بخش دوم 

انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و جاهل ها و لات ها

انقلاب بهمن را “انقلاب لومپن ها” نیز خوانده و دانسته اند، درست یا نادرست بودن این ارزیابی در رابطه با نقش و جایگاه لومپن ها در بروز و تدوام انقلاب بهمن سبب نمی شود بر این واقعیت غیر قابل انکار چشم پوشید که گروه اجتماعیِ جاهل ها و لات ها، هم جاهل ها و لات های هوادار و وابسته به رژیم سلطنت، و هم پیروان و مریدان روحانیت در بروز و تدوام حیات انقلاب و حکومت اسلامی نقش تاثیرگذار داشته اند، گروه اجتماعیِ ای که در تعریفِ “لومپن”و”لومپن پرولتاریا” نمی گنجند.*

شعبان جعفری در کنار محمدرضا شاه

زمینه های تاثیرگذاری سیاسی ِگروه اجتماعی جاهل ها و لات ها در دهه ی چهل و پنجاه به تدریج قدرتمندتر از دربار صفوی و دودمان های متعاقب آن، و جاهل ها و لات های محمدعلی‌شاهی و رضاخانی (که در دعوای رضا خان و سید ضیاء حضور داشتند)، و جاهل ها و لات های ۲۸ مردادی شد. بعد از آشوب خرداد ۴۲ اعدام طیب حاج رضائی که در آغاز از خادمان رژیم پهلوی بود، اگر چه از جاهل ها و لات ها زهره چشم گرفت اما سبب تمایل و گرایش بیشتر جاهل ها و لات ها و خرده جاهل ها و لات ها یا “نوچه”های شان به سوی روحانیت و جاهل ها و لات های متدین شد. هر دوسو و قطبِ قدرت نقش جاهل ها و لات ها در دگرگونی های اجتماعی را جدی تر تلقی کردند و به سازمان دهی با برنامه ی جاهل ها و لات ها رو آوردند. رژیم سلطنتی جاهل ها و لات های هوادارش را به ویژه در ساواک و محافل ورزشی ـ و بیشتر محافل زورخانه ای به مانند دار و دسته ی شعبان جعفری ـ سر و سامان و سازمان داد و در هنگامه ی شکل گیری انقلاب بهمن از آن ها بهره برداری بیشتری کرد. تشدید این سربازگیری و جذب جاهل ها و لات ها از طرف رژیم پهلوی را بعد از بلوای۱۵ خرداد سال ۴۲ در میزان ترغیب، انتخاب و استخدام جاهل ها و لات ها و خرده جاهل ها و لات ها در شهربانی، ارتش و ساواک به روشنی می شد دید. به یکباره میزان رنجر، افسر شهربانی و ارتش، پاسبان و گروهبان و استوار در میان جوانان منطقه جنوب شهر افزایش یافت. سر و کله ی آژان هایی مثل “اصغر سیبیل”ِ کلانتری ۶، که گنده لاتی بود، در همه ی کلانتری های آن محله ها پیدا شد. در ساواک حتی خود ماموران و مسئولان این سازمان ها از “لات و لوت”های اداره ی سوم نام برده اند، و در میان بازجوها و شکنجه گران ساواک نسل جوانی از جاهل ها و لات ها کم نبودند. سوی دیگر جاهل ها و لات هایی که تمایلات مذهبی داشتند را جاهل ها و لات های متدین و روحانیون جمع و جور می کردند، که محسن رفیقدوستِ های مسجد لرزاده نمونه ها بودند. محل اصلی استقرار و حوزه ی فعالیت جاهل ها و لات ها پیرو روحانیت اکثرا در همان حوزه و حریم جاهل ها و لات های نسل قبل از خود بود: محدوده ی شهباز جنوبی و دروازه دولاب و میدان خراسان و خیابان خراسان و خیابان زیبا و لرزاده و پاماشین و بی سیم نجف آباد و میدان شاه و مولوی و باغ فردوس و انبار گندم و خیابان سیروس و بازار و خیابان ری و بوذرجمهری و بازارچه نایب السطنه و…، به دلیل بهبود وضع مالی و کبر سن بسیاری از جاهل ها و لات های تهران خانه ها یا قطعه زمین و باغی در شمال شهر تهران یا شهرک ها و روستاهای اطراف نیز دست و پا کرده بودند، یا برایشان دست و پا کرده بودند**، و در آنجا به سر می بردند(میگون و اوشان و فشم و کرج و…). عده ای از این جماعت نیز در مشاغلی مثل “حمله داری” ـ که کاروان هایی برای بردن مردم به حج بود ـ کار می کردند. مراکز تجمع جاهل ها و لات ها، به ویژه در ایام عزاداری مساجد بی سیم نجف آباد، لرزاده، فروتن، حاج ابوالفتح و حوزه فتحیه، مسجد حاج سیّد عزیزالله و.. …. مدرسه علوی و متعلقات اش، مدرسه ی رفاه و….. زورخانه های سید قراب، امیر شیرگیر، اصغر شاطر، کاشفی و…. هیئت های بنی فاطمه و ابوالفضلی ها و جوانان حجتیه و…. و قهوه خانه های کَل یعقوب خیابان خراسان و صفای رانندگان بی سیم نجف آباد و…… بود. چندین کارخانه و بنگاه فروش اتوموبیل در خیابان بوذرجمهری (کارخانه ی بادکنک سازی حاج محمد جوهری) و دربازارچه ها و خیابان های این منطقه متعلق به جاهل ها و لات ها بود و مراکزی برای کمک مالی و برگزاری جلسه های جاهل ها و لات های متدین. روحانیت طرفدار خمینی با چنین مجموعه ای از لات ها و جاهل ها، بخشی از لومپن ها و توده ی وسیع مردم در انقلاب بهمن، و بر بنیان تجربه ای که از رویداد ۱۵ خرداد داشتند، به خیابان ها ریخته شدند.

