شماره ۱۲۲۱ ـ پنجشنبه  ۱۹ مارچ  ۲۰۰۹

نور آفتاب بر فراز پهندشت های گسترده و بر فراز قلل رفیع کوهستان و دره و جنگل و کشت زارها و بر تمامی آثار حیات در بهار، زندگی را رنگی دیگر می بخشد.

جویبارانی از برفابه زمین تشنه را سیراب می کنند تا زیست دگرباره طبیعت آغاز شود.

سرزمینی که بر سینه ی صخره های استوارش اسطوره هایی به درازای تمدن بشری دارد و خاطره های کهن و یادگارهای بی شمار اقوام مختلف ایرانی را در خود نهان کرده است، طیفی متفاوت با دگر سرزمین ها دارد. آنچنان گاهی سخت که کشمکش بی پایان بین انسان و طبیعت را رقم می زند که درین کشمکش غلبه ی طبیعت و از پای افتادن انسان و از بین رفتن آبادی ها را با خود در بر داشته است، اما همواره انسان این سرزمین، بسان ققنوس دوباره از خاکستر خود زاده شده و قامت راست نموده و هزار باره آغازی دیگر را شروع کرده است.

تپش دوباره ی حیات طبیعت در بهار و زمزمه ی شگفت انگیز هزاران صدای آهنگین در میان دشت و جنگل، توام با هیاهوی غریب و شگفت انسان و حیوان و موج موزون بی وقفه ی رشد گیاهان و رنگین کمانی از سبزه زارهای تازه بهاری و شقایق های قرمز در دامنه ی کوه و جوانه های زرد بلوط در میان دره های سرسبز و بوی علف تازه رسته و عطر زنده خاک در تلاقی با آبهای نیلگون، تابلوی نقاشی را می ماند که نقاش با قلم ماهر خود طرحی بر پرده زده که از صدها تکه ی رنگین بهم پیوسته نقش یافته است. دشتها و تپه ماهورها به سبز مخملی می مانند که جامه ی نو بر تن کرده و به انتظار پرنده های آوازه خوان رنگارنگ هستند.

بهار از راه رسیده و زندگی رنگی دیگر یافته است. عید نوروز یادآور بازگشت حیات خدای باروری در روایات کهن است و اولین اشاره ای که به نوروز در متون باستانی در دست است، همان است که آن را به جمشید نسبت داده اند و فردوسی به شرح آن در شاهنامه پرداخته است. از دیگر منابعی که اشاره به جشن نوروزی دارد، آثاری است متعلق به عصر هخامنشیان که در آن زمان نیز با آئین ویژه ای این جشن را برگزار می کرده اند و آن را گرامی می داشته اند که این آیین به نخستین خاندان سلطنتی “اور” مربوط می شده است که در آن ازدواج مقدس میان الهه ی آب و خدای باروری انجام می گرفته و کاهنه ی معبد نقش الهه را برعهده داشته است، و این مراسم در هزاره ی سوم پیش از میلاد مسیح بوده که در این مراسم، شاه نقش خدای باروری (دوموزی) را بر عهده داشته است.

جشن اکیتو در واقع برای پیروزی ائا یا انکی بوده که اپسو، غول آبهای شیرین را می کشد و خود ایزد آبهای شیرین می شود و پس از پیروزی برای او جشن برپا می کرده اند و بر رودخانه سد می ساختند تا بهتر به کشت و زرع بپردازند. این عید را بعدها بابلی ها حفظ می کنند و در آنجا مردوخ جای انکی را می گیرد. اکثر تمدن های آسیای غربی، از آسیای صغیر تا مصب دجله و فرات تا مدیترانه، بعدها مستقیم و غیرمستقیم تحت تاثیر اساطیر و آیین های سومری قرار می گیرند و آنها را می پذیرند. سومری ها از فلات ایران و از طریق خوزستان به بین النهرین کوچ کردند و بی شک نوروز، عید رایج میان اقوام فلات ایران پیش از آریایی ها بوده است و لزوما وام گرفته از بین النهرین نیست و به احتمال بسیار از فلات ایران بدان جا رفته و یا همزمان در فلات ایران و هم در آن سامان (بین النهرین) عید نوروز را برپا می داشته اند.

در زمان هخامنشیان نیز در آغاز سال نو مراسم ویژه ای برگزار می گردیده که در این مراسم، شاه، نمایندگان هر قوم و ملت را به حضور می پذیرفت و هدایایی از سوی آنان دریافت می کرد.

آئین های نوروزی تقریبا جهانی اند و در پدیده شناسی  اسطوره و نظریات “میر چیا الیاده” آمده است که آئین های آغاز سال نو، ریشه ی مشترک جهانی دارند، ولی اسطوره ی نوروزی ما و بین النهرین اسطوره ای محلی و بومی منطقه ی ما است و بنابر این روایت، ایزد در پایان هر سال شهید و دوباره زنده می شده است و این حادثه را جشن می گرفته اند.

در ایران، پیش از عید، یعنی شب سال نو، به گورستان می روند (می رفتند)، چراغ یا شمع روشن می کنند تا راه ارواح درگذشته یا فروهرها را روشن سازند تا آنان نیز در سال نو به خانه و کاشانه خود مراجعت کنند. حاجی فیروز را بازمانده ی آئین بازگشت ایزد شهید شونده یا سیاوش می دانند و چهره ی سیاه او نماد بازگشت او از جهان مردگان است و لباس سرخ او نیز نماد خون سرخ سیاوش و حیات مجدد ایزد شهید شونده و شادی او، شادی زایش دوباره ی آنهاست که رویش و برکت با خود می آورند.

