شهروند ۱۲۲۱ ـ ۱۹ مارچ ۲۰۰۹

پنجشنبه ۲۹ اسفند پنجاه و هشتمین سالگرد تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت است؛ قانونی که در پی ماهها کشمکش بین دولت های ساعد و رزم آرا ـ که مدافع تصویب قرارداد الحاقی که منافع شرکت نفت بریتانیا را تامین می کرد بودند ـ و اقلیت شجاع مجلس پانزدهم به رهبری زنده یاد دکتر محمد مصدق، با پشتیبانی اکثریت مردم ایران به تصویب رسید. تصویب این قانون را می توان نقطه عطفی نه تنها در تاریخ مبارزات حق طلبانه و ضداستعماری مردم ایران، بلکه در تاریخ مبارزات همه ملتهای تحت ستم و استثمار شده دانست.

در روز چهارم آذر ماه ۱۳۲۹، نمایندگان جبهه ملی ـ حائری زاده، الهیار صالح، دکتر شایگان، حسین مکی و دکتر محمد مصدق ـ پیشنهادی به شرح زیر به کمیسیون نفت مجلس تقدیم کردند: “به نام سعادت  ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی پیشنهاد می کنیم که صنعت نفت ایران در تمام نقاط کشور بدون استثناء ملی اعلام شود. یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری در دست دولت قرار گیرد.”

کمیسیون نفت این پیشنهاد را نپذیرفت، اما نمایندگان پیشنهاد دهنده با پشتوانه افکار عمومی موفق شدند رد لایحه الحاقی را با اتفاق آرا به تصویب کمیسیون برسانند: “کمیسیون نفت که طبق تصمیم ۳۰/۳/۱۳۲۹ مجلس شورای ملی تشکیل شده است پس از مذاکرات و مطالعات به این نتیجه رسید که قرارداد الحاقی (ساعد ـ گس) کافی برای استیفای حقوق ایران نیست، لذا مخالفت خود را با آن اظهار می دارد.”

روز ۱۷ اسفند ماه ۱۳۲۹، یک روز پس از ترور رزم آرا، کمیسیون نفت مجلس به اتفاق آرا اصل “ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور” را تصویب کرد: “مجلس شورای ملی نظر به این که ضمن پیشنهادات واصله به کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته و از آنجایی که وقت کافی برای مطالعه در اطراف اجرای این اصل باقی نیست، کمیسیون نفت از مجلس شورای ملی تقاضای دو ماه تمدید می کند. بنابر این ماده واحده زیر را با قید دو فوریت برای تصویب تقدیم مجلس شورای ملی می کند:

ماده ی واحده: مجلس شورای ملی تصمیم مورخه ۱۷/۱۲/۲۹ کمیسیون مخصوص نفت را تایید و با تمدید مدت موافقت می کند.

تبصره یک: کمیسیون نفت مجاز است از کارشناسان داخلی و خارجی در صورت لزوم دعوت کند و مورد استفاده قرار دهد.

تبصره دو: آقایان نمایندگان حق دارند تا ۱۵ روز بعد از تشکیل کمیسیون حق حضور داشته باشند”.

یک هفته بعد در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۲۹، پیشنهاد کمیسیون نفت به اتفاق آراء به تصویب مجلس شورای ملی و پنج روز پس از آن در تاریخ ۲۹/۱۲/۱۳۲۹ به تصویب مجلس سنا رسید و اعتبار قانونی یافت.

***

تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران پی آمدهای مثبت و منفی بسیار داشت: از جمله پی آمدهای مثبت آن می توان از تشکیل دولت ملی زنده یاد دکتر محمد مصدق، خلع ید از شرکت نفت انگلیس،  پیروزی در دادگاه لاهه و بویژه برانگیخته شدن حس اعتماد به نفس در مردم ایران یاد کرد. پی آمدهای منفی آن نیز عبارتند از: کودتای انگلیسی ـ آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق، سالهای سیاه استبداد محمدرضا شاه، نفرت کور مردم از او و انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و سه دهه حاکمیت جابرانه و ننگین نظام ولایت فقیه که همچنان مردم ما را در چنگال اهریمنی خود گرفتار کرده است.

