شهروند ۱۲۲۹  پنجشنبه ۱۴ می  ۲۰۰۹

آزاداندیشی و انصاف آقای مجید نفیسی ستودنی است

نویسنده و شاعر گرامی و با احساس جناب آقای مجید نفیسی/ اخیراً مطلب شما را در خصوص بیانیه ی بی نظیر و شجاعانه ی «ما شرمساریم» عده ای از روشنفکران عزیز ایران در دفاع از حقوق بهائیان(۱) و عکس العمل شما را نسبت به آن و علت این که چرا شما نیز آن را امضا نکرده اید خواندم.(۲)

 آزاداندیشی و انصاف شما که حتی در نقد عقاید گذشته خودتان نیز مشهود است، ستودنی است. همچنین همدردی آن عزیز نسبت به بهائیان ایران که تحت ستم مستمر بوده و هستند موجب تشکر صمیمانه ی قلبی است. همین انصاف و خلوص شما باعث شد به عنوان دوستی بهائی، آنچه را که راجع به دیانت بهائی و بهائیان نوشته اید، صرف  نظر از درست یا غلط بودن آن بر چشم انصاف گذارم. چند ماه پیش، قبل از انتشار بیانیه ی «ما شرمساریم» در جایی به مناسبتی چنین آرزو کردم:

«به امید آن که روشنفکران و نویسندگان سکولار و غیرسکولار و نوگرایان دینی و غیردینی ایران عزیزمان، به قول جناب عباس میلانی سکوت ١٠٠ ساله ی خود را بشکنند و درآئینی که از وطنشان آشکار شده تدقیق نمایند و حقایق را بنویسند تا آثار تحقیقیشانالگوئی شود برای سنت گرایان متعصبی که ١۶۵ سال است جز کذب و افترا در خصوص امربهاء ننوشته اند. آثار محققانه و منصفانه و صمیمانه ی ایشان را، ولو مخالف روح وحقایق آئین بهائی و اشتباه هم که باشد، بر دیده ی منت می گذاریم، چه که نزد حق وخلق او، انصاف و حقیقت جوئی را مقامی بس بلند است.»(۳)

 

در حقیقت مانند همه ی بهائیان، سال ها و سال ها بود که منتظر بودم فرهیختگان ایران عزیز به صِرف انگیزه های حقیقت جویانه و بشردوستانه، به قول امثال استاد ناصرالدین صاحب الزمانی و دلارام مشهوری و بعضی دیگر، قضاوتی منصفانه و موشکافانه را راجع به دین بهائی و بهائیان آغاز کنند و به تحقیقات یکسویه و متعصبانه و غیر منصفانه ی مخالفان بهائی از گروه های چپ تا راست و بی دین تا دیندار پایان بخشند. حال حس می کنم این جریان در حال شروع است، و فرهیختگان عزیز ایران قبل از آغاز تعمق و تحقیق منصفانه و همه جانبه ی آئین بهائی، قدم اول را در دفاع از جان و مال و حقوق شهروندی هم میهنان بهائی خود برداشته اند که البته چنین نقطه ی آغازی امری کاملاً طبیعی و منطقی و بجاست، چه که بهائیان ایران هم اکنون در معرض ستم های شدید هستند و هم اکنون باید از ایشان دفاع نمود.

الحمدلله شما نیز اگر چه بیانیه ی مزبور را امضا نکرده اید، اما به هر حال به طریقی دیگر به دفاع از هم میهنان بهائی خود پرداخته اید و عملاً نشان داده اید که همچون امضاکنندگان بیانیه، آزاده اید و با ظلم و ستم بر مظلومان مخالفید. به این جهت مانند هر بهائی دیگری آزادگی و انسان دوستی شما را تحسین می کنم و ممنون الطاف و احساسات لطیفتان هستم.     

