شهروند ۱۲۳۱  پنجشنبه ۲۸ می  ۲۰۰۹

آیت الله خمینی نظام آخوندی را با شعار محوری “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” بنیان گذارد. در ذکاوت و زیرکی سیاسی آیت الله خمینی ـ هر قدر هم که با او و عملکردش مخالف باشیم ـ نمی توان تردید کرد و انتخاب این شعار یکی از جلوه های آن ذکاوت و زیرکی بود.

شعار از سه بخش تشکیل شده بود که بخش های اول و سوم ـ استقلال، و جمهوری اسلامی ـ در حکم جلد و پوسته و بخش میانی ـ آزادی ـ مغز و هسته ی آن بودند. گزینش بخش اول ـ استقلال ـ به خوبی نشان می داد که آیت الله خمینی تا چه میزان رگ خواب اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران را در دست دارد. برای ایرانیان، که در درازای چند قرن شاهد اعمال نفوذ و یکه تازی تحقیرآمیز بیگانگان در کشور خود بودند و بجز چند استثنا، همه ی دولت مردانشان سرسپرده و گوش به فرمان ـ اگر نه مزدور و جیره خوار ـ انگلستان، روسیه و دیرتر آمریکا بودند، واژه “استقلال” چنان دلنشین و خوش آهنگ بود که با تارهای احساس شان سخن می گفت. این دلنشینی و خوش آهنگی آنقدر فریبنده بود که جای مناسبی در ذهنیت ایرانی برای خرد باقی نمی گذاشت تا به مدد آن بیاندیشند که در دنیایی که با پیشرفت فناوری اطلاعات روز به روز کوچک و کوچکتر می شود، “استقلال” چه معنایی می تواند داشته باشد و در مناسبات ناگزیر با بقیه دنیا، چه فضایی را می تواند اشغال کند؟!

بخش پایانی شعار: “جمهوری اسلامی” در واقع کالایی بود که آیت الله خمینی می خواست به مردم ایران بفروشد و با سهولتی باور نکردنی ـ حتی برای خودش ـ فروخت. اصل اساسی در علم بازاریابی این است که برای یافتن خریدار برای هر کالایی، باید برای آن سودمندی ها و ویژگی های مثبتی قایل شد و بر آنها تکیه و تاکید کرد. اگر “جمهوری اسلامی” ـ که خیلی زود بنجل بودن آن به اثبات رسید ـ آن گونه با سرعت و سهولت خریداران پرشمار یافت، برای آن بود که فروشنده ـ آیت الله خمینی ـ بر این اصل اساسی علم بازاریابی آگاهی داشت و با زیرکی آن را به صفات جعلی “استقلال” و “آزادی” آراست!

 

گفتم که بخش میانی شعار: “آزادی” مغز و هسته آن بود زیرا توالی استبداد موجب شده بود که همه کوششهای هفتاد ساله مردم ـ از انقلاب مشروطیت به بعد ـ برای دستیابی به آن با شکست روبرو شود و از این رو حتی شنیدن واژه آن به نوعی کام را شیرین می کرد. افسوس که این شیرین کامی دیر نپایید و از آن اثری جز نام یک میدان و خیابان، یک مارک سیگار و یک دوره کوتاه موسوم به “بهار آزادی” بر جای نماند، زیرا فروشنده پس از دریافت وجه کالا و گرفتن امضا خریدار پای سند فروش، دبه کرد و از تحویل کالا با مشخصات و ویژگی هایی که برای آن قایل شده بود، شانه خالی کرد.

هنوز بیش از شش ماه از انجام معامله نگذشته بود که آیت الله خمینی مغز و هسته شعار را از آن بیرون کشید و با صراحت اعلام کرد: “ما دیگر نمی توانیم آن آزادی را که قبلا دادیم بدهیم و نمی توانیم بگذاریم احزاب کار خودشان را ادامه بدهند… ما آزادی دادیم ولی خطا کردیم. با این حیوانات درنده نمی توانیم با ملایمت رفتار کنیم.” (معارفه با نمایندگان مجلس خبرگان، قم، ۲۷ مرداد ۱۳۵۸).

در قوانین داد و ستد و بازرگانی همه کشورها ـ با تفاوت هایی ـ این اصل مشترک وجود دارد که اگر فروشنده ای کالایی را با قایل شدن ویژگی هایی برای آن بفروشد که پس از خرید، خریدار دریابد کالا واجد آن ویژگی ها نیست، معامله باطل است. حتی فقه اسلامی نیز این حق را برای خریدار قایل است و در اصطلاح آخوندی به آن “خیار غبن” گفته می شود. اما، حیله گری و ترفند بازی آخوندی، برای این اشکال نیز راه حلی یافته و آن این است که دائم به نعل و به میخ می زند و وقیحانه در شدیدترین نوع استبداد، دم از “آزادی” می زند!

آقای محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری مهرورز و عدالت گستر، تاکنون بیش از یکبار گفته است که “ایران آزادترین کشور دنیاست”!

