نوروز دیگر برای جهان ایرانی خاطره نیست، نوروز دیگر در جهان ایرانی نیست که خیمه زده است، در هر کجای جهان که باشید، رهبران اش نوروز را که حالا به همت بزرگورانی مانند دکتر رضا مریدی ثبت جهانی هم شده است، به ایرانیان و دیگر هم میهنانشان تبریک می گویند.

برای همین است که می گویم نوروز خاطره نیست، به کوچه و خانه ی مادری نمی ماند که تنها در خاطره و خیال ما جلوه داشته باشد، اما نسیم اش انگار از همان کوی خوش خوی یار می آید.

در کانادا که ما هستیم، دست کم در تورنتو زمستان سر سفر ندارد و به بهار مجال جلوه نمی دهد، انگار نیما برای چنین بهاری آرزوی باران آنچنانی کرده است:

“کی خواهد بارید بر تن خسته من؟

آنچنان بارانی که بهاری کند این فصل زمستانی من!”

و یا به قول حافظ زمستان زمهریر مجال نمی دهد که :

” جهان از باد نوروزی جوان شود”(۱)

بهار اما در درون جان آدمی است، می شود در سرمایی این چنین چموش هم دیدش و دل در گرو گل و سبزه و سنبل او داشت، برای همین است که منوچهری به زیبایی می سراید که :

نوروز ـ توکا نیستانی ـ شهروند

“باز جهان خرم و خوب ایستاد

مُرد زمستان و بهاران بزاد”

یا سعدی از این روز و همه روز یاد می کند:

“مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز”

در آستانه ی بهار ما به رسم این بیست و چند سال که شهروند مهمان خانه های شما، و شاهد جشن و شادمانی هایتان بوده است، امسال نیز دوست می داریم برای پشتیبانی همواره تان از نشریه خودتان سپاسگزاری کنیم و یقین کنید که بدون حمایت های شما، خوانندگان شهروند و آگهی دهندگان نشریه، بخت دوام  این ۱۴۳۰ شماره هرگز قسمت ما نمی شد. بار اصلی نشریه اما بر دوش همکاران شهروند است، هم آنان که در ۲۳نوروز در دفتر مرکزی و دفترهای دیگر شهروند همکار ما بوده اند، هم نویسندگان و هنرمندان و پژوهش گران و نقاشان و طراحانی که تنها به دلیل خدمت به آن مردم و میهن در بند از هر همکاری رایگان و با روی خوشی دریغ نکردند، و نمی کنند.

ما از این که فرهنگ تنها دست آورد انسانی رایگان در میان ماست بسیار اندوهگین هستیم، اما ما مردم اگر قدر فرهنگ و اهالی او را نمی دانیم، این بدان معنا نیست که آفرینندگان فکر و فرهنگ هم از این مهم غافل هستند. برای همین است که نویسندگان و کوشندگان جهان ستودنی هنر و فرهنگ حاضر می شوند هر سختی و تنگدستی را بر خویش بپذیرند اما از خدمت به مردم و ایران خسته نشوند.

به قول مادرم “حرف شادی بزنیم، بهار آمده خوش آمدش بگوییم که سال دیگر به طیب خاطر آید.”

به فرمایش حافظ :

“خوش آمد گل و زان خوشتر نباشد! “

به قول چونان شکر مولوی شویم که:

” گیریم دامن گل و همراه گل شویم”

که به فرمایش وحشی بافقی :

“بهار آمد و گشت عالم گلستان!”

نوروز از جشن های به همه منظر بسامان جهان است، اولن که سال در بهترین فصل و به هنگام تولد دوباره ی زمین نو می شود، و از پس زمستان سرد و سخت و هنگام که به قول منوچهری “هر درختی لعبتی دیگر شود” می رسد.

دیگران در دل زمستان و سرماهای استخوان سوز سال به شادمانی نو می کنند، ما که سال و روز و روزگارمان با زایش زمین همزاد است، چرا مقهور این دو روز مانده از زمستان به سر آمده شویم و نوروزمان را با شادی جشن نگیریم!

با این چند بیت از مولوی این یادداشت را تقدیم  دل های عیدانه ی شما می کنم، که می دانم می دانید به سخن درست حافظ، عشق موجب حرمان نمی شود!

روی جلد شهروند ۱۴۳۰ مزین به طرح زیبای هوشنگ سیحون

“امروز روز شادی و امسال سال گل

نیکوست حال ما که نکو باد حال گل

گل را مدد رسید زگلزار روی دوست

تا چشم ما نبیند دیگر زوال گل

مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ

از کرّ و فرّ و رونق لطف و کمال گل

سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو

اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل

جامه دران رسید گل از بهر داد ما

زان می‏دریم جامه به بوی وصال گل”

بهاران بر همه ی شما عزیزانی که قلمی و قدمی شهروند را در این بیست و سه نوروز همراهی کردید، و به او حیات بخشیدید، خجسته باد!

۱ـ در مصرع اصلی فعل “شد” است من به ضرورت از شود استفاده کردم.