مراسم آشتی کنان طیب حاج رضایی و رمضان یخی در منزل رمضان یخی

در مقطع انقلاب هر دو قطب علاوه بر جاهل ها و لات های سازماندهی شده، نسلی از مشابهین نسل شعبان جعفری و طیب حاج رضائی را، با تفاوت هایی که شرایط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی تحمیل کرده بود، در خدمت خود داشتند. سویی مرتضی تکیه ها و حسین فرزین ها و پرویز بادپاها و خرده لات ها و “نوچه”ها و طرفدارشان***، و سوی دیگر محسن رفیقدوست ها، هادی غفاری ها، حسین بروجردی ها، شاهرخ ضرغام ها، اسماعیل افتخاری ها، حاج داود رحمانی ها و……

جاهل ها و لات ها در حکومت

با قدرت گیریِ خمینی و یاران اش حذف خونین جاهل ها و لات های طرفدار سلطنت شروع شد. تیرباران کردنِ سریع حسین فرزین نخستین اعدام وحشیانه ی فردی از این دسته از جاهل ها و لات ها بود. سوی دیگر قدرت گیری جاهل ها و لات های مذهبی و پیرو روحانیت، به ویژه جاهل ها و لات های متدین آغاز شد. مقر مهره های اصلی این مجموعه حول و حوش مدرسه ی علوی و رفاه و مسجد لرزاده بود و…. ، و بسیارانی دیگر از این مجموعه فعالیت های شان را در مساجد و کمیته های انقلاب اسلامی در نقاط مختلف تهران و شهرهای دیگر آغاز کردند. اکثر جاهل ها و لات های همکار و طرفدار رژیم شاه، و یا جاهل ها و لات هایی که سمت و سویی نداشتند به کمیته ی انقلاب اسلامی، که خواست های مالی و روانی شان را تامین می کرد، پیوستند.