داستان نفت در کشور ما، در ۵۸ سالی که از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت می گذرد فراز و نشیب های بسیار داشته و بر زندگی چند نسل اثرگذار بوده است. در همین سه سال و نیم گذشته، درآمد نفت ایران نزدیک به ۲۰۰ میلیارد دلار بوده که با این پول می شد دگرگونی مثبت چشم گیری در سطح زندگی و ایجاد اشتغال و رفاه مردم ایران پدید آورد، اما شوربختانه شاهد آن هستیم که هر روز مردم بخت برگشته مان بیشتر در گرداب فقر و بیکاری و اعتیاد و فحشا و فساد فرو می روند و این ثروت گزاف خداداد به جای آن که موجب رفاه و خوشبختی شود، به عامل تشدید استبداد و ابزار نگونبختی بدل شده است.

این نوشتار که بازنویسی مطلبی است که چند سال پیش نوشته شده، این هدف را پی می گیرد که دلایل نگونبختی حاصل از وجود نفت را کالبدشکافی کند:

آیا تاکنون اندیشیده اید که نفت و فرهنگ ایران چه شباهت ها و وجوه اشتراکی دارند؟

اگر پاسخ مثبت باشد، با خواندن این نوشتار درخواهید یافت که اندیشه هایتان با مال من چه همخوانی یا ناهمخوانی هایی دارند. اگر هم پاسخ منفی باشد، خواندن این نوشتار شاید بتواند راهگشای اندیشیدن در این مقوله شود و ای بسا که بتوانید مواردی فزون بر آنچه من برمی شمارم بیابید. شباهت ها و وجوه اشتراکی که من بین نفت و فرهنگ یافته ام از این قراراند:

۱ـ هر دو سرمایه اند.

۲ـ هر دو قدیمی و دیرینه اند.

۳ـ هر دو را ما مسرفانه و بی پروا خرج می کنیم.

۴ـ هر دو ناخالص و پالایش نشده اند.


 

۱ـ هر دو سرمایه اند:


 

نفت و فرهنگ هر دو سرمایه اند؛ سرمایه هایی گرانبها. اولی یکی از پر ارزش ترین مواد انرژی زای دنیاست که رشد اقتصاد و صنعت و بازرگانی جهان به آن وابسته است. بی دلیل نیست که بزرگترین قدرت ها برای کنترل شریان های آن، دنیا را به جنگ و آتش و خون می کشند و صدها هزار تن ـ اگر نه میلیون ها ـ انسان را به کشتن می دهند. نفت سرمایه ای است که هر قدرتی اختیار و کنترل آن را در دست داشته باشد، خود به خود به صورت ابرقدرت مسلط بر دنیا درمی آید.

فرهنگ نیز سرمایه ای گرانبها و پر ارزش است. سرمایه ای معنوی که در حکم شالوده و پی (فونداسیون) جامعه است. اگر از این سرمایه درست استفاده شود، جامعه به پیشرفت و رفاه و ترقی دست می یابد و به عکس، اگر از آن استفاده نادرست شود، جامعه دچار تزلزل و انحطاط و شاید هم اضمحلال می شود.

به عنوان مثال:

تمام پیشرفت هایی که در چند قرن اخیر دنیای غرب به آن دسته یافته، ناشی از رنسانس (باززایی) فرهنگ یونان باستان است که به عنوان زیربنای تمدن غرب از آن استفاده شده و با بنیانگذاری یک دستگاه اندیشگی و فلسفی متناسب با نیازهای زمان، دستاوردهای پر ارزشی چون آزادی، حقوق بشر، جدایی دین از حکومت و مردم سالاری داشته است. به عکس، در جوامع عقب مانده بویژه سرزمین های اسلامی یا اسلام زده استفاده نادرست از فرهنگ موجب تشدید عقب ماندگی، خرافات زدگی، دین سالاری، تعصب، خفقان و استبداد شده است.


 

۲ـ هر دو قدیمی و دیرینه اند:


 

نفت ماده ای هیدروکربور است که در دل زمین در درازای چند صد هزار سال شکل می گیرد و قوام می یابد. به دلیل همین درازمدت بودن شکل گرفتن و به دست آوردن نفت است که در صورتی که دنیا به روال کنونی به مصرف این ماده پر ارزش برای مصارفی مانند سوخت اتومبیل یا گرمایش ادامه دهد، دیری نخواهد گذشت که منابع و ذخایر شناخته شده و نشده آن استخراج و مصرف می شوند. به عنوان مثال ذخایر شناخته شده نفت ایران با روال کنونی استخراج حداکثر تا ۱۵۰ سال آینده به پایان خواهند رسید و سپس دنیا برای صدها هزار سال از این ماده حیاتی ـ که به مصرف آن معتاد نیز شده ـ محروم خواهد ماند و اگر تا آن زمان انرژی جایگزینی وجود نداشته باشد، این برای انسانهای آینده یک فاجعه خواهد بود.


