ماره ۱۲۲۰ ـ پنجشنبه  ۱۲ مارچ  ۲۰۰۹

غروب سپیده تاریخ

در یکی از روزهای سرد پاییزی سال ۱۹۷۲ در شهر واشنگتن، نیکسون از انتخاب خود به ریاست جمهوری به وجد آمده بود و با معاون خود  جرالد فورد بر سر مسایل جهانی به مباحثه نشسته بود. از یکسال پیش، جرج بوش (پدر) بسیار تلاش کرد که نقش فورد را ازآن خود کند و نایب الرئیس جمهوری آمریکا شود. نیکسون یک ایدئولوگ و یک سیاستمدار صاحب نظر بود. جرج بوش (پدر) سیاستمداری دقیق و پرکار و خونسرد بود که با آرامش فقط به فکر حفظ منافع سرزمینش بود. جرالد فورد سیاستمدار ساده ای بود که به قول  لیندون جانسون: “جرالد فورد آن قدر کودن است که نمی تواند هم راه برود و هم آدامس بجود.”

چرا حزب جمهوری خواه و نیکسون زیرک، جرج بوش (پدر) مجرب را جایگزین فورد نکرد؟ من نمی دانم، اما می دانم که جرالد فورد، جرج بوش را به دندان قروچه انداخت و یکی دو مقام تسلی بخش به وی اهدا شد: سفیر آمریکا در سازمان ملل و سپس رئیس هیئت سیاسی آمریکا در چین، و در سال ۱۹۷۵ که اوضاع چین به هم ریخت، جرج بوش پدر فرار را بر قرار ترجیح داد و راهی واشنگتن شد و سال بعد در ۱۹۷۶ رئیس سازمان سیا شد و در دنیای سیاست واشنگتن به عنوان یک سیاسی خونسرد مطرح تر شد.

در همان روزهای سال ۱۹۷۶، در مزرعه ای در تکزاس، جوانکی (جرج بوش پسر) لیوان ویسکی را در دست گرفته و به آینده مبهم  سیاسی خود می نگرد. و از همان روزهای سال ۱۹۷۶ سایه این پسرک در دنیای سیاست و سرمایه نمودار می شود.

سال ۱۹۷۶، در ایالت تکزاس، در فرودگاه هوستون گلف  (Houston Golf) دو سرمایه دار بزرگ سعودی به نام های خالدبن محفوظ و سالم بن لادن، از طریق “جیم بات” متوجه می شوند که هرگونه سرمایه گذاری در تکزاس باید با شراکت خانواده بوش انجام گیرد. سالم بن لادن برادر ناتنی اسامه بن لادن می باشد که ثروت افسانه ای ۵۳ خواهر و برادرش و نیز شرکت قدرتمند ساختمانی را در خاور نزدیک و خاورمیانه اداره می کند.

شرکت “السالم…” به کمک سرمایه ۵/۴ میلیون دلاری آی تی تی و بوئینگ و وستینگهاوس و خانواده بوش تاسیس می شود و بدین وسیله در اولین معامله فرودگاه هوستون گلف، یعنی آب و گل قوم بوش به مالکیت رئیس آینده تروریست ها درمی آید.

بدینگونه شرکت “السالم” به عنوان تلاقی شراکت خانواده بوش و خانواده بن لادن فعالیت اقتصادی خود را در زمینه خرید اسلحه و هواپیما از آمریکا آغاز می کند.

در سال ۱۹۷۷ که جیمی کارتر رئیس جمهوری آمریکا بود، از نفوذ خانواده بوش در مسایل اقتصادی جهانی به ستوه می آید و تنها کاری که می تواند انجام دهد این است که مقام ریاست سازمان سیا را از وی گرفته و او را عزل کند.

جرج دبلیو بوش (پسر) در ۱۹۷۸ خود را نامزد نمایندگی کنگره کرد. جرج دبلیو بوش نه معامله گر خوبی بود و نه بینش اقتصادی داشت و نه جسارت لازم را. ولی حمایتهای خانواده و وجود دوستان ثروتمند و قدرتمندش چون حلقه ای او را محافظت و مراقبت می کردند و تمام شکست هایش را معجزه آسا تبدیل به پیروزی می کردند. و باقی قضایا و سناریوی مضحک و تراژدی انتخابش به ریاست جمهوری نه یک بار بل دو بار … بگذریم.