انبوهی از شواهد و اسناد، و حتی گفتار و رفتار روزانه نشان داده، و می دهند که از همان هنگام جاهل ها و لات های اسلامیزه و ایدئولیزه شده از ستون های اصلی حکومت اسلامی شده اند. این مجموعه از بیت رهبری و قوای سه گانه و رسانه ها تا ارگان های سپاهی و بسیجی و ارتش و امنیتی و پلیسی به کار گمارده شدند. در آغاز فدائیان اسلام و هیئت های مؤتلفه و گروه ها و دستجات اسلامی دیگر، با افرادی به مانند مهدی عراقی ها و محسن رفیقدوست ها و هادی غفاری ها، و سپس تر با خرده جاهل ها و لات هایی مثل ده نمکی ها و الله کرم ها و سعید عسکرها و حاجی بخشی ها… که برخی شان نیز به عنوان”اتاق فکر” این گروه ها و دستجات درس حوزوی و دانشگاهی خوانده بودند، شکل دهی گروه های فشار و کشتار را آغاز کردند و نوعی دیگر از بازوی های مسلح حکومت اسلامی شدند. حمله به سینماها و کافه ها و کاباره ها که از سال های ۱۳۵۶ آغاز شده بود به یورش به خانه ی ثروتمندان و غارت اموال آنان، و به تدریج به شکل گیریِ سازمان یافته و علنی به کتابفروشی ها و کتاب سوزان ها، به چاپخانه ها و دفاتر روزنامه ها، به گردهمایی های سیاسی و فرهنگی، به زنان و ضرب و شتم آنان و کشتار مخالفان حکومت و دگراندیشان در تهران، ترکمن صحرا، کردستان، کرمانشاه، قائم شهر، بندر انزلی، جهرم، کرمان و… گسترش یافت. جمع هایی همچون جمع مسجد الهادی و مسجد لرزاده و مساجدی مشابه در سرتاسر تهران، و ایران، سازماندهان و اجراکنندگان یورش و تخریب و کشتار شدند. جاهل ها و لات های متدین و اتاق فکرشان، که تعدادی از آنان از خارج از کشور با خمینی به ایران برگشته بودند ارگان های سرکوب همچون کمیته های انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران، بسیج، اداره ی زندان ها، وزارت اطلاعات و…… را به دست گرفتند، و به تدریج زوائد و گروه هایی در تهران و شهرستان ها به وجود آوردند که ابتدا تحت عَلم گروه های حزب الله و سپس تر “انصار حزب الله” و “فدائیان اسلام ناب محمدی (ص) مصطفی نواب”، “سپاه سربلند محمد”و…. و در شهرهای دیگر گروه قنات در جهرم، گروه شیت در کرمانشاه، گروه های مختلف “جاش”های کردستان، گروه”باشی”ی اصفهان و…. محفل کرمان و…. ده ها گروه مشابه دیگر در سراسر ایران فعالیت های جنایتکارانه آغاز کردند.گروه هایی که حتی بازداشتگاه ها، شکنجه گاه ها و قتلگاه های مخفی داشته اند. در این دست از سازماندهی ها و یورش ها از زنان جاهل و لات هم استفاده می شد. زهرا خانوم (زهرا یعقوبی) ها و فاطمه کماندوها جای تاریخیِ ملکه اعتضادی ها و رقیه آزادپور(پروین آژدان قزی) ها، پری بلنده ها، پروین غفاری ها(مو طلائی شهر ما) و…. را در شکل و شمایل دیگر به عهده گرفتند.

 

تحصیلکرده های جاهل و لات و مداح ها

حکومت اسلامی، به نوعی حکومت جاهل ها و لات های تحصیلکرده نیز هست، جاهل ها و لات های تحصیلکرده و متدینی که در همه ی ارکان مهم حکومتی و دولتی، حتی وزارت امورخارجه اش به کار و فعالیت مشغولند. رئیس “جمهور”حکومت اسلامی آقای دکتر احمدی نژاد یکی از این خرده جاهل ها و لات هاست، که حتی درگفتارهای رسمی در محافل سیاسی و بین المللی “رگ لاتی” اش بیرون می زند. برای نمونه او در یکی از سخنرانی های اش در زنجان گفت: ملت ایران با “چاقو” دست و پای بدخواهان به حقوق ملت ایران، و مخالفان را قطع خواهد کرد.” تهدید احمدی نژاد با چاقوی زنجان، و معرفی امت شان به عنوان ملتی “چاقو کش”، تعجب و اعتراض عده ای از حکومتیان را نیز برانگیخت. این برانگیختگی و تعجب و اعتراض پیرامون بیانات آقای رییس جمهور حکومت اسلامی در باب چاقو، متاسفانه نشان از بی اطلاعی برانگیخته شدگان از جایگاه چاقو و قمه در ذهنیت و فرهنگ تشیع و حکومت اسلامی، که قمه زنی یکی از بارقه های چنین ذهنیت و فرهنگی است، بوده است. چاقو و قمه از عناصر تاریخی و سرنوشت ساز حکومت اسلامی اند، سلاح هایی که بدل به نماد این حکومت، و رعب و وحشت آفرینی و آزاربارگی اش شده اند.