با این وجود علیرغم  این که هم اقدام امضاکنندگان بیانیه ی مزبور و هم مقاله ی شما  مؤید آزادگی و انصاف و ظلم ستیزی همه ی آن عزیزان است و در بیداری افکار هم میهنان عزیز و نیز تخفیف ستمی که بر بهائیان رفته و می رود مؤثر بوده است، نمی دانم  چرا دربند ۸ مقاله تان با عنوان «دادخواهی، نه شرم خواهی عمومی»، احساس شرم و ابراز پشیمانی امضاکنندگان مزبور با «کشاندن فرد به ابراز شرم و توبه در برابر همگان توسط دستگاه های تفتیش عقاید دینی و حکومت های تمامیت گرای هیتلر، استالین، مائو و خمینی…و شرم خواهی عمومی راهبان فرانسیسی… و گناه اولیه و غسل تعمید» مقایسه شده است؟

آیا این قیاسی مع الفارق نیست؟ به نظر، عزیزانی که بیانیه ی مزبور را امضا کرده اند، و نیز خود شما که مقاله در دفاع از حقوق بهائیان نوشته اید، همه اختیاری و در پاسخ به ندای وجدان بوده است و نه بر اساس تحمیل دستگاه های مستبد دینی و سیاسی ای که به نمونه هایی از آن اشاره کرده اید. همچنین باید توجه کرد که بیانیه ی مزبور و مقاله ی شما، به خواست بهائیان نیز نوشته و صادر نشده است. عظمت و شکوه و قدر و مقام چنین اقداماتی  نیز به همین خاطر است که  وقوع آن نه به تحمیل مستبدان و نه به درخواست مظلومان هیچیک نبوده است. و الا همان طور که آن عزیز فرموده اید امضای اجباری چه فایده و اهمیتی خواهد داشت؟!در حقیقت شما و ایشان هر کدام  طبق عقاید خود و به روشی که خود آن را مؤثر دانسته اید، به دفاع از مظلومان پرداخته اید و همین است که مهم است.

با این توضیحات باید این نکته را نیز تأکید نمایم که، نظر به عقاید دینی و وجدانی، احدی از بهائیان دنیا نیز راضی به شرمگینی احدی نیستند؛(۴) بخصوص امضاکنندگان بسیارعزیز بیانیه ی مزبور که بیانیه شان افتخار بی سابقه ای برای فرزندان این آب و خاک محسوب شده و خواهد شد. باور می فرمایید وقتی به عنوان مثال جناب مهران براتی در مصاحبه ای در این خصوص در دفاع از بهائیان صحبت می کردند،(۵) همسرم و بنده، که هر دو سال هایی را درکنار دوستان و همبندان مذهبی و غیر مذهبی  چپ تا راستمان، زندان بودیم،  گریستیم؟! نه فقط به خاطر این که با بیاناتی با احساس و کم نظیر و منصفانه و منطقی و انسان دوستانه و شجاعانه از بهائیان دفاع کردند، بلکه به خاطر بیداری حقیقی ایران عزیزمان و کسب دوباره ی آبرو و عزت پرشکوه گذشته ی آن! به همین ترتیب، مقاله ی شما نیز به طریقی دیگر سبب تسکین و آرامش گردید.

مطلب بسیار مهم دیگری که مایلم در ادامه مطرح کنم، راجع به نظر بهائیان درباره ی رعایت حقوق دگراندیشان ـ از جمله ازلی هایی که آن عزیز ذکرشان را کرده اید ـ در دین بهائی است. در بند ۴ مقاله تان با عنوان«محک آزادگی یک ایرانی»، به درستی نوشته اید:

 

«من یکی از مهمترین مشخصه های دموکرات بودن یک ایرانی را در این می دانم که از آزادی مذهبی بهائیان دفاع کند و با بهانه های گوناگون از قبیل این که “بهائیت یک حزب وابسته است نه یک دین” از حمایت آنها طفره نرود.»