با وجود مایه ی غلیظ وقاحتی که در این ادعا موج می زند و توی ذوق می خورد، در عالم واقعیت چندان هم نادرست و ناروا نیست. این تناقض ناشی از تفاوت موجود بین “حقیقت” و “واقعیت” است. “دروغ” در عین حال که همواره در تضاد با “حقیقت” است و هرگز نمی تواند همنشین و هم جنس حقیقت باشد، اما هر بار که گفته می شود یا بر امری حاکم می شود، “واقعیت” می یابد. براساس همین “واقعیت” یعنی حاکمیت دروغ است که فردی مانند آقای احمدی نژاد می تواند ادعا کند که کشور تحت حاکمیت نامشروع و خدعه آمیز ولایت مطلقه فقیه “آزادترین کشور دنیاست”!

اگر “واقعیت” حاکمیت دروغ را بپذیریم، آنگاه پی می بریم که نوع خاص ـ و دروغینی ـ از “آزادی” در حکومت آخوندی وجود دارد که در هیچ کجای دیگر دنیا مشابه آن را نمی توان یافت.

به عنوان نمونه: در کجای دنیا می توان سراغ کرد که یک فرد به عنوان ولی مطلقه فقیه شرعاً و قانوناً “آزاد” باشد که با منصوب کردن شش نفر ـ فقهای شورای نگهبان ـ بر یک روند دمکراتیک مهر باطل بزند و مطلق العنان بر سرنوشت هفتاد میلیون انسان حکم براند. دولت “آزاد” باشد که خزانه و بودجه عمومی کشور را جیب شخصی خود بیانگارد و برای تجدید انتخاب از آن “چک پول” پخش کند و به اصطلاح نمایندگان مردم در مجلس “آزاد” باشند که بی توجه به منافع موکلان خود تنها منافع کلان شخصی خود را پاس بدارند؟!

در کجای دنیا می توان این حد از “آزادی” را یافت که یک گروه شش نفره بتوانند بیش از ۹۹ درصد نامزدهای ریاست جمهوری ـ حتی کسانی چون اکبر اعلمی، قاسم شعله سعدی و رفعت بیات که قبلا برای نمایندگی مجلس توسط همان گروه تایید صلاحیت شده اند ـ را رد صلاحیت کنند و وقیحانه از مردم بخواهند که  برای “انتخاب” آن کمتر از یک درصد تایید صلاحیت شده، به پای صندوق رای بروند؟!

در کدام کشور دنیا آنقدر “آزادی” هست که یک  متهم به قتل ـ سعید مرتضوی ـ نه تنها بر مسند دادستانی تکیه زند، بلکه به عنوان “مدیر نمونه” هم انتخاب شود و لوح تقدیر بگیرد و یک وزیر اطلاعات ـ دری نجف آبادی، که قانوناً مسئول قتل های زنجیره ای است که زیر دستانش مرتکب شده اند ـ می تواند با گفتن این که از آنچه در وزارتخانه اش می گذشته اطلاع نداشته و ادای سوگند از مجازات بگریزد و به سمت دادستانی کل کشور نیز منصوب شود؟!

کدام کشور دنیا را سراغ دارید که در آن آنقدر “آزادی” وجود داشته باشد که وزارت نفت آن ـ که متولی تنها منبع عمده درآمد کشور است ـ قراردادهایی را که می بندد محرمانه اعلام کند و حتی نمایندگان مجلس را از بررسی آنها باز دارد؟!

در کدام کشور پلیس، که باید حافظ آرامش و امنیت جامعه باشد، آنقدر “آزاد” است که هر روز یک طرح من درآوردی برای زهر چشم گرفتن از مردم و سرکوب آنها اعلام و اجرا کند؟!

در کدام جامعه آنقدر “آزادی” هست که  ۶۲ اسکله خصوصی وجود داشته باشد و کسانی بتوانند آزادانه هر چه میل دارند به کشور وارد و یا از آن خارج کنند؟!

در کدام کشور آنقدر “آزادی” هست که روزانه شش تن مواد مخدر در پایتخت آن مصرف شود و میلیونها نفر بتوانند آزادانه هر چه میل دارند با ارزان ترین قیمت مصرف کنند و نشئه شوند؟!

آیا “آزادی” از این بیشتر می شود که واعظ  طبسی در خراسان، ملا حسنی در ارومیه، سپاه پاسداران در کل کشور، بسیج در محلات شهرها و پلیس در کوچه و خیابان ها و دولت در خاصه خرجی از بودجه عمومی کشور دست باز داشته و به هیچ کس و هیچ کجا هم پاسخگو نباشند؟!

“آزادی” بیشتر از این که صدا و سیمای ولایت فقیه در ۲۴ ساعت شبانه روز آزادانه دروغ بهم می بافد و همه معیارهای شناخته شده رسانه ای را زیر پا می گذارد؟!

در کدام کشور دیگر دنیا این همه بسیجی، سپاهی، پاسدار، چماقدار، بازجو، شکنجه گر، لباس شخصی، سرباز گمنام امام زمان و… با “آزادی” کامل به جان مردم می افتند و هر چه می خواهند بر سر آنها می آورند؟!

با وجود این همه “آزادی” در دروغگویی، فریبکاری، خرافه پروری، سرکوب، اختناق، سانسور، نقض حقوق و آزادی های مدنی، اجتماعی و سیاسی، کشتار، جنایت، غارت و چپاول، آیا محمود احمدی نژاد حق ندارد بگوید که: “ایران آزادترین کشور دنیاست”؟!


 

ایمیل نویسنده:

shahbaznakhai@live.ca