرا می کند، بلکه در تمام این سالها به طور معمول انجام می دهد از جمله در ماه نوامبر ۲۰۰۸ به تصور آنکه  دو جنگجوی فلسطینی از کنار خانه ای به نظامیان اسرائیل تیراندازی کرده اند آن خانه را بمباران کرد و ۱۳ عضو خانواده را که در این مورد هیچ نقشی نداشتند قتل عام کرد و بعد هم که معلوم شد کل تصور اولیه تیراندازی هم نادرست بوده به آسانی از کنار آن گذشت.

این استدلال دو مشکل اساسی در جهان ایجاد می کند:

الف ـ با چنین استدلالی دیگر هیچ دولتی را نمی توان خلاف کار و جنایت کار خواند، زیرا هیچ نیروی نظامی ای بدون دلیل و بهانه دست به حمله و کشتار نمی زند. با این استدلال چگونه صدام را می توان در کشتار شیعیان عراق محکوم کرد، زیرا آنها به یک کاروان نظامی معمولی حمله نکرده، که به اسکورت ریاست جمهوری مملکت حمله کرده بودند و با آنکه صدام تصادفا از مهلکه جان به در برده بود چند تن از یاران و نزدیکان او در این ماجرا کشته شده بودند. در دارفور هم دولت سودان مردم را به دلیل وجود یاغیان در میان آنان بیرحمانه قتل عام می کند. کشتار صرب ها در بوسنیا و غیره همه تابع این توجیه می شود. و این در حالی است که در فرانسه هر سال مراسمی در روستایی برپا می شود که سربازان نازی مردم آن روستا را به جرم آنکه افرادی از آن روستا به سوی کاروان نظامی آنان تیراندازی کرده بودند، به گلوله بستند. همه امید این مراسم آنست که دیگر با این توجیهات دولتی، نیروی نظامی، مردم بی گناه را نکشد.

ب ـ با چنین استدلالی دیگر کل مسئله حقوق بشر و مصونیت مردم بی گناه در جهان بی معنی می شود، از جمله اگر یک تروریست در ساختمانی پناه گرفت و از آنجا تیراندازی کرد پس می شود تمام آن ساختمان را با سرنشینانش یکجا نابود کرد. یا اگر تیراندازی هواپیمایی را ربود تمام هواپیما و سرنشینانش را می توان منفجر کرد. دیگر صلیب سرخ و آمبولانس های منطقه جنگی و بیمارستانها مصونیت ندارند و اگر تیراندازی در کنار خانه شما سنگر گرفت این وظیفه شما است که آن تیرانداز را بکشید والا دولت شما و خانواده شما را نابود می کند و یا اگر یک عضو خانواده شما عضو یک سازمان سیاسی و حتی تروریستی شد باید بدانید که از آن پس خون همه شما حلال است، و تنها راه نجات شما کشتن آن عضو خانواده یا نه تنها گزارش آن فرد به مقامات امنیتی است، بلکه همکاری با دولتیان در کشتن آن عضو خانواده در محلی دور از خانه و خانواده شما است.


 

ترفندهای تبلیغاتی اسرائیل


ممکن است گفته شود که اگر جنایات دولت اسرائیل این  چنین آشکار است پس چگونه جمعیت وسیعی از مردم در جهان بویژه در آمریکا یا از اسرائیل طرفداری می کنند یا اکثر آنان با اسرائیل تفاهم دارند و جنایات آنان را عکس العملی ناگزیر برای حفظ هویت خود می دانند.

اینجا است که باید به مهارت و حتی هنر فوق العاده اسرائیل و سازمانهای یهودی حامی آن اعتراف کرد که چگونه با ترفندهای استادانه بنابر ضرب المثل معروف، گنجشک را رنگ کرده به اسم قناری می فروشند. نمونه ای چند از این ترفندها:

 

۱ـ اتهام یهودی ستیزی: اسرائیل هر مخالف خود را بلافاصله “ضدیهود” می خواند و این کالای فریبنده را بسیاری از جهانیان می خرند، زیرا مردم از طریق صدها فیلم و هزاران مقاله و کتاب و سخنرانی در مورد فاجعه هولوکاست از ظلمی که بر این قوم رفته آگاه شده اند. این نیرنگ را جمهوری اسلامی هم به کار می برد و مخالفان خود را “دشمن اسلام” می خواند. اینان یک حکومت را مساوی با یک مذهب می کنند. و جالب تر آنکه اسرائیل در حالی این کار را می کند که برای پسند در غرب خود را دولت سکولار و غیردینی هم می خواند.