در باورهای کهن ایرانیان عدد سیزده، نحس و بدشگون به شمار می آمده است و معرف آشوب ازلی جهان و پیش از نظمی است که خدایان با خود آورده اند و تم آشوب ازلی نخستین پیش از آفرینش، درین روز (روز سیزده) تکرار می شده است و چون هرج و مرج و بی نظمی نحس محسوب می شده و شگون نداشته است، لذا روز سیزده نوروز را بدیمن و منحوس می شمرده اند. سیزده که سپری می گردید دنیا و ایام مقدس می شد. نمونه های این آئین نه تنها در فرهنگهای کهن، بلکه در گوشه و کنار جهان نیز دیده می شود و در دوره ی صفویه که زنان حجاب کامل را رعایت می کرده اند و از خانه بیرون نمی آمده اند، در روز سیزده نوروز بی روبنده و چادر از خانه ها بیرون رفته و آن روز را جشن می گرفته اند.

مراسم چهارشنبه سوری هم جشنی مرسوم و رایج بوده است و واژه ی چهارشنبه پس از ورود اسلام به ایران بدان افزوده شده است، زیرا روزهای هفته پیش از اسلام نامهای ویژه ی خود را داشته اند. برپایی آتش در این روز نوعی گرم کردن جهان و زدودن سرما و پژمردگی و طرد بدی از تن و روان بوده است.

نوروز بی شک عید بومی ایرانیان پیش از جمشید بوده و معمولا رسم بر آن بوده است که اعیاد را به فرمانروایی که محبوبیت داشته اند نسبت می داده اند و جمشید، در ایران کهن محبوبیت ویژه ای داشته است و در عهد او بنابر روایات، خوشبختی و خرمی بوده و بنابر اسطوره ها در دوران فرمانروایی وی، نه پیری بود، و نه مرگ و نه بیماری، و جهان در عهد او گسترده می گردد. فریدون و شاهان دیگر پیشدادی، محبوبیت جمشید را نداشته اند و جمشید دارای فره بوده و دوران او به راستی عصر طلایی ایران به شمار می آمده است.

منوچهری شاعری که مضامین زیبایی در سرودن اشعارش برگزیده و با چیره دستی آنها را به تصویر کشیده در مورد بهار و نوروز می گوید:

نوبهار آمد و آورد گل تازه فراز

می خوشبوی فراز آور و بربط بنواز

بساز چنگ و بیاور دو بیتی و رجزی

که بانگ چنگ فرو داشت عندلیب رزی

نوروز بزرگم بزن ای مطرب امروز

زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز

هنگام بهار است و جهان چون بت فرخار

خیزای بت فرخار بیار آن گل بی خار

نوروز روزگار مجدد کنی همی

و ز باغ خویش باغ ارم رد کند همی

آمده نوروز هم از بامداد

آمدنش فرخ و فرخنده باد




آئین های نوروزی از سنت هایی است که اقوام ایرانی در پایداری آن کوشا بوده اند. با اینکه در طول تاریخ ملت ما مورد هجوم اقوام مختلفی بوده است که برخی از ایشان مانند اعراب درصدد نابودی و حذف فرهنگ و سنت های ایرانی به جد تلاش کرده اند، اما همچنان این عید پا بر جای مانده است و از گذشته در باور فرهنگی و خرد جمعی به عنوان بخشی از هویت ایرانی تثبیت گردیده است.

در زمانی نه چندان دور که نور آفتاب رنگی دیگر داشت و هوا آکنده از شادی بود، البرز را می توانستی شفاف و پاک بینی که حتی خیال لمس آن نیز از خاطر می گذشت. همهمه ی غریبی درین ایام برپا بود، بسان امواج دریا در مصاف با ساحل، همه در تلاش بودند تا نوروز را به بهترین وجهی برپا دارند و عطر نشاط انگیز بهاری در هوا پراکنده بود.

یکی از مقصدهای سفر نوروزی خوزستان، بویژه اهواز و آبادان بود. خوزستانی ها شاید بیشتر از سایر ولایات ایران، درین ایام پذیرای مهمانانی بودند که به قصد هوای بهاری و زیبایی این استان راهی این دیار می شدند. هجوم سیل آسیای مسافران در تعطیلات نوروزی رنگی دیگر به خوزستان می داد و چهره ی شهرهای اهواز و آبادان دیدنی بود.

کارون و اروندرود در بهار جلوه ای زیبا و زنده داشتند و مسافران نوروزی با قایق های محلی (بلم) ساعاتی را به گردش بر روی آب می پرداختند.

خوزستان سرزمین نفت و گرما، سرزمین شن های روان که هُرم آفتاب سوزانش در تابستان به راستی پوست را می گدازد، با مردم مهربان و خونگرمش هر سال در بهار پذیرای گروهی عظیم از هموطنان، بویژه تهرانی ها بود.

بوی طراوت خاک باران خورده که در درون خود هزاران دانه بارور را نهان دارد و در هوا پراکنده است، زندگی تازه ای را نوید می دهد، و غوغایی از جذبه ی شگرف هستی رویش دوباره بودن را به ارمغان می آورد.

با رستن دوباره طبیعت به استقبال نوروز می رویم و دوباره نو می شویم و پنجره بسته دلها را باز به زندگی می گشاییم، بهار سرودی را با خود دارد که طنین آن به زندگی جان دوباره ای می بخشد.

اینک در سرزمین من نوروز آمده است و در خوزستان سرزمین جنگ و خاطره ها و دوستی های پرشور و عشقهای پر حرارت جنوب که مانند بادهای سوزانش پوست را می گدازد، بهار آغاز شده است.