در حالی که دانشمندان جهان مشغول کشف ابرکهکشان ها هستند، دولت آقای احمدی نژاد مثل آب خوردن ابرقدرت کشف می کند.

در هفته ای که گذشت دانشمندان خارجی یک گروه اختروشی کشف کرده اند که (۴ میلیارد سال نوری) طول می کشد تا از اینطرفش به آنطرفش برسیم.  خبر  را اینجا بخوانید.

آنوقت رئیس جمهور ما بغل گوش همین دانشمندان یک کشور کشف کرده است که گرچه طول و عرضش  را می توان یک ساعته با پای پیاده  پیمود، ولی یکی از ابرقدرت های مهم جهان به حساب می آید!

این ابرقدرت کشور”توالو” نام دارد، بیش از ده هزار نفر جمعیت و یک کدخدا دارد که مردم شوخ طبع محل برای آنکه سربسرش بگذارند او را گاهی رئیس جمهور، گاهی پادشاه  وگاهی امپراتور صدا می کنند.

(آدم وقتی یادش می آید که در کنسرت گوگوش بیست هزار نفر شرکت کرده بودند، از خنده روده بر می شود)

به آقای احمدی نژاد بگو غصه نخوره، هواشو داریم!

وزیرخارجه این کشورکه “آپی سالی له له مایا” نام دارد و آدم قلقلکش می آید وقتی اسمش را صدا می کند، چندی پیش میهمان آقای صالحی وزیر خارجه ایران بودند که عکس شان را می بینید.

 له له مایا در حالی که با دست به پشت وزیر خارجه ایران می زد گفت درسته که کشور ما یک کمی بزرگتر از یک زمین فوتباله، ولی عظمت خودمان را ندیده نمی شود گرفت و  اگر حق و حساب مان به موقع برسد، همه جوره از کشورتان حمایت می کنیم!

گرچه هنوز معلوم نیست این کشور را با چه ذره بینی کشف کرده اند و کسی نمی داند کدخدای این کشور چقدر گرفته تا از ایران حمایت کند! ولی آقای له له مایا به آقای صالحی گفته است به احمدی نژاد بگو اگه  بدخواه مدخواه داری اسم ببر تا شاخشو بشکونیم .

 زنها اینور، مردها اونور

براساس گزارش خبرگزاری فارس، معاون فرهنگی ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر استان اصفهان اعلام کرد که تاکنون حدود ۱۰ هزارکلاس در دانشگاه های استان اصفهان تفکیک جنسیتی شده است.

کسانی که از لطف این تفکیک ها بی خبر هستند، می پرسند خب که چی؟ اگر پسرها بروند توی یک دانشگاه، و دخترها توی یک دانشگاه دیگر، مشکلات مملکت حل می شود؟ این آدم ها می پرسند اگر قرار است این دانشجویان پس از پایان تحصیل و به دست آوردن شغل و خرید خانه  و ماشین ازدواج کنند و بر اساس توصیه آقای احمدی نژاد تند و تند بچه دار شوند و تعداد جمعیت کشور را به ۱۲۰ میلیون نفر برسانند، باید همسر خود را کجا بیابند و چه جوری با نیمه گمشده خود آشنا شوند؟

ایراد کار اینجاست که چنین آدمهایی خبر ندارند مراکزی درست شده که کارشان پیدا کردن نیمه گمشده است.

شمای نوعی  تشریف می برید توی آن مرکز و می گوئید حاجاقا من دنبال نیمه گمشده خودم می گردم.

صاحب اون مغازه یا مرکز، اگر دختر دم دستش بود که فی المجلس مشکل را حل می کند و می گوید بیا، این را وردار ببر خیرش را ببین! و اگر آنوقت روز کسی در آن مرکز همسریابی دنبال شوهر نیامده بود، کامپیوترش را روشن می کند و هزاران عکس از دخترانی را که هرکدام یک چشمشان از زیر چادر بیرون است نشانت می دهد و می گوید اینها همه شون نیمه پیدا شده هستند! کدومشون رو گم کرده ای؟ هرکدامشان را می خواهی سوا کن…

شما چند ساعتی به عکس ها خیره می شوید و یکی از آنها را که احساس می کنید با شما توافق اخلاقی دارد چون چادرش مشکی تر است، سوا می کنید و به سلامتی می روید به خانه بخت.