 

فرهنگ نیز پدیده ای قدیمی و دیرینه است که در درازای هزاران سال شکل گرفته و قوام یافته است. فرهنگ ایران یکی از دیرینه ترین فرهنگ های دنیاست که قدمت آن به شش تا هفت هزار سال می رسد. عناصر و اجزاء تشکیل دهنده ی فرهنگ ایران و سیر تحول آن را در این مختصر نمی توان تحلیل کرد. تنها به این نکته اشاره می کنم که در این مورد خاص، فرهنگ با نفت یک تفاوت بارز دارد و آن این است که به عکس نفت که قدرت بازتولید ندارد و با مصرف مداوم ذخایر آن به پایان می رسند، فرهنگ دارای قدرت بازتولید مکرر است.


 

۳ـ هر دو را ما مسرفانه و بی پروا خرج می کنیم:


 

اکنون صد و چند سال از عقد و امضای قرارداد واگذاری امتیاز نفت به ویلیام ناکس دارسی می گذرد. در این مدت ـ به استثنای دوران کوتاه دو سال و اندی حکومت ملی زنده یاد دکتر مصدق که در پی تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و جلوگیری دولت انگلستان از صدور نفت ایران، آن زنده یاد کوشید که اقتصاد بدون نفت را ساماندهی کند و متاسفانه این کوشش با کودتای ننگین انگلیسی ـ آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عقیم ماند ـ ما کاری جز استخراج و فروش نفت برای پرداخت هزینه های روزمره نکرده ایم. درصد سرمایه گذاری درازمدت و ماندگار از کل مقدار نفتی که در این مدت فروخته ایم آن چنان ناچیز است که می توان آن را کم و بیش صفر به حساب آورد.

تنها در سه دهه حاکمیت نظام ولایت فقیه، بیش از هشتصد میلیارد دلار نفت فروخته شده که اگر تنها ده درصد آن یعنی ۸۰ میلیارد دلار صرف سرمایه گذاری های زیربنایی و اشتغال زا می شد ـ که نشده ـ امروز کشور ما با بمب ساعتی آماده انفجار بیکاری فزاینده روبرو نمی بود!

در مورد فرهنگ نیز وضع به همین گونه است. هر یک از ما چنان در مورد فرهنگ غنی و دیرینه مان داد سخن می دهیم و لاف می زنیم که گویی خود شخصا تولیدکننده ی آن بوده ایم. این در حالی است که تقریبا در همه این چند هزار سال، تولیدکنندگان فرهنگی و فرهنگ سازانمان در فقر و تنگدستی زیسته و مرده اند و در مواردی که چنین نبوده نیز برای رفع نیاز مادی به دربار پادشاهان و صاحبان قدرت پناه برده و به مدح و ثنای آنان پرداخته اند که این خود به مفهوم واقعی عملی ضد فرهنگی است.

کوتاه سخن این که ما به خلاف زیاده روی و دست و دلبازی که در خرج کردن از فرهنگ برای به خود بالیدن ـ غالباً نابجا ـ داریم، در عمل مردمی فرهنگ پرور نیستیم!


 

۴ـ هر دو ناخالص و پالایش نشده اند:


 

نفت خامی که از دل زمین استخراج می شود، ماده ای ناخالص و پالایش نشده است. فروش نفت خام و پالایش نشده مانند آن است که سنگ معدن حاوی طلا یا جواهرات قیمتی ـ الماس، زمرد، یاقوت، فیروزه ـ را به عنوان و بهای سنگ ساختمانی بفروشند. متاسفانه، ما درصد و چند سال گذشته در زمینه پالایش و ایجاد صنایع تبدیلی نفت به مواد دیگر ـ که ارزش افزوده آنها از دو تا دهها برابر است ـ ناموفق بوده ایم. هنوز بزرگترین پالایشگاه نفت کشور پالایشگاه آبادان است که شرکت سابق نفت انگلیس بنا کرده بود. بنابر آمارهای رسمی دولت جمهوری اسلامی در حال حاضر روزانه بیش از ۲۲ میلیون لیتر از بنزین مصرفی خودروهای کشور، در خارج از ایران پالایش می شوند و در سال جاری بیش از ۷ میلیارد دلار صرف واردات بنزین شده است.

در مورد صنایع تبدیلی نیز وضع به همین منوال است. نفت خام را می فروشیم و مشتقات آن مانند مواد اولیه پلاستیک، مواد شوینده و الیاف مصنوعی ـ یا حتی پارچه بافته شده از این الیاف را به چند برابر قیمت وارد می کنیم.