 

۲ـ محکوم کردن رقیب: این یکی دیگر از ترفندهای تبلیغاتی است، وقتی حکومتی و یا حتی فردی اعمال خود را قابل توجیه و دفاع نمی بیند تمام نیرویش را به کار می برد که دشمن خود را زشت و جنایتکار نشان دهد. این طرح چندین مزیت دارد یکی آنکه آسان تر می توان دروغ گفت یا مبالغه کرد. دوم آنکه اگر جمعی پس از شنیدن آن اطلاعات و محکوم کردن دشمن مدعی، باز هم جنایات ستمکار را درست ندانند حداقل بی تفاوت شده و به قول معروف بگویند “سگ زرد برادر شغال است” و همچنین اندازه موفقیت تبلیغاتی برای نیرویی که در قدرت است کافی است، آنچه او نمی خواهد این است که مخالف او مظلوم و قربانی شناخته شود.

امری که اسرائیل کاملا با قدرت و کاربرد آن آشنا است، زیرا برای مشروعیت خود و جلب حمایت جهانی برای تثبیت قدرت خود چندین دهه از آن استفاده کامل کرده است.

بعد از انتفاضه و پخش تصاویر بچه های سنگ به دست فلسطینی در مقابل توپ و تانک که دیگر دیری بود اسرائیل نقش دولت یهودی مظلوم را نمی توانست اجرا کند و تبدیل به ابرقدرت منطقه شده بود، سیاست تبلیغاتی خود را از “مظلوم نمایی” به محکوم کردن رقیب تغییر داد. سالها “الفتح” و یاران یاسر عرفات را تروریست معرفی می کرد ولی زمانی که الفتح به حکومت رسیده را تروریست نمی توانست بخواند، هزاران مقاله در مورد فساد مالی سران آن نوشت و اینکه چگونه همسر یاسر عرفات و دیگر مقامات الفتح همه دزد و فاسد هستند و پول مردم فقیر فلسطین را صرف عیاشی های خود می کنند و چون حماس فساد مالی نداشت و با خدمات اجتماعی اش در داخل و خارج فلسطین کسب اعتبار کرده بود، لذا تمام تکیه تبلیغاتی خود را بر کشیدن تصویر “تروریستی” از آن متمرکز کرد. و از آنجا که “حماس” سیاست خود را تنها حمله به نیروهای نظامی اسرائیل اعلام کرده بود در این زمینه هم موفق شده بود، لذا هر گروه و جمعی از فلسطینیان را که عمل تروریستی می کردند، به نام “حماس” اعلام می کرد و بعد از واقعه یازدهم سپتامبر و موج هراس از مسلمانان در جهان بر اسلامیت حماس تکیه کرد. بی آنکه در غم این باشد که تمام ادعای مشروعیت دولت اسرائیل برای اشغال منطقه فلسطین مبتنی بر وعده ای است که بر طبق تورات خدا آن سرزمین را به آنان داده است.


۳ـ تعریف تروریست: طبق تعریف شناخته شده آن تروریست کسی است که مردم غیرنظامی و بی دفاع را می کشد، اما اسرائیل تغییر کوچکی در این تعریف داده است. برطبق تعریف اسرائیل تروریست فردی است که با اسلحه ابتدایی و غیر پیشرفته مردم بی گناه را می کشد مثل کسی که بمب به خود می بندد و با انفجار خود مردم را هم می کشد یا کسانی که موشک هایی می اندازند که هر چند هزار تای آن یک یا دو نفر رهگذر را می کشد، اما دولت ابرقدرتی که به آخرین فنون نظامی مجهز است و نقشه تمام منطقه و حتی خانه های آن را دارد و با استفاده از هواپیما یا هلی کوپتر موشک های آخرین مدل پرتاب می کند و یک خانواده ۱۳ نفری غیر نظامی را در ماه نوامبر یک جا می کشد و یا ۵ تن دختر یک خانواده را که جرمشان آنست که خانه شان در کنار یک مسجد است می کشد، تروریست نیست.

درست است که آن جوان به دلیل آنکه اعضای خانواده او را قبلا موشک های اسرائیل نابود کرده است، حال چنین اسیر خشم کور شده که توسط یک شیخ یا معلم مذهبی خود شستشوی مغزی شده است و کاری را می کند که به درجات سنگین تر از آن را دولتی با هواپیما یا تانک انجام می دهد، ولی اگر آن جوان مسلمان ریشوی فریب خورده را تروریست می توان خواند دیگر نمی شود عملیات یک دولت مدرن، صنعتی توسعه یافته مجهز به آخرین سلاح ها را هم با همان عنوان خواند، لذا دومی را می گوییم “ضایعات جنگی” هر چند که این عمل در جنگ هم اتفاق نیفتد.


 ۴ـ دو قطبی کردن جهان: سیاستی که بسیاری از حکومتهای جهان برای فریب توده ها از آن بهره می گیرند و اسرائیل در این زمینه از موفق ترین ها است. برطبق این تبلیغ هر کسی اسرائیل را محکوم کند طرفدار حماس و دشمنان اسرائیل است. و وقتی با موج وسیع انتقادات و محکومیت ها از سوی سازمانهای حقوق بشری اسرائیل و یهودیان مسئول و انسان دوست مواجه می شود می گوید آنان “یهودیان از خود متنفر” هستند.