نیروهای لباس شخصی در سرکوب تظاهرات ۸۸ ادامه دهندگان لات ها و جاهل های سال سی و دو هستند

مداحان و ذکر مصیبت خوانان جاهل و لات ـ که این شکل اش سوغات صفویه است ـ نیز در هر دو سوی قطب قدرت برای تهییج و ایجاد شور حسینی دست به صدا بودند. برخی از مداحان پیرو روحانیت و خمینی، به ویژه در حوزه و حریم میدان خراسان تا باغ فردوس در زمره ی گُنده جاهل ها و لات ها بودند، (من در “رمان بچه های اعماق” نمونه هایی آوردم که علاوه بر مداحی و ارتزاق از این راه در زمره ی بهترین و زبردست ترین قماران بازان ـ قاپ و تیله گٌنده و لیس پس لیس و شیر یا خط و… ـ و تیغ کشان محله ها بودند). شیره ی آن مداحان در شرایط کنونی سعید حدادیان است. او خود در برابر”جمع عاشقان سیدالشهداء” به آن نازیده است که لات است، و شاهرگ فرهنگی و اخلاقی حکومت اسلامی از رگ گردن اش می گذرد. نسل اسلامیزه شده ی این دست مداحان خرده جاهل و لات از آهنگران (بلبل خمینی) و کویتی پور و حسین فخری گرفته تا حاج منصور ارضی(شمس المادحین) و ده ها مداح دیگر امروز در حکومت اسلامی به سیاستمدار و دادستان و قاضی، معلم اخلاق بدل شده اند و دستگاه عریض و طویل رسانه ای و تبلیغاتیِ خود دست و پا کرده اند. این مجموعه، به ویژه منصور ارضی و سعید حدادیان و دارو دسته شان صدای بلند حضور جاهل ها و لات های متدین و “ایدئولوژیک” شده در درگیری ها و دگرگونی های درون حکومت اسلامی اند. از میانه ی اینان حاج سعید حدادیان در این عرصه تا آن حد پیش رفته که ضمن ارائه همه ی محسنات شکلی و محتوایی یک حزب الهی جاهل و لات، بتواند به قول خودش احمدی نژاد و رحیم مشایی را”آفتابه بگیرد” و”مشاییِ بی شعور” را به آلت تناسلی احمدی نژاد تشبیه کند و خطاب به احمدی نژاد بگوید:”…..چیه شما اینقد تبلیغ کنسرت ها رو می کنین، اینا نزده می رقصن، ۵ تا دکترجمع کنن یه آخوند نمیشن. من امشب لاتی حرف می زنم …. احمدی نژاد تا از بهشت حزب الله بیرونت نکردن خودتو جمع کن، یالله بابا..”. و از رئیس دولت امام زمان بخواهد جلوی این آلت (عورت)زشت اش، که رحیم مشایی باشد، را بپوشاند و آن را دور بیاندازد. مداح اهل بیت آل عبا و بیت رهبری که به گفته خودش یکبار نیز قصد داشت مشایی را ” بزند” در معرکه گیری اش لاتی حرف می زند تا هیچ رسانه ای نتواند حرف های اش را انتشار دهد. با این حال جاهل ها و لات های حکومتی که طرفدار دولت لاتمداراحمدی نژاد هستند حرف های لاتی مداح ولایتمدار را منتشر کردند. این گروه از جاهل ها و لات های متدین که احمدی نژاد با ادب ترین شان است با ژستی مودبانه سعید حدادیان را “بی ادب و فحاش” خواندند و از ملت “فهیم و با فرهنگ” ایران خواستند در رابطه با “هتاکی” های این بی تربیت”چرت و پرت” گو قضاوت کنند، هتاکی هایی که تاریخ معاصر کشور ما سالیانی ست بارِ شباهت های ناگزیرش می کشد.

شعبان جعفری در خاطره گویی نقل می کند که به زمان شاه اگر مردمی پای منبر آخوندی شلوغ می کردند و به حرف های آخوند گوش نمی کردند، ایشان مردم را خطاب قرار می دادند و می گفتند:”ایهاالناس، این آقا با منبرش تو کون خوار و مادر هرکی که شلوغ کنه”

سعید حدادیان هم به رئیس جمهور ورئیس دولت امام زمان می گوید:”… آقای احمدی نژاد عورتت زده بیرون، می بُرنشان، حزب الله اینجوریه، رگ لاتی مونم هس واسه اینجور موقع ها، عورتت زده بیرون بابا، یا الله، گندم کجارو خوردی؟”

ادامه دارد

منابع و زیرنویس:

ـ باقر مومنی، انقلاب بهمن ، آرش ، شماره ی ۲۴، سال ۱۳۷۲.

