شهروند ۱۲۳۳  پنجشنبه ۱۱ جون  ۲۰۰۹

شرکت در انتخابات، دادن رأی مثبت به رفراندوم جمهوری اسلامی با حاکمیت مطلقه ولایت فقیه است


بدون رفتن به پای صندوق های رأی میتوان از فرصت انتخابات برای افشای قوانین ارتجاعی و زن ستیز، محاکمه عملکرد های رژیم، و مطرح کردن خواست های دموکراتیک استفاده کرد


 

چه کسی نمیداند که همه کاره در رژیم جمهوری اسلامی ولی فقیه است و رئیس جمهور باید سیاست های دلخواه او را عملی کند؟ مگر نه اینست که کاندیداهای ریاست جمهوری قبل از مردم توسط نهادهای وابسته به ولی فقیه انتخاب و تأئید شده اند؟  آیا کسی درسی سال گذشته موردی سراغ دارد که یک رئیس جمهور در مقابل ولایت فقیه ایستاده و طرف مردم را گرفته باشد (و بلافاصله توسط ولی فقیه  خلع نشده باشد)؟ حتی اگر به فرض محال، یک رئیس جمهور در این سیستم به درستی توسط مردم انتخاب شود و واقعا هم دلش بخواهد به وعده هایش عمل کند، طبق قانون رژیم نمیتواند خارج از نظر ولی فقیه کاری انجام دهد چونکه شرط کاندیداتوریش اعتقاد قلبی و التزام عملی به اصل ولایت مطلقه فقیه بوده است. همه جای دنیا مردم بالاترین و پرقدرت ترین مقام کشورشان را انتخاب میکنند، ولی دراین رژیم کسی که انتخاب میشود از خود اختیاری ندارد. مثلا وزرای خاتمی را یکی یکی به زندان انداختند و نمایندگان طرفدارش را رد صلاحیت کردند، ولی او نتوانست کاری انجام دهد. یا میرحسین در مورد کشتار زندانیان سیاسی میگوید که درکار قوه قضائیه دخالت نمی کند. وقتی چنین کسی در تبلیغات انتخاباتی به دانشجویان وعده میدهد که زندانی های سیاسی را آزاد میکند، اگر ولی فقیه بخواهد خود او را زندانی کند چکار میتواند بکند؟ درست به همین دلیل بی اختیار بودن است که تمام کاندیداها بدون کم و کاست از سیاست هسته ای خامنه ای پیروی میکنند. پس به طور منطقی باید مردم بتوانند به جای ریاست جمهوری، در انتخاب ولی فقیه شرکت کنند و به این وسیله رضایت و یا مخالفت خود را از عملکردهای او ابراز کنند، ولی آنها چنین فرصتی را ندارند. بنابراین، این انتخابات یک مضحکه انتخاباتی بیش نیست.

 از طرف دیگر همه میدانند که اکثر مردم مخالف این رژیم هستند. خود رژیم هم میگوید که تنها برنده اصلی شرکت مردم در انتخابات، تمامیت رژیم است و برای همین هم همیشه میگوید اصل کار شرکت در انتخابات است، اینکه به کدام کاندیدا رأی داده شود مهم نیست. پس چه انگیزه ای برای شرکت در این انتخابات میتواند وجود داشته باشد؟ در اینجا یک مغلطه به نفع رژیم در کار است و آن فکر انتخاب بد در برابر بدتر است. اگر میدان دید خود را آنقدر باریک کنیم که غیر از این دو کلمه را نبینیم، ممکن است این ادعا منطقی به نظر برسد و شاید هم فایده ای در انتخاب بد در مقابل بدتر وجود داشته باشد، ولی وقتی میدان دید خود را بازتر کنیم و قدری به گذشته و عملکردها توجه کنیم به نتیجه گیری دیگری میرسیم. میرحسین موسوی که یکی از سردمداران رژیم در دوران غصب حاکمیت مردم توسط خمینی بود و در این راه دستگاه دولت را در خدمت سرکوب مردم، کشتار مخالفان و گسترش جنگ گرفته بود و هنوز هم انتقادی به گذشته خود نکرده است، در نتیجه به روش خود ادامه خواهد داد.  از کجا معلوم که اگر شرایط ایجاب کند دوباره دست به کارهای مشابه نزند؟ موسوی همین اخیراً هم، با شیادی تمام، یک سروده زیبای مخالفانی راکه به دست این رژیم اعدام شده اند در یک ویدئو کلیپ تبلیغاتی خود به کار گرفته است. آیا ملت ایران شایسته امثال این مرتجعان و شیادها میباشند؟ آیا این آب و خاک، به غیر از این چند کارگزار رژیم منفور که دولت را دست به دست میچرخانند، نمیتواند فرزندان شایسته ای برای اداره امور خود بپروراند؟ البته که ما انسان های شایسته بسیار داریم، ولی رژیم سرکوبگر برای آنها فرصتی باقی نگذاشته است. بنابراین شرکت در انتخابات دادن رأی آری به کل سیستم است. رأی ایرانی ها ارزش دارد و حیف است که با توجیهات انحرافی به این ارزانی فروخته شود.

