شماره ۱۲۱۶ ـ پنجشنبه  ۱۲ فوریه ۲۰۰۹

بالاخره خاتمی بعد از ماهها سبک و سنگین کردن و استفاده از شیوه های غرب برای داغ تر کردن موضوع، به عنوان نامزد ریاست جمهوری  اعلام حضور کرد.  

 بدون اینکه فعلا وارد خصوصیات خاتمی و کارنامه وی شویم باید گفت خاتمی در یک سیستم عمل میکند و در مقایسه نه چندان واقعی، اوبامای نظام سرمایه داری و سیاسی قدرتمند ولی بسیار فاسد آمریکاست. بنابراین از یک حدی بیشتر از آنچه که بخواهد نیز نمی تواند عمل کند.


 هر چند به قول “علما” در اسلام نیت شرط است. اگر هم نیت خاتمی خوب باشد، در سیاست، آن هم سیاست خاورمیانه و آن هم در کشوری مانند ایران که روحانیت طبقه ممتاز است و ولایت فقیه قدرت مطلق، نیت خوب، کارساز نیست.

خاتمی نه می تواند امیرکبیر باشد و نه حتی مهندس بازرگان در زمینه وزارت و نه در اندازه های دو نماینده طیف متضاد روحانیت یعنی  طالقانی و بهشتی.

ایران نیاز به سیاستمداری دارد که زود قهر نکند، به مردم تکیه کند و در مواقع ضروری سکوت نکند.  خاصیتی که در خاتمی کمتر وجود دارد.  

شکی نیست که در دوران خاتمی، فضای سیاسی ایران بازتر شد، ولی نباید از نظر دور داشت که انتخاب وی در دورانی که به قول اصلاح طلبان دولتی بویژه مجاهدین انقلاب که از موسسان دستگاههای سرکوب جمهوری اسلامی بوده اند و تا چندی قبل از مدافعان قاطع نظام استبدادی ولایت فقیه و معتقدین به حذف فیزیکی رقبا و دگراندیشان  بودند، از حمله آمریکا به ایران جلوگیری کرد، نمی توان سیاست خارجی آمریکا را  در این انتصاب “هوشیارانه ولایت فقیه” نادیده گرفت. 

انتخاب رئیس جمهور آینده ایران، بستگی به رویکرد آمریکا در قبال ایران دارد. سیاست تندروانه ی آمریکا، انتخاب مجدد احمدی نژاد را به دنبال خواهد داشت، سیاست ملایم تر آن، به انتخاب خاتمی که برای غرب مطلوب تر است، می انجامد و در سیاست تشدید تحریم اقتصادی، میرحسین موسوی که با سیاست های کنترل بیشتر دولتی، یک تهدید به نظام اقتصاد بازار آزاد است، مناسب خواهد بود.

درهر حال گزینه ی خاتمی، با توجه به حمایت رفسنجانی از وی و سابقه حمایت خاتمی از عمود ولایت فقیه، گزینه برتر جناحهای اصلی نظام خواهد بود. 

 حضور خاتمی، میرحسین موسوی و کروبی از نسل اول دوران حاکمیت جمهوری اسلامی قبل از هرچیز نشانگر این است که این جماعت تصور می کنند قهرمانانی هستند که قرار است مانند سوپرمن، ایران را از دست احمدی نژاد نجات بدهند. هر چند کسانی مانند خاتمی بارها و بارها تاکید کرده بودند که مردم نیاز به قهرمان ندارند. 

در هر حال، نظامی که نتوانسته است چهره های جوان تری را به صحنه بیاورد نشان از بحران ها ی جدی آینده سازی و جانشین سازی  و پشتوانه مردمی و  مشروعیت دارد.    

شکی نیست که دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد  و حضور وی در دورترین نقاط ایران و تشکیل هیئت دولت در استانها، و در دسترس بودن رئیس جمهوری برای عامه مردم در سفرهای استانی و نامه نگاری های مردم به وی، کار را برای رئیس جمهوری بعدی بسیار سخت تر خواهد کرد.

و همچنین در یک رای گیری مدیریت نشده، آرای این مناطق خطر جدی برای آرای خاتمی خواهد بود که رای بسیاری از دانشجویان، طبقات متوسط را از دست داده است. 

احمدی نژاد آخرین گزینه ناچاری سیستم  خواهد بود، زیرا وی ریشه جدی در جناحهای قدرت حاکم  ندارد و به اضافه  شهرت وی در جهان بویژه بین جهان سومی ها و مسلمانان و نیز اعتقاد وی به ظهور امام زمان یعنی کم رنگ بودن  نایب امام زمان ـ ولی فقیه، خامنه ای ـ   آنچنان است که هیچ سیاستمداری ـ چه برسد به آخوند سیاستمدار ـ اجازه بدهد کسی مانند او نقش وی را کم رنگ کند.     

وقتی که ۴۰% منابع مالی کشور در کنترلِ بدون حسابرسی ولی فقیه است و شورای نگهبان منتصب ولی فقیه، وظیفه غربیل کردن غیرخودی ها را دارد، در اینکه چه کسی در ایران رئیس جمهور می شود، تفاوت چندانی نخواهد داشت.

همان گونه که خاتمی  می گوید “نکته دوم اینکه این حضور، جا را برای هیچ کس و هیچ جریانی تنگ نمی کند، راه باز است و حضور و شور مردم بسیار مهم. معتقدم حضور افراد با سلایق مختلف می تواند زمینه را پرشور کند و جا برای هیچکس تنگ نیست و امیدوارم این حضور و حضورهای دیگر زمینه حضور حداکثری مردم در عرصه باشد و هر چه باشد خیر است.” مهم این نیست که چه کسی رئیس جمهور شود مهم این است که بار دیگر تعداد بیشتری را برای ثبت در کتاب ها، چانه زنی با غرب و بر سر منتقدان و دگراندیشان کوبیدن،  پای صندوقهای رای بیاورند. تحریم یا شرکت هم به تنهائی نقشی نخواهد داشت. وظیفه آگاهی رسانی به مردم را فراموش نکنیم و بعد از ۳۰ سال سیاست بازی، بازهم بازی سیاسی نخوریم و سرباز پیاده نشویم. بدون گرفتن امتیاز سیاسی برای مردم، هیزم گرمی بازار انتخابات نشوید.  مردم سیاهی لشگر این انتخابات هستند.


تمامی کاندیداها، کم و بیش یک عذرخواهی به مردم ایران برای نقش داشتن در ادامه جنگ و کشته و زخمی شدن هزاران ایرانی و عراقی و نیز سرکوب سیاه دهه ۶۰ دگراندیشان که هیچگاه در خوب بودن آن تردید نکرده اند، بدهکارند. این دو اصل مرزبندی بین نیروهای مردمی و حکومتی است.



pr@glassceiling.ca