زیانی که از این کار می بینیم دو یا چند جانبه است:

از سویی ماده حاصل از نفت را به بهای گرانتر می خریم و ارزش افزوده ای را که حق مسلم خودمان است از دست می دهیم. از سوی دیگر نیروی انسانی مان در صنایع تبدیلی به کار گرفته نمی شوند و بیکار می مانند و سرانجام ـ خطرناک تر و زیانبارتر از همه ـ اقتصادمان همیشه اقتصادی تک محصولی باقی می ماند.

عمق فاجعه حتی از این هم بیشتر است. حتی اگر با اغماض بتوان پذیرفت که نفتی که از دل زمین استخراج می شود “محصول” است تا بشود نوع اقتصاد را “تک محصولی” نامید، ما حتی در سرمایه گذاری برای استفاده از فن آوری پیشرفته برای استخراج همین “محصول” هم موفق نبوده ایم.

در چند دهه اخیر، میزان سرمایه گذاری در صنایع استخراج نفت آنقدر کم بوده که سرانجام زنگ خطر را برای گوش های سنگین مسئولان به صدا درآورده و در چاره جویی زیان هایش که بارها کارشناسان گوشزد کرده اند، به قراردادهای موسوم به “بای بک” (Buy Back) رو  آورده اند. بنابر برآوردهای کارشناسان، اگر ایران بخواهد آهنگ کنونی استخراج نفت را حفظ کند، در طول دو سه دهه آینده به دهها میلیارد دلار سرمایه گذاری نیاز خواهد داشت. سرمایه ای که در اختیار ندارد، زیرا پول حاصل از فروش نفت یا غارت می شود و یا به مصرف پرداخت هزینه های جاری دستگاه عریض و طویل و بی خاصیت ـ اگر نه سرکوبگر و مردم آزار ـ حکومت می رسد!

به دلیل همین در اختیار نداشتن پول برای سرمایه گذاری در اکتشاف و استخراج ذخایر نفتی است که به عنوان نمونه امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در یک حوزه نفتی در جنوب کشور، که ذخایر آن حدود ۴۰ میلیارد بشکه برآورد شده، در برابر رقم ناچیزی ـ حدود سه میلیارد دلار ـ به یک شرکت ژاپنی واگذار می شود و تازه همین معامله ملانصرالدینی را نیز آمریکا با اعمال نفوذ به هم می زند و چوب لای چرخ آن می گذارد!

در مورد فرهنگ نیز وضع به همین منوال است: فرهنگ پدیده ای مرکب از مجموعه تجربه ها و آموخته های صدها نسل و دادوستدها و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری بر فرهنگهای دیگر است. همه این تجربه ها و آموخته ها و گرفته ها و داده ها الزاما  خوب و شفاف و خالص نیستند. در آنها بدآموزی و خرافات و موهومات و ناخالصی های دیگر نیز هست که ناگزیر باید پالایش شوند. چنین نیست که چون حافظ بزرگترین شاعر غزلسرای ما بوده ـ که بوده ـ ما باید اندیشه و نظراتش را دربست بپذیریم! چنین نیست که سعدی چون شاهکارهایی مانند بوستان و گلستان را برای ما به میراث گذاشته، ما باید محتویات آنها را به عنوان آیین زندگی در قرن بیست و یکم آویزه گوش کنیم! فرهنگ نیز مانند نفت محصولی ناخالص و تصفیه نشده است که برای بهره گیری بهینه از آن، ناگزیر باید پالایش و فضولاتش به دور ریخته شوند. اصرار در مصرف فرهنگ پالایش نشده ـ و بدتر از این، بالیدن بر آن ـ مانند آن است که بخواهیم نفت خام را به جای بنزین در اتومبیل مصرف کنیم!

پالایش فرهنگ کار اندیشمندان و فرهنگ سازان است. این کار نیز نیازمند سرمایه گذاری است و متاسفانه ما عادت نداریم و نمی خواهیم در آن سرمایه گذاری کنیم. برای کتاب، روزنامه، مجله، رسانه های تصویری، موسیقی و… پول بپردازیم، بخش کوچک و ناچیزی از درآمدمان را به امور فرهنگی اختصاص دهیم تا صرف پالایش گنجینه فرهنگی پیشین و تولید فرهنگی تازه شود.

نتیجه این که ما از دو سرمایه گرانبها و پر ارزش خود بهره ای منفی می گیریم: نفت و فرهنگ.


 

ایمیل نویسنده:

shahbaznakhai@live.ca