 اگر از اصول و حقوق خود دست برداریم و گرفتار منطق “بد بهتر از بدتر است” بشویم فردا بدتر از احمدی نژاد را در مقابل او قرار میدهند و ما این بار باید برای او سینه بزنیم! باید به رژیمی که همه قدرت ها را در دست یک شخص غیر منتخب قرار داده به چشم اشغالگر نگاه کنیم. نباید اشغالگر اصلی را فراموش کنیم و روی این یا آن کارگزار بی اختیار تمرکز کنیم.

 بدون شک اکثر مردم میدانند که رژیم حاکم یک رژیم دیکتاتوری است و ما هم اولین ملت و برای بار اول نیست که گرفتار سرکوب شده ایم، البته باید  با عملکرد مناسب خودمان این گرفتاری را پشت سر بگذاریم. در این شرایط دو رویکرد را میتوانیم در پیش بگیریم: یکی راه شرافتمندانه و افتخارآمیز مخالفت، نه گفتن، و ایستادگی بر اصول انسانی در برابر ستمکار است که هرچند ممکن است در کوتاه مدت ضایعاتی در بر داشته باشد ولی چون یک روحیه سرشار از همبستگی و عشق به هموطنان را ایجاد میکند، در دراز مدت نفع بیشتری به بار می آورد و شایسته ملت متمدن ایران است. رویکرد دوم رفتن زیر چتر اشغالگر و سعی در جستجوی فرصت ها در نزدیک شدن به اوست. نتیجه این روش خدمت رساندن به ستمکار، طولانی کردن عمر او و محکم کردن بند بندگی است. این راه یک روحیه ذلت برای پویندگان آن و یک فضای بی اعتمادی بین مردم ایجاد میکند به طوری که هرکس به نفع خود کار میکند و سعی میکند که کلاه خودش را بچسبد. در چنین شرایطی همه دست آوردهای ملی و انسانی به سوی قهقرا میرود.

شرکت نکردن در انتخابات از روی بی مسئولیتی و عافیت طلبی و انفعال نیست، بلکه از روی وظیفه شناسی، آگاهی و پایبندی به اصول انسانی و دعوت به همبستگی است که به امیدواری و راه گشائی راه میبرد. البته باید از فرصت تضاد بین رقبای انتخاباتی بهترین استفاده را کرد، عملکرد کل رژیم و عواملش را بازگو نمود، و از افشاگری های کاندیداها علیه یکدیگر کمال بهره را برد. در واقع تنها فایده بازی انتخاباتی رژیم برای مردم در اینست که قشرهای مختلف مردم از فرصت استفاده کرده خواسته های دموکراتیک خود را ابراز و پیگیری کنند. نمونه بارز این رویکرد اقدام اخیر دانشجویان در بازخواست از موسوی در مورد کشتار زندانیان سیاسی در سال۶۷ است. چنین فرصتی نه در قبل و نه در بعد از انتخابات به دست نمی آید. بهتر است تضاد بین کاندیداها را به تضاد بین مردم و ولایت فقیه که رژیم به شدت سعی در مسکوت گذاردن آن دارد تبدیل کرد. رژیم و لابیگرهایش در خارج از کشور شب و روز کارمیکنند تا نشان دهند رژیم تثبیت شده است، مقتدر و دارای پایگاه وسیع مردمی است و هر آسیبی که به رژیم برسد به مردم میرسد. آنها منافع مردم و رژیم را یکی وانمود میکنند و سعی در مخدوش کردن مرز بین این دو میکنند. کسانی که به هر بهانه ای مردم را به پای صندوق های رأی میکشانند در واقع به تقویت کل رژیم و بر ضد منافع واقعی مردم عمل میکنند.