محافظه کاران جدید وارد معرکه می شوند


اواخر ژانویه ۱۹۹۸، کلینتون به عنوان رئیس جمهوری آمریکا، در سرمای واشنگتن، نامه ای سرگشاده را می گشاید: در پایین نامه امضای ریچارد پرل، دانالد رامسفلد، ریچارد آرمیتاژ، جان بولتون، پل ولفوویتز، زلمای خلیل زاد و … را مشاهده می کند. و این فریاد پررسا وجود بارز جریان منسجم، پر قدرت و متحدی را در امریکا خبر می دهد به نام “محافظه کاران جدید”.

آنان چه می خواهند و چه می گویند؟ از کلینتون می خواهند که بی هیچ درنگی، براندازی صدام حسین را در صدر برنامه های سیاست خارجی آمریکا قرار دهد.

آنان سیاست وقت آمریکا را بی خاصیت و ناقص خواندند و ادامه موجودیت صدام را خطرناک یافتند و وجود صدام و عراق را خطری مهلک برای آمریکا  اعلام کردند.

آنان امنیت جهان را پر خطر دیدند و جریان نفت منطقه را متزلزل یافتند.

آنان ملتمسانه از کلینتون می خواستند تا کار از کار نگذشته سریعا کاری کند کارستان و برای کنترل نفت منطقه، صدام را نابود کند.

آنان هرگز تصور نمی کردند و در رویای خود نمی یافتند که دو سال دیگر بر کاخ سفید مسلط می شوند و همه قدرت از آنِ آنان خواهد بود و کشتی بانان سیاست خارجی امریکا خواهند شد.

دیدگاه و اندیشه تئوری بافان “محافظه کاران جدید” از حدود سالهای ۱۹۸۸ شکل گرفت، رشد کرد، منسجم شد و سازمان یافت. سال ۱۹۸۸ سالی که نظریه اضمحلال اتحاد جماهیر شوروی و تئوری اتمام جنگ سرد و اندیشه “تک قدرتی” از زهدان تاریخ قد علم کرد و رشد و نمو یافت.

شکاف در دیوار برلن آشکار شد و حزب اتحاد جماهیر شوروی با تضادها و مشکلات عمیقی دست و پنجه نرم کرد، نسل جدید حزب، قدیمی ها را نمی خواستند و قدیمی های حزب، پاسخگوی خواسته ها و آرمانهای جدیدی های حزب نبودند.

در حدود سالهای ۱۹۸۸، سیاست سازان و تئوری بافان “محافظه کاران جدید” معتقد بودند که باید آمریکا، سدی در مقابل افزایش نفوذ و قدرت شوروی در جهان شود و خواستار سیاست مقابله جدی با گسترش بیشتر قدرت کمونیستی شود و این دنباله بینش  “ریگانیسم” بود. بینش ریگانیسم بر این باور بود که شوروی رقیب سرسخت و دشمنی قهار است که در نهایت هدفی جز اضمحلال آمریکا و از بین بردن سیستم سرمایه داری ندارد. آنان معتقد بودند که آمریکا با شدت و قاطعیت باید در برابر توسعه طلبی و  استیلاگرایی شوروی در هر بعدی ایستادگی کند. و بالاخره شکاف دیوار برلن به فروپاشی آن درسال ۱۹۸۹ انجامید و مشکلات  عمیق درون حزب، اتحاد جماهیر شوروی را در سال ۱۹۹۱ به نابودی کشاند.

در سال ۱۹۹۱ جنگ سرد به پایان رسید. سپس صدام، حقیرانه در جنگ خلیج شکست خورد. جرج بوش پدر رئیس جمهوری امریکا بود، دیک چینی وزیر دفاع و معاون وی پل ولفوویتز و رئیس ستاد ارتش ژنرال کالین پاول در تکاپوی تهیه پلاتفورم خط مشی دفاعی و سیاست خارجی آمریکا به نام راهنمای برنامه ریزی دفاع Defense PlanningGuidance  بودند.