ـ محمود راسخ، انقلاب لومپن ها؟، آرش، شماره ۲۹، تیر ماه ۱۳۷۲.

ـ علی اکبر اکبری، لمپنیسم.

ـ مجتبی زاده محمدی، لومپن ها در سیاست عصر پهلوی(۱۳۴۲ـ ۱۳۰۴)، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۵.

ـ مسعود بهنود، از سید ضیاء تا بختیار، تهران: انتشارات جاویدان، ۱۳۷۰.

ـ علی میرفطروس، محمد مصدق، آسیب شناسی یک شکست.

ـ محمد امینی، سوداگری با تاریخ، جلد یکم، شرکت کتاب( لس آنجلس)، تابستان ۲۰۱۲.

ـ گفت وگو شهروند با امیر فرشاد ابراهیمی، شماره ۵۴۰، سال ۱۳۸۰. (ر.ک به سایت امیر فرشاد ابراهیمی)

ـ مصاحبه با حاتم قادری، ماهنامه مهرنامه، سال اول، ش ۱ ، اسفند ۱۳۸۸.

ـ مجتبی مقصودی، تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران، ۱۳۵۷ـ ۱۳۲۰ تهران: انتشارات روزنه، ۱۳۸۰.

ـ کوروش زعیم ، جبهه ملی ایران از پیدایش تا کودتای ۲۸ مرداد، تهران: ایران مهر، ۱۳۷۸.

ـ غلامرضا وطن دوست، اسناد سازمان سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دکتر مصدق، با مقدمه دکتر همایون کاتوزیان، با همکاری حسین زنگنه و رضا هدشتی، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۹.

ـ جعفر مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی سی قرن ایران، تهران: انتشارات پاسارگاد، ۱۳۸۰.

ـ محمد ارسی، نخستین حلقه های قتل های زنجیره ای، انتشارات دهخدا، ۱۳۷۹.

ـ اسماعیل وفایغمائی، یاداشتکها. یاداشتک سی و یکم ماجرای اسمال تیغکش

http://esmailvafa-yaddashtha.blogspot.com/2008/11/blog-post.html

۱۴ـ شهدای میگون

http://meygoon.blogsky.com/1389/08/page/4

۱۵ـ پشت پرده لباس شخصی ها به روایت حسن عباسی: برخی افراد بازنشسته نهادهای امنیتی با هدایت یک جریان سیاسی و مشارکت یک آقازاده!

http://www.sarihnews.com/siyasi/1284-1391-05-03-20-38-26

۱۶ـ کبوتران ولایت یا پیک وحشت؛ لباس شخصی‌ها کیستند؟

http://www.radiofarda.com/content/f2_Iran_Revolutionary_Guards_plain_clothes_Ebrahimi/1765957.html

۱۷ـwww.hasbiiallah.parsiblog.com

۱۸ـ سخنان سعید حدادیان

۱۹ـ درباره ی اسمال تیغ زن

http://www.radiofarda.com/content/f4_Ismaeil_freed_prison_abuse/469047.html

۲۰ـ تشکیل اولین کمیته انقلاب اسلامی در مسجد لرزاده

http://www.farsnews.com/printable.php?nn=8811070620

*اراذل و اوباش یا افراد و طیف بزهکاران اجتماعی ای که حکومت اسلامی سالیانی ست تحت عنوان “اراذل و اوباش” به دستگیری و شکنجه و اعدام آن ها رو آورده است را می باید بخشی از طیف لومپن ها دانست که عمدتا از حاشیه ی شهرها و آلونک ها و حلبی آبادها برخاسته اند، ارتشی که بخش بزرگ اش به دلیل نیازهای مالی و اعتقادات مذهبی در خدمت روحانیت و حکومت اسلامی، به ویژه ارگان های سرکوب و گروه های فشار و کشتار قرار گرفته اند. این افراد در وجه غالب قربانیان فقر و بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی هستند. به نظر می رسد ناهنجاری رفتاری و”بزه کاری” اجتماعی آنان را در این چارچوب بتوان مورد توجه و بررسی قرار داد.