 

بر همین قیاس نیز به درستی فرموده اید«محک آزادگی یک بهائی» نیزقائل شدن آزادی عقیده برای ازلی ها است.(۶) در این خصوص برای اطمینان و شادی قلب آن عزیز باید عرض نماید در آموزه های بهائی آزادی وجدان و آزادی مذهبی برای ایشان نیز مانند هر فرد دیگری اعم از دیندار و بی دین، منظور شده است. چه که به راستی اگر چنین نبود، گستردن دوباره ی بساط استبداد و تعصبات جاهلیه ی دوران سپری شده ی کودکی جامعه ی بشری چه ثمری می توانست برای بشریت دوران رو به بلوغ کنونی جهان داشته باشد؟!

از آنجا که این آموزه ی بهائی از اهمیتی فوق العاده برخوردار است و ملاک نظر و رفتار بهائیان نسبت به دگراندیشان است، و به نظر بنده باید مورد توجه و تعمق روشنفکران دینی و غیر دینی ایران و جهان قرار گیرد، در زیر چند شاهد و نمونه را درباره ی آن از آثار و کتب بهائی که راهنما و دستور و میزان اقوال و رفتار و اعمال حال و آینده ی بهائیان در سرتاسر جهان است(۷)، تقدیم می کند تا قلب شما نیز شاد و مطمئن گردد که از ایران عزیز دینی آشکار شده که نظر و آرزوی انسان دوستانی چون آن عزیز و نیز امضاکنندگان عزیز بیانیه ی «ما شرمساریم» را تأمین نموده است. حضرت عبدالبهاء جانشین حضرت بهاءالله در«مقاله ی شخصی سیّاح»، می فرمایند:

«خارج از قوه ی انسان است که بتواند به تعرض و اعتراض تبدیل ضمائر و وجدان نماید و یا  دخلی در عقاید احدی کند. در کشور وجدان جز پرتو انوار رحمان حکم نتواند و بر سریر قلوب جز قوه ی نافذه ی مالک الملوک حاکم نشاید. این است که هر قوه را معطل و معوق توان نمود جز فکر و اندیشه را که جز انسان بِنَفسه منع اندیشه ی خویش نتواند و سد هواء و ضمائر خود ننماید.»(۸)

 

و نیز فرموده اند:


«وجدان انسانی مقدس و محترم است و آزادگی آن باعث اتساع افکار و تعدیل اخلاق و اطوار و اکتشاف اسرار خلقت و ظهور حقایق مکنونه ی عالم امکان است. و دیگر آن که مسئولیت وجدان که از خصائص دل و جان است اگر در این جهان واقع گردد دیگر چه کیفری از برای بشر در روز حشر اکبر در دیوان عدل الهی باقی ماند. ضمائر و افکار در حیطه ی احاطه ی مالک الملوک است نه مملوک، و جان و وجدان بین اِصبَعَیِ تقلیب رب قلوب است نه مملوک. لذا دو نفس در عالم وجود هم افکار در جمیع مراتب و عقاید موجود نه. “الطّرقُ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ اَنفاسِ الخَلائق” از حقایق این معانی است وَ “لِکُلٍّ جَعَلنا مَنسَکاً” از دقائق قرانی.»(۹)  



و نیز:


«در این رساله (حضرت بهاءالله) پادشاه ایران(ناصرالدین شاه) را نصیحت می کند؛ به عدالت امر می کند؛ به این که با جمیع ملل از رعایای خود مهربان باش؛ امتیازی بین ادیان نگذار؛ با مسیحی با مسلمان با یهودی با زردشتی با جمیع یکسان معامله کن و این تعدیات که در مملکت است ازاله نما، زیرا این خلق جمیع بندگان خدا هستند؛ در نظر حکومت باید جمیع یکسان باشند؛ حکومت باید به جمیع مهربان باشد؛ اگر چنانچه عدالت ننمودی و این ظلم ها را ازاله نکردی و موافق رضای خداوند حرکت نکردی بنیان سلطنت متزلزل شود.»(۱۰)


