هدف وسیله را توجیه می کند؟

سی دقیقه پس از نیمه شب

Zero Dark Thirty

کارگردان: کاترین بیگلو 

بازی: جسیکا چستین

از چند ماه پیش که سر و صدای “سی دقیقه پس از نیمه شب” (Zero Dark Thirty) بلند شد نقدهای زیادی در موافقت و مخالفت با آن  نوشته شدند که همگی صف بندی مشخص و متضادی درباره آن داشتند. اما یک نکته در تمام این نقدها – موافق یا مخالف – مشترک هست: این که همه از منظر سیاسی به نقد فیلم پرداخته اند و هیچ کدام – دست کم آن ها که من خوانده ام – از دید سینمایی به نقد آن نپرداخته اند. به همین دلیل شاید لقب سیاسی ترین فیلم سال مناسب آن باشد .اهمیت این بی توجهی آن جا بیشتر آشکار می شود که این فیلم نامزد سه جایزه اسکار شده و یکشنبه گذشته جایزه گلدن گلوب برای بهترین بازیگر زن را به دست آورد. جوایزی که ظاهرا به دور از سیاست و تنها بنا به ارزش های هنری به فیلم ها تعلق می گیرند. بار سیاسی این فیلم به دلیل نمایش شکنجه در آن  است. به نظر من بها دادن به بار سیاسی فیلم بدون توجه به زیرساخت های سینمایی آن تنها جو را شلوغ می کند بی این که کمکی به درک تاثیر این فیلم بر جامعه کند. در مطلب حاضر من سعی کرده ام به این هر دو جنبه نگاه کنم.

فیلم با یک صحنه تاریک شروع می شود که در آن گفت و گوهای تلفنی کارکنانی را می شنویم که در روز ١١ سپتامبر ٢٠٠١ بعد از حمله تروریستی به برج های تجارت جهانی در آن ساختمان محبوس شده بودند. صحنه بعد در یک مخفیگاه سازمان سیا بازجویی یکی از مهره های اصلی القاعده را می بینیم که با روش های مختلفی که واتربورد یکی از آن ها است شکنجه می شود. این شکنجه آغاز راه دراز و پر پیچ و خمی است که ماموران سیا را قدم به قدم به مخفیگاه بن لادن نزدیک می کند و بالاخره با حمله یگان ویژه نیروی دریایی موفق می شوند او را بکشند.

پوستر فیلم

نقدهایی که بر این فیلم نوشته شده اند را می توان در دو گروه مشخص دسته بندی کرد: آن ها که “سی دقیقه پس از نیمه شب” را از بهترین فیلم های سال ٢٠١٢ می دانند، و آن ها که این فیلم را اثری غیر انسانی معرفی می کنند که تنها برای توجیه شکنجه ساخته شده است. این هم جالب است که – با چند استثنا – اغلب نشریات معتبر آمریکایی از گروه اول و – باز با چند استثنا – اغلب نشریات معتبر غیر آمریکایی از گروه دوم هستند. مانویلا دارگیس منتقد نیویورک تایمز(١٧ دسامبر ٢٠١٢) و لوگان هیل منتقد رولینگ استونز (١١ ژانویه ٢٠١٣) “سی دقیقه پس از نیمه شب” را بهترین فیلم سال می دانند. مجله تایم و اینترتینمنت ویکلی با این دو موافقند. از آن سو نائومی ولف در روزنامه گاردین، چاپ انگلستان، (۴ ژانویه ٢٠١٣) از کاترین بیگلو می خواهد به خاطر ساختن این فیلم و موجه جلوه دادن شکنجه معذرت خواهی کند. اما مطلبی که بیش از همه در نشریات مطرح شد و در بسیاری نوشته های دیگر از آن نقل قول شد مقاله “وجدان صفر” (١۴ دسامبر ٢٠١٢ (از جین مایر، سیاسی نویس مشهور مجله نیویورکر بود که پیش از این با کتاب “نیمه تاریک” و مقالاتی که در نیویورکر علیه استفاده سازمان سیا از شکنجه می نوشت به یکی از سرشناس ترین منتقدان دولت بوش تبدیل شده بود .در این مقاله، جین مایر شکنجه را به لحاظ اخلاقی با برده داری مقایسه می کند و با یادآوری این واقعیت که واتربوردینگ از سوی بسیاری ارگان های دولتی از جمله خود سازمان سیا، محکوم شد و استفاده از آن ممنوع  شد از بیگلو می پرسد که چرا این محکومیت و ممنوعیت در فیلمش منعکس نشده است؟ مایر باز یادآوری می کند که اولین کسانی که به این روش ها در دوران بوش اعتراض کردند ماموران پایین رتبه سازمان سیا بودند. مایر صداقت بیگلو را در انعکاس واقعیت زیر سئوال می برد و فیلم را تبلیغی برای سازمان سیا ارزیابی می کند. لیام لیسی، منتقد گلوب اند میل با جین مایر هم عقیده است (١١ ژانویه ٢٠١٣( و “سی دقیقه پس از نیمه شب” را فیلمی با هدف بهبود روابط عمومی سازمان سیا ارزیابی می کند. اما “سی دقیقه پس از نیمه شب” از انتهای دیگر طیف سیاسی آمریکا هم مورد انتقاد قرار گرفته است. سناتورها جان مک کین، دایان فینستین، و کارل لوین در نامه ای به مدیر کمپانی فیلم سونی به او اعتراض  می کنند که فیلم به غلط این توهم را به وجود می آورد که شکنجه عامل اصلی دست یابی به مخفی گاه بن لادن بوده است.

