این هفته چه فیلمی ببینیم؟

فیلم Hope Springs با صحنه ایستادن زنی حدود شصت ساله، روبروی آینه در حمام  آغاز می شود. کِی Kay خودش را نگاه می کند، کمی با لباس خواب و موهایش کلنجار می رود، نفس عمیقی می کشد و از حمام بیرون می رود. اضطرابش را کاملا می توانیم حس کنیم. بعد به اتاق دیگری می رود و در می زند. متوجه می شویم که شوهرش در اتاق خواب جداگانه ای می خوابد. وقتی آرنولد، کِی را می بیند تند تند می پرسد که چه شده؟ اینجا چکار می کنی؟ کِی با خجالت می گوید که فکر کردم امشب می تونم اینجا بخوابم. آرنولد می پرسد: “چرا؟ اتاقت گرمه؟ چون فکر می کنم که رادیاتور خرابه.” ولی وقتی کِی چیزی نمی گوید، آرنولد متوجه منظورش می شود و خیلی بی حوصله بهانه می آورد که خسته است و باید صبح سر کار برود و .. کِی حرفش را قطع می کند و می گوید اشکالی ندارد و به اتاق خودش بر می گردد .

تامی لی جونز و مریل استریپ در نمایی از فیلم

از فردا صبحش شاهد زندگی آرام و یکنواخت شان هستیم. هر دو هر روز بیدار می شوند ،کِی تخم مرغ و بیکن درست می کند، آرنولد پشت میز می نشیند و سرش را در روزنامه فرو می برد و وقتی کِی بشقاب را جلویش می گذارد حتی به صورتش نگاه هم نمی کند. هر دو سر کارشان می روند و شب دوباره در سکوت کنار هم می نشینند تا وقتی که آرنولد در صندلی راحتی اش جلوی تلویزیون، در حالی که هرشب کانال گلف را نگاه می کند، خوابش می برد. هر صبح، هر شب، سال ها پشت سر هم. آرنولد شاید مثل خیلی مردان دیگر هم نسل خود، حتی متوجه نیست که زندگی اش مشکل دارد. که قرار نیست وقتی جوانی را پشت سر می گذاری دیگر زندگی در روزنامه و  تلویزیون و تخم مرغ و بیکن خلاصه شود. که دیگر زنت بیشتر از این که شریک زندگی ات و دوستت باشد، برایت حکم یکی از وسایل خانه را پیدا کند که عادت کرده ای هر روز از کنارش رد شوی.

کِی اما در عذاب است. سی و یک سال است که ازدواج کرده اند و حالا نه تنها چندین سال است که در اتاق های جدا می خوابند، بلکه آرنولد جز مواقع عکس گرفتن، حتی انگشتش هم به او  نمی خورد. کِی ولی مصمم است که تغییری در زندگی اش به وجود آورد و بالاخره کتابی پیدا می کند و مشاور ازدواجی که وعده می دهد با یک هفته مشاوره فشرده، مشکلات زناشویی را می تواند حل کند. اسم مشاور، دکتر فلد است و در شهر دیگری زندگی می کند. کِی تصمیمش را گرفته. برای همین یک روز می نشیند و از آرنولد می خواهد که با هم برای مشاوره بروند. آرنولد به او می خندد، کل ایده را مسخره می کند و می گوید که زندگیشان هیچ مشکلی ندارد. کی می گوید که بلیت گرفته و فردا به فرودگاه می رود و آرنولد اگر تصمیمش عوض شد می تواند به او بپیوندد. آرنولد اصلا چنین تصمیمی ندارد. فردا صبحش کِی سوار تاکسی می شود و به فرودگاه می رود و آرنولد با عصبانیت سر کار می رود تا این که یکی از همکارانش می گوید که زن ها را راضی نگه داشتن دردسرش کمتر است و به آرامش خانه می ارزد و به این ترتیب آرنولد خودش را به پرواز می رساند و با بداخلاقی کنار کِی می نشیند و غر می زند که: ” خیالت راحت شد؟”

نمایی از فیلم بهار امید

از این جا ریتم فیلم تغییر می کند، همانقدر که کمدی می شود، معذب مان هم می کند.شب اولی که این دو قرار است بعد از سال ها در یک اتاق با هم بخوابند، ما هم مضطرب هستیم و سنگینی جو اتاق را حس می کنیم  که البته بازی فوق العاده مریل استریپ و تامی لی جونز بزرگ ترین علتی است که بیننده می تواند با این فیلم ارتباط برقرار کند.