و نیز:


«جمیع خلق از فیض الهی نصیب دارند؛ جمیع ناس مظهر مهربانی الهی هستند؛… هیچ یک صُنع شیطان نیست؛ همه را خدا خلق کرده؛ جمیع صُنع الهی هستند. پس ما باید آیات قدرت الهی را تکریم نمائیم؛ ما باید آیات قدرت الهی را تعظیم کنیم؛ ما باید آیات قدرت الهی را مهربانی کنیم و آن جمیع عالم انسانی است…. خداوند بسیار مهربان است؛… او خالق ما است؛ او مُحیی ما است؛ او مربی ما است؛ او رازق ما است؛ او به همه مهربان است؛ پس چرا ما نامهربان باشیم؟ چرا بگوئیم این موسوی است او عیسوی است این محمدی است او بودائی است؟! اینها دخلی به ما ندارد؛ خداوند همه ی ما را خلق کرده و تکلیف ما است که به کل مهربان باشیم. اما مسائل عقائد راجع به خدا است؛ او در روز قیامت مکافات و مجازات دهد؛ خداوند ما را مُحتسِبِ آنها قرار نداده.»(۱۱)


 البته نکته ی ضروری و بدیهی ای که در اینجا باید اضافه نمود آن که قبول اصل آزادی عقیده و وجدان به این معنی نیست که بهائیان فی المثل عقاید ازلیان را نیز قبول داشته باشند، بلکه به این معنی است که در عین عدم قبول آن، آزادی عقیده و وجدان ایشان را نفی نمی نمایند. و این امر دقیقاً همان چیزی است که همه ی آزاداندیشان نیز به آن معتقدند، چنان که فی المثل خود آن عزیز نیز با نحوه ی عمل امضاکنندگان بیانیه ی «ما شرمگینیم» هم عقیده نبوده، مخالفت کرده اید که اشکالی هم ندارد. درباره ی این نکته ـ که بهائیان همیشه باید آن را به عنوان روش و منش خود مد نظر داشته باشند ـ به عنوان نمونه حضرت عبدالبهاء در اول مبحث “مساله ی تناسخ ” در کتاب «مفاوضات»، ضمن ارائه ی دلایل در ردتناسخ، چنین می فرمایند:


«آنچه گفته میشود ما را مقصد بیان حقیقت است؛ توهین عقاید ملل دیگر نیست؛  مجرد، بیان واقعست و بس، والا به وجدان نفْسی تعرض ننمائیم واعتراض روا نداریم.»

    

اما فراتراز اعتقادِ آئین بهائی به اصل آزادی عقیده و وجدان و عدم تعرض به آن، تعلیم  مکمل بدیع بی سابقه ی دیگری نیز هست که همچون خورشیدی تابان در تاریخ ادیان می درخشد و آگاهی از آن سبب سرور بیشتر قلوب فرهیختگان جهان و از جمله آن عزیزخواهد بود. تعلیم مزبور، رعایت حقوق شهروندی و شرعی و شخصی همه و حتی مرتدین(از جمله ناقضین و پیمان شکنانی چون ازلی ها) می باشد. حضرت عبدالبهاء در این خصوص می فرمایند:


«عدل چنین اقتضاء مینماید که حقوق نوع  انسانی جمیعاً محفوظ و مصون ماند و حقوق عمومی یکسان باشد و این از لوازم ذاتیه ی هیئت اجتماعیه است»(۱۲)


و نیز:

«جمیع بشر در نزد خدا یکسانند؛ حقوقشان حقوق واحده؛ امتیازی از برای نفسی نیست؛ کل در تحت قانون الهی هستند؛ مستثنائی نه.»(۱۳)

 

و حضرت شوقی ربانی، جانشین حضرت عبدالبهاء و ولی امر بها، می فرمایند:

 