** درباره ی کمک های مالی رژیم شاه به لات ها و جاهل ها سخن بسیار بوده است، این ها نمونه هایی ست که از منابع مختلف نقل می شوند: “…….رژیم به عنوان پاداش به شعبان جعفری- سیف الله تاجبخش ـ و خدمات او قطعه زمینی در شمال پارک شهر و پولی به عنوان کمک به او داد تا یک زورخانه مدرن بسازد. این زورخانه در تاریخ ۱۷آبان ۱۳۳۶ به دست شاه افتتاح شد …. علاوه بر این او تا سال های قبل از انقلاب از اداره کل تبلیغات و انتشارات و بعدها از وزارت اطلاعات حقوق می گرفت. این حقوق در ابتدا ۱۵۰۰ تومان و بعدها به ۴۰۰۰ و ۱۰۰۰۰ تومان افزایش یافت.”……جعفر مهدی نیا معتقد است که شعبان در سرنگونی دولت مصدق و بازگرداندن شاه هیچ گونه نقشی نداشت. این طیب بود که مردم را که بیشترشان میدانی و ساکن جنوب شهر و دروازه قزوین بودند با صرف پولی که در اختیارش گذاشته بودند به صحنه آورد و کار را تمام کرد. طیب سالها به دربار رفت و آمد داشت و اداره املاک پهلوی به او و چند قمه کش دیگر چون حبیب بلشویک و ایمان کوره و غیره کمک های مالی می کرد.”…. ده روز بعد از کودتا زاهدی میهمانی باشکوهی در باغ شخصی خودش در جماران به افتخار طیب، رمضون یخی و دیگران ترتیب داد. تمامی سران میدان نیز در آن شرکت داشتند. بعد هم چند قطعه زمین به دستور زاهدی در جنت آباد به طیب و رمضون یخی داده شد.” ……کرومیت روزولت مجری کودتا بود که برای انجام کودتای ۲۵ مرداد یک میلیون دلار (معادل ۸ میلیون تومان) در اختیار داشت که همه آنها را در یک صندوق جا داده بود. از این مبلغ حدود صد هزار دلار (هشتصد هزار تومان) به دو عضو ایرانی گروه داده شد تا آن را بین چند باشگاه ورزشی و فقرای جنوب شهر توزیع کنند….” و……

*** هرچه می گفتم اهل میگون، یکی از روستاهای اطراف تهرانم، باور نمی کرد. او از طرفداران پرو پا قرص مرتضی تکیه بود. من هم با تعصب گفتم: من از بچه های حسین فرزین هستم. حسین فرزین و مرتضی تکیه از گنده لاتهای تهران بودند که پاتوق حسین در میدان امام حسین (فوزیه سابق) و پاتق مرتضی شهر ری بود. اینها با یکدیگر لج و لجبازی می کردند و هر چند وقت یکبار آدم های خودشان را برای دعوا و زد و خورد به سمت یکدیگر گسیل می دادند و بساط طرف مقابل را بر هم می زدند. حسین فرزین چون در ایران مهر و میدان امام حسین بود حس ناسیونالیستی بر من غالب شده بود و از ایشان طرفداری می کردم. ناگفته نماند چندین شام عزاداری امام حسین (ع) هم میهمان ایشان بودم…”

“… مرتضی تکیه بعدها پاتوق و گذرش کافه ها و رستوران های جاده پهلوی، به ویژه “چاتانوگا” و…. شد. نقل است برای اینکه رژیم پهلوی حسین فرزین را “گنده تر” کند در زندان شرایطی پیش آورد که فرزین؛ تکیه را زد. از آن هنگام حسین فرزین اسمی تر شد…. پرویز بادپا، قهرمان بوکس در روزهای انقلاب کمیته چی شد. جرم های متعددی برای خلاف کاری های او مطرح شد. او در مصادره ی اموال ثروتمندان نقش زیادی بازی می کرد. امثال بادپا در مناطق مختلف تهران و شهرستان ها زیاد بودند که خلخالی در “اعدام چاقو کش ها” برخی ازآن ها را اعدام کرد….”

بخش نخست را در اینجا بخوانید