بعضی از کامپیوترها، درست مثل بعضی از آدمها، کله پوک و بی شعورند! خیال می کنند ما ایرانی ها هم اروپایی هستیم و به محض اینکه کامپیوتری پیر و ازکار افتاده شد و چند تا از دکمه هایش کار نکرد،  ول شان می کنیم به امان خدا و می رویم یک دانه نواش را می خریم.

طفلکی ها خبر ندارند ما که توان آن را داریم که قدرت های جهانی را سالها با مذاکرات هسته ای مان سربدوانیم، از پس تعمیر یک لپ تاپ دوکیلویی برمی آئیم.

بگذریم، امروزکه لپ تاپ قدیمی ام را بعد از یکماه خوردن و خوابیدن به ضرب دگنگ دوباره وادار به کار کردم، نشانم داد که ۵۷۳ تا ایمیل دارم تا به حساب خودش تلافی کرده باشد و حالم را گرفته باشد، غافل از اینکه هرکدام از این ایمیل ها نشان دهنده این است که عزیزی به یادم بوده است و خوشحال هم می شوم.

در یک ماهی که غیبت داشتم خیلی ها به تصور اینکه کسالت دارم اظهار لطف و احوالپرسی کرده بودند، بعضی ها کنجکاوانه پرسیده بودند کجایی مرد؟ و تعدادی از ایمیل ها هم در مورد نوشته های قبلی ام بود …

از میان همه این ایمیل ها، چند سطر از ایمیل ویراستار شهروند را برایتان نقل می کنم که سرشار است از محبت و ضمناً درد.  نوشته است:

“نمی دانی چقدر دلم برای نوشته هایت تنگ شده است. چرا ما اینقدر بدبختیم که نویسنده مان نمی تواند یک کامپیوتر نو داشته باشد؟ چرا شهروند بعد از۲۲ سال انتشار مداوم نمی تواند به نویسنده هایش حقوق بدهد؟

چرا نویسنده باید همیشه مجانی بنویسد و چرا خواننده ها عادت کرده اند که مجانی بخوانند و برای فرهنگ و ادب پول خرج نکنند؟

آخر چه ملتی هستیم ما که ادعای هفت هزار سال تاریخ و تمدن داریم، چطور بلیت کنسرت فلان خواننده را صد دلار هم که باشد یکماه جلوتر رزرو می کنیم، اما اگر قیمت یک مجله دو سه دلار باشد می گوئیم گران است و از خریدش منصرف می شویم؟ “

و آدم می ماند حیران که به چنین دوست فهیمی چه جوابی بدهد؟

دوست گرامی شما کدام نویسنده را می شناسید که مغزش یا دستش را که وسیله کارش است بیمه کرده باشد؟ اما هم شما و هم من و هم همه مردم رقاص های فراوانی را می شناسیم که باسن شان را که وسیله قر دادن و کسب درآمدشان است میلیونها دلار بیمه کرده اند .

مردم هم پیش خودشان حساب می کنند که لابد فرقی بین باسن و مغز هست که آن یکی بابت هر تکانی که می خورد مردم از جان و دل خرجش می کنند و این یکی اینقدر بی ارزش است که نه تنها کسی حاضر نیست پول خرجش کند، بلکه امام خمینی هم برای شان ارزشی قائل نبود و فرمودند اینقدر از فرار مغزها حرف نزنید، به چه درد ما می خورند، بگذارید فرارکنند! (نقل به مضمون). از حرف های صدتا یک غاز و گله گذاری های بی خاصیت بگذریم و برویم سرکار خودمان.

دعا بجای دعوا !

 

تا هفته ای که گذشت، منهم مثل شما فکر می کردم همشهریان اصفهانی مان همه مشکلاتشان را با جوک گفتن و شوخی و خنده حل می کنند. مثلا الان که شب عید است و خیلی ها خرید آجیل را به خاطر گرانی اش تحریم کرده اند، برای خوشمزگی می روند توی آجیل فروشی و می پرسند عامو پسته ها چندس؟ و وقتی طرف گفت۶۰ هزار تومن با تمسخر می گویند من که قیمتی یه دونه شا نپرسیدم …کیلوئی چندس؟ و قبل از اینکه طرف جوابی بدهد از مغازه می آیند بیرون!

هفته پیش که مشکل آب بین اصفهان و یزد بالا گرفت و کار به زدوخورد و تیراندازی و اتوبوس آتش زدن کشید، فهمیدم نه بابا همه مشکلات را نمی شود با خوشمزگی و شوخی حل کرد حتی در اصفهان.

کم آبی و خشک شدن زاینده رود کشاورزان این استان را طوری به خشم آورد که لوله آبی را که از اصفهان به یزد می رفت شکستند و بقیه اش را در اخبار دیده اید و شنیده اید و می توانید اینجا هم ببینید.

نکته خبری تازه در اینمورد راه حلی است که از یاد کشاورزان رفته بود و فرمانده ناجا آن را به خاطرشان آورد و یادآوری کرد.

به گزارش خبرگزاری ایلنا، سردار احمدی مقدم در همایش علمی مهارت و دیانت فرموده اند قبلا در مواقع کم آبی، مردم دعای باران می خواندند اما امروز یقه دولت را می گیرند.