کاترین بیگلو کارگردان سی دقیقه پس از نیمه شب

اما کاترین بیگلو و فیلمنامه نویسش مارک بول همصدا با منتقدانی که این فیلم را اثری استثنائی معرفی می کنند استدلال می کنند که فیلم بی آن که جانب کسی را بگیرد تنها به بازگویی واقعیت می پردازد. باور کردن این ادعا برای من مشکل است. گذشته از بحث های ریشه داری که در رابطه با مستند سازی و این که یک فیلم مستند تا چه حد  “مستند” است در این جا ما با فیلمی روبرو هستیم که تنها ادعای بازسازی داستانی واقعیت را دارد. در آغاز فیلم نوشته ای می گوید که فیلم بر اساس اطلاعات دست اول ساخته شده است. بسیاری از منتقدان مخالف فیلم معتقدند سازمان سیا با انتقال کنترل شده اطلاعات به بیگلو جهت گیری کلی فیلم را در اختیار گرفته و به این ترتیب سازندگان فیلم را به بازی گرفته است. اگرچه این ادعا مستند نیست اما باورش ساده تر از باور بی طرف بودن فیلم است. ساختار فیلم به وضوح  جانبدارانه است. پیام های تلفنی قربانیان حمله تروریستی ١١ سپتامبر در آغاز فیلم به سرعت کم حافظه ترین بیننده را هم به یاد آن لحظات زشتی می اندازد که چند هزار انسان بی گناه قربانی یک نفرت کور شدند. همین سمپاتی با قربانیان زمینه را برای توجیه شکنجه در صحنه بعد آماده  می کند. مایا، افسر سازمان سیا که مغز متفکر اصلی تدارکی است که به دست یابی به مخفیگاه اسامه بن لادن و کشتن او ختم می شود خود مهمترین عامل جذب همدردی تماشاچی است. این مهمترین کاراکتر فیلم وجود خارجی ندارد. در جریان واقعی تدارکاتی که گفتم چنین زنی حضور نداشته است. انتخاب یک زن برای رهبری عملیات کشتن بن لادن به خودی خود عنصر موفقی برای همراه کردن بیننده است. در صحنه های شکنجه اگرچه مایا خود حضور دارد اما چند حرکت نامحسوس او ـ مثلا نگاه نکردن به شکنجه ـ تماشاچی را به طور ناخودآگاه قانع می کند که او اعتقادی به شکنجه ندارد و تنها از روی اجبار یا انجام وظیفه است که به این کار تن می دهد.

نمایش “سی دقیقه پس از نیمه شب” چند ماه به عقب افتاد چون تصور بر این بود که روی نتیجه انتخابات به نفع اوباما تاثیر می گذارد. اگر چه این را می توان فهمید که مردم عادی آمریکا و آن ها که هنوز معتقد به استفاده از زور و نیروی نظامی برای پیشبرد اهداف شان هستند احتمالا با دیدن این فیلم و این که موفقیت این کشور در از بین بردن بزرگترین دشمنش در زمان ریاست جمهوری اوباما اتفاق افتاده نسبت به او خوشبین تر می شدند، اما در این که این فیلم در خارج از آمریکا هم بازتاب مشابهی می توانست داشته باشد باید با دیده شک نگاه کرد. این موضوع  بیشتر استفاده داخلی دارد اما در خارج از آمریکا که موضع گیری علیه شکنجه به مراتب صریح تر و قوی تر از داخل آمریکا است این فیلم بیشتر به تضعیف موقعیت اوباما کمک می کند تا تقویت آن. دست کم در رابطه با کشورهای مسلمان نشین که اوباما تلاش بسیاری برای بهبود روابط و ایجاد اعتماد کرده است می توان با قاطعیت گفت که این فیلم تاثیر منفی دارد. صحنه ای هست که در آن اوباما در تلویزیون دارد می گوید “من به صراحت می گویم که آمریکا کسی را شکنجه نمی کند”. در این صحنه، مایا و دیگر شکنجه گران دور میزی نشسته اند و با چهره هایی بی تفاوت که هیچ ازشان نمی شود خواند، دارند این گفت وگو را تماشا می کنند. این صحنه دست کم اینجا در کانادا بیننده ها را به خنده انداخت. بعید است این صحنه بتواند محبوبیت اوباما را افزایش دهد.

اگرچه من به تئوری توطئه اعتقادی ندارم، اما همزمانی این فیلم و “آرگو” که آن هم شرح عملیات موفقیت آمیز دیگری از سازمان سیا است، این شک را به وجود می آورد که آیا این دو فیلم با هدف مشترک بازگرداندن آبروی سازمان سیا ساخته شده اند؟ و مهم تر از همه این که اگر فیلم در دسترسی به هدفش ـ یعنی توجیه شکنجه آنجا که پای هدف والایی در میان است ـ موفق باشد (که می توان با اطمینان گفت که در بین تماشاچیان عادی سینما این چنین است) اگر فردا القاعده ماموری از سازمان سیا را دستگیر کرد و با او همان رفتاری را کرد که در این فیلم به نمایش گذاشته شده، کاترین بیگلو چگونه می خواهد آن کار را به عنوان عملی غیر انسانی محکوم کند؟

* دکتر شهرام تابع‌محمدى، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه سینما و گاه در زمینه‌هاى دیگر هنر و سیاست مى‌نویسد. او دارای فوق دکترای بازیافت فرآورده های پتروشیمی و استاد مهندسی محیط زیست دانشگاه ویندزور است. در حوزه فیلم هم در ایران و هم در کانادا تجربه دارد و جشنواره سینمای دیاسپورا را در سال ۲۰۰۱ بنیاد نهاد.

shahramtabe@yahoo.ca