۵ـ موج سواری تبلیغاتی: اسرائیل از احساسات مردم در مورد دولتها و گروهها نهایت بهره برداری را می کند. از جمله در مورد ایران چون می داند بسیاری از ایرانیان از حکومت جمهوری اسلامی نفرت دارند و  احساسات ضد عربی بویژه در نظام پهلوی در ایران ریشه دوانیده است و این حکومت هم از حماس حمایت میکند، لذا نهایت استفاده را از آن برای محکوم کردن فلسطینیان می کند. در کشورهای غربی متنفر از القاعده و هراسیده از اسلام با ادبیاتی در مورد فلسطینیان صحبت می کند که القاعده را تداعی کند و به غربیان وانمود کند که اسلام رادیکالی که ارزشهای غرب را به خطر انداخته اند در فلسطین در تلاش نابودی دولت اسرائیل است که هم ارزشهای غربی را نمایندگی می کند و هم به عنوان دولت یهودی مورد نفرت مسلمانان است. بی آنکه مردم توجه کنند که اولا حماس با همان معیارهای غرب انتخاب شده است، ثانیاً ستیز با فلسطینیان از چندین دهه پیش از ایجاد حماس ادامه داشته است و بسیاری از فلسطینیان مسلمان نیستند چه رسد به آنکه طرفدار حماس باشند.


۵ـ ایجاد هراس: یکی دیگر از ترفند دولتها آن است که با بزرگ نمایی قدرت خود مردم را هراسانیده و مجبور به خود سانسوری می کنند. دولت انگلستان با کتابهای فراماسیونی کاری کرده بود که نسل پیشین ما فکر می کرد هر سیاستمداری وابسته به انگلیس است، حتی مخالف به ظاهر سرسخت آنها دکتر محمد مصدق. و یا ساواما و ساواک و سیا از همه فعالیتهای مخالفانشان اطلاع دقیق دارد و اصلاً آوردن و بردن حکومتها همه برنامه خود آنان است. این وحشت از لابی یهود در آمریکا چنان قوی است و تا چند سال پیش آن چنان بالا گرفته بود که کسی جرات مخالفت نداشت، لذا تصور عمومی در آمریکا بر آنست که هر کس با اسرائیل مخالفت کند شانس انتخاب شدن به هیچ مقامی را ندارد و حتی اگر استاد دانشگاه و نویسنده و یا خبرنگاری باشد شغلش را از دست می دهد.

اما هر روز هراس مردم کمتر می شود و جمع بیشتری به این نتیجه می رسند که در مورد این قدرت مبالغه بسیار شده است. از جمله همین نشریه واشنگتن در مقابل تهدیدی که میخواست از چاپ مقالاتی که از سیاستهای اسرائیل نقد می کرد، خودداری کند ایستاد و معلوم شد همه آن تهدیدهای سنگین طبل توخالی بوده است.


۶ـ حقوق بشر و ذهنیت قبیله ای: هیچ گاه هیچ رهبر سیاسی ای در هیچ کجای تاریخ بدون توجیه سربازانش، فرمان قتل عام یا شکنجه را نداده است. حتی مغول ها می گفتند سلطان محمد خوارزمشاه سفیر ما را کشت یا مردم نیشابور در مقاومتشان سربازان مغول را کشتند و حتی قتل عام رواندا هم برای قتل عام کنندگان توجیه شده بود.

پس از جنگ جهانی دوم انسان دوستان بر آن شدند که هیچ توجیهی کشتار مردم بی گناه را توجیه نمی کند و حتی زندانی محکوم هم حقوق انسانی دارد، زیرا برای جنایات همیشه توجیه وجود دارد.

اسرائیل به خوبی آگاه است که عموم توده های مردم و جهان حتی بسیاری از مردم تحصیل کرده و سیاسی هم هنوز با ذهنیت قبیله ای زندگی می کنند و حقوق انسانی را فقط شامل خود و دوستانشان می دانند و همین که پذیرفتند حماس گروه تروریستی است و به سوی مردم اسرائیل موشک می اندازند دیگر کشتار و قتل عام مردم فلسطین را محکوم نخواهند کرد و اگر نشان داده شود که فلسطینیان نیروهای مسلمان تندرو هستند، مردم بسیاری هر جنایتی را در حق آن مردم مجاز می دانند و ما شاهد این داوری ها نزد بسیاری از ایرانیان از جمله حزب مشروطه خواه و تا حد کمتری نزد دانشجویان دفتر تحکیم وحدت (علامه طباطبایی) هستیم و شگفت آورتر که پاره ای از فعالان سیاسی دیرپا که در مورد قربانیان جمهوری اسلامی سخن از حقوق بشر می زنند نیز در همین چاله هستند.

بدین سان کسانی که قتل عام مردم بی گناه غزه را با هر توجیهی تایید کرده یا با سکوت از کنار آن می گذرند هنوز ذهنیت قبیله ای دارند و از دستاوردهای انسانی قرن بیستم بسیار بدورند.