این پلاتفرم توسط دیک چینی وزیر دفاع وقت به رئیس جمهوری (بوش پدر) ارائه شد و سپس به بیرون درز کرد و دمکراتها از وجود این چنین پلاتفرمی آگاه شدند و سناتور جو بایدن (معاون کنونی اوباما) که به تازگی به ریاست کمیته روابط خارجی آمریکا رسیده بود، با خشم آن را محکوم کرد، و آن را، جاه طلبانه، سلطه گرا، توسعه گرا و خطرناک تلقی کرد.


با آمدن کلینتون، این پلاتفرم خطرناک در گوشه ای از تاریخ کز کرد و به خاک خوردن مشغول شد، تا اینکه حدود ده سال بعد، در سال دوم ریاست جمهوری جرج بوش پسر، قد علم کرد و از زهدان “محافظه کاران جدید” بیرون آمد و دنیا را به خاک و خون کشاند.

در این پلاتفرم خطوط اصلی مشی دفاعی آمریکا مطرح می شود که: اولین هدف ممانعت از ظهور دوباره ی نیروی رقیب است. به هیچ وجه نباید به هیچ نیروی متخاصمی اجازه داد که منطقه یا حوزه ای از جهان را تحت نفوذ خود درآورد و بر منابع انرژی آن تسلط داشته باشد. کنترل منابع انرژی باید در اختیار آمریکا باشد. ترویج سیستم های باز اقتصادی از دیگر شئونات این پلاتفرم بود. در صورت ضرورت، تاکید می شود که آمریکا باید آمادگی کامل داشته باشد که در صورت بروز بحران، به صورت یک جانبه عمل کند و بهایی برای معیارهای جهانی و وجود سازمان ملل قایل نیست.

اگر به عمق فاجعه بنگریم و به نظریاتی که ده سال در پستوی وزارت دفاع مدفون شده بود و در سال ۲۰۰۲ به مرحله اجرا درآمد، توجه کنیم، نتیجه می گیریم که چگونه دولت نئوکانیست ها می تواند بر سرنوشت، و هستی و زندگی بیلیونها انسان در سراسر گیتی نقش بازی کند و چگونه خط مشی “دولت محافظه کاران جدید” آمریکا بر آینده جهان دخیل است.

پی آمد بینش دولت نئوکانیست ها در آمریکا؛ جنگ در عراق، منزوی شدن آمریکا در سطح جهان، بحران اقتصادی جهانشمول، رشد تروریسم، نابودی دمکراسی، به بازی گرفتن معیارهای بین المللی، بی اعتبار کردن ارزش های حقوق بشر و … می باشد.

و امروز در فاصله چند مایلی خانه ی من و دوستان من و میلیونها آمریکایی، مردی به نام جورج دبلیو بوش زندگی می کند و دوران فراغت خود را می گذراند، اما در آنسوی گیتی گرسنگان و ستم کشیدگانی با چنگالهای خود بر صفحه تاریخ چنگ می اندازند تا نامی از جهانیان و فاجعه نئوکانیست ها ثبت شود. به راستی باید با آنها چه کرد؟

آیا فقط می توان به اعتراضیه سناتور پتریک لی  (Patrick Leahy)  بسنده کرد؟(۱) آیا نباید جهانیان به تاریخ بفهمانند که دوران این آدمخوارها به سر آمده؟ و نمی توان دنیا را همچون تندیسی فرض کرد که هیکل آن توسط عده ای جهان خوار تراشیده شود؟


تکزاس ـ اول مارچ ۲۰۰۹

 

۱ـ سناتور پاتریک لی طوماری تهیه کرده تا با جمع آوری امضا تقاضای ایجاد کمیسیونی برای رسیدگی و تحقیق درباره جرایم دوران بوش ـ چینی شود. این جرایم از جمله تجاوز به حقوق مردم، استفاده از شکنجه، استراق سمع بدون توجیهقانونی و اعمال فراقانونی بوده است. تاکنون ۷۴هزار تن این طومار را امضا کرده اند.

برای اطلاعات بیشتر در این خصوص می توانید به سایت مربوطه مراجعه کنید:

http://ga3.org/campaign/btcpetition