«و در ختام، انظار یاران ممتحن پر عشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر مهم و لازم منعطف نمایم و به این نکته متذکر دارم و آن مواظبت و دقتِ تام در حفظ حقوق مَدنیۀ شرعیۀ شخصیۀ افراد است از هر سلک و طایفه و نژاد و عقیده و مقامی. در این مقام امتیاز و ترجیح و تفوق جائز نه؛ باید در نهایت سعی و دقت مِن دونِ تردد و ملاحظه ای یاران و برگزیدگان حضرت بهاءالله در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیۀ نوع بشر، اَدنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن و مشرک و مقبل و معرض نگذارند؛ بعد از تحقیق و تدقیق اگر چنانچه مقروضند باید به تمام قوا همت بگمارند تا آنچه بر عهدۀ آنان است، تا فلسِ اخیر بپردازند و راحت نجویند تا به تأدیۀ آنچه را مکلفند به تمامِها موفق گردند. حقوق مَدَنیه و معاملات ظاهره تعلقی به دیانت و اعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد. افراد در هیأت اجتماعیه چه از موحدین و چه ازمشرکین کل در این مقام یکسانند و حقوق شخصیۀ آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدس و مسلم و هر مُترددِ متمردی در ساحت آن منتقم قهار، مقصر و مسئول و مردود… نَفس ِ اِرتِداد و محجوبیت و ترک عقیده، حقوق مَدَنیۀ شرعیۀ افرادِ آزاد را به هیچ وجه مِنَ الوُجوه به قدرِ سم اِبرَه(سوراخ سوزن) تخفیف و تغییری ندهد، والا اهل بهاء بساط پیشینیان را در این قرن مشعشع نورانی دوباره بگسترانند و آتش تعصب وَ همیِۀ جاهلیه را در صدور برافروزند و خود را از مواهب جلیلۀ این یوم موعود محروم سازند و تأییدات الهیه را در این روز فیروز از ظهور و بروز باز دارند. حیف است ذیل تقدیس را به این اوهام و شئون ناشایسته آلوده نماییم.»(۱۴)


باری، جناب نفیسی بسیار عزیزم، در آخر این «شوق نامه» در تائید و تکمیل نظر آن برادر نازنین می خواهم عرض کنم که شما ملاک «قائل شدن آزادی وجدان و آزادی عقیده» را برای سنجش آزادگی و دموکرات بودن یک ایرانی غیر بهائی و بهائی مطرح فرمودید، بنده نیز ضمن تأئید آن می خواهم اضافه نمایم ملاک اصلی آزادگی «حقیقت گویی و حقیقت جویی» است، چه که حقیقت است که می تواند افراد مختلف العقیده را دور محور انسانیت جمع کند. الحمدالله که جمع مستان حقیقت جو همچون آن عزیز و امضاکنندگان بیانیه ی «ماشرمگینیم»  به راه افتاده اند.    

به این دلیل است که صرف نظر از تنوع عقاید، باید گفت دفاع از حقوق مظلومان و سعی در تحقق رعایت حقوق بشر در کشور عزیزمان ایران، آرزوی همه ی امضاکنندگان بیانیه ی «ما شرمگینیم» و شما و اکثریت هم میهنان نازنین و نیز بهائیان است. لذا هر مقاله یا بیانیه ای که از سر خلوص و احساس و انصاف و البته صد البته مطابق با حقیقت انتشار یابد، نشان از انسانیت دارد و به اراده ی الهی نفوذ و تأثیر خود را در کل جامعه ی انسانی در سراسر عالم خواهد داشت. 