لطف این ازدواج در این است که چون شما و همسرتان هرکدام جداگانه و در کلاس های مجزا تحصیل کرده اید، تجربیات و خاطرات متفاوتی دارید و سالها حرف دارید که با هم بزنید.

اینگونه زوج ها زندگی شان هرگز خسته کننده و یکنواخت نخواهد شد و هرگز وقت این را پیدا نمی کنند که با هم اختلاف پیدا کنند.

اما دختر و پسرهایی که با هم در یک کلاس درس خوانده اند، سر کوچکترین چیزی اختلاف پیدا می کنند و کارشان به طلاق و طلاق کشی می کشد.

مثلا تا پسره می گوید یادم می یاد یک روز دبیر ریاضی مون می گفت زن و مرد باید قبل از ازدواج همدیگر را به خوبی بشناسند و بعد ازدواج کنند، همسرتان می گوید نه خیر اون دبیر تاریخ جغرافی مون بود که امّل بود و از این حرف ها می زد.

شما می گویی من حتی یادمه که اسمش آقای مردانی بود و خانمتان می گوید آقای مردانی نبود و خانم مردانی بود، دبیر تاریخ و جغرافی هم نبود و دبیر قرآن شرعیات بود …

شما می گوئید ….هیچی آقا یکی شما بگو و یکی خانمتان و صبح می بینید که دوتایی تون توی محضر نشسته اید و دارید زیر ورقه طلاق را امضا می کنید!

بدهکارهای ثروتمند

مواقعی که من خودم را یک ابرقدرت احساس می کنم، در عالم خیال سوار هلی کوپتر شخصی ام می شوم و گشتی روی دنیا می زنم که ببینم اگر کسی کم وکسری دارد، باو کمک کنم.

در چنین حالت هایی، بارها احساس کرده ام که مردم دنیا چقدر بدبختند و ملت ایران چقدر خوشبخت .

از همان بالا گهگاه دیده ام  وضع برخی از ما مردم طوری است که بدبخت بدبخت هم که باشیم، باز هم خوشبختیم!

پریشب به عنوان مثال وقتی روی ایران پرواز می کردم، ایرانی هایی را دیدم که میلیاردها تومان بدهکارند، اما اسکله و هواپیمای شخصی دارند و فهمیدم که همین چیزهامونه که مردم دنیا روکشته!

و جالب اینجاست صبح که بیدار شدم دیدم زندگی نیوز از قول احمد امیرآبادی فراهانی نماینده قم، نوشته است: معوقات کلان بانکی دولت متعلق به کسانی است که اسکله و هواپیمای شخصی دارند.

با خواندن این خبر، خدا را شکر کردم که بدهکارهای بزرگمان با آنهمه بدهی، بازهم یک اسکله بزرگ و یک هواپیمای شخصی برایشان مانده و وضع شان طوری است که اگر ته جیبشان را بتکانند، چند میلیاردی پول خرد از آن می ریزد.

معمولن بدهکارها در همه دنیا آه ندارند با ناله سودا کنند ولی بدهکارهای ما از رئیس جمهورهای آنها هم بهتر زندگی می کنند.  شاید به همین دلیل است که مقاماتمان می گویند ایرانی ها باید به ایرانی بودنشان افتخار کنند؟!

شتر را چگونه به گردن آدم آویزان می کنند؟

بعضی چیزها هست که تصورش برای انسان خیلی مشکل است. مثلا شما خودتان روز قیامت را چگونه مجسم می کنید؟

من براساس شنیده هایم از آقایانی که بالای منبر می روند، تصور می کنم روز قیامت یک روز آفتابی و گرم است که میلیاردها میلیارد آدم در یک دشت بزرگ مثل کویر کرمان، ایستاده اند و این پا و آن پا می شوند تا نوبت محاکمه شان برسد …( راستش نشنیده ام و نمی دانم که آن دنیا هم آدمها به دستشویی و توالت نیاز دارند یا نه و اگر نیاز دارند این مشکل در آن دشت وسیع چگونه حل می شود؟)

حالا شما مجسم کنید قیافه و حالت  مردی یا زنی را که در این دنیا به قول آقای جنتی یک شتر رشوه گرفته و روز قیامت آن شتر را هم به عنوان مدرک به گردنش آویزان کرده اند و منتظر نوبت محاکمه است …

من در مورد حساب وکتاب و سئوال و جواب در روز قیامت که به آن (روز۵۰ هزارسال) هم می گویند، هیچ تردیدی ندارم فقط این را نمی توانم بفهمم که چطور می شود یک شتر را به گردن یک انسان آویزان کرد؟