و چه درست فرموده اند و چه راه حل خوبی را پیش پای کشاورزان گذاشته اند. خود من از این دعای باران بسیار استفاده کرده ام و به آن معتقدم.

نمی دانم می دانید یا نه که ماشین قراضه من دیگر ارزش کارواش بردن را ندارد؟ دیروزکه باران نم نمی شروع شده بود گفتم پروردگارا، می شود باران را شدیدترش کنی که  ابوقراضه منهم آبی به سروصورتش بخورد و از این ریخت و قیافه دربیاید.

آقا دو دقیقه طول نکشید باران چنان شدید شد که اگر خجالت نمی کشیدم خودم هم لخت می شدم و می رفتم توی بالکن یک دوش مجانی می گرفتم!

 

اقتصاددانی که ما را ترک می کند

هرچه به انتخابات ریاست جمهوری نزدیک تر می شویم ، غم و غصه من بیشتر می شود .

وقتی یادم می افتد که مطابق قوانین کشورمان آقای خامنه ای نمی توانند برای سومین بار آقای احمدی نژاد را برایمان انتخاب کنند، جگرم آتش می گیرد.

درست است که در دوران حکومت ایشان که به قول خانم فاطمه رجبی معجزه هزاره سوم است، دلار به بالای ۴ هزار تومان هم رسید، ولی در عوض! قیمت قبر هم شد ۳۵ میلیون تومان. این به آن در!

دلار یک تیکه کاغذه که روش یک چیزهایی نوشتن!

هنگامی که آقای احمدی نژاد در یکی از آخرین سخنرانی هایشان فرمودند این آمریکایی ها یک تیکه کاغذ را پنج سنت خرجش می کنند و روی آن می نویسند ۱۰۰ دلار، من نزدیک بود از خوشحالی فریاد بزنم. چه چیزجالبی به عقل این آدم رسیده. این یک راه حل جالبه، چطور چنین چیز ساده ای به عقل ما مردم  نرسیده بود؟

به ابوالفضل حیفه این آدم از رأس کار بره کنار. به سهم خودم می خواهم از آقای خامنه ای خواهش کنم یک تغییراتی توی این قانون مانون ها بدهند که این آدم باز هم بماند. خیلی می فهمه!

من بعد از این سخنرانی بود که فهمیدم اینکه می گویند اسکناس باید پشتوانه داشته باشه و این جور چیزها، همه اش کشک است. فهمیدم ما هم می توانیم مثل آمریکایی ها یک تیکه کاغذ برداریم رویش بنویسیم هزار میلیارد تومن و با آن برویم و هرچه دلمان خواست بخریم. من که الان همین کار را می کنم و خودم را از این بی پولی نجات می دهم!

یک چنین اقتصاددانی را والّا حیفه کنار بگذاریم، بلّا حیفه کنار بگذاریم. خارجی ها از چنگمون درش میارن ها، از من گفتن بود!

 

آجیل مشکل گشا ، مشکلی را حل نکرد

تحریم آجیل شب عید این لطف را داشت که آجیل فروش ها ناسزاهایی را که سالها بود فراموش کرده بودند، دوباره به خاطر بیاورند و نثار آمریکای جهانخوار بکنند!

 

به مردم که نمی شود گفت چرا آجیل کیلویی خدا تومن را  نمی خرید و نمی خورید، اما فحش خور آمریکا که خوب است و طبق معمول می شود گناه گرانی آجیل را هم به گردن آمریکا انداخت و گفت: آمریکا، آمریکا، مرگ به نیرنگ تو، پسته دامغان ما، می چکد از چنگ تو!

 

گزارشگر بهانه گیر

 

این آقای احمد شهید گزارشگر ویژه سازمان ملل از آن آدم های بهانه گیریست که کمتر نظیرش پیدا می شود. هرکاری که بکنی یک ایرادی می گیرد.

ایشان در آخرین گزارش خود ضمن وخیم تر خواندن اوضاع، نوشته است حقوق بشر در ایران به طور سیستماتیک نقض می شود.

اگر حقوق بشر همینطور دیمی نقض شود، می گوید ایرانی ها کارشان حساب وکتاب ندارد و به طور هردمبیل و دلبخواه حقوق بشر را نقض می کنند و حالا که مسئولان کشورمان برای این کار سیستمی و حساب وکتابی در نظر گرفته اند می گوید حقوق بشر در ایران به طور سیستماتیک نقض می شود.

یاد ملا نصرالدین و پسرش و الاغش بخیر که هرجوری سوار می شدند، مردم یک چیزی می گفتند. کاش آقای احمد شهید هم می فرمودند ما حقوق بشر را چه جوری نقض کنیم که مورد پسند ایشان واقع شود؟بی انصاف یادمان بده!

 

نماز با هفت تیر!

حسنی: خدایا به زبون خوش این عبادت را از ما قبول کن….!

به گزارش خبرگزاری پانا حجت الاسلام حسنی امام جمعه اورمیه، بصورت مسلح و در حالی که هفت تیری در دست داشت در مراسم نماز جمعه شرکت کرد.

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.