چنین است که حضرت بهاءالله «ملاک انسانیت» را این گونه به دست می دهند:


امروز انسان کسی است که به خدمت جمیع من علی الأرض قیام نماید.(۱۵)

                                                              

 

۱۰/۱/۱۳۸۸  


۱- http://www.we-are-ashamed.com/pages/languages/fars6cc.php

۲- http://fa.shahrvand.com/2008-07-14-20-49-09/2008-07-14-20-49-46/2284-2009-03-12-17-58-08

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=2616

۳- http://www.velvelehdarshahr99.info/content/view/158/

http://www.velvelehdarshahr.org/content/view/158/

۴- به عنوان نمونه رجوع شود به:

http://www.noghtenazar2.info/node/701

http://www.noghtenazar.org/node/701

۵- برنامه ی تفسیر خبر صدای امریکا، مورخ شنبه ۱۴ فوریه ۲۰۰۹.

۶-  راجع به مطالبی تاریخی که در خصوص بابی ها و بهائی ها و ازلی ها در مقاله ی جناب نفیسی اشاره شده حقایقی  وجود دارد که نیازمند تحقیقی جدید و عمیق و دقیق است که فرهیختگان ایران عزیزمان باید به تدریج آن را شروع کنند و اشتباهات نویسندگان گذشته را آشکار سازند. در این خصوص از جمله رجوع شود به :لوح معروف به  «استنطاق»، از آثار حضرت بهاءالله(مندرج در کتاب «مائدۀ آسمانی»، ج ۴، صص ۲۲۰-۲۶۰)؛ جلد دوم کتاب «قرن بدیع» از حضرت شوقی ربانی، فصل وقایع عکا؛ کتاب «بهاءالله شمس حقیقت»، فصل ۳۵، اثر جناب حسن موقّر بالیوزی؛ کتاب «ادوارد براون و دیانت بهایی»، از محقق بهائی جناب حسن موقّر بالیوزی؛ کتاب «کنکاشی در بهائی ستیزی»، از س. نیکو صفت، چاپ اول، خرداد ۱۳۸۵، مندرج در آدرس زیر:

http://www.ohamzodai.com/KankashBahaiSetizi-Shahbazi-SohrabNikuSefat-2005C1-79Ss.htm

همچنین نگارنده قسمتی از کتاب «طلوع عشق» را که در دست انتشار است، به این موضوع اختصاص داده است که بزودی در سایت نقطه نظر در دسترس خواهد بود.

۷- این تأکید از این جهت ضروری است که معلوم گردد بهائیان فقط در حال حاضر که در اقلیت و دچار ستم و فاقد قدرت ظاهره هستند چنین نمی گویند، بلکه حتی در آینده نیز که اکثریت ملل جهان طبق وعود حضرت بهاءالله رسم و راه این آئین را خواهند پذیرفت، چنین خواهند گفت. زیرا منشأ  آن، اصل و اساس تعالیم و احکام آسمانی حضرتشان است و نه تاکتیکی سیاسی و مصلحتی. در این خصوص بعضی نکات را ضمن مطالب موجود(از جمله یادداشت شماره ی۳ مطلب مزبور) در آدرس زیر می توان یافت:

 http://www.velvelehdarshahr99.info/content/view/158/

http://www.velvelehdarshahr.org/content/view/158/

نیز:

http://www.velvelehdarshahr99.info/content/view/157/37/

http://www.velvelehdarshahr.org/content/view/157/37/

http://www.velvelehdarshahr99.info/content/view/156/37/

http://www.velvelehdarshahr.org/content/view/156/37/

۸- امر وخلق، ج ۳، ص ۲۲۳.   

۹- امر وخلق، ج ۳، صص: ۲۲۳-۲۲۴.

۱۰- خطابات، ج ۲، ص۱۶۶-۱۶۷.

۱۱- خطابات، ج ۲ ، صص ۲۸۸- ۲۸۳.

۱۲- خطابات، ج۱،ص۳۲.

۱۳- خطابات، ج ۲، ص ۱۴۸.

۱۴- «مائدۀ آسمانی»، ج ۶، صص ۱۴و ۱۵؛ نیز: «توقیعات مبارکه»، ج۱، ص ۲۵۰.

۱۵- دریای دانش، ص۱۹