معمولا قد و قواره شتر دو سه برابر یک انسان است. وزنش را هم که دیگر چه عرض کنم. شاید منظور آقای جنتی این است که آن آدم رشوه بگیر را به گردن شتره آویزان می کنند؟ که این هم با عدل الهی جور در نمی آید. چون شتر مادرمرده که گناهی نکرده که در آن گرما مجبور باشد ساعتها و شاید روزها و ماه ها وزن یک مجرم آویزان به گردنش را تحمل کند؟

تازه اون آقاهه یا خانمه، مسلماً هنگامی که از گردن شتر آویزان است، دست وپا می زند و کفر شتر بدبخت را درمی آورد.

لطفن شما سخنان آقای جنتی را گوش کنید شاید بتوانید ته وتوی قضیه را دربیاورید و نحوه آویزان کردن شتر به گردن انسان را کشف کنید!؟

اگر این وعده عملی شود….

اگر زبانم لال برنامه هایی که آقای احمدی نژاد برای آینده  دارند عملی شود، ایرانی ها بدبخت می شوند.

ایشان هنگام افتتاح چندین طرح عمرانی در سمنان، همینطور سرانگشتی حساب کرده اند که به هر خانوار ایرانی ۶ هکتار زمین می رسد.

می دانید که هر هکتار، ده هزار مترمربع است و به این ترتیب به هر خانوار۶۰ هزار مترمربع زمین داده می شود.

من حالا مانده ام با این کمردردی که دارم این ۶۰ هزار مترزمین را چه جوری بیل بزنم؟

ما یک باغچه کوچولو یک متر در دو متر وسط حیاط اجاره ای مان هست که هر سال بهار و موقع گل کاری که می شود برای رسیدگی به آن عزا می گیرم.

اگر اول ماه آینده آقای احمدی نژاد ناغافل این ۶۰ هزار متر زمین را هم همراه پول نفت بفرستد سر سفره مان من چه  خاکی به سرم بریزم؟!

ما یک سفره قلمکار اصفهان داریم که نیم متر در نیم متر است. اگر پول نفت را بگذاریم اینطرف سفره و آن ۶۰ هزار متر زمین را هم بگذاریم آنطرف سفره، دیگر جایی برای نشستن خودمان باقی نمی ماند.

تنها چیزی که به عقل ناقص من رسیده این است که تا دیر نشده بروم و یک سفره بزرگتر بخرم چون یقین دارم بقیه مردم هم دچار همین مشکل می شوند و به زودی کمبود سفره هم به سایرکمبودهایمان اضافه می شود!

مجسمه ای که جایزه گرفت!

وزیر ارشاد کشورمان، به یک مانکن مصنوعی جایزه ویژه حجاب اهداء کرد!

آفرین به حجابت و رحمت به اون پدرومادری که مانکنی مثل تو را پس انداختند

جنس مانکن هنوز مشخص نشده. بعضی ها می گویند پلاستیکی است.  بعضی ها می گویند از کائوچو درست شده. عده ای معتقدند از فایبرگلاسه، حتی شایع کرده اند که از چوبه ولی آقای وزیرگفته است به نظر من جنسش مهم نیست، مهم این است که با دیدن من دست و پایش را گم نکرد، حتی وقتی آستینش را گرفتم هول نشد و چیزی نگفت، موقر و سر به زیر ایستاد و حجابش را رعایت کرد!

حتمن شنیده یا خوانده اید که در خارج از ایران، مثلا در ایتالیا، بعضی از مانکن های اهل دل، به محض دیدن آقای برلسکونی، لبخند می زدند و با عشوه، شماره تلفنی را که آقای نخست وزیر در گوش آنها زمزمه می کرد برای روز مبادا یادداشت یا حفظ می کردند؟

وزیر ارشاد ایران برای اینکه سوءتفاهمی نشود و ایشان را با برلسکونی عوضی نگیرند، با صدای بلند از مانکنه می پرسد: ببینم خواهر، اسم شما چیه؟ و چون مجسمه نه جواب می دهد و نه حتی لبخند می زند، آقای وزیر می گوید آفرین، آفرین، همیشه همینطور حجاب و عفافت را حفظ کن و با مردهای غریبه همکلام نشو.  و بعد به همکارانش می گوید زن باید اینجوری باشد، یک جایزه حجاب و عفاف بدین به این خواهر که خیلی ازش خوشم آمد!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.