فردا صبحش به دیدن دکتر فلد می روند. کِی خجالتی است و با این حال برای حل کردن مشکلش حاضر است درباره همه چیز صحبت کند و جواب همه سئوالات را بدهد از عاطفه و احساسات گرفته تا اعتراف به خود ارضایی و نداشتن هیچ تماس جنسی. در تمام این مدت آرنولد عصبانی کنارش نشسته، پوف می کند، اخم می کند، اصرار دارد که هیچ مشکلی ندارند و دائم تهدید می کند که می رود و پولش را هم پس می گیرد. با این حال حالا که آمده و در آن شهر کوچک گیر افتاده، مجبور است که همراهی کند. دکتر بعد از حرف زدن با آن ها اولین تمرین را بهشان می دهد. آن شب باید همدیگر را در آغوش بگیرند. همین. ممکن است ساده به نظر برسد ولی شب که به اتاق شان برمی گردند، دیدن آن  دو که چقدر معذب سعی داشتند دستانشان را دور هم حلقه کنند،  دردناکه و غم انگیز.

بالاخره بعد از دو روز مشاوره و تمرین، صبح کِی از خواب بلند می شود و وقتی می بیند دست آرنولد دورش حلقه شده، از خوشحالی تمام صورتش لبخند می شود. هر دو بعد از مدت ها خندان کنار هم در دفتر دکتر نشسته اند و آرنولد که فکر می کند ماموریت انجام شده و موفق شده کِی را خوشحال کند، با خوشرویی می پرسد قدم بعدی چیست و وقتی دکتر می گوید “سکس” ، قیافه هر دویشان دیدنی است! لبخندشان محو می شود و آرنولد به کِی می گوید که شاید بهتر است جمع کنند و برگردند. از آن جا همه چیز خراب تر می شود تا این که کی گریان می گذارد می رود و آرنولد تنها به دفتر دکتر فلد برمی گردد. دکتر به او می گوید که زوج های مختلفی که به دیدن او می روند معمولا یا می خواهند زندگی مشترکشان را نجات دهند یا تمامش کنند، آرنولد سرش داد می زند که: “منظورت این است که می خواهی به من بگی زندگی مشترک من تمام شده؟ اگر حرف آخرت اینه، یک جلسه دیگه هم بهت پول نمی دم.”  دکتر به طرفش خم می شود و آرام می گوید:

 “من می خواهم بگویم که همسرت اصلا خوشحال نیست. منظورم این نیست که شاید فردا ترکت کند. فقط نمی خواهم که بعدا پشیمان شوی. اگر کاری می خواهی بکنی، وقتش الان است و باید از خودت بپرسی که آیا هرکار توانسته ام برای نجات زندگی مشترکم کرده ام؟

با این که تبلیغات فیلم این تصور را به وجود می آورد که انتظار فیلمی کمدی را داشته باشیم، ولی طنز فیلم غمناک است و بیانگر واقعیت تلخی که بیشتر زندگی های مشترک تجربه اش می کنند. داستان فیلم می تواند داستان زندگی پدر و مادرمان، همسایه مان، خودمان، یا هر زوجی باشد که زندگیشان دچار عادت شده و عشق و سکس و ارتباط را بازی جوانان می دانند و نه چیزی که باید بعد از میانسالی درباره اش صحبت کرد. با این که این روزها صحبت درباره روابط جنسی آنقدر عجیب نیست، ولی هنوز اکثریت زوج های متأهل این موضوع برایشان تابو است و من به شخصه هیچ خانمی را نمی شناسم که بتواند بنشیند و درباره روابط جنسی اش راحت و بی پرده صحبت کند. مسئله تازه فقط روابط جنسی نیست. مهمترینش گیر کردن در یک چرخه یک نواخت است بدون این که متوجه باشیم که هر آدمی صرف نظر از سن و شرایطش احتیاج دارد احساس کند کسی دوستش دارد و وجودش اهمیت دارد. این لوس بازی یا انتظارات زنانه نیست. نیازی طبیعی است که کمبودش از بزرگترین و مهمترین  مشکلات زندگی زناشویی است. نیازی که زنان با همه وجود احساسش می کنند و مردان به ظاهر هیچ توجیهی برایش نمی یابند. مشکلی که اگر دچارش شوید، مثل یک بیماری می تواند تمام فکر و ذکر و روزهای زندگی تان را به خود مشغول کند با این تفاوت که کمتر کسی شهامتش را پیدا می کند که درباره اش حتی با شریک زندگی اش صحبت کند و چه غم انگیز است این طور گذراندن زندگی و روزهایی که می تواند خیلی قشنگ تر از احساس تنهایی کردن سپری شود اگر فقط کمی سعی کنیم و از بر هم زدن چرخه عادت نترسیم.

http://www.youtube.com/watch?v=-s22_Mvikl8

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.